ابر مرد وفادار به اندیشه و تفکر رهایی بخش و وارسته
از وابستگی های مادی دنیا
یکشنبه، ۴ جنوری ۲۰۰۹
From: "Anwar Farzam"
Date:Sun, January 4, 2009 22:48
To: admin@esalat.org
Rafiqe aziz Hemat!
Ba taqdime ehteramat dar zamima neweshtae khod ra ba monasebate hashtadomin salgarde zenda yad Babrak Karmal barae nasher dar safhae tan mefrestam.
Bayad yadaawar shawam ke neweshta ba baaze saethae dostan digar niz frestada meshawad.
Moafaqyat wa salamati tan ra mekhwaham.
Anwar Farzam
ششم جنوری ۲۰۰۹ مصادف با هشتادمین سالروز تولد زنده یا د ببرک کارمل است. من این نوشته را برای قرائت در احتفالات به مناسبت این روز تهیه کرده بودم. لیکن افسوس که صحتم اجازه نداد که درآن احتفالات شرکت کنم. حال که سالروز تولد آن بزرگ مرد نزدیک میشود، همان نوشته را با کمی تغییر از لحاظ شیوه ی نگارش با در نظر داشت آنکه دیگر این کدام کنفرانس و یا جلسه نیست، بلکه نشرات اینترنتی است، تقدیم خوانندگان محترم میکنم. انور فرزام
ابر مرد وفادار به اندیشه و تفکر رهایی بخش و وارسته
از وابستگی های مادی دنیا
یکشنبه، ۴ جنوری ۲۰۰۹
ما در این روزها هشتادمین سالروز تولد ابرمرد مبارز سرزمین تاریخی خود، افغانستان عزیز را تجلیل میکنیم. تاریخ جنبش انقلابی کشور طی شش دهه ی اخیر، تاریخ نهضت های روشنفکری و مبارزات صنفی و سیاسی طبقات زحمتکش کشور طی این مدت، اساسگذاری و رشد بزرگترین حزب چپ، دموکراتیک و مردمی در تاریخ کشور، حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبری این حزب پرافتخار و تجربه ای دولت سازی نوین در افغانستان با نام این بزرگمرد وطن و مردم، زنده یاد ببرک کارمل پیوند ناگسستنی دارد.
زنده یاد ببرک نه تنها برای مدت بیش از سی سال در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان قرار داشت، بلکه طی بیش از شش سال در رأس دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان خدمت کرد. ازینرو سالگردهای او صرفاً به اعضای حزب ما ارتباط ندارد و باید آنطوری که شایسته ی یک مرد بزرگ حزبی و دولتی است برگزار شود. لیکن، متاسفانه هنوز چنین شرایطی ایجاد نشده است. با آنهم ما میتوانیم در حدود شرایط موجود از این رویداد یادآوری و تجلیل بعمل آوریم.
در دنیای امروز رسم بر اینست و چنان معمول گردیده که در سالگردهای تولد شخصیت های بزرگ و تاریخی کارنامه های فکری و عملی آنان به بحث و بررسی گرفته میشود و بمنظور استفاده ی عملی در مبارزه آتیه از آن نتیجه گیری های بعمل می آید. این رسم خجسته است و باید از آن در ضمن تجلیل از هشتادمین سالگرد زنده یاد ببرک کارمل پیروی جدی صورت میگرفت. تا از یک طرف گوشه های هر چه بیشتر زندگی این رهبر عزیز برای قشر های هرچه وسیعتر روشن میگردید و از جانب دیگر تکانه ی میبود برای مطالعات عمیق بعدی در مورد زندگی و کارنامه های این مرد بزرگ در تاریخ معاصر کشور.
اما افسوس که تا کنون ما کمتر اثری را مطالعه کرده ایم که وقف بررسی مشخص از جوانب مختلف زندگی فکری وعملی آن رهبر گرامی شده باشد. اکثر نوشته ها حاوی بیان عاطفی، مملو از احساسات گرم و کلی گویی بوده است.. من همه دلایل آنرا دارم و از لحاظ شخصی و عاطفی زندگی من آنطور با زندگی آن بزرگ مرد گره خورده است که شاید بعضی رفقا چنین توقع داشته باشند که من نیز به یک نوشته ی احساسی و عاطفی بپردازم.
