monday 9 april 2007 18:30:56
زنده گی چیست؟
(رستاخیز - اسکاری)
زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.
کاش می دانستی در سحرگاه یکی صبح بهار همچو خورشید جهان را دیدن به تن خسته شب آب سحر پاشیدن وندر آن شوکت باغ و گل و ریحان دیدن سوسن و یاسمن و سنبل و نسرین چیدن چه صفایی دارد. کاش می دانستی زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی جنبش و جاری شدن است. زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه اغاز حیات تا به جایی که خدا می داند.
زندگی مانند رودخانها ی جاری است كه می رود و به پشت سرش نگاهی نمی اندازد. هر مقدار كه می رود دیگر برنمی گردد. هر مقدار به سن ما افزوده می شود از عمر ما كاسته می شود. پس بیاییم گلی زیبا در زندگی بكاریم تا از بوی خوش آن دیگران بهرهمند گردند و ما نیز خاطره و یادگاری برای بازماندگان بگذاریم.
}زندگی شاید آن لحظه ی مسدودی است كه نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است كه من آن را با ادراك ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمی خت در اتاقی كه به اندازه یك تنهاییست
دل من كه به اندازه یك عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی كه تو در باغچه خانه ی مان كاشته ای
و به آواز قناری ها
كه به اندازه یك پنجره می خوانند. فروغ فرخ زاد{
زندگی رودیست که از دهکده ی غم می گذرد.
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رستد
آنقدر زیباست ین بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت.
بهتر زندگی كنیم
هرگز نمی توان به كسی احساس عشق و دوست داشتنی بودن را هدیه كرد مگر آنكه او ظرفیت پذیرش، قابلیت و توانایی عشق ورزیدن به خودش را داشته باشد.
انسانی كه خود را دوست ندارد و به خویش عشق نمی ورزد، عشق ما را نیز احساس نخواهد نمود.
زندگی هدیه ایست از سوی خدا
زندگی مانند امانتی است به ما كه باید با شناخت سفارشات حضرت حق و برای بهتر زیستن تلاش نموده و آن را در قالب فایل اعمال به صاحب اصلی برگردانیم كه سهم ما از آن عاقبت به خیری و جاودانه بودن درجهان ابدی باشد.
بهتر زندگی كنیم!
هنگامی كه وقت و انرژی خود را صرف این می نمائیم كه همه چیز در بیرون از ما عالی و خوب باشد، در حقیقت توان خود را در سمت و سویی اشتباه متمركز نمودهایم. برای رسیدن به خوشبختی واقعی بجای پرداختن به خلق ثبات و آرامش در پیرامون این ثبات و آرامش را در درون باید جویا شد این اولین راز بهتر زیستن است.
زندگی یعنی هیاهو، زندگی یعنی تکاپو، زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، بیشه نو. زندگی باید سراسر تکان و تازگی باشد. زندگی باید یک کلام، حتی یک نفس ز جنبش وا نماند. گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد . . . زندگی همچنان آب است، آب اگر راکد بماند، چهره اش افسرده باشد . . . .
بهتر زندگی كنیم!
ممكن است شخصی در اقیانوس عشقمان شنا نماید اما هرگز نباید از یاد برد كه اقیانوس از آن ماست. پس باید به خود احترام گذاشت و خود را دوست بداریم فرآیند تغییر و پیشرفت در زندگی را ارج بنهیم چرا كه این گرامی داشت و بزرگداشت حقیقت وجودی و هویت واقعی ماست كه راه عشق را در وجودمان هموار می كند. بنابراین ما خود عشق هستیم.
زندگی یعنی جاری شدن و به دریای ابدیت پیوستن. زندگی یعنی تلاش برای به هدف رسیدن.
زندگی معنای خوب بودن است. زندگی نام نیك ازخود نهادن است. زندگی آبشار لحظه هاست.
زندگی یادگار قصه هاست. زندگی سرشار از خوبیهاست. زندگی . . .
دو راه برای زندگی کردن وجود دارد: اول اینکه فکر کنید همه چیز یک معجزه است
دوم فکر کنید هیچ چیز معجزه نیست. آلبرت انیشتین.
بهتر زندگی کنیم!
وابستگی به هر چیزی استیصال و بینوایی به همراه می آورد.
وابسته شدن ضد زندگی كردن است. وابستگی ایجاد سد و مانع در مقابل هرگونه تغییر و دگرگونی است. زندگی تغییر مداوم را می طلبد در صورتی كه جلوی این تغییر را بگیریم در حقیقت جلوی پویش زندگی را گرفته ایم.
همیشه سعی کنید درسهایی که از زندگی می آموزید اینها باشد:
آنچه روی میدهد چندان مهم نیست، مهم کاری است که هنگام روبرو شدن با آن اتفاق انجام می دهیم. تو باید همیشه به افرادی که دوستشان داری عشق بورزی زیرا شاید امروز آخرین باری باشد که آنها را می بینی. تو با بهترین دوستت می توانی بهترین کارها را انجام دهی و یا هیچ کاری انجام ندهی و بهترین لحظات را با هم داشته باشید.
گاهی اوقات از کسانی که انتظار داری در هنگام شکست تو را یاری کنند سخت ترین ضربه را خواهی خورد. گاهی اوقات حق داری که عصبانی باشی اما این حق را نداری که ظالم و ستمکار باشی. هر چقدر که اتفاقات بد بیفتد و یا امروز روز بدی باشد زندگی می گذرد و فردا روز بهتری خواهد بود.
زنده بودن با زندگی کردن بسیار متفاوت است.
زندگی هرازگاهی یک شانس دومی جلوی پایت می گذارد.
هر گاه با دل ذلال و روشن تصمیم بگیری تصمیمت درست خواهد بود.
حتی وقتی در بیماری و رنج به سد می بری تنها تو نیستی.
مردم آنچه را که تو در حق آنها انجام داده ای و یا از تو شنیده اند فراموش می کنند، اما هرگز احساسی را که در دلشان بر انگیخته ای فراموش نمی کنند.
برای یافتن آنچه که همیشه در آرزویش هستی هیچ وقت دیر نیست . . .
زندگی نامه شقایق چیست؟ رایت خون به دوش وقت سحر
زندگی را سپرده در ره عشق به کف باد و هر چه باداباد.
زندگی معلم بی رحمی است اول امتحان می گیرد و سپس می اموزد.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، هر کسی نغمه خود خواند وازصحنه رود صحنه پیوسته به جاست، خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد.
زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود.
آنكسی كه از رنج زندگی بترسد، از ترس در رنج خواهد بود.
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج كنیم، بهتر آن است كه آنرا خرج لطافت یك لبخند و یا نوازشی عاشقانه كنیم.
" زندگی پدیده ای ایستا نیست. تنها دو گروه نمی توانند افكار خود را عوض كنند:
دیوانگان بیمارستان و مردگان گورستان ".
