عبدالوکیل وزیر خارجه‌ ی حکومت دکتر نجیب به تازگی کتاب خاطراتش را در بیشتر از هزار صفحه و دو جلد نسبتا قطور، منتشر کرده است. نشر کتاب خاطرات وزیر خارجه‌ی پیشین، حادثه‌ی مبارک و میمون است. خاطره‌ نویسی در بسیاری از کشورهای جهان، معمول است. یکی از کارهای زمامداران و وزیران بازنشسته، نوشتن کتاب خاطرات است. خاطره‌ نویسی‌های مقام‌ های تصمیم ‌گیر دولت‌ها، در آینده منبع معتبر تاریخ ‌نویسی خواهد بود و رابطه‌ ی نسل‌ ها را با هم ‌دیگر تامین خواهد کرد و حافظه‌ ی تاریخی جامعه را زنده نگه خواهد داشت. شکست‌ ها و پیروزی‌ های گذشته، اگر به احساس و آگاهی جامعه ‌ای منتقل نشود، آن جامعه ناگذیر است که تاریخ را تکرار کند. وضع ما امروز کم ‌و بیش همین ‌طور است.

در کشور ما به‌ دلیل بی ‌سوادی عام و گسترده و فرهنگ شفاهی، سیاست ‌مداران ما کمتر به قلم و نوشتن توجه دارند. به‌همین دلیل است که بخش بزرگی از تاریخ نزدیک و دور این سرزمین ضایع شده است. بیشتر زمام ‌داران سه دهه‌ ی ما، در مورد دوران زمام ‌داری ‌شان چیزی ننوشته ‌اند. این امر سبب شده که ما منبعی برای شناخت نحوه زمام‌ داری، افکار و تصمیم‌ گیری‌های آنان نداشته باشیم و به منابع بیرونی مراجعه کنیم. به‌عنوان مثال ظاهرشاه ۴۰ سال در این سرزمین حکومت کرد و پس از آن حدود بیست و پنچ سال را در ایتالیا زیست. ایشان در سال‌های اقامت در ایتالیا که زندگی آرامی هم داشت، دستی به قلم نبرد و خاطرات خودش را ننوشت. با آن که در کنار ایشان اشخاص و افراد مدعی آگاهی کم نبودند، اما هیچ ‌کدام آنان به ایشان مشورت ندادند تا خاطرات خودش را بنویسد. حالا نسل من برای این که بدانیم ظاهرشاه مثلا در باره‌ی مذاکرات رودخانه‌ ی آب هلمند با ایران چگونه تصمیم می ‌گرفت، باید به کتاب خاطرات اسدالله علم، مراجعه کند.

از میان زمام ‌داران حزب دموکراتیک خلق هم کسی کتاب خاطراتش را ننوشت. ببرک کارمل پس از برکناری از قدرت در سال ۱۳۶۵ تا روز مرگش در سال ۱۳۷۵، ده سال آزگار فرصت داشت، تا خاطراتش را می ‌نوشت. اما این کار را نکرد. دکتر نجیب هم که از بهار سال ۱۳۷۱ تا روز قتلش به وسیله‌ی طالبان در سال ۱۳۷۵، چهار سال کامل فرصت داشت که در دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد کتاب خاطرات خودش را بنویسد. اما به نظر می‌رسد که چیزی ننوشته است. اگر می‌نوشت، حتما اعضای خانواده‌ اش یا سازمان ملل متحد آن را منتشر می‌کردند.

برهان‌ الدین ربانی هم کتاب خاطرات ندارد. نزدیکانش می ‌گویند که یک سری از یادداشت‌های پراکنده از ۱۵ سال اخیر از او به‌ جا مانده است که تا حال تدوین نشده است. اما هیچ یادداشتی از او در باره‌ی دوران ریاست‌ جمهوری ‌اش در دست نیست. این وضعیت سبب شده است که بخشی از تاریخ معاصر کشور از بین برود.

