پنجشنبه، ۹ جنوری ۲۰۱۴

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

 


سرور منگل

 

سرور منگل

افغانستان در آستانه یک تحول دیگر!

 

مردم افغانستان تاریخی پس از یک انزوای طولانی از قرن ۱۸ به ۱۹ م. و درگیر جنگها و تجزیه های خونین بین دولتهای مهاجم و اقتدار گرایان داخلی، دولت مستقل ابدالی را تشکیل داد. در همین دوران است که تحولات صنعتی در اروپا بسط می یابد و دولت بورژوازی را بر اریکه قدرت می رساند. مناسبات سود جویی و اضافه طلبی بورژوازی عامل ظهور استثمار و استعمار غارتگر و چپاولگر شد و دولتهای غربی به ثروت های افسانوی هندوستان روی آوردند. افغانستان که پس از سال ها انزوای بین المللی و تجاری و از کشاکش قدرتهای محلی خودی و بیگانه به تشکیل دولت ابدالی موفق شد و نزدیک به نیم قرن در کار بود تا دولت مرکزی از درون جنگها با حفظ سیستم قبیله یی و فئودالی در قلمرو های طبیعی افغانستان سازمان یافت، اما نظام اقتصادی، مالی، عسکری، اجتماعی و حقوقی آن شکل نگرفت و بیشتر یک دولت سنتی قبیلوی و خانوادگی باقی ماند و از اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیز بهره نداشت، اما با استعمار و دولت بورژوازی همسرحد شد.

 انگلیس ها بر سر منافع استعماری شان در هندوستان، افغانستان را گام به گام به حیث سرحدّ دفاعی هندوستان قرار دادند و در منازعات بین سرداران و برادران ابدالی و محمد زائی و سدوزائی افغانستان نه تنها از استحکام نظام دولت و تمامیت ارضی به دور ماند، بلکه به اصلاحات دولتی، اقتصادی، اجتماعی و تاسیس روابط سیاسی با دول جهان نیز محروم شد و بدتر از آن استقلال و تمامیت ارضی خود را در محدودۀ دل بخواه استعمار از دست داد. استعمار توانست دولت زمان شاه را بوسیله برادران از درون بوسیله و همکاری دولت قاجاری ایران بر اندازد و شاه محمود به کمک ایران و پلان انگلیس به سلطنت کابل رسید، اما دیر نپایید که مردم از نا لایقی او برحذر شدند و قیام کردند و وی را از تخت بزیر آوردند و شجاع الدوله برادر تنی شاه زمان را برتخت کابل رساندند. به اثر اختلافات و جنگهای برادران ابدالی، ملوک الطوایفی و قدرت طلبی قبایلی دوباره احیا شد و سراسر افغانستان را به تنوری از آتش تبدیل کرد و دیگر آن دولت ابدالی که احمدشاه و بازمانده گانش برای آن تلاش و مساعی به خرج داده بودند از هر طرف از داخل و خارج مورد تهاجم قرارگرفت و قدرت اصلی در دست ملوک الطوایف و سران قدرتمند آلت دست خارج بخصوص انگلیس و ایران افتاد. دولت استعماری هند بریتانیایی و قاجاری ایران و بعدا دولت روسیه تزاری هر کدام به نوبۀ خود به حیث دولتهای تاج بخش و مقر برآوردن آرزوها و امیدهای شاهزاده گان و سرداران شدند و نزاع ها را در افغانستان تقویت کردند.

 هنگامیکه انگلیس ها از اتحاد ناپلیون وزار روسیه به قصد تسخیر هندوستان باخبر شدند. هیئت های سیاسی انگلیس برای پیشگیری چنین حملۀ احتمالی در پشاور، لاهور، ایران، سند و پنجاب مشغول عقد معاهدات شدند تا بدینوسیله به حمله آوران اروپايی راه دخول به هندوستان را دشوار سازند. همین وقت است که الفنستن معروف از طریق سند و دیره جات، کوهات به پشاور می رسد و هم هیئت سرهارد فورد به ایران می رود تا با حکومت قاجاری ایران، پنجاب و افغانستان عهدنامه ببندد که هیچ دولت اروپایی را از طریق خود اجازه نخواهد داد و اگر دولت افغانستان به هند حمله نماید، دولت قاجار برای دفاع از هندوستان بر افغانستان لشکر خواهد کشید (طبق سیاست گذشته زمان شاه). شاه شجاع نیز با قبولی هدایای هیئت سیاسی الفنستن را پذیرفت. الفنستن و هیئت همراهان خمیده و دعا گویان امیر را در پشاور ملاقات کردند و اهداف خود را در ایران، افغانستان و پنجاب بدست آوردند. شاه شجاع در این معاهده به حیث نخستین شاه مستقل و مورد احتیاج انگلیس و یکطرف معاهده بود. اما قبل از آن هنگامیکه ناپلیون به وسیله نماینده اش از زمانشاه خواست تا به قشون های فرانسه و متحد آن روس اجازه دهد از طریق سند وارد هندوستان گردند زمانشاه نپذیرفت، اما دولت ایران بعدا در سال ۱۸۰۷ م. تن به معاهده داد و نیز متعهد شد که شاه ایران سعی خواهد کرد تا افغانها و مردم قندهار را در حمله به متصرّفات انگلیس در هند با خود داشته باشد.

یاد آوری این مختصر به خاطری است که فهمیده شود که افغانستان از هنگامی که با دول خارجی رابطه برقرار کرده اهداف این دول کاملا استعماری و جنگی بوده به ترتیبی که زمانشاه دعوت ناپلیون را برای حمله به هندوستان از طریق افغانستان نپذیرفت، اما ایران وارد معاهده شد و نیز تعهد کرد تا افغانها را نیز در جنگ برای تسخیر هندوستان برانگیزاند. هنوز مواد این معاهده با فرانسه نخشکیده بود که ایران وارد معاهده با انگلیس ها علیه افغانستان شد، تا شاه زمان نتواند به کمک هندوستان برسد. دولت قاجاری تابع سیاستهای استعماری که عقب گاه دول مقتدر اسلامی عثمانی را با اعلام های جهاد علیه سنی های عثمانی بخود مصروف میساختند، کاملا طبق مقالات و عهد نامه های با دولت انگلیس بود ـ تا پیشروی انگلیس ها را در کشورهای اسلامی تسریع سازند و دولتهای مقدم این پیشروی را از سر راه شان بردارند یا حد اقل تضعیف نمایند. نقش دولت قاجاری ایران علیه ترکیه عثمانی که از قدرتهای اروپایی منهدم شد یکی از عوامل مهم آن حملات ایران بر عقب گاه ترکیه بود که مانع مقابله عثمانی ها در خط پیشروی دول استعماری انگلیس میشد، چنین جنگها و حملات نه تنها ترکیه عثمانی را، بلکه دولت زمانشاه را همواره مغضوب کرد.