از آن زمان که اولین زنگ زندگی از ناقوس ساعت به گوش انسان رسید و پا به عرصه ی خاکی گذاشت و خود را در میان گل های سپید و سیاه زمین دید. از آن زمان که فهمید طلوع شوق و غروب غم دارد. از ان زمان که فهمید درخت بدون ریشه پا بر جا نخواهد ماند، بام بدون ستون نمی ایستد و آسمان نیز دارای ستون های نامرئی است. از آن زمان که حلقه های زنجیر های زندگی را دریافت احساس کمبود کرد، کمبود چیزی که بدون آن پا بر جا ماندن بر روی ماسه های نرم، استوار بودن در برابر ضربه های سهمگین امواج پر تلاطم دریا و بدوش کشیدن کوله بار سنگین زندگی امکان پذیر نبود. بلی!
او چیزی کم داشت و آن کسی بود که همانند ریسمانی برای نجات، پلی برای رسیدن به قله ی سعادت و مرهم آلامهای او باشد. او کسی را می خواست تادارویی باشد برای دردها و صندوقچه ای برای کتاب قصه های غصه هایش. او کسی را می خواست که معراجی باشد برای عروجش و شمسه ای برای شب های تنهایی اش
آری این یاقوت آتشین نامی جز "دوست"بر خود نگرفت.
زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت
زندگی رودی است جاری هر که آمد
کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت
قاصد هم، این کولی خانه به دوش
روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامی د و رفت.
بهتر زندگی کنیم!
عشق چون بر سر بتابد گدازنده می شویم و آنگاه دل است كه می شكافد و جان است كه می تابد و ظلمت است كه با دستپاچگی می گریزد. عشق دیوانه می كند. سلسله بندها را می گسلد و آنگاه لایق خانهی وجود می شود و در این زمان است كه از طرب آكنده می شویم. شمع می شویم، روشن می شویم و آنگاه، دود پراكنده می شویم.
زندگی چیست؟ خون دل خوردن اولش رنج و اخرش مردن . . .
زندگی چیست؟ زندگی یعنی، شروع از هیچ برای رسیدن به اوج، پس باید مراقبت کرد تا با سنگهای غفلت نلغزید و باید با دستگیره ی احتیاط حرکت کرد. زندگی پر از تلخی و شیرینی استاگر لحظه ای شاد هستی چند لحظه بعد غم می آید سراغت فاصله ی بین غم و شادی بسیار کم است پس تا می توانیم باید از، فرصتهایش استفاده کنیم. دوستی به سان گل سرخی است که با لحظه های غفلت پژمرده می شود.
زندگی همیشه بهار نیست گاهی ابر خزان بر آن سایه ی مرگ می افکند و دست بی وفای روزگار باوفاترین یاران را از هم جدا می کند و این فقط دشت شقایق ها تا ابد مهربان، می مانند. فقط پرستوها هستند که پس از بازگشت از کوچ آشیانه ی ویران شده ی خود را از نو می سازند.
زندگی زیباست اما نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است اما نه به تلخی انتظار
و انتظار سخت است اما نه به سختی جدایی، جدایی، جدایی
بزرگترین شکست در زندگی فرار از حقیقت است.
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
دانه های اشک را تکثیر کرد.
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همی ن سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست پس تنها آواز بخوان.
خدایا به من چگونه زیستن را بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
زندگی قصه پر غصه یک زندانی است که به حبس ابدی محکوم است.
زندگی بازی یک شطرنج است که در آن انسانها لحظه ای کیشت و به آخر نرسیده مات اند . . .
زندگی چیست؟ پرسشی بی پاسخ؟ یا که آیا سفری است از بهاران به خزان؟
پاسخش هرچه که هست؛ زندگی در نظر من زردی برگ درختی است که در غربت غمبار خزان
چشم می بندد ز همه خاطره ها و همی نرم و سبک با نسیم خنکی رقص کنان
رو به سوی ابدیت سفر آغاز کند و به تکرار بگوید: دل ما رفت ولی سبزی دلهامان هست.
تا زمانی که به پایان برسد این سفر بی برگشت . . . . و بدانگاه زیر پای کودکی بی پروا
با صدای خش خشی درد آلود آخرین صحبت خود را به من و تو می گوید:
)که شما هم برگید ( و به پایان می رسد سبزی تان پس چه خوب است که یادی ز شما سبز بماند در دل سبز بهارستانها.
زندگی مثل پیانو است. دكمه های سفید برای شادی ها و دكمه های سیاه برای غمها اما وقتی می توان آهنگ زیبایی نواخت كه دكمه های سیاه و سفید را با هم فشار دهی!.
زندگی یک پدیده جدی نیست. اگر آن را جدی بگیری، در واقع از کَفَش می دهی. درک زندگی تنها از طریق خنده ممکن است.
زندگی عرصه یكتای هنرمندی ماست هركسی نغمه خود خواند و از صحنه رود. صحنه پیوسته به جاست. ای خوش آن نغمه كه مردم بسپارند به یاد.
زندگی شاید همی ن باشد یك فریب ساده و كوچك
آن هم از دست عزیزی كه تو دنیا را بجز با او و برای او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همی ن باشد.
زندگی
زندگی یعنی گذشتن از پستی و بلندیها و کسی در زندگی موفق هست که به سلامت از این پستی و بلندیها بگذرد.
زندگی یعنی با هم تفاهم داشتن، به هم عشق ورزیدن.
زندگی یعنی شکیبایی بردباری
زندگی همانند سفری است درازو پر از آه و درد پر از شادی و شعف.
زندگی یعهنی پرواز به سوی خوشبختی
زندگی سبد گل است آن رابه دیگران نیز هدیه کنیم
زندگی مبادله عواطف است
زندگی سفر است پس بیایید همسفران خوبی برای دیگران باشیم
زندگی ساعت خوش با هم بودن است
زندگی آب روان است پس بیایید آب را گل نکنیم
زندگی رودخانه ای است پر پیچ و خم که در مسیری به سوی خشکی می رود و در مسیری به اقیانوس بیکران.
زندگی گذرگاه پر پیچ و خم ناکامی ها و مرارت ها و زمانی مسیر خوشبختیها است
در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید همانند کوه استوار بود
در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید از هفت خوان سختیها عبور کرد.
اگر با زندگی بجنگید، همی شه بازنده می شوید. منتظر نمانید تا روزی حسرت زندگی دوباره تان را بخورید.
زندگی یك تداوم بی نهایت اكنون هاست. ماموریت شما در زندگی " بی مشكل زیستن " نیست "با انگیزه زیستن " است.
زندگی می دان نبرد شایستگی است. هر روز به تنهایی یك عمر است.
زندگی در تعادل بودن است.
دو درس زندگی . . .
همی شه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید:
۱ جسارت در بیان عقیده
۲ جرأت در پذیرش اشتباه.
بهتر زندگی كنیم!
