زنان خاورميانه آمادگي لازم را براي به هم پيوستن و احراز
يك هويت واحد،
بدون توجه به تفاوتهاي زيادي كه ميان ملل خاورميانه وجود
دارد و يا تنوع
و گوناگوني كه در اين منطقه وجود دارد، را به دست آوردهاند.
درست مانند
زنان آلماني كه هويتي متفاوت با هويت زنان امريكايي يا
انگليسي دارند،
زنان سوريهيي هم خود را نسبت به زنان تونس، ايران ،
افغانستان يا تاجيكستان متمايز
ميدانند. هيچ ويژگي خاصي از لحاظ جمعيتشناسي هم وجود ندارد
كه زنان
خاورميانه را به هم شبيه كند. در واقع تفاوتهاي فراواني
ميان زنان
كشورهاي مختلف مسلمان وجود دارد. بارزترين آن نوع انتخاب
پوشش است. به
عنوان نمونه زنان مراكشي از يك نوع شنل كه مخصوص اين
ناحيه است براي
پوشش خود استفاده ميكنند. زنان سعودي يك عباي بلند
سياهرنگ به تن
ميكنند در حالي كه زنان در افغانستان برقع ميپوشند و زنان
مصري مقنعهها و
روسريهايي با رنگهاي بسيار روشن و متنوع به سر ميكنند
.
موقعيت زنان هم
به تبع در هر كشوري با ديگري متفاوت است.
زنان
سعودي حق گرفتن گواهينامه
رانندگي را ندارند در حالي كه در ايران زنان مجاز به اين
كار هستند و تنها
از استفاده آنان از موتوسيكلت ممانعت به عمل ميآيد. زنان
افغان ميتوانند
به هيات وكيل يا حتي قاضي درآيند در صورتي كه اين مشاغل
براي زنان ساير
مناطق چندان مرسوم نيست.
در اردن زنان زيادي در پارلمان اين كشور عضويت دارند اما در كويت حتي از حق شركت در رايگيري هم برخوردار نيستند. خانوادهها نيز قوانين مخصوص به خود را دارند و قانون اسلام در خاورميانه و جهان اسلام به شيوههاي گوناگوني تفسير شده است. در ايران پايينترين سن براي ازدواج 9 سال، در مراكش 18 سال و در سودان 12 سال است . تعدد زوجات در تونس غيرقانوني اما در شمال نيجريه قانوني است. به همين ترتيب قوانين مربوط به طلاق هم متفاوت هستند و گوناگوني قوانين در مورد حقوق ارث، قوانين حضانت فرزندان و بسياري از موارد ديگر هم به چشم ميخورد. تمامي اين تفاوتها حاكي از آن است كه در برخي مناطق برداشت درستي از اسلام وجود ندارد و نقش زنان در برخي جوامع اسلامي چندان مشخص نشده است. با اين حال بايد به تمامي تفاوتهايي كه در جهان اسلام وجود دارد احترام گذاشت.
اديان و فرهنگها هميشه ديدگاهها و تعابير گوناگوني را به
دنبال خود
داشتهاند. اديان بايد سيال و پويا باشند نه بيتحرك. آنها
مانند موجوداتي
جاندار هستند كه تغيير ميكنند و سازگاري مييابند و پابهپاي
پيروان خود رشد
ميكنند. اديان به مثابه چارچوبهايي هستند كه ما از آنان
براي تنظيم شيوه
زندگي خود و نظم بخشيدن به آنچه داريم، استفاده ميكنيم و
آنها به محيط و
دنياي اطراف خود پاسخ ميدهند.
با وجود اين گوناگوني هنوز ارتباطهاي
معمولي ميان زنان خاورميانه وجود دارد. يكي از اين ارتباط
ها پيوستگي
غيرقابل انكار سطح كاميابي اقتصادي در يك كشور با جايگاه
حقوق زنان است
.
