سه شنبه، ۸ سپتمبر ۲۰۰۹

عجیب کشوری داریم!

مرگِ کسی را که به بهای آن وحشت است، امروز نه بلکه چندین سال شد که اعضای باند تبهکار شورای نظار و جمعیت اسلامی(!) تجلیل می کنند، یک بار اگر ذرۀ از وجدان در وجودشان باقی مانده باشد به وجدان های خود پناه ببرند که احمدشاه مسعود این سرکردۀ باند جنایتکار و آدمکش و مسوول تخریب و فروپاشی قوای مسلح قهرمان کشور به دستور آی ایس آی پاکستان و ویرانی شهر زیبای کابل چه قهرمانی کرده؟

من به شکل فشرده و کاملا عامیانه از قهرمانی(!) های این جنایت کار قرن جهالت افغانستان نکات چند بدون کدام عقده به شکل واقعی مینویسم:

مسعود زمانی که راه کابل- سالنگ را بروی مردم مسدود ساخته بود مواد خوراکه کمک های شوروی سابق را به زور تهدید و تفنگ به درۀ پنجشیر انتقال میداد و از بوجی های آرد، گندم و بوره موضع جنگی ساخته بود، حق زن و فرزند ملت را به زور گرفته سربازان بی گناه را به درخت آویخته زنده پوست میکرد که از جمله کسی بنام فریدون، که در یکی از ریاست های امنیت کار میکرد چهرۀ وی شباهت به روسها داشت، را به درخت آویختند و به فکر خودشان و سایر دزدان تربیه شدۀ مسعود جهاد(!) را علیه شوروی ها و حزبی های شریف که یک گام بطرف دزدی و چپاول نگذاشته اند اعلام کردند. پس کدام انگیزه باعث شد که قول و قرار دوستی را با شوروی ها امضا کرد و در پای هر سند برای بمبارد مناطق پشتون نشین به خاطر گرفتن انتقام از رقیبش گلب الدین که در آن مناطق نفوذ داشت، حاضر به خیانت ملی در برابر مردم مظلوم و بیگناه مناطق پشتون نشین شد که در نتیجۀ آن خانه های مردم بیگناه ویران و تباه میشد.

کار های خاینانهء مسعود در تاریخ پوشیده نخواهد ماند، امروز مردم از لحاظ ذهنی فراتر از دید دیروز می اندیشند و اکثریت مردم را عقیده بر آن است که شهر کابل را مسعود با مرض سادیزم که دامنگیر پیچاره شده بود ویران کرد. چشمان تنگ تنگ و چهرۀ زشت و چُملُک مسعود از هر ویرانی و تباهی مردم افغانستان لذت میبرد و فیر های هوایی بنام شادیانه چین رخسار و پیشانیش را دو چند میساخت، مریضی، حرص و قدرت و تکلیف روانی شدید وی را از جادۀ انسانیت دور ساخته بود. در کدام آیت، حدیث و صفحهء قرآن ذکر است که خون مسلمانان را برای کسب قدرت بریز و نامش را جهاد بگذار، اعضای باند جنایتکار شورای نظار و جمعیت اسلامی(!) باید به وی افتخار کنند چون همهء شان از برکت مسعود از کارهای شاقه، دزدی و رهزنی به مقام های بلند دولتی مارشالی، تورن جنرال، جنرال و قومندانی رسیدند و صاحب بلند منزل ها و قصرهای مجلل شدند که حتی در خواب هم ندیده بودند، تمام دزدان، آدمکشان، جنایتکاران و اوباشان و تفنگسالاران جهادی شورای نظار تجار شدند، از قریهء خود دور نشده بودند امروز تمام اروپا و امریکا را جهادی های باند تبهکار و جنایتکار شورای نظاری مسعود گرفته، همین خدمتی(!) را که برایشان کرده مسعود خاین کرد.

شهر کابل را به خاک و خون کشاندند، بی ناموسی کردند، جاده های کابل در هر گوشه و کنار مخصوصا مکروریان ها قبر شهدا با بیرق های رنگین احساس انسان را در برابر این جنایتکاران تحریک میکند، چقدر اطفال و زنان و مردمان بیگناه ما قربانی خواسته های شیطانی و شوم مسعود شده اند.

جنرال بوریس گروموف، مولف کتاب «ارتش سرخ در افغانستان» مینویسد: «در سال ١٩٨٢ ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم. ما توانستیم با احمدشاه مسعود تماس های بس پایدار برپا کنیم که تا پایان خروج نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان تداوم یافتند. طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان کار ما با مسعود با موفقیت های متناوبی ادامه یافت. با این حال فرماندهی نیروهای شوروی فعالیت دار و دسته او را زیر کنترول داشت به ویژه درسال ١٩٨٢ نماینده سپاه چهلم و شخص احمدشاه مسعود موافقتنامه ای را به امضاء رسانیدند که درآن مسعود تعهد سپرده بود به روی کاروانهای نظامی ارتش شوروی در سالنگ جنوبی به جایی که فرمانروای بی چون و چرای آن بود، آتش نگشاید. بر پایه این معاهده مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید برضد نیروهای دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را برضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند.» جنرال بوریس گروموف در ادامه مينويسد:

«ماموران.KGB از روند کار ما با مسعود و دورنماهای آن به میزان لازم باخبر بودند.» «... ساده لوحانه خواهد بود اگر پنداریم که ارتش فرانیرومند شوروی توانائی آن را نداشت که دار ودسته مسعود را کاملاً تار و مار کند.... رهبری نظامی شوروی در افغانستان هرگونه امکانات را در اختیار داشت که هرگاه لزومی پیش می آمد ما مسعود را نابود میساخت. شخصاً نزد من هیچگاهی دراین زمینه تردیدی پیدا نشده بود و اکنون هم بدین باور هستم. مسعود خود به خوبی وضعیت خود را درک میکرد که طبعاً این امر در سیاست ها و برخورد وی با نظامیان شوروی تاثیر میگذاشت. او همواره میدانست که چه چیزی به او اجازه داده میشود و به خاطر چه چیزی به شدت تنبیه خواهد شد.» (ارتش سرخ در افغانستان، ص ١١٩)

منحیث فردی از افغانستان هیچگاه مسعود و دزدان جهادی را نمی بخشم و باور دارم که همه از آنها نفرت دارند، در زمان قدرت طالبان همه تذکره از کابل گرفتند و لحجهء خود را تغییر دادند.

به امیدی روزی هستم که همهء این جنایتکاران روزی در محکمهء عادلانه به چوبه ای دار آویخته شوند و مردم افغانستان و تمام بشریت مترقی از دست این آدمکشان و بنیاد گراهای اسلامی رهایی یابند!

 

ملالی افغان

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org