هنگامی كه احساس می كنیم كه چیزی در زندگیمان همهی آنچیزهایی كه تاكنون ساختهایم دچار تحول كرده، اشتباه نمی كنیم.
این همان باد تغییر است كه وزیدن گرفته؛ می توانیم صدایش را بشنویم كه زمزمه می كند:وقت آن رسیده كه با شادمانی بیشتر و درد و رنجی كمتر مواجه شوی. وقت آن رسیده كه آزاد و رها از ترس باشی. وقت آن رسیده كه خویشتن خود را به یاد آری.
زندگی چین پیشانی پدر
زندگی گیسوان سپید مادر
زندگی بوی عطر چادر نماز مادربزرگ
زندگی كمر خمی ده پدر بزرگ
زندگی بوی كاهگل دیوار روستا
و زندگی . . . خنده آدما به تكرار زندگی . . . .
مرگ از زندگی پرسید: این چه حكمتی است كه باعث می شود تو شیرین ومن تلخ جلوه كنم؟
زندگی لبخندی زد و گفت: دروغ هایی كه در من نهفته است و حقیقت هایی كه تو در وجودت داری . . .
پدیده های زندگی نباید ما را از یاد خود غافل کنند. زندگی و تمام پدیده های خوب و بدش، نباید ما را از عشق و انسانیت و پاکی غافل کنند.
تمام پدیده ها بهانه اند. وسیله اند. به عشق فکر کنید. با عشق روح خود را پاک تر و پاک تر کنید. وجودتان مهم ترین است. شادی ها و لذت های زندگی، اگر با آگاهی همراه نباشد، بسیار فریب دهنده اند. انسان ها در وادی ی لذت و شادی و خوشی و بقیه پدیده های خوب و بد زندگی، ممکن است آنقدر مست شوند که انسانیت را فراموش کنند و عشق را . . .
زندگی و ارتباطاتتان و مسائل جانبی اهمیت زیادی ندارند. راستی را از یاد مبرید. زندگی و تمام پدیده های آن را به چشم وسیله ببینید. وسیله ای برای به دست آوردن معصومیت از دست رفته. برای درک هر چه بیشتر عشق و رهایی و زندگی در آغوش عشق . . . رسیدن به شادی ی ملکوتی و جاویدان . . . زندگی زیباست، انسان زیباست، ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست. صمیمیت و محبت زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و آینده وابسته است، مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند. رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است. رهایی بسیار زیباست. رهایی از تمامی غم ها و رنج ها . . . لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است. آری، تجربه بسیار مهم است. فقط با تجربه است که می توان درک کرد. همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است. فقط وجودتان، ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود. عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان. تمام نیکی ها و احساسات پاک را در درون خود جست و جو کنید. همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون است. در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند. بیدار شو ! ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد، می توان عشق را درک کرد. مقایسه را كنار بگذارید. خودتان خلق کنید. خودتان زندگی را تعریف کنید. همه چیز را رد کنید. خودتان شروع کنید، هیچ وقت دیر نیست. خودتان ارزش گذاری کنید. انسانی که به خود تکیه می کند، غنی ترین است، هرچند فقیرترین باشد!
زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد . . .
زندگی چون گل سرخ است پراز خار، پر از برگ، پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چینیم، خار و عطر و گلبرگ هرسه همسایه ی دیوار به دیوار همند
زندگی چشمه ی آبی است و ما رهگذریم بنشین لب آب، عطش تشنگی ات را بنشان
غیر از این چیزی نیست، زندگی . . . آیینه ای شفاف است تو اگر زشت و یا زیبایی، تو اگر شاد و یا غمگینی هر چه هستی تو در آیینه همان می بینی شادیت را دریاب، چون گل عشق بتاب
تا در آیینه ی هستی گل هستی باشی.
زندگی را از طبیعت بیاموزم، چون بید متواضع باشم، چون سرو، راست قامت، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم.
روزگاری یک تبسم یک نگاه
سرخوش از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هرکه دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود.
دو چهره است که همواره این جهان دارد
یکی عیان و دگر چهره در نهان دارد.
یکی همیشه به پیشِ نگاهِ ما پیداست.
که با تولّد، مرگ، که با طلوع، غروب، که با بهارِ بهشت آفرین، خزان دارد.
یکی، همیشه نهان است، اگر چه، در همه جا به هر چه در نگری، با تو داستان دارد !
نه با تولّد، مرگ، نه با طلوع، غروب، نه با بهار، خزان ، که هر چه هست در او، عمر جاودان دارد !
تو را به چهره پنهانِ این جهان راه است.
نه از فرازِ سپهر ، نه از دریچه ماه، نه با کمان و کمند، نه با درفش و سپاه !
همه وجودت از آن بی نشان، نشان دارد.
جهان چو گشت به یک چهره جلوه گر ز نخست
نگاهِ چاره گرِ چهره آفرین با توست
نگاه توست که رنگِ دگر دهد به جهان اگر که دل بسپاری به (مهر ورزیدن( اگر که خو نکند دیده ات به ( بد دیدن (امیدِ توست که در خارزار، کوه، کویر، اگر بخواهد صد باغِ ارغوان دارد. دلت به نور محبت، اگر بود روشن
تو را همیشه چو گل تازه و جوان دارد
بر آستانِ هنر، گر سری فرود آری
چراغ نامِ تو هم جاودانه جان دارد.
نه آسمان، نه ستاره، نه کهکشان، نه زمان، تو چهره سازِ جهانی، تو چهره سازِ جهان !
هر آنچه می طلبی از وجودِ خویش بخواه !چگونه با تو بگوید؟ مگر زبان دارد !
زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات
تا به جائی که خدا می داند . . .
هر كس با استعدادهایی خلق شده كه باید آنها را بكار ببندد. به كار بستن آنها، بزرگترین سعادت زندگی هر فرد است.
زندگی هدف نهایی است، بزرگتر از هر کشوری، بزرگتر از هر کیشی، بزرگتر از هر بتی، بزرگتر از هر آرمانی شاد باشین و بقیه رو هم شاد كنید.
زندگی با تمام زیبایی هایش به راحتی فریبت می دهد. زندگی تو را در خوابی عمیق فرو برده.
زیبایی هم می تواند ابزاری باشد برای نادانی و فریب ما. لذت ها و شادی ها و زیبایی ها نباید ما را از عشق و انسانیت و راستی غافل کنند.
درس زندگی
آموخته ام . . . كه چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
آموخته ام . . . كه این عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان.
آموخته ام . . . كه وقتی با كسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد.
آموخته ام . . . كه هیچ كس در نظر ما كامل نیست تا زمانی كه عاشق شویم.
آموخته ام . . . كه زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم.
آموخته ام . . . كه فرصتها هیچگاه از بین نمی روند، بلكه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد.
آموخته ام . . . كه لبخند ارزانترین راهی است كه می شود با آن نگاه را وسعت داد.