البته من به آثار مملواز احساسات و عبارات گرم ارج میگذارم و آنرا جزء لاینفک اقدامات برای تجلیل از شخصیت های بزرگ مردمی میشمارم. بدون چنین نوشته ها هرگونه تجلیل بیک اقدام بیروح و خشک و بسیار رسمی مبدل خواهد شد. برعلاوه به احساس رفقای نویسنده سخت احترام میگذارم. لیکن صرفاً بانوشته های عاطفی و بیان احساسات نمیتوان تجلیل از سالگردهای شخصیت های تاریخی را تکمیل کرد. نسل آینده ضرورت به بررسی مشخص کارکرد های بزرگان تاریخ دارند. این وظیفه پر مسئولیت در برابر نسل امروزی و مخصوصاً پیش کسوتان و نزدیکان زنده یاد ببرک کارمل قرار دارد.
من فکر میکنم که برای نسلهای حال و آینده ی ما بسیار مفید خواهد بود که در گام نخست کارنامه ها و جنبه های شخصیت زنده یاد ببرک کارمل در عرصه های ذیل مورد دقت جدی، مطالعات وسیع و بررسی همه جانبه قرار گیرند:
- نقش زنده یاد ببرک کارمل در اساسگذاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طرح اصول مرامی و تشکیلاتی آن، تدوین مرامنامه و اساسنامه آن، پیریزی و تحقق عملی مشی استراتیژیک و تاکتیکی حزب؛
- طرح او درباره ی ضرورت ایجاد حزب متعلق به همه ی زحمتکشان کشور؛
- معیارها و شیوه های برخورد دموکراتیک و اقناعی او در زندگی درون حزبی؛
- طرحها و نظریات او درباره ی دولت دموکراتیک و ملی، ایجاد جبهه ی متحد نیروهای مردم؛
- درک زنده یاد ببرک کارمل از ضرورت حل مسئله ی ملی در افغانستان، طرح ها و موضعگیری های وی در این عرصه؛
- فعالیت ها و کارنامه های او بحیث وکیل جسور و بیباک در پارلمان کشور و موضعگیری هایش در دفاع از منافع مردم و وطن؛
- طرح ها و شیوه های عمل او در عرصه ی دولت سازی و رشد ارگانهای مرکزی و محلی دولت و اداره در افغانستان؛
- هنر زنده یاد ببرک کارمل بحیث یک نطاق کم نظیر و توانایی او بحیث یک انسان دارای استدلال نیرومند و دانش وسیع در علوم تاریخی، فلسفه و سیاست؛
- شخصیت استثنایی او بحیث یک انسان انقلابی، ساده، صمیمی، مردم دوست، مهربان، قانع، با استغنا و با فرهنگ عالی انسانی.
باید یادآور شد که آثار و اسناد کافی و فراوان منجمله مقالات و بیانیه های خودش، نوشته های دوستان، فلمها و اسناد دولتی و حزبی برای چنین مطالعات وسیع و همه جانبه وجود دارد. در این میان بازخوانی مقالات زنده یاد ببرک کارمل در جراید «خلق» و «پرچم» اهمیت بسزایی دارد.
برعلاوه ضرور میشمارم که دوستان و اهل خبره در موارد یگری که صاحب این قلم بنا بر عدم حضور در صحنه ی فعال در داخل کشور و یا بنابر عوامل دیگر که سبب دوری از پروسه ی تصمیم گیری شده بود، بر آن وقوف زیاد ندارد، بنویسند و تحلیل کنند. از آن موارد میتوان چند موضوع حیاتی سیاسی را نام برد:
/موضعگیری دقیق جناح به اصطلاح "پرچمیها" در برابر قیام ثور،
/نقش زنده یاد ببرک کارمل در آمدن قوای شوروی،
/سقوط حاکمیت حزب و علل آن و نقش گروههای درون حزبی در آن.
من یقین دارم که برای نوشته های دوستان در این موارد ضرورت بسیار زیاد وجود دارد. بهتر است نوشت و حقایق را ولو تلخ باشد افشاء کرد، تا زمینه برای دروغپردازی های گونه گون از بین برده شود.
من در این نبشته ی مختصر میخواهم فقط دو سه موضوع را بصورت شتابنده مطرح نموده و تصورات و خاطرات خود در باره ی آنها را بیان دارم. چون در آن موارد معلوماتی و در مواردی خاطرات منحصر به فرد دارم.
