پوهاند دکتر محمد داوود راوش


مقدمه

درباره این که افغانستان چه ساختار جغرافیایی دارد، نکاتی چند در این بحث خواهیم داشت و به چالشها و فرصت های بستر تاریخی این جغرافیا اشاراتی میشود. افغانستان کشور تجزیه ناپذیر و دلایل موجه آن از نظر نگارنده این سطور و مکث روی ارزشهای آن از نکات عمده دیگر است. همچنان اشاره به وضعیت ژئو دموگرافیک و ژئو اتنوگرافیک و چالشها و فرصت های در این زمینه و نگاهی هم به مشترکات فرهنگی و زمینه های هرچه بیشتر نزدیک شدن برای ایجاد دولت- ملت بوده می تواند. در اخیر روندهایی که بتوانند در عملکردهای اجتماعی برای بیرون رفت از وضعیت نیاز اند و اثر گذار می باشند، پرداخت مختصری صورت می گیرد که به نوبه خود می تواند باب بحث گسترده تری را بگشاید. باور دارم که هر طرحی در حد اعلای خود می تواند به برخی از جهات یک چنین روند پیچیده اجتماعی در کشوری مانند افغانستان، نگاهی باشد که برای غنامندی آن باید و باید نظریات دانشمندان عزیز و خبره گان ارایه شود. تمنا دارم تا در این زمینه از بزرگ مهری شما عزیزان گران ارج بدور نمانم.

نقش جغرافیا بر تنوع

افتاده گی جغرافیایی افغانستان که گروه های انسانی را بیشتر در میان کاسه کوهها جا داده به ویژه در دوران گذشته، سبب تنوع به ذات خودش شده است. این به آن معنا است که هر دره ژرف مانند تافته ی جدا بافته و جزایر مجزا از همدیگر بوده که عبور و مرور را به شدت با ارتفاعات موجود دشوار گردانیده نگذاشته که در این تنوع  وحدت عام و تام به وجود آید.

 این تنوع که باعث هر نوع تغییری می شد در اثر امتزاج با هم باعث تغییرات مثبت و بهتر می شد که برعکس تفاوت های چشمگیری را به بار آورده. اما در دهه های پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد راههای مواصلاتی و بویژه در دهه اول قرن بیست و یکم با تامین ارتباط با وسایل ارتباط همگانی و فضای مجازی این طلسم تاریخی و جغرافیایی در هم شکست اما مردمان ما با در نظر داشت تامین روابط نیک و حسنه و برخی مراودات در گذشته در تقابل و رویارویی و تضاد منافع درآمدند و درگیری های شدید که می توان گفت یکی از عوامل آن همین تضاد منافع می باشد بوقوع پیوست. اگر ارزشهای جغرافیایی و برخی دست آورد های تاریخی و فشار منطقه ای و جهانی نمی بود چندین پارچه شدن این جغرافیا علاوه بر مسائل دیگر با حضور این کوههای خشن جدایی آورنده و جدا کننده مساعد بود. به ویژه که در کشورم سطح آگاهی به شدت پایین و غرور و تعصب به همان پیمانه فراوان است. با دریغ و درد که متفکرانی به ویژه در سده های اخیر هم نداشته ایم که برای تفکر ملی راهها، وسایل و اندیشه های را ارائه دهند. به زبان قرن بیستمی ایدئولوگ و نظریه پردازانی نبوده که بتوانند افتخار ارزش و فرهنگ و شعور سیاسی ملی را ارائه دهند و تقویت کنند. صوفی های سفته و عرفای وارسته بوده اند که برای رهایی و انسجام مردم کاری نداشته اند. اکثریت قریب به اتفاق شاعران هم در یک چنین چنبره ای گویی بوده گی داشته اند که حتی احساسات وطن پرستی شان به علت های گونه گون فراگیر نشده. در دهه حاکمیت ح.د.خ.ا. از طریق سروده ها و موسیقی و اشعار میهن پرستانه در آهنگ های هنرمندان این روند تشکل و تکامل روحیه میهن پرستی و سرزمین و جغرافیا و تاریخ و ارزش ها تا حدودی تحقق پذیرفت ولی نارسیده و ناپخته شده سوخت و از خاکسترش بنای جدید هم اعمار نشد که ساختن ساختمان از خاکستر خیالی خام را ماند.