آموخته ام . . . كه نمی توانم احساسم را انتخاب كنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب كنم.
آموخته ام . . . كه همه می خواهند روی قله كوه زندگی كنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستید.
آموخته ام . . . بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی كه از شما خواسته می شود، و زمانی كه درس زندگی دادن فرا می رسد.
آموخته ام . . . كه گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمی دن وی.
وقتی حقیقت زندگی مانع نقشه های تو می شود آرزو می کنی که روزگار بهتری از راه برسد و زندگی آسان تری !بیش از آرزو امی دوارم به این درک برسی که تنها تو می توانی خود و زندگی ات را دگرگون کنی !بهترین لحظه اینک است!
آنگاه كه غرور كسی را پامال می كنی آن گاه كه كاخ آرزوهای كسی را ویران می كنی آنگاه كه شمع امی د كسی را خاموش می كنی آن گاه كه بنده ای را نادیده می انگاری آنگاه كه حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی آنگاه كه خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می انگاری می خواهم بدانم دستانت را به سوی كدام آسمان دراز می كنی تا برای خوشبختی خودت دعا كنی؟
بهترین شعر، شعر زندگی است. شعری است كه از خاموشی غم انگیز شب، از حركت كشتی در دل دریا، از راههای پرگلی كه بسوی نهرهای ناشناس می رود، از رنجهای بیحاصل از بامدادهای تلخ، از طعم بوسه هایی كه رد و بدل نشده، از عشق بی عشق سخن می گوید.
هرگز زندگی ات را قربانی هیچ چیز نکن همه چیز را قربانی زندگی کن.
زندگی مانند یک بوم سفید نقاشی است؛ هر چه بر روی ان بکشی همان می شود. می توانی رنج و محنت بر روی آن نقاشی کنی، از طرف دیگر می توانی نقش شادی و خوشبختی بر ان بیفکنی. شکوه و عظمت وجود انسانی تو در این آزادی خلاصه می شود. تو می توانی طوری از این آزادی استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، نیکی، شادی و صفات بهشتی گردد. این به تو بستگی دارد. انسان دارای این ازادی است. دلیل اینکه در دنیا رنج و محنت وجود دارداین است که آدم ها نادان هستند و نمی دانند بر روی این بوم چه نقاشی کنند.
اوشو می گوید:
“گل سرخ، زیبا می شكفد چون تلاش نمی كند نیلوفر باشد
و نیلوفرها اینگونه زیبا می شكفند، چون چیزی از افسانه ی شكفتن گلهای دیگر نمی دانند. ”
زندگی امیخته ای است از رنج ها و غم ها، مشکلات و مصائب، شادی ها و لذت ها. برای لحظه ای زندگی کنید که در همین لحظه است. زندگی ما چرخه ای است ازتضادها؛ تاثرات و لذتها، غم ها و شادی ها، پستی ها و بلندی ها، فرازها و نشیب ها، شکست ها و پیروزی ها. در زندگی این تضادها، تضاد نیستند بلکه مکمل هم هستند. همان گونه که روز شب و شب روز می شود. آنچه که حائز اهمیت است این است که ما به هنگام بروز چنین مشکلات و موانعی چگونه و با چه بینش و راهکرد و شیوه ای موضع می گیریم و در نهایت عکس العمل و واکنش ما چگونه است.
مشکلات و موانع نباید ما را نسبت به زندگی دلسرد، سرخورده و ناامید کنند بلکه باید بپذیرم که همه اینها مقدمه بلکه مکمل شادمانی، موفقیت و خوشبختی ما خواهند بود.
وینسنت لمباردی می گوید:
" مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است. "
اگر زندگی هدفمند و هوشمندی داشته باشیم، اگر در حال و همین لحظه زندگی کنیم و در پی رسیدن به ارامش درون باشیم و از شکست ها، تاثرات و کمبودات و مشکلات زندگی خود تجربه کسب کنیم و آنها را سخت قلمداد نکنیم، انها باعث ناکامی و شکست و ناامیدی و بدبختی ما نخواهند بود بلکه در تلاش خواهیم بود تا به تجزیه و تحلیل این شکست ها و مصائب بپردازیم و از چنین تجربه های تلخی با بینش و راهکردی مناسب در صدد جبران ان برائیم.
فراموش نکنیم که زندگی ما متعلق به حال است. -------- باید در حال زندگی کرد و ان را غنیمت شمرد و تجربیات تلخ گذشته را فراموش کنید و به نحو احسن از آنها درس عبرت بگیرید و با اعتماد به نفس، تلاش و پشتکار امیدوار به فردا و اینده ای روش باشید.
آنچه بسیار مهم است این است که دید و نگرش ما نسبت به زندگی و خوشبختی چگونه است؟ چگونه فکر می کنیم و می اندیشیم؟ برداشت ما و توقع ما از خوشبختی چیست؟
زندگی ما را تفکرات و عقاید ما شکل می دهند. تصورات ذهنی که نسبت به راه و روش زندگی خود و دیگران داریم مهمترین عامل در شکل گیری خوشبختی ماست. تصورات و برداشت های مثبت و منفی ذهن ماست که معیارهای خوشبختی ما را رقم می زنند. این تصورات ذهنی شماست که به شما شادی و سرور، غم و اندوه و شکست و پیروزی می بخشد.
مهارتهای زندگی و شناخت خود
امروز علیرغم ایجاد تغییرات عمی ق فرهنگی و تغییر در شیوههای زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی، فاقد تواناییهای لازم و اساسی هستند و همی ن امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگی روزمره و مقتضیات آن آسیبپذیر نموده است. بشر امروز هدف اصلی زندگی را كه تعالی و شگوفایی انسان است زیر پا گذاشته و این به دلیل نداشتن شیوههای صحیح زندگی است.
امروزه اكثریت جوامع آموزشهای مختلفی را برگزار می كنند ولی در مورد شیوههای درست زندگی مهارتلازم را به مردم نمی آموزند. مردم نیز همه كار می كنند به جز زندگی، برای همه چیز وقت دارند به جز زندگی. مهارتهای زندگی چیست؟ مهارت یعنی چه؟ مهارت یعنی توانایی انجام یك كار و مهارتهای زندگی آنهایی هستند كه به ما كمك می كنند تا زندگی خوب، شاد و موفقی داشته باشیم. برای رسیدن به این زندگی شاد باید مهارتها و تواناییهای مختلفی داشته باشیم. برای مثال باید بتوانیم استعدادها و نقاط قوت خود را خوب بشناسیم و آنها را پرورش بدهیم، با دیگران ارتباط برقرار كنیم و روابط خوب و صمی مانهای با آنها داشته باشیم. باید بتوانیم احساسات، آرزوها و خواستههای خود را بیان كنیم، مسایلی را كه در زندگی با آنها مواجه می شویم. حل كنیم، خوب تصمی مگیری كنیم و وقتی دچار هیجانهایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غمگینی می شویم، با آنها كنار بیاییم و آنها را به شكل درستی ابراز كنیم كه به ما و دیگران صدمه نزند. در این جا با یكی از این مهارتها آشنا خواهیم شد. مهارت شناخت خود: یكی از مهمترین عواملی كه به ما كمك می كند زندگی خوب و موفقی داشته باشیم این است كه خود را بشناسیم، احساس خوبی در مورد خود داشته باشیم. و از كسی كه هستیم شاد و راضی باشیم. فكر می كنید كسی كه احساس خوبی نسبت به خود دارد چه ویژگیهایی دارد؟ تعدادی از ویژگیهای چنین فردی در زیر آمده است:
خصوصیات مثبت، تواناییها و استعدادهای خود را می شناسد و آنها را به كار می گیرد.