جنگها هم ميتوانند روي اين موازنه تاثير بگذارند. در كشوري
كه فقر شيوع
يافته زنان بيشتر به سطوح پايين اجتماع رانده ميشوند و از
حقوق كمتري
بهرهمند ميشوند. اگر آن كشور در حال جنگ باشد و يا جنگزده
باشد، اين موقعيت
ممكن است تشديد شود. براي نمونه اين اتفاق در الجزاير رخ
داده است. جنگي
كه آنان براي به دست آوردن استقلال خود با فرانسه انجام
دادند هزاران
كشته بر جاي گذاشت و كشور را به ويراني كشاند.
اقتصاد اين كشور در وضعيتي
بحراني قرار دارد و زنان الجزاير قرباني دلايل فراموش شده
هستند، توسط
سيستم استثمار ميشوند و هدف گلولههاي ارتشيان افراطي
)كه
توسط حكومت
تحمل ميشوند و يا حتي بطور مستقيم از آنان حمايت ميشود(
قرار ميگيرند
.
حقوق زنان در الجزاير روزبهروز به سطح پايينتري تنزل
مييابد و اميد آنها
هم براي ارتقاي سطح اجتماعي موجود كم و كمتر ميشود. با اين
حال در تونس
كه اقتصاد رشد روزافزوني داشته زنان از حقوق بيشتري
برخوردارند. در اين كشور
هيچ جنگي در جريان نيست و تونس در سال 1956 با صلح و آرامش
به استقلال
خود دست پيدا كرد. مثال آخر در مورد افغانستان است.
اين كشور يك ربع قرن
از جنگ و خشونت رنج برده است.
بسياري از افغانها در اين مدت متولد شدهاند و طي جنگ از بين خواهند رفت. افغانستان بعد از سيرالئون دومين كشور فقير دنيا محسوب ميشود. جايگاه زنان در اين كشور كجاست؟ همه جهان از رفتار متحجرانهيي كه طالبان بين سالهاي 1996 تا 2001 در قبال زنان اين كشور در پيش گرفت، آگاه هستند. اين رفتارها نمونه بدترين نوع ناديده گرفتن حقوق زنان در تاريخ معاصر است. وخامت اوضاع به حدي بود كه سياستهاي تحميلي طالبان به زنان افغان بطور مستقيم باعث مرگ آنها ميشد و اوضاعي را به وجود آورده بود كه ميتوان از آن به عنوان يك كشتار انساني نام برد: حذف سيستماتيك يك هويت گروهي. در اين مورد، زناني كه نيمي از جمعيت افغانستان را تشكيل ميدهند، قرباني شدند. در اين كشور پيوستگي فقر، جنگ و حقوق زنان كاملا مشهود است. با نگاهي به گوناگوني و همچنين شباهتهاي جايگاه و حقوق زنان در منطقه خاورميانه ميتوان به روشني دريافت كه به درك متقابل بيشتري نياز است.
ايجاد پلهاي ارتباطي ميان بخشهاي مختلف جهان اسلام ميتواند زنان را قادر سازد تا از اوضاع خواهران خود در ساير كشورهاي مسلمان مطلع شوند. آنها ميتوانند از اين طريق مشكلات مشترك خود را به بحث و بررسي بگذارند و راه حلهاي موثري را به دست بياورند. زنان مسلمان ميتوانند از تجربيات يكديگر بهره ببرند و همگي پيروزي حقوق زنان را جشن گرفته و دست به دست هم دهند تا جايگاه خود را هم در اجتماع و هم در موقعيتهاي خصوصي بالا ببرند. ايجاد ارتباط محلي ميان كشورهاي مسلمان مزاياي زيادي را براي زنان اين كشورها به دنبال خواهد داشت. اطلاع يافتن از تجربيات مختلف يكديگر در مورد هويت اسلامي و همكاري براي دستيابي به حقوق بيشتر ميتواند به زنان خاورميانه كمك كند تا با حركتي گروهي و مستقل نيازهاي خود را برطرف كنند، بدون اينكه به پيروي از مدلهاي خارجي و يا استفاده از راهبردها و تجارب آنها نيازي احساس كنند. خاورميانه تاريخ غني، سنتهاي زيبا و تمدني باور نكردني دارد. زنان هميشه بخش مهمي از اين هويت را تشكيل ميدهند و بايد اكنون نقشهاي مهمتري را به دست بگيرند تا اساسي براي هويت زنان اين منطقه پايهريزي شود. اين گوناگوني دليل خوبي براي خوشحالي و اميدواري و نشانهيي از نياز به ايجاد ارتباط و گفتوگو ميان كشورهاي اين منطقه است.