یکی ازطرح های بکر و با اهمیت زنده یاد ببرک کارمل در شرایط کشور ما این بود که با الهام از دستآوردهای اندیشه و پراتیک جنبش انقلابی جهانی نظریه ی تشکیل حزب همه ی زحمتکشان را پیش کشید و نظر آنانی را که حزب دموکراتیک خلق افغانستان را صرفاً به حیث پیشآهنگ طبقه ی کارگر جا میزدند، رد کرد. این موضعگیری زنده یاد ببرک کارمل امروز نیز مبرم است.
او معتقد بود که در کشور ما هنوز طبقه کارگر بحیث یک طبقه ی مستقل تشکل نیافته است، ازینرو برای تحقق آرمانهای تاریخی مردم در تامین عدالت و بهروزی بیک حزب مبارز همه ای زحمتکشان که مجهز با جهان بینی علمی و برنامه ای علماً تنظیم شده باشد، ضرورت است. چنین حزبی میتواند در راس مبارزات همه زحمتکشان افغانستان قرار گرفته و برای متحد ساختن همه خلق بمنظور پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک تلاش نماید. او طی سلسله مقالاتی زیر عنوان راه ها و وسایلی که مرام ح.د.خ.ا. را به پیروزی میرسانید در جریدۀ «خلق» و بعدآً در مقالات متعدد در جریدهُ «پرچم» این نظریه را انکشاف داد.
درباره ی نقش زنده یاد ببرک کارمل در طرح و تدوین اسناد اساسی مرامی حزب همگان میدانند. همچنان موقف عمیقاً اصولی او در هنگام طرح و تصویب اساسنامه ی حزب به شهادت پیشگامان ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان روشن و غیر قابل انکار است. او از اصول دموکراتیک حیات درون حزبی دفاع سرسخت و مداوم بعمل می آورد. او نه تنها از لحاظ تئوری و نظر در دفاع از اصول و اساسات دموکراتیک در زندگی درون حزبی بود، بلکه در عمل سخت پابند به این اصول بود و خود نمونه بسیار عالی برخورد اقناعی، با حوصله و دموکراتیک در برابر رفقا شمرده میشد. او از هر گونه برخورد توطئه گرانه و بازی های اپراتیفی در زندگی حزبی سخت متنفر بود و تا اخیر زندگی علیه آن مبارزه کرد.
یک مطلب دیگر را نیز باید در رابطه با نظر زنده یاد ببرک کارمل در مورد حزب یاد آور شوم. زنده یاد به هیچ وجه طرفدار تقدیس نامها و سمبول ها نبود. او نامها و سمبول ها را صرف وسیله ی شناخت و معرفی و شکل تبارز ماهیت و محتوی میدانست و معتقد بود که با گذشت زمان و بنا برضرورت های مبارزه نامها و سمبول ها قابل تغییر اند. چنانچه بعد از انشعاب در حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بالا گرفتن دعوی بر سر نام حزب بین جناح های به اصطلاح "خلقی" و "پرچمی" پسوند زحمتکشان را برای حزب انتخاب کرد. استدلال زنده یاد ببرک کارمل این بود که اگر روزی قانون احزاب نافذ شود و ما نتوانیم حزب خود را بنا بر همین دعوی بالای نام بحیث حزب دموکراتیک خلق ثبت کنیم، اینکار را زیر نام حزب زحمتکشان خواهیم کرد. تا آنوقت مردم کشور با این پسوند آشنایی کامل خواهند داشت.
او کار انقلابی و مردمی را بحیث یک پروسه ی طولانی و بهم مرتبط و دارای محتوی درونی واحد، بحیث حرکت منظم، پلان شده و اصولی مبتنی بر تحلیل مشخص و با در نظرداشت همه جوانب میدانست. سخت مخالف آنانی بود که مبارزه سیاسی را بمثابه حرکات، ژستها و اعمال لحظه ی، مطابق با منفعت روز و بدون پیوند ارگانیک با استراتیژی و اهداف اساسی مردم و با شیوه های پراگماتیک، غیر اصولی و معامله گرانه پیش میبردند. زنده یاد ببرک کارمل طرفدار سرسخت مرزبندی های مشخص و اهداف روشن و اصولی در هر گونه همکاری، همسوئی، اتحاد و وحدت بین نیروها و سازمانهای مختلف بود. او عقیده داشت که عدم تعقیب یک مشی اصولی و روشن در این مسایل سبب گمراهی صفوف و توده های مردم و ضیاع وقت در بحث های طولانی و مضر میگردد. او معتقد بود یک حزب پراگنده، متشکل از فراکسیون ها و گروه های گونه گون با عقاید و پلاتفرم های مختلف و مصروف در اختلافات عقیدتی و سیاسی و سلیقه ای نمیتواند از عهده ی وظیفه ی سترگ مبارزه بخاطر آرمانهای مردم بدر آید.