خصوصیات منفی و نقاط ضعف خود را می شناسد، می پذیرد و سعی می كند آنها را اصلاح كند.
موفقیتها و شكستهای خود را می شناسد، به موفقیتهایش افتخار و از شكستهایش درس می گیرد.
به خود و دیگران احترام می گذارد.
برای رسیدن به اهداف خود تلاش می كند.
مسئولیت اعمال و رفتار خود را می پذیرد.
اكنون به سئوالات زیر پاسخ دهید:
شما چه احساسی در مورد خود دارید؟ آیا فردی هستید شاد و راضی و احساس خوبی در مورد خود دارید؟ آیا تا بهحال فكر كردهاید كه دیگران از شما بهتر هستند و دوست داشته باشید به جای آنها باشید؟ به نظر شما اگر كسی خود را دوست نداشته باشد و همی شه آرزو كند كه ای كاش جای كس دیگری باشد؟ می تواند زندگی شادی داشته باشد؟ اگر كسی فكر كند دیگران از او بهتر هستند و او هیچ توانایی و استعدادی ندارد می تواند در زندگی موفق شود؟ آیا كسی كه وقتی در كاری شكست می خورد، خود را سرزنش می كند و خود را آدم بیاستعداد و بیعرضهای می داند، می تواند برای رسیدن به آرزوها و اهدافش تلاش كند و زندگی موفق و شادی را برای خود بسازد؟ كسی كه احساس خوبی نسبت به خود دارد، تواناییها و استعدادهای خود را می شناسد، نقاط ضعف خود را می پذیرد و سعی می كند كه نقاط ضعف خود را تقویت و نقاط ضعف خود را اصلاح نماید. چنین ویژگیهایی نقش خیلی مهمی در یك زندگی شاد و موفق دارد چون كسی كه خود و دیگران را دوست دارد در زندگی شاد و خوشحالتر است و كسی كه تواناییها و استعدادهای خود را می شناسد برای موفق شدن تلاش بیشتری می كند و موفق هم می شود.
زندگی زیباست، انسان زیباست، ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست. صمیمیت و محبت زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و آینده وابسته است، مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند. رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است. رهایی بسیار زیباست. رهایی از تمامی غم ها و رنج ها . . . لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است. آری، تجربه بسیار مهم است. فقط با تجربه است که می توان درک کرد.
به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی
زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی
چو مبتلا شوم به غم، خوشم به یک نگاه تو
دوچشم تو چراغ من به شام تار زندگی
به پاکی دلت قسم که دل از تو نمیکنم
که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی.
همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است. فقط وجودتان، ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود. عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان. تمام نیکی ها و احساسات پاک را در درون خود جست و جو کنید. همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون است. در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند. بیدار شو!
ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد، می توان عشق را درک کرد.
مقایسه را كنار بگذارید. خودتان خلق کنید. خودتان زندگی را تعریف کنید. همه چیز را رد کنید. خودتان شروع کنید، هیچ وقت دیر نیست. خودتان ارزش گذاری کنید. انسانی که به خود تکیه می کند، غنی ترین است، هرچند فقیرترین باشد !زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد . . .
زندگی چیست؟ کجاست؟
من فقط می دانم زند گی رنگ خداست و خدا آبی نیست، مشکی نیست و
خدا رنگ حقیقت هایی است که در این وادی گم گشته پنهان است.
من فقط میدانم زندگی لحظه ای از بوییدن عشق است.
غم _ شادی _ بخشش ها _ نیکی و بداندیشی ها این همان است که نامش زیباست.
چه گمان می کردی دنیا _ عمر _ آینده همگی یک واژه اند و حقیقت ماییم.
ما اگر زنده به دنیای حقیقت باشیم زندگی هم زیباست.
بهتر زندگی کنیم!
انسان نوین كسی كه مفهوم تازهای به انسان بودن، می دهد.
انسانی كه دیگر مرزی برای تمایز قایل نیست. سیاه یا سفید، خاورمی انهای یا اروپایی، كمونیست یا كاتولیك مرزی نمی شناسد چرا كه او بیش از هر چیز و هر دنبالهای انسان است.
او شعر در درون دارد، نغمه می سراید و با گوشهای انسانی خود موسیقی هستی را می شنود. و چه زیباست انسان نوین بودن. او دیگر نه این است، نه آن بلكه می خواد در آن واحد همگان باشد.
زندگی را سرشار از عشق كنید. ولی خواهید گفت، "ما همی شه عشق می ورزیم.
و من به شما می گویم كه شما به ندرت عشق می ورزید.
شاید اشتیاق عشق را داشته باشید، ولی بین این دو تفاوتی بس عظیم وجود دارد.
عشق ورزیدن و نیاز به عشق داشتن دوچیز كاملاً متفاوت هستند.
بیشتر ما در تمام زندگی همچون كودكانی باقی می مانیم، زیرا همه دنبال عشق هستند.
عشق ورزیدن چیزی بسیار اسرارآمی ز است و اشتیاق عشق را داشتن چیزی بسیار بچه گانه.
كودكان خردسال عشق می خواهند، وقتی مادر به آنان عشق می دهد، رشد می كنند.
آنان همچنین از دیگران نیز عشق می خواهند و خانواده به آنان عشق می دهد. سپس وقتی بزرگ شدند، اگر شوهر باشند، از زنانشان عشق می خواهند و اگر زن باشند، از شوهرانشان عشق می خواهند. و هركس كه خواهان عشق باشد در رنج است، زیرا عشق چیزی نیست كه بتوان آن را خواست. عشق را فقط می توان داد. در خواستن عشق، تضمی نی وجود ندارد كه بتوانی آن را به دست آوری. و اگر آن شخصی كه از او تقاضای عشق داری، او نیز از تو انتظار عشق را داشته باشد، مشكل ایجاد خواهد شد. مانند ملاقات دو گدا است كه باهم و از هم، گدایی می كنند. در تمام دنیا زنان و شوهران مشكلات ازدواج را دارند و تنها دلیل آن این است كه هردو از هم توقع عشق دارند، ولی قادر به دادن عشق نیستند.
قدری در این مورد فكر كن __ نیاز پیوسته تو برای عشق.
می خواهی كسی دوستت داشته باشد و اگر عاشقت باشد، احساس خوبی داری.
ولی آنچه كه نمی دانی این است كه دیگری فقط به این دلیل دوستت دارد كه می خواهد تو عاشق او باشی. درست مانند این است كه كسی برای صید ماهی طعمه بگذارد:
او طمعه را برای خوراك دادن به ماهی پرتاب نمی كند، برای صید ماهی پرتاب می كند.
او نمی خواهد آن خوراك را به ماهی بدهد، او فقط برای این چنین می كند كه آن ماهی را صید كند. تمام افرادی كه در اطرافتان می بینید كه عاشق هستند فقط طعمه می اندازند تا عشق به دست آورند. برای مدتی طعمه را می اندازند، تا وقتی كه آن دیگری شروع كند به این احساس كه امكان گرفتن عشق از این شخص وجود دارد.
آنگاه او نیز قدری عشق نشان خواهد داد تا زمانی كه به این نتیجه برسند كه هردو گدا هستند!
آنان اشتباهی اساسی مرتكب شده اند: هریك می پنداشته كه دیگری پادشاه است.
و به زمان خودش هریك تشخیص می دهد كه هیچ عشقی از دیگری دریافت نمی كند،
آنگاه اصطكاك شروع می شود. برای همی ن است كه زندگی زناشویی به نظر جهنم می آید، زیرا همه ی شما خواهان عشق هستید، ولی نمی دانید چگونه عشق بدهید. این اساس تمام دعوا هاست. تا زمانی كه چیزی كه من می گویم اتفاق نیفتد، رابطه ی بین زن و شوهر هرگز هماهنگ نخواهد شد، مهم نیست كه چقدر آن را تنظیم كنید و چه نوع ازدواجی داشته باشید و مهم نیست كه قوانین اجتماعی چه بگویند.
تنها راه بهتر ساختن رابطه این است كه درك كنید عشق چیزی دادنی است و نمی توان آن را درخواست كرد. عشق را فقط می توان داد. هرآنچه كه دریافت می كنی تنها یك بركت است، پاداش عشق ورزی نیست. عشق را فقط باید داد و هرآنچه كه دریافت می كنی فقط یك بركت است، یك پاداش نیست. و حتی اگر هیچ چیز دریافت نكنی، همی شه خوشحال هستی كه قادر به دادن عشق بوده ای. اگر زن و شوهر به جای درخواست عشق شروع كنند به دادن عشق، زندگی می تواند برایشان بهشت شود. و دنیا چنان اسرارآمی ز است كه اگر آنان از خواستن عشق دست بردارند و بیشتر عشق بدهند، عشق بیشتری دریافت خواهند كرد و این راز را تجربه خواهد كرد.
چه دیر فهمیدیم که زندگی همان روزهایی بود که زود گذشتنش را آرزو میکردیم!
فكر كردن درباره چگونه زندگی كردن بهتر است از هزارزندگی.
زندگی زیباست، ولی سرابی بیش نیست.
شادی ها و لذت هایش زود گذر است. اگر هم جاودانه باشند باز فریبنده است.
آری، زندگی زیباست، ولی بی معنی ست. هوده ای ندارد.
بهترزندگی کنیم!
انسان همی شه رویا پردازه بوده. اگر یك رویا به اوج خود برسد، زائل می گردد. اوج یك رویا كجاست؟ اوج یك رویا آنجائست كه احساس كنید واقعیست.
البته این احساس ماست. رویا تقریبا واقعی می شود. بله تقریبا. آنقدر به واقعیت نزدیك می شود كه از آن پیشتر نمی توان رفت. چون یك گاه بیشتر همان واقعیت خواهد شد.
وقتی كه رویا به واقعیت بیش از هر زمان دیگر نزدیك می شود آن هنگام زائل شده است، و انسان كاملا بیدار است. درمورد تمام اشتباهات چنین رخدادی روی می دهد. این زیبایی خودش را داراست، تب و تاب خودش و هیجان خویش را در بر دارد. رویا ها گاهی زیبا هستند و پارهای از اوقات كابوسند، اما هر دو رویا هستند.
زندگی دریای بی پایانی است به نام عشق
آیینه ی شکسته ایست به نام دل
مروارید غلطانی است به نام اشک
و راه بی انتهای است به نام امید.
زندگی یعنی بالا رفتن از سربالایی نه پایین آمدن از آن كسی كه پایین می آید، زندگی را می بازد و آن كه بالا می رود، زندگی را متحرك تر و پر نشاط تر می سازد.
زندگی همچون سرزمین ناشناخته ایست که هرچه انسان در ان جستجو کند بیشتر گم می شود.
زندگی سرزمینی است اسرارامیز با معنایی بسیار پیچیده که هر چه درباره ی ان فکر می کنیم کمتر به نتیجه می رسیم. زندگی یعنی لذت بردن از پرستوها، امواج ابی دریاها، عطر اقاقیها، شعری زیبا و احساس محبت بین انسا ن ها.
زندگانی از مرگ جدایی نا پذیر است. تا زندگانی نباشد مرگ نخواهد بود و همچنین تا مرگ نباشد زندگانی وجود نخواهد داشت. از بزگترین ستاره ی آسمان تا كوچكترین ذره ی روی زمی ن دیر یا زود می می رند: سنگ ها، گیاه ها، جانوران هر كدام پی در پی به دنیا آمده و به سرای نیستی رهسپار شده در گوشه فراموشی مشتی گرد و غبار می گردند، زمی ن لاابالیانه گردش می كند؛ طبیعت روی بازمانده آنها دوباره زندگی را از سر می گیرد: خورشید پرتو افشانی می نماید، نسیم می وزد، گل ها هوا را خوشبو می گردانند، پرندگان نغمه سرایی می كنند، همه جنبندگان به جوش و خروش می آیند. آسمان لبخند می زند، زمی ن می پروراند، مرگ با داس كهنه خود خرمن زندگانی را درو می كند . . .
مرگ همه هستی ها را به یك چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یكسان می كند: نه توانگر می شناسد نه گدا، نه پستی نه بلندی و در مغاك تیره آدمی زاد، گیاه و جانور را در پهلوی یكدیگر می خواباند، تنها در گورستان است كه خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می كشند، بی گناه شكنجه نمی شود، نه ستمگر است نه ستمدیده، بزرگ و كوچك در خواب شیرینی غنوده اند. چه خواب آرام و گوارایی است كه روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند. بهترین پناهی است برای دردها، غم ها، رنج ها و بیدادگری های زندگانی. آتش شرربار هوی و هوس خاموش می شود. همه این جنگ و جدال ها، كشتارها، درندگی ها، كشمكش ها و خودستایی های آدمی زاد در سینه خاك تاریك و سرد تگنای گور فروكش كرده آرام می گیرد.