افغانستان و مردم این کشور پس از حصول استقلال سال ۱۹۱۹م. وارد مناسبات جدید بین اللملی شدند. از یکطرف مناسبات تابعیتی استعماری دولت انگلیس را در یک جنگ آزادی خواهانه بر انداختند که در طی هجوم دوم انگلیس به حیث قشون غالب بر افغانستان بنام معاهدۀ تامین روابط «صلح و دوستی» (معاهدۀ گندمک ۲۶ می ۱۸۷۹م) بر امیر محمد یعقوب خان تحمیل شده بود که بر پایه این معاهده امیر از بخشی سرزمینهای تحت حاکمیت خود و حق حاکمیت بر روابط با دول خارجی صرف نظر کرد و تامین مصونیت رفت و آمد نمایندگان دولت انگلیس و نیز زمینه های تجارت آزاد را ضمانت میکرد وهم بریتانیا تعهد سپرده بود تا سالانه ششصد(۶۰۰) هزار روپیه در بدل اجرای چنین تعهدات به امیر بپردازد.

 هنوز مفردات این معاهده و صدای آتش توپ های استقبالی امیر در مقدم ورود کیوناری به بالا حصار فرو نه نشسته و خشک نشده بود که «کیوناری» در زیر پای و آتش قیام کننده گان کابل و سپاه کابل له شد و بسوخت(۳ سپتمبر۱۸۷۹م. ). (۱)

هنگامی که لندن از این تباهی آگاهی یافت برای تسخیر دوباره کابل از هر طرف با قوای سنگین به طرف کابل پیش آمد. امیر برای جلب حمایت و در خدمت انگلیس اردو را منحل و مبارزان را از سر راه اردوی متجاوز امر پراکنده شدن داد و خود به استقبال اردو متجاوز به لوگر رفت و عرایض خود را به حضور جنرال رابرتس پیش کرد که شنیده نشد. اردوی سنگین انگلیس تا پنج (۵) اکتوبر ۱۸۷۹ از لوگر به استقامت کابل پیش آمد و طی یک روز شش (۶) اکتوبر۱۸۷۹م. داخل کابل شد. جنرال رابرتس که از ویرانی کابل و گرد و نوا و انهدام قلعه ها و اشغال ارتفاعات و تهیه آذوقه و تصرف ذخایر دولتی و خزائن مالی و هم از اعدام عده ی از مبارزان ملی و شکستن هرگونه مقاومت فکر میکرد فارغ شده است. حکومت نظامی را با ترور وحشت با خیانت و فریب و تولید فساد و نفاق و تشدید خصومت بین اقوام و مذاهب در دستور کار خود قرارداد. روز یازده (۱۱) اکتوبر ۱۸۷۹م. طی اعلامیۀ همه افسران، مامورین و اهالی کابل را به بالا حصار کابل جمع کرد و رابرتس مغرورانه به مردم اعلام داشت که: جبهه خانه، خزائن و حکومت کابل در دست قوای نظامی انگلیس است. مردم مکلف هستند مالیات را به نمایندگان انگلیس و سلاح ها را در بدل پنج کلدار به انگلیس ها تسلیم نمایند و گشت و گذار با سلاح در کابل ممنوع و قابل مجازات دانسته می شود. حاکمان نظامی، ملکی و قاضی نظامی کابل از طرف رابرتس بر مردم طی این اعلامیه گماشته شدند.

هیچ کس فکر نمیکرد این مردم آرام، سر بزیر و مطیع که چند روز قبل بیرق و نمایندۀ انگلیس را در بالا حصار سوختانده بودند و اینک بار دیگر با حوصله مندی و آرامی برای برافراشتن بیرق و بیانات مغرورانۀ نمایندگان با قدرت انگلیس را بر سریر تخت کابل می شنیدند و با چشم میدیدند.

امیر یعقوب خان با تمام خدمت گذاری و خواری از اشتراک در مراسم برافراشتن بیرق انگلیس در بالا حصار به حضور جنرال رابرتس نه تنها حاضر نشد، بلکه از امارت خفت بار در پای انگلیس استعفا داد. جنرال رابرتس بالا حصار و تعدادی از قلعه ها و عمارات کابل را ویران و عده ی را به دار زد، اما مردم کابل هیچ کسی را بنام قاتل کیوناری به انگلیس نام ندادند.