پانزده اکتبر روزجهانی زنان روستايی است. اين روز در کنفرانس جهانی
زنان که در سال 1995 توسط سازمان ملل در چين برگزار شد، به اين نام
تعيين گرديد. اختصاصی به اين روز توسط فدراسيون بين المللی توليد
کنندگان زراعتي، مجمع جهانی زنان روستايي، شبکه زنان روستايی
آفريقا و بنياد گردهمايی زنان جهان پيشنهاد و پذيرفته شد.
واقعيت
اين است که در بخش پيشرفته ی" دهکده جهانی" روستا به معنايی که ما
در ذهن داريم يک خاطره است، و برای نسل های جديد خاطره ای نه از
تجربه بلکه از رواياتی در کتاب يا فيلم يا يک رسانه ی ديگر.
پيشنهاد دهندگان هم اين را درنظر داشتند و هدف ها را طوری تعريف
کردند که توجه را روی به رسميت شناختن نقش ناديده گرفته شده زنان
روستايی در جهان عقب مانده متمرکز کنند.
روز 15 اکتبر از آن رو انتخاب شد که روز بعد از آن روز جهانی غذاست
و چنانکه ميدانيم زنان نقش بسيار برجسته ای در توليد مواد زراعتي و
توزيع آن در جهان در حال توسعه و عقب مانده، که بيشترين بخش جمعيت
جهان را در خود جای ميدهد، دارند. اما بسياری از آن ها و کودکانشان
گرسنه اند.
اين واقعيت را بسياری در مورد آفريقا ميدانند. اما در کشور ما زنان ازکوچکترين حقي برخوردارنيستند ، آيا اين فلاکت وسيه روزي زنان افغانستان تاچه زماني ادامه خواهد داشت.؟ زنان روستايی ما مثل بيشتر زنان جهان بار تغذيه خانواده را هم به دوش می کشند. آن ها هم مثل بسياری از زنان روستايی در آفريقا و آمريکای لاتين و آسيا گرسنگی می کشند. يك مسوول سازمان ملل گفت: حقوق زنان افغانى در حال از دست رفتن است. طالبان هر روز بر دامنهء خشونتهاى خود ميافزايند. آنها ميخواهند نشان دهند كه ميتوانند هر كارى كه ميخواهند در هر نقطه از افغانستان، حتى مناطق تحت مراقبت امنيتى بالا انجام دهند. شدت حملات طالبان بر مدارس دخترانه افزايش يافته است. برآوردها نشان ميدهد كه به طور متوسط در هر روز يك مدرسهء دخترانه بمباران و يك معلم كشته ميشود. بنا بر گزارش ديدهبان حقوق بشر، در چند ناحيه از افغانستان، اين مدارس به كلى تعطيل شدهاند و نزديك به يك سوم تمام افغانستان از مدارس دخترانه به كلى محروم است.