اگر مرگ نبود همه آرزویش را می كردند، فریادهای نا امی دی به آسمان بلند می شد، به طبیعت نفرین می فرستادند. اگر زندگانی سپری نمی شد چقدر تلخ و ترسناك بود. هنگامی كه آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغ های فریبنده جوانی را خاموش كرده، سرچشمه مهربانی خشك شده، سردی، تاریكی و زشتی گریبانگیر می گردد اوست كه چاره می بخشد، اوست كه اندام خمی ده، سیمای پرچین تن رنجور را در خوابگاه آسایش می نهد.
بیایید نوعی زندگی کنیم که هرگز نمیریم سعی کنیم نوعی زندگی خود را اداره کنیم که مرگ هیچ گاه نتواند مارا غافل گیر کند واین تنها زمانی ممکن است که در هر شب از این حیات باقی مانده خویش حساب اعمال و رفتار روزانه خود را نما ییم ودر روز تمام تلاش خود را در پیمودن این راه بر اساس دستورات الهی و اصول انسانیت که خواسته تمام انسانها است قدم بر داریم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست . . . هرکسی نغمه ی خود خواندو از صحنه رود . . . صحنه پیوسته به جاست . . . خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد . . .
زندگی دفتری از خاطره هاست خاطراتی شیرین خاطراتی مغشوش
خاطراتی كه زتلخی رگ جان می گسلد یكنفر در شب كام یكنفر در دل خاك
یكنفر همدم خوشبختی هاست یكنفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز كنیم عمرمان می گذرد.
نگویید: زندگی بزمی مدام است این حرف را جز احمقان و ناچیزان نمی گویند.
نگویید زندگی مصیبتی بی پایان است این حرف حرف کم دلان و زبونان است.
همچو ن شاخه های سرسبز درختان که در هنگام بهار از شادی بخود می لرزند بخندید
همچون امواج رود خانه که ناله کنان از صخره های سخت فرو می ریزند گریه کنید
همه لذات جهان رابچشید وهمه دردها را بیازمایید.
آنگاه بگویید: آنچه هست خیلی زیاد است اما به رویایی بیشتر شباهت دارد.
زندگی وزن نگاهیست كه در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده كه بر دل دادی شعله گرمی امی د تو را خواهد كشت.
زندگی درك همی ن اكنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایست كه نخواهد آمد
تو نه در دیروزی و نه در فردایی . . . ظرف امروز پر از بودن توست
شاید این خنده كه امروز دریغش كردی آخرین فرصت همراهی با امی د است.
زندگی یاد غریبیست كه در حافظه خاك به جا می ماند.
زندگی سبزترین آیه در اندیشه برگ زندگی خاطر دریایی یك قطره در آرامش رود.
زندگی حس شكوفایی یك مزرعه. . در باور بذر.
زندگی باور دریاست در اندیشه ماهی در تنگ.
زندگی ترجمه روشن خاك است در آیینه عشق.
زندگی فهم نفهمی دن هاست.
زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود تا كه این پنجره باز است جهانی با ماست
آسمان . . . نور . . . . خدا . . . . عشق . . . . سعادت با ماست. فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور. در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم. پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره با شوق سلامی بكنیم.
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من . . . وزن رضایتمندیست.
زندگی زمزمه پاك حیات است می ان دو سكوت.
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما تنهاییست . . . . .
حقیقت زندگی
وقتی حقیقت زندگی مانع نقشه های تو می شود آرزو می کنی که روزگار بهتری از راه برسد
و زندگی آسان تری ! بیش از آرزو امی دوارم به این درک برسی که تنها تو می توانی خود و زندگی ات را دگرگون کنی ! بهترین لحظه اینک است!
درسهایی از زندگی
آموخته ام . . . بهترین كلاس درس دنیا كلاسی است كه زیر پای پیر ترین فرد دنیاست.
آموخته ام . . . وقتی كه عاشق هستید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.
آموخته ام . . . تنها كسی كه مرا در زندگی شاد می كند كسی است كه به من می گوید: تومرا. شاد كردی.
آموخته ام . . . داشتن كودكی كه در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است كه در دنیا وجود دارد.
آموخته ام . . . كه هرگز نباید به هدیه ای از طرف كودكی ( نه ) گفت.
آموخته ام . . . كه همی شه برای كسی كه به هیچ عنوان قادر به كمك كردنش نیستم دعا كنم.
آموخته ام . . . كه مهم نیست كه زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم كه لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.
آموخته ام . . . كه زندگی مثل یك دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیكتر می شویم سریعتر حركت می كند.
آموخته ام . . . كه چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
آموخته ام . . . كه این عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان.
آموخته ام . . . كه وقتی با كسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد.
آموخته ام . . . كه هیچ كس در نظر ما كامل نیست تا زمانی كه عاشق بشویم.
آموخته ام . . . كه زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم.
و بیاموزیم: كه گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمی دن وی.
زندگی مانند بازی فوتبال غیر قابل پیش بینی است. دلیل زیبایی و جذابیت هر دو هم درهمین است. فاصله بین غم و شادی، بین زشتی و زیبایی، خوبی و بدی؛ شب و روز، مرگ وزندگی و فاصله بین آسمان و زمین آنقدر کم است که اصلا نمیشود فاصله معینی را برایآنها متصور شد. بسیاری از مردم فکر میکنند که فاصله بین آسمان و زمین خیلی زیاداست، در صورتی که این زمین در آسمان شناور است و وقتی جسمی در چیزی شناور باشد دیگرنمیتوان فاصله ای بین آنها در نظر گرفت. ما انسانها در لحظه خوشحالیم در حالی کهشاید در یک لحظه از فرط غم سیل اشکمان جاری شود. در لحظه ای که فکر میکنیم به هدفنزدیک شدیم ناگهان خود را دورتر از همیشه میبینیم. پس باید به دنبال حقیقت بود
. حقیقت زندگی را باید دید و پذیرفت در این صورت از تمام امکانات هستی برای درک بهتر و برای ساختن یک زندگی صحیح استفاده خواهیم کرد، با وجود تمام شادیها و غمهایش.
زندگی گره ای نیست که در جستجوی گشودن آن باشیم، زندگی واقعیتی ست که باید آن را تجربه کرد.
آخرین لحظه آخرین سخن
بسیاری از مردم در طول زندگی خود به لحظه مرگ می اندیشند و سعی دارند آخرین لحظات زندگی را در مغز خود تجسم كنند، ولی این كار برای هیچكس می سر نیست. افراد خاصی كه توانایی ذاتی و هوش سرشار داشته باشند، می توانند در ذهن خود تصاویر خاصی را ببینند.
به عنوان نمونه (دیمی تری مندلیوف) کیمی ا دان روسی در خواب جدول عناصر را دید. برخی از اتفاقات علمی و تخیلی و ماشینآلاتی كه (ژولورن) نویسنده معروف فرانسوی در آثار خود از آنها ذكر كرده بود، بعدها به حقیقت پیوستند. به برخی از نویسندگان بزرگ الهام شده بود كه مرگشان نزدیك است. تعدادی از آنها حتی در كتابهای خود شرایطی مشابه شرایط مرگ خود را به نگارش درآورده بودند. در اینجا سخنانی را كه بعضی از مشاهیر جهان در آخرین لحظه زندگی بر زبان آوردند ذكر می كنیم.
لئوناردو داوینچی قبل از اینكه روح خود را تسلیم مرگ كند، اظهار داشت: من به مردم توهین كردم! آثار من به آن درجه از عظمت نرسیدند كه من در طلبش بودم.
جورج ویلهلم فردریك پدر مكتب دیالكتیك هگل تا آخرین لحظه زندگی بر عقیده خود پا برجا ماند. او در زمان مرگ زیرلب گفت: (تنها یك نفر بود كه در طول زندگی مرا درك می كرد.) و بعد از یك مكث كوتاه ادامه داد: (در حقیقت حتی او هم مرا نفهمی د. (
)توماس كارلایل) مورخ و نویسنده اسكاتلندی درست قبل از اینكه جان به جان آفرین تسلیم كند، گفت: (احساس كسی را دارم كه در حال مرگ است. (
ماری آنتوانت ملكه فرانسه در روز اعدام خود بسیار خوددار و متین بود. وقتی از سكوی اعدام بالا می رفت ناگهان لغزید و پای جلاد خود را لگد كرد. بعد رو به او كرد و گفت: لطفا مرا به خاطر این كارم ببخش اصلا عمدی نبود.
نرون امپراطور روم قبل از اینكه بر زمی ن بیفتد و بمی رد فریاد زد: چه بازیگر بزرگی در درون من می می رد!
واسلاو نیجینسكی، (آناتول فرانس ) جوزپه گاریبالدی و (جورج بایرون) قبل از جان دادن زیر لب گفتند: مادر.
كشیشی كه بر بالای سر )فردریك اول) پادشاه روسیه به هنگام مرگ دعا می خواند شنید كه او گفت: انسان برهنه به این دنیا می آید و برهنه از دنیا می رود. سپس فردریك دست كشیش را كشید و فریاد زد: (حق ندارید مرا برهنه دفن كنید. می خواهم یونیفورم كامل بر تن داشته باشم.(
فیودو تایچف شاعر روسی گفت: وقتی انسان نمی تواند كلمات مناسب را برای بیان احوالش بیابد چه شكنجهای را تحمل می كند.
آگوست لومی ر یكی از مخترعین دوربین تصویر متحرك، گفت: ازفیلم بیرون می دوم.
آخرین كلمات آلبرت انیشتین را هیچكس نفهمی د زیرا پرستاری كه در كنارش بود آلمانی نمی دانست.
تئودور داستایوفسكی روز بیست و هشتم ژانویه سال 1881 از خواب بیدار شد. ناگهان دریافت كه آن روز آخرین روز زندگی اوست. او همچنان روی تخت دراز كشید و صبر كرد تا همسرش (آنا) از خواب برخیزد. (آنا) ابتدا حرف او را باور نكرد ولی او اصرار داشت كه همسرش كشیش را خبر كند. وقتی كشیش بر بالای سر داستایوفسكی دعا خواند، او از دنیا رفت.
لئو تولستوی آخرین روزهای زندگی خود را در دهكدهای در جوار یك ایستگاه راهآهن كوچك سپری كرد. او كه در 83 سالگی از زندگی در مایملك خود خسته شده بود، به همراه دختر و پزشك خانوادگیاش سوار قطار شد تا به طور ناشناس سفر كند. ولی به هنگام سوار شدن سرما خورد و مدتی بعد دكتر تشخیص داد كه مبتلا به ذاتالریه شده است. آخرین جملهای كه تولستوی زیر لب زمزمه كرد این بود: (من عاشق حقیقتم. ) بعضی از اطرافیان او نیز می گویند او قبل از اینكه نفس آخر را بكشد گفت: مرگ را درك نمی كنم.
آنتوان چخوف در اوایل صبح روز دوم ژوئن سال 1904 از دنیا رفت. او در آن زمان در هوتلی در آلمان به سر می برد. پزشك آلمانی به چخوف گفت: آخرین ساعات زندگیاش را سپری می كند و سپس یك گیلاس نوشابه به مرد در حال احتضار داد. چخوف به آلمانی گفت: من می می رم و گیلاس را سر كشید. (الگا( همسر چخوف بعدها در كتاب (سكوت هولناك) درباره آن شب نوشت كه سكوت سهمگین اتاق را تنها یك پروانه عظیمالجثه سیاهرنگ می شكست. پروانهای كه بیرحمانه در اتاق پرواز می كرد و خود را با تقلای بسیار به لامپهای روشن برق می كوبید و ترقترق صدا می كرد.
در نمایشنامه (باغ آلبالو) لحظاتی مشابه این لحظات توسط چخوف به نگارش درآمده است لوپاخین) تاجر، یكی از شخصیتهای نمایشنامه باغ آلبالو را می خرد و از )رانوزكایا) كه فروشنده باغ است می خواهد به سلامتی این معامله جشن بگیرند و نوشابه بخورند. بعد از نوشیدن (رانوزكایا) از غصه از دست دادن باغ می می رد و در همان لحظه پردههای صحنه پایین می افتد و تنها صدایی كه به گوش می رسد صدای تبرهایی است كه در فاصلهای دور درختها را قطع می كنند.
برنارد شاو می گوید: آرزو دارم كه تا آخرین رمق وجود من ثمربخش باشد و هنگامی بمی رم كه از من هیچ خدمتی ساخته نباشد. او همچنین می گوید: از عجایب زندگی یكی این است كه مرگ درست وقتی ما را در می یابد كه آماده شدهایم تا از یك زندگی شیرین برخوردار شویم. او در آخرین لحظات زندگیاش این سخن را به می ان آورد.
مترلینگ هم در آخرین لحظات زندگیاش می گوید: اگر مرگ نبود زندگی شیرینی و حلاوت نداشت و گاندی می گوید: اگر نتوانیم آزاد زندگی كنیم، بهتر است مرگ را با آغوش باز استقبال كنیم.
یوری گاگارین اولین فضانورد دنیا درباره مرگ می گوید: انسان هرچه بر سنش افزوده می شود، حافظهاش كوتاهتر و رشته خاطراتش درازتر می شود و همه این مسایل را در هنگام مرگ به یاد دارد كه مانند یك فیلم كوتاه داستانی از دیدگان او می گذرد.
منابع مورد استفاده: عشق و زندگی، زندگی آرزو و دیگر هیچ، کهکشان خیال، سخنان بزرگان گمنام، تالار گفتگو و مزرعه زندگی.