او، حزب سیاسی را فقط یک وسیله برای مبارزه میدانست. لیکن آنرا بحیث وسیله اساسی برای نیل به اهداف استراتژیک و طولانی مبارزه می پنداشت و نه وسیله ی دستیابی به اهداف تاکتیکی و کوتاه مدت. او اشتراک اندیشه و اهداف استراتیژیک و پیروی از اصول اساسی حیات سازمانی را اساسی ترین مبانی حفظ وحدت پایدار احزاب میدانست. ایجاد ائتلاف ها، اتحادها و جبهه ها را وسایل مهم برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی می شمرد. زندگی نشان میدهد که این برخورد زنده یاد ببرک کارمل نه تنها اصولی و مهم برای آن دوران بود، بلکه امروز نیز بسیار مبرم و رهنما می باشد.
یکی ازمسایل بسیار مهم و حیاتی برای کشور مسئله ی ساختمان دولتی اعم از ایجاد ارگانهای مرکزی و محلی آنست. زنده یاد ببرک کارمل معتقد بود که با در نظرداشت اینکه افغانستان یک کشور کثیر الملله است، پادشاهی و یا اشکال مماثل آن یعنی جمهوری با اختیارات غیر محدود رئیس جمهور هلال مشکلات کشور نیست. او معتقد بود که در شرایط حاضر کشور فدرالیزم نیز پاسخگوی نیازمندی های کشور نیست. ازینرو از همان آغاز ریاست دسته جمعی دولت در وجود هئیت رئیسه ای شورای انقلابی و بعد ها طی تیزس های دهگانه تقویت هرچه بیشتر ارگانهای محلی را مطرح ساخت. او معتقد بود که ساختمان اتنیک افغانستان و رشد خود آگاهی خلق های کشور اشکال نوین رهبری دولتی را میخواهد. چنانچه از همان آغاز مخالف صلاحیت های غیر محدود رئیس دولت در کشور بود، گرچه خودش در راٌس آن قرار داشت. او معتقد بود که یک نوع اجماع اقوام و ملیتهای کشور در یک رأس دولت که بطور جمعی رهبری شود، ممکن است.
او به قدرت و حکومت دلبستگی نداشت، بلکه زیاد تر بر مسئله ی رهبری معنوی حزب فکر میکرد. حتی در سال ۱۳۶۴ به این نتیجه رسید که به تدریج وظایف دولتی و حزبی خود را به نسل جوانتر رهبران حزبی انتقال دهد. این تصمیم وقتی قوت گرفت که برای زنده یاد ببرک کارمل روشن شد که با موجودیت گرباچف در رهبری شوروی و نقش آنکشور در کمک به افغانستان امکاناتش در رهبری کشور و پیشبرد موفقانه ی سیاست هایش بسیار محدود میگردد. او عقیده داشت که چنین انتقال باید با آرامی، با حفظ توارث در سیاست های حزب و بشکل آگاهانه صورت گیرد. باید یاد آور شدکه نخستین کاندید او برای این کار دوکتور نجیب الله ی شهید بود.
لیکن اینکه چرا کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از مقام منشی عمومی حزب طی پلینوم هژده کمیته ی مرکزی سبب بحران عمیق در حزب و دولت، مقاومت اکثریت قاطع اعضای حزب ما و انقطاب شدید در بین صفوف و رهبری حزب شد، مسئله ی جداست و مربوط به پلانهای اتحاد شوروی و برخورد مغرورانه، جفاکارانه و عهد شکنانه ی جا نشین او میگردد.