النور اسماعيل، رييس بنياد آمريكايى Feminist Majority Foundation كه اخيرآ انجمني را در حمايت از زنان و دختران افغان ترتيب داده، گفت: ما بايد برنامههايى براى حفظ امنيت و حقوق زنان و دختران افغان به اجرا بگذاريم. لايحهء توانمندسازى زنان افغان كه قرار بود بودجههاى بيشترى در اختيار اين برنامهها قرار دهد، در انتظار يافتن حاميان جمهوريخواه، معلق مانده است. نميتوانيم مدعى آزادسازى افغانستان باشيم در حالى كه حقوق زنان افغان از دست آنها به در ميرود.
از سوى ديگر، به گزارش كميسيون حقوق بشر سازمان ملل، قتلهاى ناموسى در افغانستان ابعاد گستردهترى يافته است. دليل اين فجايع را ميتوان در تبعيض عليه زنان، عدم اجراى قوانين حمايتى از زنان و نظام داورى ضعيف، جستوجو كرد. به گزارش سرويس اخبار و اطلاعات حقوق بشر سازمان ملل، از اول اين سال ميلادي، طبق آمارها 185 زن و دختر توسط اعضاى خانواده خود به قتل رسيدهاند و بسيارى از موارد نيز پنهان مانده و گزارش نشده است. با اين كه قانون اساسى افغانستان از حقوق زنان حمايت ميكند، براى پايان دادن به قتلهاى ناموسي، تغييرات درازمدتى در رفتار مردان نسبت به زنان لازم است. در جنوب افغانستان كه قدرت و نفوذ طالبان بيشتر است، تعداد اين قتلها هم بيشتر است.
بيش پنج سال از حكومت حامد كرزى ميگذرد اما زنان مانند گذشته، غايب
بزرگ زندگى اجتماعى و سياسى جامعه هستند و هم- اكنون تعداد كمى از
آنان در ادارههاى دولتى ، نهادهاى غير دولتى و ساير ساختار
اجتماعى حضور دارند.
حضور
زنان در نهادهايى مانند اردو ملى و پوليس ملى به علت جامعه سنتى به
چشم نميخورد و علاوه بر آن خشونتهاى خانوادگى نيز در اين كشور
بيداد ميكند.
بعد
از استقرار دولت موقت كرزي، دو زن در كابينه حضور يافت و يكى از
معاونان رييس جمهور از ميان زنان انتخاب شد و در دولت فعلى تعداد
زنان به يك نفر كاهش يافت و مسووليتى هم براى آنها در محاکم
وادارات ريآست جمهورى در نظر گرفته نشده است. زنان افغانستان در دو
انتخابات رياست جمهورى ومجلس شوراى ملى افغانستان بيش از
۴۵درصد
از كل شركتكنندگان را تشكيل ميدادند ولى به دليل مشكلات اجتماعى
و ساختار فرهنگى فقط قادر به انتخاب
۶۸نماينده
زن در مجلس شدند كه اين رقم بسيار كمتر از حد انتظار بود.
آنان از نظر بهداشتيدر شرايط دشوار قرار دارند، مرگ و مير زنان
بيشترين رقم را در سراسر جهان به خود اختصاص داده است. كميسيون
حقوق بشر افغانستان با انتشار اطلاعيهاى چندى قبل اعلام كرد كه طى
۹ماه
گذشته يكهزار و
۳۳۷مورد
نقض حقوق زنان در اين كشور ثبت شد. در اطلاعيه اين كميسيون آمده
است: اين موارد شامل خشونت فيزيكي، فرهنگى و خشونت ساختارى در
افغانستان ميباشد. در اين اطلاعيه از تنبيه بدني، راندن از منزل،
توهين و تحقير، طلاق و گرفتن فرزندان از جمله موارد نقض حقوق بشر
عليه زنان نام برده است. كميسيون حقوق بشر از دولت كرزى خواسته است
تا با توجه به كنوانسيون رفع خشونت عليه زنان ، به حقوق اجتماعى و
سياسى زنان افغان رسيدگى كند.
"
۱۰۱مورد
خودسوزى ،
۳۸فقره
قتل ،
۱۹۹مورد
تنبيه بدنى ،
۲۶۶مورد
سقط جنين اجبارى ،
۷۹مورد
ازدواج اجباري،
۷۱مورد
عدم پرداخت نفقه،
۱۵مورد
خود
كشي،
۱۱مورد
جلوگيرى از فعاليت اجتماعي،
۲۱مورد
تجاوز جنسى و ۴۶۲
مورد اعتياد اجبارى از ديگر موارد نقض حقوق زنان افغانستان است".
كميسيون حقوق بشر گفته است، تحقيقات و بررسيهاى يك ساله اين
كميسيون نشان ميدهد كه موارد زيادى از نقض حقوق بشر قبل از زمان
طالبان اتفاق افتاده است. مشكلات ديگر از قبيل عدم دسترسى به
آموزش و خدمات بهداشتى زنان، اكنون يكى از موارد عمده نقض حقوق بشر
در افغانستان است.
طبق تحقیقی که Unifem در بین ١٣٠٠ خانواده انجام داده ٦٠ تا ٨٠ درصد ازدواجها در افغانستان اجباری است. بنا به گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان (AIHRC ) نیمی از زنانی که به ازدواجهای اجباری تن میدهند زیر ١٦ سال دارند. ٨٠ درصد شوهران و یا نزدیکان در خانه دست به خشونت میزنند. خیلی از زنان تنها راه نجات خود را خودکشی میدانند. بیشترآنان هم دست به خود سوزی میزنند. بنا به گفته AIHRC آمار خودکشی به خصوص در غرب کشور رشدی سعودی داشته و اشکال فاجعهآمیزی به خود گرفته است. AIHRC به رشد قتلهای ناموسی اشاره میکند و در گزارش خود از ثبت ٤٧ مورد در سال گذشته نام میبرد، و به دنبال آن اضافه میکند که این ارقام تعداد واقعی اینگونه قتلها را برای ما بازگو نمیکند و ارقام واقعی صد برابر آنی است که آشکار و یا ثبت میشوند.
همچنين وضعيت زنان، نقض آزادى بيان، شكنجه، عدم پيشرفت قابل توجه برنامه خلع سلاح عمومي، وجود فساد درقوه قضاييه و دستگاه اجرايي، ضعف نهادهاى قضايي، سطح گسترده فقر اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى از ديگر موارد عمده نقض حقوق بشر در افغانستان است . جامعه جهانى به منظور بهبود وضعيت اقتصادي، اجتماعى و آموزش و پرورش زنان ، هزينه قابل ملاحظهاى را اختصاص داد و دهها نهاد ملى براى دفاع از حقوق زن و بهبود وضعيت آنان در اين كشور آغاز بكار كرد كه تاكنون كارايى لازم را نداشتهاند. اكنون پس از اين تلاشها يك مسوول صندوق حمايت از زنان سازمان ملل متحد گفت:
ثمره اين تلاشها، كمتر از حد انتظار بوده است. اين مقام از موارد
مختلف خشونت با زنان مانند ازدواجهاى اجبارى و زود هنگام و
جلوگيرى از فعاليتهاى اجتماعى آنان نام ميبرد. قطعنامه شوراى
امنيت سازمان ملل متحد در مورد "
زن، صلح و امنيت"، پنج سال پيش به منظور بهبود زندگى زنان به ويژه
در كشورهاى در حال گذار از جنگ به صلح به تصويب رسيد.
در
اين قطعنامه، شوراى امنيت سازمان ملل متحد بر شركت زنان در سطوح
تصميمگيريها تاكيد كرد و نقش آنان را به عنوان گروههاى ميانجى
در حل منازعات با اهميت خوانده است.
رفع
هر نوع تبعيض در برابر زنان و شركت آنان در گسترش حقوق بشر، از
موارد مهم اين قعطنامه است كه افغانستان نيز از امضاكنندگان اين
قطعنامه مى باشد.