در چنین وضعیتی، نشر کتاب خاطرات وزیر خارجه حکومت پیشین، سزاوار ستایش است. حالا ما می‌توانیم آقای عبدالوکیل را از زبان خودش بشناسیم. دیگر برای شناخت او و تصمیم ‌گیری‌هایش صرف به کتاب «دیکوکوردویز» یا خاطرات جنرال ‌ها و دیپلومات ‌های شوروی، متکی نخواهیم بود، او با نوشتن خاطراتش قصه‌اش را به زبان خودش روایت کرده است.

کتاب خاطرات عبدالوکیل وزیر خارجه ‌ی پیشین کشور، زیر عنوان «از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دمکراتیک افغانستان» منتشر شده است. در این کتاب، پشت ‌صحنه‌ی بسیاری از رویدادهای زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، از زبان وزیر خارجه ‌ی پیشین روایت شده است. کتاب روایت دست اول از مذاکرات سال ۱۹۸۸ ژنیو، به دست می‌دهد. این مذاکرات زمینه‌ی خروج نیروهای نظامی اتحاد شوروی سابق را از افغانستان فراهم کرد. در این مذاکرات عبدالوکیل از حکومت دکتر نجیب نمایندگی می‌ کرد. پیش از نشر کتاب خاطرات آقای عبدالوکیل، تنها کتابی که روایت دست اول از مذاکرات ژنیو به دست می ‌داد، کتاب خاطرات مشترک «سلیک هریسن» و «دیکوکوردویز» بود. «دیکوکوردویز» نماینده ‌ی منشی عمومی سازمان ملل متحد در مذاکرات ۱۹۸۸ ژنیو بود و به وساطت او شرکت ‌کنندگان، سندی را امضا کردند که زمینه ‌ی خروج نیروهای شوروی از افغانستان را فراهم کرد.

روشن است که نماینده‌ ی ویژه ‌ی سازمان ملل متحد از پایگاه دیپلوماتیک و بی ‌طرفانه‌ ی خودش داستان مذاکرات ژنیو را روایت کرده است و به همین دلیل نمی ‌تواند تصویر کامل از آن مذاکرات ارایه کند. کتاب خاطرات عبدالوکیل وزیر خارجه سابق، اما این خلا را پر می ‌کند. عبدالوکیل وزیر خارجه‌ ی پیشین نوشته است که در مذاکرات ژنیو، جانب پاکستان تلاش می ‌کرد تا در متن سند، جمله ‌ای بیاید که براساس آن افغانستان و پاکستان از مداخله در امور داخلی هم‌ دیگر منع شوند و از خط مرزی دو کشور به‌عنوان «سرحد شناخته ‌شده‌ی بین ‌المللی» یاد شود. برخلاف روایت باور عموم، دکتر نجیب موضع نرم و منعطف در این مورد داشت.

وکیل روایت کرده است که او در ژنیو قاطعانه با سرحد بین ‌المللی خواندن خط دیورند مخالفت کرد و به نماینده‌ ی سازمان ملل متحد و از طریق او به دیپلومات‌ های پاکستانی و امریکایی گفت که سندی را امضا نمی ‌کند که در آن از خط دیورند به عنوان مرز بین ‌المللی یاد شود. به نوشته ‌ی آقای عبدالوکیل، دکتر نجیب با او تماس می ‌گیرد و از او می ‌خواهد که پیشنهاد شوروی این است که به جای «سرحد بین ‌المللی شناخته شده، خط سرحدی افغانستان و پاکستان» بیاید و بیروی اجرایی حزب دمکراتیک خلق افغانستان هم آن را پذیرفته است. دکتر نجیب به عبدالوکیل دستور می ‌دهد که پس از اعمال این تغییر در سند، آن را امضا کند. رویداد جالب این است که عبدالوکیل به اندازه‌ ی دکتر نجیب در موضع دیورند منعطف نبود. به روایت کتاب خاطرات وزیر خارجه پیشین، عبدالوکیل به نجیب می ‌ گوید که بیروی اجرایی حزب دمکراتیک خلق افغانستان صلاحیت ندارد که فیصله‌ های قبلی ‌اش را کنار بگذارد. به نوشته‌ی عبدالوکیل، از آن ‌جایی که «سرحد شناخته ‌شده‌ی بین ‌المللی» و «خط سرحدی افغانستان و پاکستان» فرق چندانی نداشت و هر دو اعتراف به رسمیت دیورند را دلالت می‌کرد، از امضای سند توافقات ژنیو امتناع کرد.

وزیر خارجه‌ ی پیشین نوشته است که این امر سبب شد مذاکرات به بن‌ بست بخورد و حتا یک بار بحث جای‌ گزین ‌شدن عبدالوکیل با کشتمند نخست ‌وزیر وقت در مذاکرات ژنیو، مطرح شد، اما در همان دقایق آخر، یک پیشنهاد جدید آمد که براساس آن به جای «سرحدات شناخته‌ شده ‌ی بین ‌المللی» عبارت «سرحدات یک دیگر» جابه جا می‌ شد. به نوشته‌ ی عبدالوکیل، از آن‌ جایی که اصلاحیه‌ ی اخیر صراحت دو مورد قبلی را نداشت و به روشنی به رسمیت ‌شناختن مرز دیورند را دلالت نمی‌ کرد، از سوی او پذیرفته شد.

عبدالوکیل خان در کتاب خاطراتش تلاش کرده است که تا به‌ گفته ‌ی برخی از هم‌ حزبی‌ هایش نیز پاسخ بدهد. برخی از هواداران پر و پا قرص دکتر نجیب، عبدالوکیل را متهم می ‌کنند که با احمدشاه مسعود تماس ‌های محرمانه داشت و بعد به او کمک کرد تا نیروهایش وارد کابل شوند. عبدالوکیل خان این انتباه را رد کرده است. او نوشته است که تماس او با احمدشاه مسعود بر اساس دستور دکتر نجیب و بعد فیصله‌ ی هیات اجرایی حزب وطن صورت گرفت و به هیچ‌ وجه او به مسعود تمایل شخصی یا قومی نداشت.

عبدالوکیل ‌خان نامه ‌نگاری‌های دکتر نجیب به احمدشاه مسعود را افشا کرده است. در کتاب خاطرات وزیر خارجه ‌ی پیشین، متن نامه ‌ای از دکتر نجیب به احمدشاه مسعود و جواب مسعود به این نامه، به چاپ رسیده است. وزیر خارجه‌ ی پیشین نوشته است که احمدشاه مسعود در ۲۲ ثور سال ۱۳۷۱ خواست به او پول بدهد، اما عبدالوکیل نپذیرفت.

عبدالوکیل ‌خان در کتابش، «آجندای برابری ‌طلبی قومی» جنرال مومن، سید منصور نادری و جنرال دوستم را نکوهش کرده است. عبدالوکیل نوشته است که دکترنجیب آن طوری که مخالفان درون‌حزبی‌اش ادعا می‌کردند، یک تبارگرا نبود. عبدالوکیل اختلاف‌نظرهایش با ببرک کارمل را نیز در کتابش شرح داده و نوشته است که مخالف برگشت کارمل به کابل در سال ۱۳۷۰ بود.

عبدالوکیل وزیر خارجه‌ ی پیشین، روایت جالبی از مذاکرات محرمانه‌ ی حکومت دکتر نجیب با صبغت ‌الله مجددی، پیر گیلانی و تنظیم حکمتیار نیز به دست داده است. وکیل نوشته است که صبغت ‌الله مجددی در دیداری که با او در ژنیو داشت، خواستار تحویل ‌دهی قدرت از سوی نجیب به خودش شده بود. عبدالوکیل نوشته است که در آن زمان، رهبر هر تنظیم می‌خواست خودش زمام‌دار افغانستان باشد. عبدالوکیل داستان مذاکرات «خاد» آن زمان با «آی.اس.آی» پاکستان را نیز در کتابش آورده است. این مذاکرات را دکتر ضمیر یکی از مقام‌های استخبارات حکومت دکتر نجیب پیش می‌برد. وکیل هم‌چنان نوشته است که در سال ۱۳۷۰، باری نواز شریف از دکتر نجیب دعوت کرد تا از اسلام‌آباد دیدن کند. به‌نوشته‌ی وزیر خارجه اسبق، این دعوت با استقبال نجیب مواجه شد، اما نوازشریف پس از ۲۴ ساعت این دعوت را لغو کرد.

عبدالوکیل به بینن سیوان و هم به معاونان ترکی و امریکایی‌اش به شدت بدگمان بود. اما به روایت وزیر خارجه پیشین که دکتر نجیب حضور یک امریکایی را در تیم سیوان به معنای حمایت امریکا از طرح صلح سازمان ملل متحد می‌دانست. به نوشته ی وکیل خوشبینی دکتر نجیب در این مورد بی‌مورد بود. عبدالوکیل نوشته است که سیوان یک شخص مفسد بود، با استفاده از امکانات سازمان ملل متحد، قاچاق می‌کرد و از سوی کشورهای مخالف حاکمیت حزب وطن، ماموریت داشت تا این حاکمیت را ساقط کند. وکیل هیچ سندی در این مورد ارایه نکرده و صرف انتباه خود را توضیح داده است.

عبدالوکیل خان خاطراتی از حامد کرزی و اشرف غنی رییس‌جمهور اسبق و بر حال افغانسان نیز روایت کرده است. حامد کرزی در سال ۱۳۷۱ دستیار آقای مجددی بود و در تمام جلسات، در نقش منشی و مترجم او بود. در مراسم انتقال قدرت از حزب وطن به آقای مجددی هم، آقای کرزی در کنار عبدالوکیل نشسته بود. عبدالوکیل نوشته است که در سال ۱۳۷۰، حداقل دوبار محمداشرف غنی هم از امریکا به کابل آمده با دکتر نجیب دیدار کرد. به نوشته‌ی وکیل، نجیب می‌خواست از طریق محمداشرف غنی به مقام‌های امریکایی پیام دوستی بفرستد، اما این تلاش‌ها نتیجه نداد و امریکایی‌ها تا آخر به نجیب بی‌اعتماد بودند. با خواندن کتاب عبدالوکیل، خواننده درک می‌کند که با خروج قوای شوروی، حکومت حزب دموکراتیک خلق دچار بحران ایدیولوژیک و اختلاف‌های درونی شده بود و این اختلاف‌ها در سال ۱۳۷۰ به اوج رسیده بود.

وکیل نوشته است که نجیب با حمایت از کودتای ناکام ماه آگست، مخالفان گرباچف در مسکو، روابط حکومتش با روسیه‌ی زمان «یلتسن» را خراب کرد و زمینه‌ی فروپاشی نظام فراهم شد. عبدالوکیل اما به روابط ایران و حکومت دکتر نجیب اشاره ای نکرده است. اسناد وزارت خارجه افغانستان نشان می‌دهد که در سال‌های ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰، روابط ایران و حکومت نجیب بسیار گرم بود و ایرانی‌ها نمی‌خواستند که نجیب سقوط کند، اما عبدالوکیل چیزی در این مورد ننوشته است.

کتاب خاطرات عبدالوکیل، وزیر خارجه سابق، روایت سرگذشت سقوط نهاد دولت در افغانستان است. در این کتاب، خواننده در می ‌یابد که چگونه اختلاف ‌های درون ‌سازمانی و سیاسی، زمینه‌ی انفجار حکومت نجیب را از درون فراهم کرد. به‌دلیل شباهت‌های وضعیت امروز با آن روز، ضرور است که حتا سیاست‌ مدارهای بر سر اقتدار هم کتاب عبدالوکیل را بخوانند و پیامد‌های اختلاف‌ های دوام ‌دار سیاسی و بی ‌اعتمادی قومی را درک کنند.

چهارشنبه ۳۱ سنبله ۱۳۹۵ -  فردوس

 

 

* منبع: ۸ صبح

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org