خلاصه قیام عمومی مردم بر ضد قوای اشغالگر انگلیس طی کمتر از دو ماه بطور وسیع اما پراکنده در اطراف مبارزان ملی گرد آمد. مردم کابل، کوهدامن، کوهستان، پغمان، اوپیان، تگاو، نجراو، لوگر، وردک، غزنی، زابل، جلال آباد و ننگرهار و جا های دیگر دست به تشکل دسته جات داوطلب به غرض راندن قوای انگلیس زدند و به طرف کابل سرازیر شدند. در یک چشم بهم زدن در یک صبح کابل شهر کابل از همهمه اهالی کابل پُر بود و بر بلندی های کابل و نکات مهم سوق الجیشی و بر راه های داخل شدن و بیرون شدن از هر طرف مبارزان احاطه داشتند. در پایان روز و شب دفاع انگلیس در تمام محازات برای کشودن محاصره ناکام ماند و حتی جنرال رابرتس شکست خورده در پناه یک خانه در دهمزنگ تا فرا رسیدن شب باقی ماند و شب در پناه تاریکی به شیرپور با سپاهش از یک مرگ حتمی نجات یافت و در پناه دیوارهای شیرپور قرار گرفت. (۲). الی پایان همین شب اول تمام سپاهیان انگلیسی بر مبنای فرمان رابرتس از همه اطراف کابل و داخل شهر تخلیه و رو به فرار در پناه حصار شیرپور قرار گرفتند. کابل و اطراف آن بدست سپاه ملی افتاد و محاصره تنگتر شد. و ماجرای مرگ مکناتن و الفستن که در۳۶ سال قبل در بالا حصار کابل اتفاق افتاده بود و انگلیس ها آنرا فراموش کرده بودند و حادثۀ سوختاندن کیوناری و انهدام گاردش را در دو ماه قبل نیز رابرتس صرف یک تصادف تلقی کرده بود. اینک جنرال مغرور همه این حوادث خون بار را در پناه حصار شیرپور بیاد می آورد و بحال خود و نجات از مرگ حتمی تمام قدرت تفکر و استمداد خود را از دربار انگلیس بکار گرفته بود. قشون انگلیسی می فهمیدند که قوای الفنستن و مکناتن در سی و شش سال قبل و کیوناری و گاردش دو ماه قبل در برابر این شجاعت و احساس آزادی خواهی و فدا کاری این مردم نتوانستند از خود دفاع کنند و جان خود را در برابر عظمت انگلیس فدا کردند، دیگر ملامت نبودند. رابرتس سران و سپاهیان قشون مهاجم انگلیس از شجاعت و تشکل آزادی خواهانۀ سریع چنین مردمی فقیر، آرام و غیر متجاوز و غیر مسلح در حیرت بودند.

رابرتس و دستگاه توانای نظامی و حیله گر انگلیس از گذشته دور از دوران سلطۀ استعمار دریائی پرتگالی ها که با دور زدن دماغۀ امید جنوب افریقا را برای یافتن راه نزدیک به سواحل هندوستان دور زده بودند بیاد می آورد. بیاد می آورد که استعمار پرتگالی بعدا اسپانیا و هالند، فرانسه و اینک انگلیس که جهان را ملک مطلق خود میدانستند. قوای معظم جهان گشا با افتخارات جهان گشایی ملکه تاجدار برای دفاع از منافع استعماری آزمندانۀ و غارتگرانۀ تاج و تخت جوانان شجاع و دلیر را در سرزمین های بسیار دور و بیگانه از دست میدهد.

بیاد می آورد هنگامی را در اواخر قرن پانزدهم و گذر به شانزدهم در فرصتی که قشون ها و ناوگان های رزمی و جوانان شجاع امپراطوری پرتگال در برابر قشون مغلی دولت بابری هندوستان شکست خوردند و تار و مار، نابود و اسیر شدند. این جنگهای طولانی استعمار کهن از پرتگال به اسپانیا هلند، فرانسه و به انگلستان بر سر تسخیر هندوستان به میراث مانده بود ـ چه خونها و غارتگری ها و تاراج های وحشیانۀ که نبود که بدست این سربازان علیه مردم بومی اجرا نشد ـ قتل عام ها، نژاد کشی و برده سازی کار عادی و روزمرۀ این آقایان سفید بود. استعمار گران پرتگالی، اسپانیایی، هلندی، فرانسوی و بعدا انگلیسی بتدریج متوجه شدند که بر دولت معظم بابری هندوستان از طریق زور نمیتوانند غالب گردند، به حیلۀ تجاری متوسل شدند. زیرا همه روزه در بنادر هندوستان کشتی های تجاری اروپائیان و نزاع ها و جنگهای منظم در سواحل هندوستان بین اروپائیان ادامه می یافت. به این ترتیب پرتگالی ها اولین کسانی بودند که با هندوستان صلح کردند و در پی آن هر دو پادشاه تعهد کردند که کشتی ها، اتباع و تجار شان به داخل شهر ها و بازارها بطور آزادانه رفت و آمد و تجارت کنند و قید کردند که اگر در معاملات روزمره اتباع مناقشات و تخلفات از قوانین دولت سرزمینی خلاف ورزی شد، در دادگاهی که قاضی آن از اتباع دولت متخلّف خواهد بود محاکمه خواهد شد. این نخستین خدعه و فریب دولت قدرتمند اروپای استعماری (پرتگال) در هندوستان بود که در ظاهر امر اتباع کشور بیگانه بر اساس قوانین جاری و قضاوت دولت خودش در سرزمین دیگران محاکمه خواهد شد این روش معروف بنام «کپیتولاسیون» استعماری دولت مقتدر با حق اقتدار کنسولی و محاکمات تحت نظارت قاضی کشور خارجی در داخل یک کشور شرقی (هندوستان) اعمال میشد، که بر اساس آن حق آزاد برای اتباع پرتگالی که در هند به وسعت، اعمال قدرت و تجارت میکردند از نظارت دولت هندوستان آزاد می شدند و برعکس هندوستان در پرتگال اتباع، تجار و نظامیانی نداشتند تا این حق را متقابل مورد استفاده قرار دهند. به این ترتیب استعمار از اواخر قرن پانزده به ترتیب از طریق پرتگالی ها، اسپانیایی ها، فرانسوی ها و انگلیس ها به این حق وجوهات متعدد دادند و به ترتیب استفاده از این حق کنسولی تحت پیمانها و معاهدات دولت و تجارت با عناوین رنگین صلح و سلم و همکاری و کمک به سود کشور غالب و نیرومند توسعه یافت. هنگامیکه کمپانی انگلیسی برای نخستین بار در سواحل غربی هندوستان عرض وجود کرد (۱۶۰۰م.) یک قرن بعد (۱۷۰۰م.) کمپانی های انگلیسی بنام «شرکت متحد هند شرقی» وارد بنگال شرقی شد و با حیله تجاری و بتدریج بعضی مناطق و جا ها را از راجا های هند خریده، پیمانها و قرارداد های مختلفی با حاکمان محلی عقد کردند و تضمینات متعدد بر حکمرانان هندی تحمیل شد که دولت مرکزی انگلستان با حکومات محلی طرف نبود. این مقاولات یکجانبه کمپانی و دولتهای محلی مسئولیت و مصونیت یک جانبه برای حکومت هند بار می آورد. به این ترتیب کمپانی توانست در زمان کوتاهی دست سایر استعمار گران اروپایی را در هندوستان کوتاه سازد و بتدریج بنگال، اوده روهیله، میسور، مرته، بنارس، دکن، کرناتک، نیپال و به طرف قلمرو های شرقی افغانستان مثل سند و پنجاب پیش می آید. عامل جنگ اول افغان و انگلیس برای غضب اراضی افغانستان، انگلیس ها شاه شجاع شاه مخلوع را به بهانۀ وارث تاج و تخت از لاهور در تحت معاهدۀ سه جانبه بین گورنر انگلیس الفنستن، رنجیت سنگه و شاه شجاع فراری در هژده ماده و یک مقدمه بلند بالا و القاب شکوهمند به تخت کابل برداشتند. طی این معاهده دو طرف دریای سند و ملحقات آن، از توابع پشاور تا خیبر و ملحقات آن، کشمیر، ملتان با ملحقات و توابع آن از سرزمین افغانستان جدا و به پنجاب ملحق کردند.