روزنامهء گاردين چندى پيش در گزارشى وضعيت زنان افغانستان را پنج
سال پس از خروج طالبان از اين كشور به تصوير كشيد. در اين گزارش
خبرنگار روزنامهء گاردين- مشاهدات خود را از وضعيت زنان افغانستان
و عدم بهبود اوضاع آنان به رشتهء تحرير در آورده است.
پنج سال پيش آمريكا و انگليس با اين بهانه به افغانستان يورش بردند
كه نه تنها تروريستهاى طالبان را از آنجا برانند بلكه زنان را
نيز توانمند سازند. چنانچه جورج بوش در نوامبر 2001 طى سخنانى
ادعا كرد كه اكنون وقت آن است كه زنان افغانستان از زندان خانگى
خود رها شوند. پنج سال گذشته است اما ديگر كمتر سخنى دربارهء
وضعيت اين زنان به زبان آورده ميشود! حتى تونى بلر در آخرين سفر
خود به اين كشور دربارهء وضع زنان اين كشور سخنى به ميان نياورد.
پنج
سال پيش بلافاصله پس از سقوط طالبان به اين كشور سفر كردم.
ميتوانستم نور اميد را همه جا ببينم. هر جا كه ديگر حتى ذرهاى
دلخوشى در آن نبود رنگ اميد به خود گرفته بود. به خاطر دارم كه يكى
از اولين زنان حاضر در لويه جرگهء افغانستان در مصاحبهاى به من
گفت: براى مدتها درهاى بسيارى به روى زنان بسته شده بود.
اكنون اميدواريم اين درها دوباره گشوده شوند. در كابل اما با وجود يك نظام آموزشى استخدامى سنتى براى زنان اوضاع كمى بهتر از ساير نواحى كشور است و اين در حالى است كه ديدهبان حقوق بشر ميگويد: يك سوم نواحى افغانستان اكنون مدرسهء دخترانه ندارند چرا كه نيروهاى طالبان و ساير عناصر ضددولتى مدام به معلمان و دانشآموزان حمله ميكنند و مناسك سنتى از قبيل ازدواج كودكان و معاوضهء زنان در ازاى قرض مردان هنوز بدون هيچگونه تغييرى باقى ماندهاند. جويا، در سن 28 سالگى جوانترين و مشهورترين عضو مجلس در افغانستان است. حضور او در مجلس افغانستان نشانهء محكمى مبنى بر تغيير است. زنى كه مجبور بود در زمان طالبان به طور مخفى در مدارس زيرزمينى هرات درس بخواند اكنون ميتواند در مقابل دشمنان خود در مجلس آزادانه سخن بگويد. او در انتهاى سال 2003 معروف شد. وى در آن هنگام طى يك سخنرانى به جنگسالارانى كه هنوز هم بخشى از قدرت را در افغانستان در دست داشتند، تاخت.
در آن زمان يكى از مردانى كه جويا او را نيز مورد خطاب قرار داده بود، به نام عبدالرسول سياف، سخنان وى را گناه خوانده و خواهان قطع بلندگو شد. صبغتالله مجددى نيز او را كافر ناميد و گفت چنانچه عذرخواهى نكند نميتواند در جلسهء بعدى مجلس حاضر شود. جويا را به سختى و كاملاً مخفيانه در خانهء جديدش ملاقات ميكنم. او ميگويد: ,تازه به اينجا نقل مكان كردهام. مجبور هستم كه مدام خانهام را عوض كنم. از اسلحه متنفرم اما مجبورم كه هميشه نگهبانانى اسلحه به دست همراه خود داشته باشم.
او با عصبانيت اضافه ميكند كه چندى پيش با بطرى به من حمله كردند و به من دشنام دادند. آنها بالاخره روزى مرا خواهند كشت! آنها هر زنى را كه مخالفشان باشد ميكشند. اينجا هيچ امنيت و حقوق بشرى حكمفرما نيست.اين روزها با حضور آمريكا اوضاع هيچ تغيير اساسى نكرده و اين مردان هم چنان به جرايم خود ادامه ميدهند. او در حالى كه ميگريد از قتلها و جرايم اخير عليه زنان سخن ميگويد.از صفيه عم جان ميگويد كه در اوايل امسال در قندهار به قتل رسيد، تا ناديه انجمن كه سال گذشته در هرات كشته شد. از امينه، زنى متاهل، ميگويد كه در سال 2005 در بدخشان سنگسار شد تا صنوبر دختر 11 سالهاى كه به او تجاوز شده بود و ماه گذشته در شمال افغانستان به دليل مشاجرهاى ميان جنگسالاران با يك سگ معاوضه شد. او در حالى كه براى مردم افغانستان بسيار نگران است، ميگويد:
زنان افغان اكنون هيچ آزادياى ندارند و صدايشان نيز در هيچ كجا شنيده نميشود. در طى مدت اقامتم در افغانستان از يك سازمان غيردولتى ديدن كردم; سازمان حقوق بشرى كمك به زنان و كودكان افغانستان (HAWCA) ; كه رييس آن ارزولا اشرف نيز زن جوان طرد شدهاى در افغانستان است. او ميگويد:,در افغانستان اين تراژدى براى 99درصد دختران اتفاق ميافتد. سپس قصهء زنى به نام جميله را براى من تعريف ميكند كه چهار سال پيش در حالى كه 15 سال داشت به دليل اينكه او را مجبور به يك ازدواج اجبارى با يك پيرمرد كرده بودند از دهكدهء كوچكى نزديك قندهار گريخت و به كابل آمد. اما در كابل او را دستگير كردند و به زندان بردند و در حاليكه گناهكار نبود يك سال را در زندان گذراند. اما پس از آزادى شانس با او همراه بود كه HAWCA او را به خانهء امن تازه تاسيس خود برد و او در آنجا سواد خواندن و نوشتن آموخت و ياد گرفت كه چگونه بخواند و اعتماد به نفس خود را رشد دهد. اين سازمان راه جديدى را پيش روى او قرار داد و او توانست از طريق آن به يك مركز آموزش نيروى پوليس براى زنان بپيوندد. در سفرم هرجا كه پا گذاشتم، از دفاتر سازمانهاى بزرگ بينالمللى تا وزارتخانههاى دولت و سازمانهاى كوچك افغاني، خشم و نااميدى را حس كردم. خشم به دليل هزينههايى كه قول داده شده بود به آنها برسد و هيچ وقت نرسيد;
حتى از جانب بانك جهانى. خشم به دليل پولهاى كلانى كه داده شد تا پروژههاى عظيمى شروع شود اما پس از شش ماه كارگران آن پروژه را در تقلا و بيپولى رها كردند. خشم بر آمريكا كه باعث شد پيمانكاران آمريكايى بدون هيچ دانشى از كشور افغانستان، يك كلينيك بهداشتى حياتى را در منطقهاى بسازند كه در زمستان تنها با هليكوپتر در دسترس است; خشم بر نبود شفافيت و تصميمگيرى ضعيف در دولت مركزى. تمامي اينها به اين معناست كه با گذشت پنج سال مردم هنوز كلينيك ندارند، مدرسه ندارند، آب بهداشتى و جاده كه از نيازهاى اصلى براى ساختن يك جامعه شهرى پس از دهها سال ويرانى است نيز از آنها دريغ شده است. حتى در كابل بيشتر نواحى هنوز هم فقير هستند و يك سيستم كاربردى فاضلاب و چند ساعت برق روزانه هم ندارند. افسوس ميخورم و در حالى كه به نيلاب مبارز نگاه ميكنم تاسف خود را ابراز ميكنم و او نيز با ناراحتى ميگويد وضعيت افغانستان و زنان اين كشور همچنان مطلوب نيست.