اما در باره جدایی فیزیکی یا جغرافیایی باید گفت که این درست می تواند نقطه عطفی باشد در این راستا که اگر از این تنوع وحدت بدرآید حاصل آن مایه فرهنگی دلپذیری خواهد داشت که در نوع خود بی بدیل می تواند باشد. این امر مستلزم آن است که نخبگان به اصطلاح در حد ایدئولوگ های داشته باشیم که مهارت و قابلیت ساخت و ساز تفکر ملی را با جمعی از کارگزاران مجرب در اختیار داشته باشند. یعنی این نظریه پردازان در عرصه های مختلف آراء و افکار شان را برای ایجاد و کار در راستای ساخت و ساز ملت واحد ارائه بدارند. ارزش ها در گذشته و حال در عرصه های سیاسی اقتصادی، فرهنگی و دینی برجسته شوند و در خور توجه مردم قرار گیرند.

افتخارات در گذشته های دور - نه چندان دور- هم در تفکر هم در شخصیت ها اعم از فرهنگی، سیاسی و دینی و . . . و هم در نمادها برجسته شوند و برای نگهداشت کارهای صورت پذیرد و آنچه صورت می پذیرد به اذهان مردم رسانیده شود. حتی مثال های از جنگ ۵۰ سال اخیر که حدوداً نیم قرن را دربر گرفت آورده شود که هیچ جریانی عملاً با درنظر داشت امکانات نظامی برای جدایی و تجزیه کاری نکرده اند که به گونه افکار مردم ناظر آن بوده باشند. تنظیم های تا دندان مسلح و با امکانات پولی و مردمی و نیروهای درگیر به یک چنین اقدام تجزیه طلبانه دست نزدند. شاید در هر کشوری نیم قرن جنگ با مداخلات خارجی و یک چنین جغرافیای پیچیده و تنوع اگر در آن این حالات وجود می داشت پیامد تجزیه در آن امر حتمی می بود. اما مردمان ساکن این سرزمین به این حرکت نه تنها مهر تایید نگذاشتند بلکه نه گفتند. باید و باید دقت کرد که این جغرافیا با همین صورت فیزیکی موجودیتی دارد که تحفظ آن در حفظ منافع خودش و منطقه و حتی جهان دیده می شود. بنا بر آن، به گونه فشرده آنچه در لحظه کنونی مهم به نظر می آید، توجه به پژوهش های گسترده در زمینه است.

در حد اعلای آن حزب با برنامه ی که بتواند در انسجام ملی به محور برنامه ملی و ظرفیت کادری یک چنین آرمانی را تحقق دهد، یکی دیگر از ضرورتهای لحظه کنونی است. به باورم زمان آن شاید سپری شده باشد که یک فرد حتا فردی کاریزماتیکی هم بتواند این گسست های ژرف اجتماعی را پیوند دهد. از این رو، به حزب سیاسی ضرورت جدی دیده می شود. راه دشوار گذاری برای ملت شدن در پیش داریم ولی قابل عبور است. همت والا، دولت توانا و اراده محکم می طلبد. زیرا علاوه از تجاوز بیگانگان عناصری در راس جهل مرکب دارند. فروپاشی افغانستان خیلی دور از واقعیت به نظر می رسد و حتی نا ممکن، زیرا صدمات آن منطقه را آسیبی خواهد داد که دیگر کشوری در منطقه بدون جنگ و حتی جنگ دائمی وجود نخواهد داشت. بلوچ به بلوچستان، ازبیک به ازبکستان، ترکمن به ترکمنستان و تشیع به ایران، تاجیک به تاجکیستان و پشتون ها با پشتون های آنطرف خط تحمیلی دیورند و دیگران در محور اینها جنگ هفتاد و دو ملت را به راه خواهند انداخت. در آن صورت سرزمین و جغرافیا مبدل به پارک ملی عاری از سکنه خواهد شد که پارک ملی آسیا و یا پارک ملی جهان شود. و این امری است محال و منطقی در آن به نظر نمیآید. اینجا جغرافیای تاریخی است که چنین شکل یافته. اراده آزاد فردی محترم است ولی در این جغرافیا باید و باید بیشتر از هرجایی دیگر، اصل تفکر جمعی رعایت شود تا جایی که ما وقوف داریم و اطلاعی در دست است حد اقل در آسیا با یک چنین جغرافیایی پیچیده و تاریخ پر درد روبرو نیستیم. بنابر این، خود را به همدیگر پذیری، تساهل و تسامح آراسته کنیم. هر طرز حکومت؛ جمهوری فدرالی، جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی و حتی شاهی مشروطه و یا جمهوری به رفراندوم گذاشته شود. در این صورت مردم حق تعیین سرنوشت می یابند و معضلهء باقی نمی ماند و قانون اساسی مدون محور فعالیت های دولت، جامعه و شهروندان قرار می گیرد. حاکمیت قانون و تطبیق یکسان آن تاکنون یگانه راه حل ایجاد نظم اجتماعی و دولت واحد و ملت انسجام یافته به محور آن را تشکیل می دهد.

اقوام تاریخی در یک جغرافیا در پویه تاریخ پس از گذر از رنج ها که تنوع فرهنگی داشته اند، توانسته اند فرهنگ جدیدی بیافریند. افغانستان با در نظر داشت موقعیت ژئو اتنوگرافیک و ژئو دموگرافیک خود دارای یک چنین ظرفیت که به ویژه فعلاً در زنجیره تاریخی بزرگ منطقه ای و جهانی نیز، به خصوص با حضور دستاورد های تکنولوژی امروزی که فراگیر و همگانی است، بوده و می باشد.

مهم مدیریت آن است و برای ساخت و ساز، همه اقوام اصلی اند، قوم فرعی و غیر محوری در چنین روندی به گونه مطلق بی معنا و پوچ است. از همه با اهمیت تر محرک های فرهنگی و عناصر پایدار فرهنگی است که در هر یک از فرهنگ های موجود در کشور به صورت آشکار و استوار وجود دارد.

پر واضح است که همین عناصر پایدار و مستحکم و تکرار شونده اند که با نفی نفی دیالکتیکی از امتزاج خویش فرهنگ نوین را به بار می آورد. عنصر دیگری که بر این همه تنوع فرهنگی می افزاید، فرهنگ های متنوع جهان است که افغانها در اثر جنگ های نیم قرنه مهاجرت های حتی دسته جمعی و کتلوی کرده اند. این مهاجرتها و سیر و سفرها اگر تبعات منفی هم دارند، برای گرفت و برداشت از فرهنگ و زبان و دستاوردهای جهانی که حدوداً هفت میلیون افغان در اطراف و اکناف جهان در آن کشورها قرار دارند سبب ساز بهترین ترکیب نوین تمدنی در آتیه تاریخ خواهد شد.

هرچند پیش بینی آینده های دور به ویژه در روند های اجتماعی منطقی نیست ولی برخی پارامترهای فرهنگی را در آمیزش با یکدیگر با در نظر داشت تجربه های تاریخی و درس های از تاریخ می توان به گمان درآورد. در افغانستان مشترکات فراوان است ولی با دریغ و درد روی اختلافات کار شده و دست بیگانه در آن خیلی دراز است. و پارادوکس اساسی این است که ملت قدرت جنگ دارد ولی قدرت هدایت گر ندارد. رفتار و نابودی دیگران در کشور فردی تلقی می شود. در برخی موارد اصلاً نمیدانند چه می خواهند و گاهی هم برای خود با نوعی بی رویه گی و ناشیانگی رفتار می کنند. از آگاهی و خود آگاهی در میان مردم خبر چندانی نیست و با خوف و رجاء به مسایل و افکار جدید و بهتر می نگرند و آن را به صورت فردی با عقاید و باور خود پیوند می دهند. مردم در برخی حالات، حالت انفعالی دارند و به اصطلاح سیل بین اند، حتا فهمیده نمی شود چه می خواهند. به چیزهای گویی دل بسته اند و یک نوع تقدیر گرایی دارند که فکر می شود خود را به باد هوا سپرده اند، البته در برخی حالات و موارد. عبور از این وضعیت و ایجاد شعور ملی و ملت واحد طوری که بارها گفته شد در دراز مدت آموزش و پرورش در میان مدت تامین احتیاجات اقتصادی و رفع چالشهای عدیده در دنیای کار و زحمت و در کوتاه مدت علاوه بر آن عرصه های پایدار متذکره که کار دوام دار می طلبد، دولت مسئول و پاسخگو و ملی می باشد. هیچ مهم نیست که در کدام پیشینه تاریخی در کدام یکی از اتنیک ها چه تفاوت و تفوقی وجود داشته، مهم این است که از آن ها برای امروز در رشد و اعتلای کشور و ایجاد ملت واحد چگونه استفاده می کنیم.

در عرصه تاریخی از تمدن های گندهارا، بلخ، غور، غزنه و ننگرهار گرفته تا تخارستان و هریوا و حوزه های بزرگ فرهنگی این جغرافیای تاریخی و تمدنی را شکل داده اند و در منطقه و حوزه بزرگ، تاثیرات بسزایی از خود به جا گذاشته اند. در دوره های زردشتی و بودایی شهرهای مشترک و نمادهای مشترک و شخصیت های همه شمول بوده اند. در پس از نشر و پخش اسلام نیز، شخصیت های مدیری چون امیر علی شیر نوایی، ناصر خسرو و خوشحال خان خټک و سید جمال الدین و کاتب هزاره و سید اسماعیل شهید بلخی که هر کدام در دنیای فرهنگ و سیاست از بزرگان زمان و زمانه ها بوده و می باشند؛ حضور داشته اند.

آزادی خواهانی از استیلای خلافت بغداد و استعمار مانند ابو مسلم خراسانی، عمر لیث و طاهر فوشنجی و وزیر محمد اکبر خان و صدها آزادی خواه دیگر که ذکر نام آنها در جای دیگر خواهد آمد، بوده اند.

نمادهای در گوشه های کشور که هر کدام به آن فخر می کنیم و آن را از خود می دانیم، نیز وجود دارند که برجسته گردند و برای این که مشترکات همه باشنده گان این سرزمین و افتخار همه ما است بیشتر و بهتر تشریح و توضیح شوند. از آتشکده زردشت تا مجسمه های بودا در بامیان، از مندیگگ تا آثار هده و منار جام و آثار غزنه و هرات و سرخ کوتل بغلان و آی خانم تخار و برج عیاران و حج پیاده در بلخ و طلا تپه جوزجان برای همگان اهمیت بسزایی دارد که میراث های مشترک دارند و تا به حال شنیده نشده که کسی در داخل و خارج کشور از شهروندان افغانستان به آن ها افتخار نکنند و مایه فرهنگ پر بار تاریخی خود، ندانند.

یکی از مشترکات فوق العاده مهم، ارزنده و واقعی پیوندهای خونی در سراسر کشور است که ما شاهد هزاران در هزار ازدواج ها میان اقوام و گروه های اتنیکی و مذاهب خود هستیم. به قول یکی از فیلمبرداران بنام کشور ما محترم نجیب هروی که اضافه نیم قرن خودش و با پدرش همین شغل شریف را داشته، عکس، فیلم و مستندات فراوانی از چنین مراسم دارند و خود شاهد آن بوده اند، وجود دارد.

چیز مهم دیگر دشمنان مشترک در پویه تاریخ داشته اند که در برابر آن ها پیوسته رزمیده اند و بیگانه ستیزی مشترک دارند. در اخیر روز هر باشنده ی این سرزمین علیه بیگانه در صورتی که بداند او چشم طمع دارد، می ایستند.

در یک چشم انداز کلی از نظر فکری و باورها و از نقطه نظر افتخارات تاریخی شخصیت ها، ارزشهای تمدنی و بیگانه ستیزی و رابطه خونی و جغرافیا و موقعیت ژئو پولیتیکی و ژئو اتنوگرافیکی و دموگرافیک و اکونومیک، افغانستان کشور تجزیه ناپذیر است. دیگر کشورهای منطقه نیز، برای ایجاد دولت- ملت در آن با نظر داشت منافع خودشان و منافع ملی افغانستان باید بذل مساعی کنند.

روند های اصلی

ما به سه روند اصلی باید توجه جدی مبذول داریم:

الف) روند فکری

ب‌)  روند تشکیلاتی

ج‌)   روند سیاسی

الف) از نظر فکری و معنوی. ما ارزش مشترک در هر گوشه کشور داریم که همگان به آن حرمت می گذارند و به آن در عمل احترام دارند و رعایتش می کنند؛ عنصر فضیلت است. این عنصر معنویت بزرگ در میان مردمان در گذشته و حال چه در وجود فرد و خانواده و چه در اجتماع و دیگر نهادهای اجتماعی مورد توجه و تمجید بوده است. طوری که فردی یا خانواده ای یا نهاد اجتماعی در جامعه اگر از فضایل نیکو، بهتر و یا آراسته برخوردار بوده در نزد حتی ناشیانه ترین افراد مورد احترام قرار گرفته. فضیلت صرف به تحصیل و موقف حکومتی یا زر و زور مرتبط نبوده و نیست و در نزد مردم حتی درویش ها و ملنگ ها جایگاه رفیع به سبب مناعت و علو طبع و بی نیازی شان دارند. یعنی فضیلت بیشترینه بعد اخلاقی و صفات و ارزشهای اخلاقی است که مردم جامعه به آن به دیده قدر می نگرند.

منتسکیو در جایی گفته:«. . . فضیلت اساس دموکراسی است.» (هگل، گیورگ، (۱۳۹۳)، ۳۶۳). حال اگر برای تامین عدالت اجتماعی به دموکراسی نیاز داریم به همان اندازه برای تحقق دموکراسی به فضیلت ضرورت است. این روند آنقدر پیچیده هم نیست، تامین عدالت اجتماعی و تحقق دموکراسی در هر جامعه مستقیماً متناسب است با سطح آگاهی و خود آگاهی فردی و اجتماعی همان جامعه. در جامعه ما با تکیه بر فضایل موجود، اندیشه ملی را که به نحوی شکل دارد، می توان انسجام بهتر و بیشتر داد و بر بنیاد آن وحدت ملی و دولت – ملت را به وجود آورد. درباره فضایل اجتماعی موجود در جامعه ما می توان بیشتر بحث کرد و ضرورت آن نیز است اما در این جا به مثابه فکر محوری در افکار اجتماعی به گونه اجمال بسنده می کنیم، که بخشی از آن به باور نگارنده عبارت اند از: کرامت و فضیلت.

از نظر کرامت انسانی ما همه انسانیم و با هم برابر که جای حرفی و بحثی در آن نیست.

فضیلت با عناصر ذیل بیشترینه بیان می شود که هر کدام به نوبه خود ایجاب بحث مفصلی را می کند، اما به گونه ای اجمال فضیلت را در آگاهی و دانایی انسان می توان دریافت که از تحصیل و تعلیم و آموزش فرد که دارای تخصص اگر باشد و یا در زمینه ای آموزش دیده باشد و دیدگاه درباره خود، جامعه و جهان پیرامون داشته باشد؛ منشا می گیرد. قدر مسلم اینکه سطح آموزش می تواند حایز اهمیت باشد و اما در هر صورت امری است نسبی و پیوسته در حال شدن.

عنصر دیگری که فضیلت آدمی را مکمل است، همانا مجموعه ای از صفات اخلاقی و نورم های رفتار فردی و شخصی است، که می توان آن را کدکس صفات اخلاقی و در یک کلمه «خصلت» نامید. خصلت از کرکتر ذاتی یا وجود شخصیتی و تربیت در خانواده، نهادهای آموزشی و کار و جامعه منشا می یابد، که عامل پرورش نقش اساسی در آن می تواند داشته باشد. این آگاهی فرد و خصوصیات شخصی اگر رشد آزاد و مستقلانه هم داشته باشد و اکثریت جامعه دارای آن باشند، و عناصر مثبت این شاخصها بیشتر باشد؛ جامعه هم از فضیلت بیشتر برخوردار می باشد.

علاوه بر این، دو عنصر از نظر رشد تاریخی و تاریخمندی و دریافت تجارب تاریخی البته با فراگیری تاریخ که حضور حافظه تاریخی فرد می تواند او را از تجارب بهره مند کند ؛ نیز، یکی از عناصر اصلی فضیلت فرد را تشکیل می دهد، که با این مجموعه ای از چنین صفات افراد جامعه ای را با حضور حافظه تاریخی به بار آورده می تواند. در یک چنین جامعه ای که افرادش دارای این ویژگی های از فضیلت باشند، یعنی دارای نوعی از دانایی و آگاهی معین و مجموعه ای از صفات اخلاقی که تعهد به اصولی از اصل های انسانی را درخود داشته باشد، و حافظه ای تاریخی فرد و جامعه در سطح معینی از آن چه حد اقلی نیازمندی است، بهره مند باشد، ما می توانیم برای تحقق عدالت اجتماعی از راهی پیاده کردن اهداف دموکراتیک و مردم سالاری و دموکراسی نائل آییم. دشوار خواهد بود که برای تطبیق دموکراسی حتی در سطح ابتدایی آن، بدون موجودیت فضیلت فردی و اجتماعی، کار موثری به پیش برده بتوانیم. به این صورت و در یک چشم انداز کلی باید و باید برای اینکه جامعه سالم متشکل از افراد سالم داشته باشیم به رشد آگاهی که آموزش و پرورش اساس آن است و راه توسعه پایدار از آن می گذرد، توجه جدی مبذول داریم. این رشد آگاهی و آموزش و پرورش آفرینش گر خصایل و بار آورنده ی تجارب فردی و اجتماعی نیز، می شود که ما می توانیم زمینه ای بهتر تحقق عدالت اجتماعی و دموکراسی را فراهم آوریم.

همچنان، با در نظر داشت رشد جوامع انسانی و فرهنگ همدیگر پذیری یکی از خصوصیات برجسته ای دیگر که در زمانه ما بیش از هر زمان، مطرح است و جزئی از فضایل والای انسان به شمار می رود، همانا تحمل، گذشت، شکیبایی و بردباری است.

در اینجا به مثابه ای یک اصل مهم که در فرد و جامعه ای با فضیلت باید و باید وجود داشته باشد؛ «تحمل مخالف» است. تحمل مخالف و آرای متفاوت نه تنها و صرف برای اینکه صاحب تحمل هستیم بلکه به صفت نیاز مبرم تکامل فردی و اجتماعی که دینامیزم حرکت فکری و اجتماعی را هدایت کند، می باشد. این تحمل پذیری در جامعه ای ما که پس از جنگهای خانمانسوز قرار داریم، اهمیت بسزایی کسب می کند و ما باید این فضیلت تحمل پذیری را داشته باشیم و برای تعمیم آن برنامه داشته باشیم و آگاهی دهی کنیم تا به اهداف یک جامعه ای مرفه که تامین عدالت اجتماعی و تحقق دموکراسی محورهای اصلی آن باشد، نائل آییم. آشکار است که فرهنگ تساهل و تسامح و همدیگر پذیری و تحمل مخالف، هم ریشه در آگاهی دارد و هم چنان در خصلت و سجایای اخلاقی و تجارب انسانی که آن را می توان از عناصر پایه دار فضیلت در وجود فرد و جامعه دانست.

در تفکر و شعور اجتماعی جامعه به مثابه مشترکات اساسی عناصر زیادی وجود دارند که عده ای از آنها را چنین در می یابیم. سنت جلیل جوان مردی و «عیاری» که از آن در سراسر کشور مردمان ما پاس می دارند و به دیده قدر می نگرند. زنان و مردان عیار و از خود گذر در تاریخ قدیم و معاصر افغانستان که الگو ها و نمونه های در هر بخشی از کشور وجود داشته و نقل آن ها که اعم از بزرگان و مشاهیر زن و مرد توسط مادربزرگ ها و پدربزرگ ها برای مان شده است، یکی دیگر از ارزشهای معنوی و شخصیتی است که می تواند پیوند دهنده و تامین کننده روابط نیک باشد. قصه های پر ارزش فولکلوریک از لیلی و مجنون تا شیرین و فرهاد و رابعه و بکتاش و عایشه و ملا محمد جان و آدم خان و درخانی و شاه و عروس و سیاه مو و جلالی و صدهای دیگر در میان مردم به صفت داستان های مردمی و مشترک در شکل گیری ایجاد فرهنگ واحد نقش بسزایی داشته اند که باید به مثابه نقطه وصل در افکار و تشکل و تکامل شعور داستانی مردمان ما مد نظر باشند.

شاید برای زبان شناسان پر واضح باشد که حروف الفبای هر دو زبان فارسی-دری و پشتو از الف تا ی، آنقدر مشترک باشند که در کمتر زبان های دیگر دنیا سراغ آن را داریم. هم چنان کلمات و اندرز ها و ضرب المثل ها و . . . این که هر دو زبان از یک ریشه سانسکریت اند و خواهر و برادر یکدیگر باشند، جای حرف نیست.

دین اسلام به مثابه باور بنیادی و عقاید و آراء باشنده گان این مرز و بوم معنویتی است که در آن همه برادر و برابر اند جز در عبادات شان. تامین عدالت در اسلام در صدر وظایف دولت اسلامی برای همه شهروندان به طور مساوی است. حق و حقوق اتباع در شریعت و پیروی احکام شریعت در غم و شادی و زندگی مردم در همه جای کشور با در نظر داشت ویژگی محلات و سنت ها و . . . و هم چنان حکومت داری و دولت مداری در دوره های مختلف تاریخ پس از ایجاد خط و پیدایی آیین زردشت و ترویج بودیزم و نشر و پخش اسلام در۱۴۰۰ سال قبل و پس از خلفای اموی و عباسی و به میان آمدن دولت های مستقل در این خطه فرهنگی و بالاخره، در سال ۱۷۴۷ تاسیس حکومت مستقل افغانستان به اشتراک همه اقوام ساکن در کشور تحت قیادت امپراتور احمد شاه ابدالی. از همان زمان تا کنون سرزمین واحد، اقتصاد و شئون دولت داری واحد و فرهنگ همدیگر پذیری وجود داشته و کما کان دارد. در بزرگ شهرها از همه ملیت ها و اقوام و گروههای مذهبی بوده و هستند.

به این صورت افغانستان یکی از ترکیب های نوین در تاریخ معاصر که بنا بر ضرورتی به وجود آمده و بنا بر ضرورتی وجود دارد و وجود آن را باید بیشتر نهادینه کرد. قدر مسلم اینکه مبتنی بر فضیلت و آگاهی مردم هر نوع نظامی متناسب به آن، ماهیتی خواهد داشت در خور تایید که با نگهداشت ارزش ها معطوف به حرکت پیشرونده باشد. عنصر پیشرفت و ترقی با تامین عدالت اجتماعی جوهر نظام را تشکیل می دهد.

ب) تشکیلاتی

اگر نکاتی درباره ارزشهای مشترک و عناصر فکری به مثابه قطب نمای حرکت اجتماعی در بالا ارایه شد، ابدا به معنای کلام کامل و متن شامل به همه عرصه های روند پیچیده و میان در میان و پرتناقض جامعه ما نیست بهتر است از زوایای دیگر نیز، به عطف توجه صورت گیرد.