نتیجۀ آن جنگ اول افغان و انگلیس بود که هم شاه شجاع و مکناتن کشته شد وهم اردوی انگلیس بطور کامل تلف شد، به استثنای داکتر برایدن که نیم جان خود را در جلال آباد به اردوی انگلیس رساند.

انگلیس ها بار دوم سی و شش سال بعد به افغانستان لشکر کشیدند و تحت معاهدۀ گندمک شهرهای قندهار و جلال آباد را بطرف افغانی واگذار و کرم، پشین، سیبی، میچنی، خیبر از پشاور تا جلال آباد را بدست خود میگیرند که بعدا در معاهدۀ دیورند بوسیله امیر عبدالرحمن خان خط سرحدّی نامنهاد دیورند بین دولت مستعمره افغانستان و دولت مستعمره هندوستان با دول خارجی رسمیت یافت.

ناگفته نباید گذاشت که کلمۀ «استعمار» از زبان عربی بفارسی که از مفهوم «کلونیالیسم» اروپايی بعنوان کلون بمعنی عمران و آبادانی و تحت مستعمره قرار دادن سرزمین، ملت و مردمی را مفهوم است، که با مفهوم استعمار در امروز تلاقی کرده است که با سبک شدن ارزشهای این کلمات در مرور زمان جای خود را بکلمات و اصطلاحات حقوقی پیشرفته داده است که در امروز اشغال افغانستان در قید تصامیم شورای امنیت یا به اصطلاح کنوانسیون ها، معاهدات و توافقات بین المللی عام در موازین بین دولتها و کشورهای عضو ملل متحد در قید اجرا قرار دارند که در راس پنج کشور شورای امنیت به اضافه آلمان تصمیم گیرنده اند و هم از حق ویتو برخوردار اند.

شورای امنیت و دولتهای مقتدر و سلطه جو خود را به هیچ مقاولۀ و قانونی اکثرا در برابر منافع علیای کشور و اتباع خود با دیگران متعهد نمیدانند و با توجیهات و تفسیرهای مربوط بخود و منافع حیاتی شان در قبال دولتها و سرنوشت مردمان تصمیم میگیرند، اردو می فرستند، بمباران ها، کشتن و ساقط ساختن رژیم ها و زمام داران در حیطۀ دساتیر فرماندهی شان در دسترس شان است. جنگ ویتنام، کوریا، افغانستان، عراق، لبیا، سوریه و تغییر تبدیل خونین رژیم ها، دولتها از اقدامات خونین همین قدرتهای سلطه گرا نتیجه می شود. قشون شوروی بنام و بنابر درخواست دولت دموکراتیک افغانستان، مطابق موازین سازمان ملل، قوای محدود خود را وارد افغانستان ساخت، اما توافق ایالات متحده و شرکاء را با خود نداشت و انتقام جنگ ویتنام در افغانستان در سمت معکوس آن علیه اتحاد شوروی و دولت افغانستان با اعمال شنیع و دور از تمام توافقات بین المللی بر افغانستان تحمیل شد. اگر دیروز قوای محدود شوروی به عنوان کمک و طرد مداخله نظامی از خارج به افغانستان گسیل شدند، همان طور دولت نام نهاد مجاهدان و طالبان با سر هم بندی چند جنرال و سیاست باز از طریق پاکستان در افغانستان به قدرت رسیدند.

بفهم عام، افغانستان امروز تحت هر گونه شرایط و موافقت بین المللی بنا بر بازسازی یا دفع تروریسم و تجاوز، تحت اشغال اردوهای متحدان غربی و امریکا قرار داشته، هر نوع قرارداد و معاهده و دولت انتخابی و لویه جرگۀ که برای توجیهی مشروعیت حقوقی نظام و حق تامین آزادی ها، اردوها در قلمرو سرزمینی افغان تجاوز خوانده می شود و توجیه دیگر ندارد. مانند دوران پایان جنگ دوم جهانی که قوای سرخ شوروی بخشی بزرگی از اروپای شرقی و سرزمینهای تحت حاکمیت دولت شوروی را از اردوهای فاشیستی آلمان رها ساخته بود، با عجله به اثر مساعی استالین برای هرچه زودتر پایان دادن بجنگ و ورود متفقین انگلستان و امریکا و شوروی و بعدا فرانسه در کنفرانس تهران و بعدا یالتا باهم گرد آمدند و اصول بنیادی تجدید تقسیمات استعماری دولتها و قاره ها را با تجدید نظر از سر گذشتاند. آلمان نازی و متحدان آن ایتالیا و جاپان که جنگ را باخته بودند و به اثر تصامیم متفقین برندگان جنگ، بازندگان بین شان تقسیم شدند و در تقسیم آلمان به شرقی و غربی و سایر کشورهای اروپای شرقی و اروپای غربی بشمول جاپان اردوهای کشورهای فاتح را با عقد پیمانها و گرفتن تعهدات از دولتهای مغلوب در خود جا دادند و با قیمومیت اردوهای خارجی وارد مناسبات بین المللی و امنیتی شدند. دولت های تحت اشغال ناگزیر بودند برای ثبات و اعمار مجدد خود پیمان ها و حضور اردوها را با شرایط دشوار تحت قیمومیت بپذیرند و از آن برای ثبات و مصالح رشد، عمران و بازسازی خود بهره گیرند. حضور اردوهای امریکایی، انگلیسی و فرانسوی در آلمان غربی، جاپان، ایتالیا پیآمد جنگ دوم جهانی و شکست آنان در جنگ بود و بعدا تحت پیمان نظامی آتلانتیک شمالی به بهانه مهار شوروی کشورهای بیشتری اروپای غربی و آسیایی را در زیر سلطۀ نظامی آمریکا آورد و اتحاد شوروی نیز با حفظ قدرت نظامی خود در داخل آلمان شرق و دولتهای اروپای شرقی این توانائی را حفظ کرد و نتیجۀ چنین تقابل جنگ سرد بود که ابعاد آن جهانی و در راس آن بلاک بندی نظامی ناتو و پیمان وارسا بود. بروشنی باید گفت که تمام جنگهای ملی، منطقوی، طبقاتی، کودتا ها و سرنگونی دولتها و رژیم ها و کشتار مردمان و منازعات داخلی کشور و مردمان در هر گوشۀ از جهان بطور مستقیم یا غیر مستقیم نتیجۀ زور آزمایی ها در قید منافع قدرت های بزرگ که تحت هر نامی که خواسته باشند از تفسیر منافع حیاتی آنان ناشی میگردد که بنام استعمار، امپریالیسم، دموکراسی، حقوق بشر و هر زهر مار دیگر به کشور های جهان سوم و چهارم تحمیل میگردد و این کشورها مکرر مواجه به بی ثباتی و بحران و جنگ اند و برای دفع چنان اوضاعی بطور متداوم نیاز به خرید سلاح و افتادن در آغوش این دجال های سود و غارتگری از رشد و توسعه اقتصادی، رفاه اجتماعی و صنعتی بازمانده اند و بالمواجه از سلطه تاثیر می پذیرند و به سازمانها، شبکه ها اردوهای آنان و حق اداره و نظارت آن خود را محدود میسازند و دولتهای سلطه گرا با استفاده از چنین ضعفها بوسیله عقد پیمان های نظامی، حقوقی نابرابر بطور مستقیم سلطه را توسعه داده و امتیازات و ضمانت های حقوقی و قانونی برای خود فراهم میسازند.

پیمان استراتژیک امریکا و افغانستان:

همان طوریکه پس از فاجعه یازده سپتمبر سال ۲۰۱۱ م. اردوهای امریکا و ناتو و دولتهای غربی در افغانستان رژیم طالبان را بر انداختند و دولت حاضر را با عجله با تجویز از بن بر سریر دولت افغانستان برداشتند و همان دولت تا امروز در حمایت این نیروها با تشدید جنگ و فساد، مواد مخدر و عملیات های تروریستی و هم حفرۀ عظیم فقر و ثروت که در یکطرف آن تمام جامعۀ افغانی و در سر دیگر آن مشتی محدود زورمندان قدرتمند که به اثر دعوی بر سر تصاحب رهبری دولت برای شان هیچ چیزی ارزش ندارد بغیر از تصاحب سریع بخشی اعظمی از ثروت ملی و دارایی های عامه بهر قیمتی ممکن.

نباید از اصل موضوع دور رفت و باید عرض کرد که؛ حقیقت پیمان استراتژیک بین امریکا و افغانستان و هویت آن بجایی باز میگردد از آن جائی که این دولت و اساسات حضور نظامی، پلیسی و اقتصادی امریکا و متحدان آن در افغانستان شکل گرفت یعنی عملیات تروریستی علیه امریکا در ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ و کنفرانس بن و هم تحت منشور سازمان ملل و شورای امنیت این تصامیم و عملیات پیاده شد و دولت جمهوری اسلامی افغانستان، قانون اساسی و آزادیهای مطرح، اقتصاد و تاسیس روابط وسیع دیپلماتیک و تجاری بین کشورهای جهان و اطراف افغانستان و ارزشهای بازار و کار، اردو و پلیس (ساختار دولت) و امنیت، تعلیم و تربیت و غیره. هم در عکس آن دولت و حامیان آن معترف اند که فساد گسترده، قاچاق، دزدی، غارت منابع، اعتیاد و فحشا، جنگ و بی اعتمادی و عدم مصونیت از عواملی اند که جامعه و جوانان را روز تا روز از زندگی مدرن بیگانه ساخته است.

باید توجه داشت که دوازده سال تمام و بیشتر از آن اردوهای بین المللی از چهل (۴۰) کشور "متمدن" جهان در راس امریکا و ناتو مصروف بازی جنگی اند و هزاران کشته از خود بجا گذاشته اند، اینکه از افغانها تحت نامهای "القاعده" و "طالبان" و مردم بی گناه تحت بمباران ها و عملیات های سنگین نیروهای ائتلاف بین المللی، ناتو و امریکا کشته می شوند شمارش آن در لوح محفوظ، محفوظ است. اما من تعداد کشته شده گان افغانی را از روی لیست های اخباری که روزانه نشر میگردد از ده الی پانزده نفر بطور متوسط روزانه کشته می شوند (سالانه از ۳۶۵۰ تا ۵۴۷۵) بطور حد اقل و متوسط کشته می شوند که شامل اطفال، زنان و کهن سالان اند. معیوبین و زخمی ها را از آن می توان قیاس کرد.

 در بالا ریشه های معاهدات و پیمان های نابرابر و یکجانبه نظامی و امنیتی دولت های مقهور و شکست خورده در جنگهای فاتحان و کشور گشایان پس از دوران بورژوازی و استعمار که عقلانیت و قانون مداری در اروپا جای وحشت و ترور اشرافیت و روحانیت لجام گسیخته را گرفت. این امر تنها برای بورژوازی و در حدی برای اتباع آن، آنهم به اثر نبردهای بیباک توده ها و انقلابهای خونین توده ها و روشنفکران که در آن بخشی از آزادی ها و مصونیت ها را برای خود دفاع و تصاحب کردند و در قوانین اروپايی بتدریج مسجل شد. اما برای دولت آسیايی، افریقایی، امریکای جنوبی و وسطی استعمار زده از چنین حقوقی راه دراز مبارزه و محرومیت هنوز در پیش است. این مقوله بجای خود درست است که؛ «حق داده نمیشود، گرفته می شود» افغانها هنوز این حق را نگرفته اند، اگر هم در جنگهای طولانی اکثرا حق را بزور شمشیر توده ها گرفته اند، اما زمام داران و حاکمان مقتدر و سیاستمداران آنرا به آسانی فروخته یا باخته و از دست داده اند.