ماهها قبل از پلنوم هژدهم کمیته ی مرکزی حزب اجنتوری اتحاد شوروی به اشاره ی مستقیم گرباچف و دار و دسته اش بمنظور ایجاد تقابل در داخل حزب به تحریکات آغاز کردند. در این فتنه انگیزی ویکتور پتروویچ پولیانیچکو که بحیث سرمشاور کمیته مرکزی حزب کار میکرد و فکرت احمد جانوویچ تابییف سفیر اتحاد شوروی در افغانستان نقش اساسی داشتند. عمده ترین وظیفه ی این دو شخص در تقابل و تصادم قرار دادن زنده یاد ببرک کارمل با سایر اعضای رهبری حزب بود. باید اذعان داشت در آن مرحله عده ی زیادی به شکلی از اشکال قربانی این توطئه ها و بازی های اوپراتیفی شدند و بالاخره حزب و وطن ما خساره بسیار گرانی را بخاطر همین بازی ها متحمل شدند.
باید یادآور شوم که من شخصاً در اوائل ماه نوامبر ۱۹۸۵ مطابق اواسط قوس ۱۳۶۴ متوجه آن شدم که مقام های رهبری منحرف شوروی پلان های در برانداختن زنده یاد ببرک کارمل دارند. من ضمن صحبتی با یوری لوفوویچ کوزنتس سر مشاور انستیتوت علوم اجتماعی در جریان دعوت شامی به مناسبت سالگرد انقلاب کبیر اکتوبر در سفارت اتحاد شوروی متوجه این مسئله شدم. اینکه زنده یاد ببرک کارمل قبل از آن تا چه حد از این پلانها آگاهی داشت، برایم روشن نیست.
یوری کوزنتس که شخص بسیار با صلاحیت و دارای دانش وسیع بود، متخصص برانداختن و تعویض رهبران در احزاب کوچک به اصطلاح "برادر" شمرده میشد. او قبل از آن در جمهوری دموکراتیک مردم یمن در پروسه ی برانداختن فتاح اسمعیل رهبر محبوب حزب و دولت در یمن و تعویض او با شخصیت مشکوکی چون علی ناصر محمد و تبعید فتاح اسمعیل به مسکو نقش کلیدی ایفاء کرده بود. وقتی من در صحبت با او متوجه هدف رهبری اتحاد شوروی شدم، برایم روشن شد که گرباچف همه تلاش را خواهد کرد که در پلان خود کامیاب شود و تعهدات خود به رئیس جمهور ایالات متحده امریکا را در مورد افغانستان به منصه اجرا بگذارد. قبل بر این البته همان حادثه ی معروف ضمن ملاقات هئیت های حزبی و دولتی دو کشور در اواخر تابستان ۱۳۶۴ رخ داده بود که در آن گرباچف به طرفداری از مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی در برابر ببرک کارمل قرار گرفت.
ما از دشواری هائیکه رهبری شوروی با سیاستهای مستقل فیدل کاسترو داشت، بخوبی آگاه بودیم و یقین داشتیم آنان اجازه ی بپا خاستن شخصیت دیگری از این ردیف را نمیدهند. لیکن فکر نمیکردیم که با آن شکل و با وقاحت کامل عمل کنند.
بجاست از دو رویداد دیگر نیز که موجب ایجاد شک و تردید بیشتر نسبت به نیات واقعی رهبری منحرف شوروی شد، یادآور شوم. یکی از این حوادث عکس العمل بیمورد، گستاخانه و برخلاف نورمهای معمول سفیر اتحاد شوروی در کابل در یکی از جلسات مشترک برای بررسی اوضاع نظامی و سیاسی کشور در مقر شورای انقلابی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۴ بود. در این جلسه زنده یاد ببرک کارمل ضمن صحبتی طبق معمول جنبه های منفی و مثبت کار ارگانهای نظامی و امنیتی را به بررسی گرفت و انتقاداتی را متوجه شیوه کار این ارگانها کرد. بجای آنکه روسای این ارگانها عکس العملی از خود نشان دهند و پاسخی در برابر انتقاد ارائه کنند، آقای تابییف به دفاع از آنان پرداخت و انتقادها را بیمورد شمرد که طبعاً با برخورد و عکس العمل بسیار شدید زنده یادببرک کارمل مواجه شد. از این حادثه چنین برداشت شد که مقام های شوروی قصداً می خواهند مسئولین ارگانهای امنیتی و نظامی را در برابر زنده یاد کارمل برانگیخته و قرار دهند.