درباره اینکه تشکیلات یکی از راههای پیوند سراسری اجتماعی- سیاسی به مثابه هسته ای در جامعه نیاز است، بحث های فراوانی به ویژه پس از رنسانس صورت گرفته. عملاً پیدایی و حضور احزاب و نهادهای مدنی و اتحادیه ها موید آن است. گسست های موجود در جامعه ما بیشتر از هر زمان دیگر نیاز به احزاب ملی سراسری دارد. نهادهای مدنی که ویژگی های کشور شمول داشته باشند و نیز دارای تفکر ملی باشند می توانند به مثابه حلقات پیرامونی احزاب در بستر اجتماعی برای دموکراتیزه کردن حیات اجتماعی کاهش گسست های موجود مفید و مثمر ثمر واقع شوند. اتحادیه ها اعم از کارگری، دهقانی و اصناف، نیز پروسه تحکیم مناسبات اجتماعی را نیرو بخشیده و استحکام می دهند. به این صورت برای زدودن گسست های اجتماعی ما به راهکارهای مدرن مطابق اقتضای عصر و زمان توسل جوییم تا باشد شیرازه وحدت ملی و تجزیه ناپذیری را در کوتاه مدت و دراز مدت نگهداری کنیم.

ج) سیاسی

آنچه درباره سیاست، باید گفت در یک کلام سیاستمداران بدون فهم تاریخی و برخورد منطقی که لازمه آن دانش آکادمیک است و تحصیلات استاندارد از حوزه سیاست به دور نگهداشته شوند. در حوزه سیاست و سیاستگذاری، تحصیل، تجربه، تعهد و تقوی در محور گزینش کادرهای سیاسی قرار داده شود. تجربه دهه های اخیر نشان داده که هر فرد من درآوردی در سیاست قدم گذاشته، حمایت شده و فاجعه بار آورده، چند رئیس جمهور و وزیر خارجه مثال های برجسته ای اند که با دریغ و درد بیشتر از هر جای دنیا ما آن را داریم که باد و باران حوادث و بحران ها و طوفان ها ایشان را صدر نشینان گردانید.

در سیاست، سیاست کادری و ثبات کادری، یکی از نکات فوق العاده مهم و ارزشمند است که به این روند پیچیده حرکت اجتماعی ماهیت و معنا می بخشد، زیرا هر نوع برنامه و نسخه ای را این کادرها اند که تطبیق می کنند. در تعامل با کشورهای منطقه و جهان سیاست بی طرفی مثبت و فعال در عرصه سیاست خارجی با رعایت منافع ملی باید در دستور کار قرار گیرد؛ معقول خواهد بود. بنا به تجربه تاریخی و تحلیل منطقی اوضاع که طرز حکومت توسط رفراندوم معین شود که از همه مهمتر ماهیت نظام است.

 

نتیجه گیری:

آنچه درباره جغرافیا و پیشینه تاریخی، ارزشها و مشترکات فرهنگی و تجزیه ناپذیری افغانستان و برخی راه حل ها در این نبشته اشاراتی شد، مؤید آن است که افغانستان ترکیب نوینی در تاریخ معاصر از اقوام، ارزشها و جغرافیای تاریخی است که با در نظر داشت کلیه چالش ها فرصت های برای بودن دولت – ملت می باشد. از نظر روابط منطقه ای بنا به ساختار اجتماعی، اتنیکی و حتی جغرافیایی، موجودیت افغانستان فراهم کننده و عامل ثبات میان کشورهای منطقه است.

از نگاه اینکه به چه راهکارهای در عرصه ایجاد تفکر ملی، تشکیلات و اتخاذ سیاست های خردمندانه عطف توجه صورت پذیرد، پرداخته شده که در نتیجه می توان گفت این سه عرصه حیات اجتماعی یکی از نیازهای مبرم انسجام و استحکام دولت-ملت و ملت واحد بوده می تواند. مسائلی که در این نبشته به آن ها اشاراتی صورت گرفت، اگر بتواند زمینه ای برای گشایش بحث های باشد، حد اعلی خواست آن برآورده خواهد شد.

منابع:

1- هگل، گئورگ ویلهلم فریدریش(۱۳۹۳) فلسفه تاریخ، ترجمه: زیباجبلی، تهران: انتشارات شفیعی.

2- غبار، میر غلام محمد(۱۳۶۶ ) جغرافیای تاریخی افغانستان، کابل: مطبعه دولتی.

3- حبیبی، عبدالحی، (۱۳۶۵) تاریخ مختصر افغانستان، کابل: مطبعه دولتی.

تمام.

استراحتگاه کالیوری ریسورت،گولیم، کشور البانیا، جنوری ۲۰۲۲.

 

 

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org