هنگامیکه سیستم استعماری با مبارزات استقلال طلبانه توده ها و دولتهای آسیايی درهم شکسته شد و افغانستان یکی از پیش تازان این جنبش ضد استعماری ـ مقدم بر همه استعمار و تجاوز انگلیس را در افغانستان بارها درهم شکست و نابود کرد، اما بار ها نتیجه را در سیاستهای کجدار و مریز بدست امیران و پادشاهان و سران باخت و از دست داد.

دولتهای بزرگ فاتح همانطوری که گفته آمد، پس از پایان جنگ جهانی دوم که تشدید تخاصمات جنگی از یک جنگ بزرگ به جنگهای کوچک و اشکال متعددی جنگهای منطقوی و کشوری و جنگ سرد انتقال یافت و برای تعادل و جلوگیری از جنگ بزرگ، سازمان ملل و شورای امنیت را با رای وی توی پنج قدرت جهانی و بعدا جمع یک کشور (آلمان)، برای نظارت بر جهان شکل دادند.

امروز قدرت نظامی امریکا بدون توانائی متحدان و قدرت هم پیمانانش در پنج ساحۀ اصلی از زمینی، دریائی، هوائی، تفنگداران دریائی، نگهبانان ساحلی، و هم نیروهای عملیات سریع که در بیشتر از ۱۵۱ کشور عضو سازمان ملل پایگاه های نظامی و ایستگاهها و پایگاههای جاسوسی و عملیات سریع دارند. پایگاه های نظامی که قدرت جهانی امریکا و سلطۀ نظامی آنرا بر جهان تامین میکند از طریق ۸۵۰ پایگاه نظامی که بطور عمده در آلمان، جاپان، کره جنوبی، ایتالیا، هاوائی، گوام، انگستان، پورتوریکو، عربستان سعودی و خلیج، کشورهای پیمان آتلانتیک شمالی و غیره متمرکز اند و بطور اکثر در هر پایگاه از شصت هزار سرباز فعال با تجهیزات هوائی، زمینی، دریائی و تکنولوژی کشتار نظامی قوی و مدرن و کوچکترین پایگاه با حد اقل ۵۱ هزار سرباز آمادۀ اجرای فرمان نظامی پنتاگون اند. قدرت نظامی امریکا نصف توان نظامی جهان را میسازد و قدرت استخباراتی امروز با افشای اسناد اداره مخفی جاسوسی توسط اسنودن، حتی قلمرو نظارت آن غیر قابل تصور است. حتی توسط شبکه های استخباراتی آن مکالمات تیلفونی سادۀ افراد و موسسات دولتی شنوائی و ذخیره میگردند. غول های اطلاعاتی و رسانه یی و ماهواره یی جهان که در هر ثانیۀ از بیست و چهار ساعت شبا روزی مردمان کرۀ زمین را با خبر نگاه میدارند اکثرا در تحت نظارت پلیسی و نظامی امریکا متمرکز اند و به گونۀ که امریکا خواسته باشد اطلاعات داده می شود.

امریکا تحت نام منافع حیاتی و تحکیم سلطۀ نظامی و استخباراتی اش بطور مستقیم بر جهان حکومت میکند و برای چنین حکومت جهانی به پلیس، اردو و استخبارات جهانی نیاز است که از طریق تشکیلات نظامی و استخباراتی با استفاده از پایگاه های سراسری جهانی این نیازها برآورده می شوند. امریکا به ده ها و صدها پیمان با کشورها، اتحادیه های بین المللی، اقتصادی، مالی، نظامی و امنیتی و غیره پیوسته است، اما آنجائیکه سربازان و افسران نظامی و جاسوسی امریکا را در جهان به خطر مواجه میسازد، از آن کنار گرفته است مثل سازمان پیگیری از جنایات جنگی، تحت پیگرد نقض حقوق بشر و قوانین کشورها دولت ها مستثنی اند، اما امریکا این سازمانها را از بیرون و از بالای سر آن نظارت میکند و خود در هیچ جائی مکلف به جواب گویی از اعمال، گناهان و جنایات اتباع و موسسات آن نیست.

امریکا با وسعت گستردۀ نظامی و استخباراتی در سراسر جهان به غرض سلطه گرائی نظامی و تامین اهداف و منافع خود، به حفظ امنیت، سلامت و مصونیت پایگاه ها، افراد و اجیران و وسایل و تجهیزات خود نیاز دارد و مصونیت و امنیت شان را از طریق تمرکز پایگاه ها، پکت ها و پیمان های استراتژیک و مقررات گذاری و گرفتن تعهدات از کشورهای تحت سلطه آنرا تامین میکنند. پس از سالهای پایان جنگ جهانی دوم که سربازان و پایگاه های امریکا بخصوص در کشورهای شکست خورده در جنگ جهانی مثل آلمان، ایتالیا، جاپان بعدا در جنگ کوریا و جاهای دیگر نیاز به امنیت قضایی و حقوقی داشتند و آنرا با قوانین داخلی امریکا تنظیم و بر عده ی از دولتها مورد اجرا قرار دادند و حتی بر آلمان و انگلستان در این سالهای اخیر ۲۰۰۷ پیمان تبادله اطلاعات و شنوائی مکالمات را نیز تحمیل کرده اند که بار ها در پارلمان آلمان و پارلمان اروپا مورد اعتراض عده ی از نمایندگان قرار گرفته است.

پیمان استراتژیک افغانستان و امریکا که به ادعای حامد کرزی در حمایت از منافع حیاتی افغانها عنوان شده، هیچ بدیل و روا دیدی در امضا نکردن آن قابل دید و پیشبینی دیده نمیشود، زیرا تا هنوز جمهوری اسلامی افغانستان که از حمایت ائتلاف بین المللی تحت نظارت امریکا برای حفظ هویت، موقف بین المللی، استقرار نظامی ـ اقتصادی خود سود میبرد. هنوز نتوانسته برای انتظام نظام ـ امنیت و پایداری آن بر دفاع مستقلانه با تکیه بر نیروها و امکانات خود حساب باز پس دهد؟ دولت حاضر که از حضور نیروها و توانایی های خارجی سود برده اند هنوز برای چنین دفاعی آماده نیستند یا به قول آقای نصیر احمد تره کی: «روا دیدی افرادی که با آمدن نیروهای خارجی به قدرت رسیده اند و ثروت اندوخته اند و از ایمن نیروهای خارجی به مقامات و تصمیم گیری های سرنوشت کشور ارتقا نموده اند. هم این افراد و رجال برگشته از کار کردها، از دست آورد های خودشان نیز در هراس اند و آنها را وسایلی در دست دشمن تلقی میکنند و در مبارزۀ پیگیر با دشمنان امنیت این کشور قبل از قبل دست تسلیم بلند کرده اند.» و نیز سوال مطرح میسازند «از چه میترسیم؟» (۳) را جواب می دهند.

تبصره بر متن پیش نویس توافقنامۀ استراتژیک افغانستان و امریکا که در حقیقت امریکا می خواهد با امضای این توافق نامه نه تنها زمینه ایجاد پایگاه های دایمی خود در افغانستان، بلکه استفاده از امکانات دولتی و مصونیت قضایی بیشتر از «کپیتالاسیون» استعماری برندگان جنگ را که هنوز جنگ به پایان نرسیده بطور یکجانبه بر افغانستان بقبولاند. روند واگذاری تامین امنیت افغانستان از نیروهای نظامی خارجی به نظامیان افغان پیش مقدمۀ خروج نظامیان خارجی تحت رهبری امریکا بود که در حدی گفته می شود بخوبی اجرا شده است و عملا دولت کرزی از عملیات های دفاعی و امنیتی اردو، پلیس و امنیت داخلی خوشنود و راضی است. (اگر دروغ و فریب نباشد) توافق نامه استراتژیک که بعدا نام آن به پیمان استراتژیک ارتقا یافت بیشتر از دو سال به اینطرف در مقامات عالی رتبۀ امریکا و افغانستان به شمول روسای جمهور دو کشور و لویه جرگه مشورتی افغانستان در این اواخر به تائید رسید و از رئیس جمهور کرزی تقاضا شد تا هرچه زودتر آنرا امضا و پیش از خروج اردوهای کشورهای ائتلاف دولت افغانستان طبق این پیمان مکلف میگردد که بخشی از جاها را که مربوط است به مناطق شیندند، شورابک، قندهار، بگرام و خوست برای پایگاههای دایمی و نیز طبق ضرورت پایگاه های موقت و دایمی دیگری نیز به منظور دفع خطر و تهاجم از داخل و یا خارج در متن این توافقنامه پیش بینی میگردد این پایگاه ها تحت نام موقت و دایمی آماده خواهند بود ـ ضمن اینکه پایگاه موقت است یا دایمی، میتواند طبق ضرورت به صورت دایمی باشند.

هدف از توافقنامه در ماده اول چنین تعیین میگردد: «اصول و نیازهای اساسی را که تبین کنندۀ حضور درازمدت، فعالیت ها و هماهنگی های نیروهای امریکایی در افغانستان است را مشخص میکند.»

«ماده دوم ـــ کلیه موسسات و املاک موجود در خاک افغانستان (بر اساس فهرست تنظیمی از سوی امریکا) طی دورۀ حضور نیروهای امریکایی بر اساس این توافقنامه در اختیار امریکا قرار میگیرند و نیروهای امریکایی از زمان اجرای توافقنامه حق استفاده از آنرا دارند.»

متصل به این ماده تعریف از نیروهای امریکایی، شامل تمام نیروها اعم از نظامی و غیر نظامی، تمام اموال و دارایی ها، تجهیزات، افراد مربوط به اردو و مربوطات آن (مربوط دولت امریکا)، پیمان ناتو و کارکنان ساختمانی و خدماتی همچنان اجیران کشورهای بیگانه، انبارها و ذخیره گاه ها و راه ها . . . و وضعیت و علامات مشخصه وسایل نقلیه . . . و خلاصه هر چه از مور و ملخ بنام و در خدمت امریکا در افغانستان است بنا بر نظام، اداره، قانون و مقررات امریکایی تنظیم میگردند.

مادۀ سوم ـــ نیروهای که در بالا تعریف شده هنگام انجام عملیات طبق قوانین امریکایی عمل کرده و وعده داده می شود تا قوانین و عرف افغانستان طی آن رعایت گردد. در ماده چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم و آنچه در مفردات آنها است مانند مفردات مادۀ نهم که همه مسئولیت حقوقی و قضایی کلیه نیروهای امریکایی اعم از نظامی و غیر نظامی و شرکت های طرف قرارداد و همکاران آنها بر عهدۀ دولت امریکا است. حتی در بند شش این ماده قید میگردد که: الی «مادامی که خطر تروریسم در افغانستان باقی است فرقی بین مسلح بودن یا غیر مسلح بودن، داشتن یونیفرم نظامی یا غیر نظامی برای مرتکبان جنایی از نیروهای امریکایی وجود ندارد.» یعنی هر امریکایی میتواند بکشد.

هم چنان این توافق نامه یا پیمان صلاحیت های را برای نیروهای امریکایی به غرض تسلط حریم هوایی، زمینی و حتی پرواز طیارات ملکی طرف افغانی را در اختیار نیروهای امریکایی قرار میدهد. نیروهای امریکایی بر اساس این پیمان مجاز به هر نوع اقدام، تولید، استفاده از آب، برق، ارتباطات و اراضی و امکانات دولتی اند و مالیه و گمرکات نه میپردازند هم ایجاد و طرح هر نوع زیر ساخت های ارتباطی توسط دولت افغانستان باید به توافق امریکا رسانده شود.

ارزش این پیمان کپیتالاسیونی برای افغانستان هیچ نوع از تعهد، پی آمد و پیام مشخص در قبال نیروهای امریکایی و دولت امریکا را تداعی نمیکند و پیمان کاملا یک جانبه برای امنیت، مصونیت و استفاده قلمرو فضایی و زمینی افغانستان برای اهداف نظامی و توسعه طلبانۀ امریکا بر افغانستان تحمیل میگردد. همانطوری که در بالا گفته آمد اینچنین پیمان های یکجانبه تا امروز بمنظور ثبات و استحکام و راضی نگهداشتن و خدمت به توسعه طلبی و سلطه جوئی زمینه های آماده دارند یعنی از «ناخن افگار» یا سیاستهای لب پرتگاه مورد استفاده است.

نیروهای امریکایی با حضور در بیش از ۸۵۰ پایگاه در سراسر جهان، چنین مقررات گذاری را تحت نام توافقنامه ها و پیمانها بر دولتها تحمیل کرده اند، علاوه بر پیمان نظامی ناتو و کشور های عضو ناتو از حضور این توانایی ها سود میبرند و بودجه ها و مصارف نظامی متوازن با رشد اقتصادی، بی ثباتی، جنگ و اختلافات و منازعات جغرافیائی و تشنّجات و بی ثباتی نظام ها را زیر پوشش آن می پوشانند، اما افغانستان با حضور بیش از چهل کشور قدرتمند ائتلاف و اردوهای آن تا هنوز نتوانسته تا تروریسم را در آشیانۀ آن مهار کند. نیروهای که به اثر توافقات این پیمان به داخل کشور باقی میمانند بیشتر دیگر فعالیت رزمی نخواهند داشت و وزنۀ شان برای تعادل نظام تحت سلطه بکار گرفته خواهد شد و به پاکستان و حمایت از ترانزیت راه آزاد وزنه قابل تحرک خواهد بود.

طی این روزها سر و صداها و افشا گری های شخص رئیس جمهور که به امضای عاجل توافقنامه پاسخ عدم توافق و شرایط جدید ارایه داشتند، به هیچ صورت اصول توافقنامه را صدمه نمیزند و موادی جدید بر آن نه میافزاید، بلکه با توجه به اینکه افغانستان در شرایط و اوضاعی حساسی قرار دارد و نمایندگان لویه جرگه مشورتی این حساسیت را درک کرده و از کرزی خواسته اند تا هرچه زودتر آنرا امضا نمایند. در حالیکه زیربنای قانون اساسی افغانستان بر حق حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال دولت در مناسبات بین المللی تکیه دارد و تنظیم آنرا با حقوق برابر به عهده رئیس جمهور و پارلمان به نمایندگان مردم میگذارد. که در مقدمۀ قانون اساسی به صراحت آمده است: یکی از اهداف تصویب این قانون تحکیم وحدت ملی و حراست از استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان است و در ماده هشتم (۸) قانون؛ دولت را مکلف به تنظیم سیاست خارجی بر مبنای حفظ استقلال، عدم مداخله در امور داخلی و رعایت احترام متقابل کرده است و نیز قانون اساسی طی مواد متعددی شخصا رئیس جمهور و نمایندگان ملت را موظف به حفظ استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان دانسته است. در حالیکه آقای «سپنتا» بارها در برابر مطبوعات و ولسی جرگه مفاد پیمان استراتژیک با امریکا را ستوده است و هنگامیکه سوال حق حاکمیت و استقلال افغانستان به میان آمده، افزوده است این حق باید صد فیصد در متن پیمان باید پذیرفته شود. (مسایل داشتن زندانها، دستگیری و خانه پالی و سایر موضوعات) در پیمان باید گنجانده شوند. بیکی از سوالهای که به سپنتا در پارلمان راجع شد، عبارت از مکلفیت امریکایی ها در افغانستان چه خواهد بود؟ وی باز طفره رفت و گفت که مسئله همکاریها و بازسازی و همکاری برای تجهیز اردو و نیروهای امنیتی و تعلیم و تربیت و باز سازی خواهد بود که تا هنوز آنرا در پیمان نه پذیرفته اند.

ناگفته نباید گذاشت که متن مسوده قرارداد استراتژیک بین امریکا و افغانستان چه از لحاظ حقوقی و تاریخی ناقض حق حاکمیت مردم و استقلال دولت است و هم با شئونات و غرور ملی و آزادی مردم در تضاد واقع است. پیمان که کاملا سلطه جوئی نظامی امریکا را تداعی میکند با خواست نیروها و گروه های سیاسی که در سایۀ طفیل امنیت و فیض و برکت اردوها و تاراج ثروتها رشد و توسعه یافته اند، به هر قیمتی از پیمان حمایت می نمایند زیرا بقا و دوام حیات آنان بآن بسته است و از آن سود می برند.

جنجال های اخیر حامد کرزی رئیس جمهور اگر به احتمال هم به امضای قرارداد منجر شود، نه تنها امریکا و متحدان آنرا از تمام تعهدات شان درمورد افغانستان باز میدارد، بلکه انقطاب و زخمی جدی درون دولت بین حکم داران دولتی ـ نظامی و قدرت طلبان محلی باز میکند که دولتهای همجوار بخصوص نظامیان و سیاستمداران پاکستانی و سایر کشور ها آمادۀ بهره برداری از آن اند. اردو و نیروهای امنیتی افغان هنوز در حد آن توانائی کیفی نیستند تا توانایی های متمرکز دولتی را بطور یکپارچه دفاع کنند. در هر صورت اینک افغانستان در راه یک تحول دیگر گام برمیدارد که سرنوشت خود را نه بدست خود و کرزی، بلکه قصر سفید از واشنگتن آزمایش میکند.

سرور منگل

02. 01. 2014

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(۱) ـــ کیوناری در حمایت ۶۵۰ نفر گارد مسلح انگلیس با توپ خانه سنگین و در پناه حصار محکم بالا حصار کابل نتوانست در برابر قیام کننده گان از جان و بیرق انگلیسی حمایت نماید. کیوناری با افرادش کشته شد. عمارت سفارت و بیرق انگلیس با اجساد سپاهیان گارد انگلیسی همه سوختانده شدند.

(۲) ـــ مطالب بیشتر در این مورد از عطا الله خان «د پشتنو تاریخ» و افغانستان در مسیر تاریخ از غلام محمد غبار، آقای فرهنگ افغانستان در پنج قرن اخیر و آثار معتبر تاریخی دیگر می توان بیشتر مطالعه کرد.

(۳) ـــ بی سی. شنبه ۲۱ دسامبر ۲۰۱۳ . نصیر احمد تره کی.

 

  مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده

و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.