این رویداد و برخی اعمال دیگر سفیر اتحاد شوروی موجب نارضایتی شدید زنده یادببرک کارمل شد. بالاخره کار بجایی کشید که او تقاضای فراخواندن و ختم وظیفه سفیر مذکور را مطرح کرد. تفصیل این قضیه بسیار طولانی است. ازینرو در مقاله ی حاضر فقط به یادآوری این مطلب اکتفا میکنم که این تقاضای زنده یادببرک کارمل موجب خشم شدید مقام های شوروی شد.
رویداد دوم که در اواخر ماه دلو و اوایل ماه حوت ۱۳۶۴ در جریان جلسات کنگره ی حزب کمونیست اتحاد شوروی اتفاق افتاد، ملاقات مخفیانه ی دوکتور نجیب الله با میخائیل گرباچف بود.
در یکی از این روزهای برگزاری کنگره ی مذکور در ضمن صرف صبحانه قبل از آنکه رهسپار محل مربوط شویم، متوجه شدیم که سرمشاور شوروی وزارت امنیت دولتی که تا یک روز قبل از آن در کابل بود، و در غیاب دوکتور نجیب از امور مهم در آن وزارت وارسی میکرد (دوکتور شهید جزء هئیت افغانی در کنگره بود) به طور غیر منتظره همراه با دیگران بدور میز حاضر است و صبحانه صرف میکند. در برابر سوال زنده یاد ببرک کارمل که چرا وظایف در کابل را بدون اطلاع و بصورت غیر مترقبه ترک کرده است، اظهار داشت که معضلات با نظامیان و مخصوصاً با نظامیان شوروی هرچه بیشتر می شود. ازینرو تصمیم گرفتند که در موجودیت دوکتور نجیب ملاقاتی با مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی بعمل آورند تا معضلات موجود را رفع کنند. دوکتور نجیب الله اجازه خواست که در آن روز به جلسه کنگره نرود و در عوض همراه با سرمشاورش به دیدار مارشال ساکالوف بروند. زنده یاد ببرک کارمل در حالیکه از چنین تغییرغیر مترقبه و بدون آگاهی قبل در پلان کار منشی حزب برآشفته معلوم میشد به وی اجازه داد. بعداً معلوم شد که دوکتور نجیب به دیدار گرباچف در قفا و خفا از منشی عمومی حزب خود رفته بود. این ملاقات گویا بنابر اشتباه مقامات شوروی افشاء شد. شاید این هم جزء پلان بوده باشد.
قبلاً اشاره کردم که زنده یاد ببرک کارمل علاقه ای به حفظ مقامات رسمی نداشت و حاضر بود در صورت تعهد مقام های شوروی و رهبری جدید حزب به تعقیب مشی مبتنی بر ادامه ی اصلاحات دموکراتیک و ایجاد فضای مصالحه ی واقعی و بدون بازی های اوپراتیفی از قدرت کنار رود. حتی برای این کار طرحی را مد نظر داشت. هم زنده یاد ببرک کارمل و هم نزدیکان او که در جریان حوادث بودند زیاد ترین تلاش را کردند که این پروسه و این تغییرات بدون درد سر و بدون تشنج برای حزب و دولت افغانستان در عمل پیاده شود.
قرار این بود که پروسه ی مذکور در دو مرحله انجام یابد. در مرحله ی اول بعد از برگزاری سالگرد قیام ۷ ثوردر سال ۱۳۶۵زنده یادببرک کارمل بنابردعوت ایرش هونیکر منشی عمومی حزب سوسیالیست متحده ی کارگری آلمان عازم آلمان دموکراتیک گردد. این سفرباید تحت عنوان معاینات صحی وتداوی درآن کشور رخ میدادوچندماه رادربرمیگرفت.
اصل قضیه اینست که اکثریت رهبران کشورهای سوسیالیستی آنوقت مخصوصاً رهبران آلمان دموکراتیک، چکوسلواکیا وپولند مخالف طرح گرباچف برای کناررفتن زنده یاد ببرک کارمل بودند وپیشنهاد هونیکر برای نجات زندگی وکمک به آن بزرگمرد طرح گردید، چون اومیدانست که گرباچف برای تعمیل طرح خود تا سرحد محوفزیکی پیش خواهد رفت.
بنا بر طرح اولیه در مدت غیابت منشی عمومی کمیته مرکزی باید دوکتور نجیب الله که عملاً وظیفه ی منشی دوم را داشت فرصت می یافت که بحیث رهبر عملی حزب و دولت کارها را پیش برد و اتوریته خود را به وکالت از زنده یاد ببرک کارمل تقویت بخشد. قرار این بود که بعد از مراجعت زنده یاد ببرک کارمل به وطن در اواسط سال ۱۳۶۵ پلینوم کمیته ی مرکزی دایر شد و دوکتور نجیب الله ازجانب ببرک کارمل فقید بحیث منشی عمومی پیشنهاد شود.
اما، در آستانه ی پلینوم ۱۷ کمیته مرکزی حزب که در اوایل حمل ۱۳۶۵ دایر شد، رهبری اتحاد شوروی از زنده یاد ببرک کارمل دعوت بعمل آورد که برای مشوره های عاجل به مسکو سفر کند و ضمناً به معاینات صحی که گویا بنا بر نظر دوکتوران ضرور بود، بپردازد. این وضع شک و تردید در مورد اهداف رهبری شوروی را افزایش بخشید. اما به هر ترتیب، یک روز بعد از پلینوم ۱۷ کمیته ی مرکزی، او عازم مسکو شد.
در شام روز قبل از سفرزنده یاد ببرک کارمل به مسکو سیلینکین مشاور شعبه ی روابط بین المللی حزب به دیدنش آمد. بعد از رفتن او طبق معمول برای بررسی امور آنروز و اخذ هدایات برای روز بعد نزد او رفتم. دیدم بسیار عصبانی بود و از توطئه ی بعضی افراد در رهبری حزب صحبت میکرد. او مشخص نساخت که کی را در نظر دارد، فقط گفت که بعد ا ز بازگشت مسئله را روشن خواهد کرد. یعنی اینکه او هنوز هم به بازگشت با عافیت می اندیشید.
در جریان جلسه ی بزرگ فعالین حزبی و کارمندان عالی رتبه ی دولتی که برای تحقق تصامیم پلینوم هفدهم یکروز بعد از عزیمت ببرک کارمل فقید در قصر دلکشای مقر شورای انقلابی دایر شد، متوجه شدم که رهبری شوروی و بعضی عناصر در داخل رهبری حزب ما برای تعویض هرچه زودتر زنده یاد ببرک کارمل عجله دارند. تاکتیک شوروی ها این بود که تا آنوقت کاندید اصلی خود را افشاء نکرده بودند، بلکه به چند نفر از اعضای رهبری اشاراتی کرده بودند. برعلاوه از صحبتهای مشاورین شوروی متوجه شدم که این تغییرات به زودی رخ خواهد داد.
عده ای از رفقا عقیده داشتند که می توان از طریق صحبت با دوکتور نجیب الله جلو نتایج فاجعه بار را گرفت. لیکن مراجعه به شهید دوکتور نجیب نه تنها دردی را دوا نکرد، بلکه بر دردها افزود.
به تاریخ پنجم ثور ۱۳۶۵ در یک جلسه به اشتراک عده ای از اعضای رهبری حزب و مشاورین عالی رتبه ی شوروی روز آغاز عملیات برای برانداختن زنده یاد ببرک کارمل تعیین شد. بنا بر تصمیم همین جلسه قرار شد در روز هفت ثور از حمل فوتوهای زنده یاد ببرک کارمل در ضمن مارشها و تظاهرات کارگران و زحمتکشان شهر کابل جلوگیری بعمل آید. این کار سیاه به عهده ی کمیته ی حزبی شهر کابل گذاشته شد.
برای آنانی که عقیده داشتند همه تغییرات بر مبنای تفاهم و با در نظرداشت مصالح علیای کشور و حزب رخ خواهد داد، این چرخش حوادث بسیار غیرقابل انتظار و شوک دهنده بود. برای ما روشن شد که مقامات شوروی در تفاهم با عده ای از افراد در رهبری حزب تصمیم گرفته اند که تغییرات در رهبری حزب در نخستین روزها بعد از برگزاری مراسم ثور و در عدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل رخ دهد. برای دوستان زنده یاد ببرک کارمل که بر اراده ی اکثریت اعضای حزب اتکاء داشتند این وضع غیر قابل تحمل بود. ازینرو تصمیم اتخاذ شد که قبل از همه در برابر تصمیم انجام تغییرات در عدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل مقاومت صورت گیرد و نخستین مطالبه بازگشت با عافیت او به کشور باشد.
بنا بر این اعتراض بسیار شدید و پشتیبانی عظیم رفقای حزبی ما جرائت یافتیم که رو در رو و با قوت در برابر مقامات شوروی بایستیم و اخطار دهیم که حاضر نیستیم هیچ گونه تغییرات در سطح رهبری را بدون موجودیت زنده یاد ببرک کارمل در داخل کشور بپذیریم. مخصوصاً اعتراضات رفقا در صفوف قوای مسلح و ایجاد فشار از طریق نظامی بسیار موثر ثابت شد. در نتیجه ی بسیج بسیار وسیع و مقاومت همگانی شوروی مجبور شد با مراجعت زنده یاد ببرک کارمل موافقت کند. اما در فردای مراجعت او عملاً یک کودتای نظامی رخ داد. تفصیل همه ی این وقایع از حوصله ی این نوشته بیرون است.
لیکن شاید این سوال در ذهن خواننده ایجاد شده باشد که شوروی ها چه ضرورتی داشتند که دست به کودتا بزنند در حالیکه خود زنده یاد ببرک کارمل حاضر بود از قدرت کنار برود. عین سوال برای مدت طولانی ذهن عده ی زیادی از رفقا منجمله ذهن خودم را آزار میداد. بالاخره پاسخ سوال را بعد از سپری شدن یک مدت و مشاهده ی اعمال بیشتر رهبری شوروی دریافتم.
واقعیت این بود که اتحاد شوروی و شهید دوکتور نجیب الله می خواستند برای دادن اطمینان به ایالات متحده ی امریکا، اروپای غربی، پاکستان و مجاهدین چنین وانمود کنند که با تمام سیاستهای دوران زنده یاد ببرک کارمل و با تیم کاری و نفوذ او در حزب و دولت تصفیه ی حساب بعمل آمده و یک سیاست کاملاً جدید روی دست گرفته شده است. به همین منظور از تهدید، تخویف، زندانی ساختن و عزل علاقمندان زنده یاد ببرک کارمل استفاده کردند. حتی دوکتور نجیب الله تا آنجا پیشرفت که شام هفت ثور به مقر شورای انقلابی رفته و اعضای خانواده ی زنده یاد ببرک کارمل را در عدم موجودیت خود او به زندانی کردن و تبعید از کشور تهدید کرد. در آنوقت این عمل که یک ناسپاسی و ناجوانمردی آشکار بود، آتش خشم دوستان و هواداران نزدیک زنده یاد ببرک کارمل بر افروخت.
آنچه بعد از آن و طی پلینوم هژدهم حزب رخ داد، برای تعداد زیادی از اعضای حزب و هموطنان روشن است. فقط بحیث نتیجه گیری باید بگویم که این رویدادها ضربات سهمگین و جبران ناپذیر را بر وحدت حزب و پیکر سازما نی آن وارد کرد. اکنون بر مبنای تجربه ی اندوخته شده طی سالهای متمادی به این نتیجه میرسم که این هم جزء مهم پلانهای حلقه رهبری منحرف شوروی بود؛ زیرا در صورت وحدت و یکپارچگی حزب دیگر ممکن نبود که گرباچف سیاستهای خود را به آن آسانی تطبیق کند. او ضرورت داشت که حزب را تضعیف و قدرت عمل مستقل و ابتکار را از آن سلب کند.
در این روزها که هشتادمین سالروز تولد زنده یاد ببرک کارمل تجلیل می شود، یک واقعیت دیگر تجلی هرچه بیشتر می یابد. با گشت زمان غبار افتراآت و کینه توزی های دشمنان و حریفان سیاسی فروکش میکند و از پس آن سیمای شفاف و چهره ی انسانی این مرد بزرگ، با تقو، وطنپرست، انسان دوست و مبارز انقلابی هر چه بیشتر و بیشتر نمایان می شود. به این مناسبت به موقع میدانم که بگویم، ببرک کارمل یک انسان بود و باید با تمام جوانب انسانی شخصیتش مورد احترام قرار گیرد و به نسلهای آینده شناسانده شود. هرگونه اسطوره سازی و افسانه پردازی پیرامون شخصیت وی سیمای واقعی انسانی او را پنهان کرده و خد شه دار می کند.
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat