استاد عبدالله وفا نورستانی
تاریخ ارسال به «اصالت»:
Sat, 31 May 2014 19:57:02 +0000
آیینه
همنشین گُلرخان بودم در ایام شباب
«بعداز این من خدمت آیینه سازان میکنم»
ناز هر گُلبن کشم تا میهنم گُلشن شود
هر کجا خاریست او را قفل و زندان میکنم
آبها جاری کنم در بیخ نرگس جویوار
بیخ خار هرزه را چون آتشستان میکنم
میکشم با داسِ نفرت خارِ دونِ سفله را
من عناد خویش آشکارا و پنهان میکنم
بس جفا دیدم ز خارو، آه من آتش گرفت
همچو شمس الدین تبریز، ماهی بریان میکنم
یاد او آتش به جان و خانه قلبم زند
گه در فریاد و گاه در گریه توفان میکنم
روزگارانِ شباب ناید دگر، اکنون بیاب
در غروب زنده گی از صدق، دُکان میکنم
محنت و دوری جانان شور در جانم فگند
جان خود را بعد از این، در رهش قربان میکنم
سر دهم در راه میهن ، جان دهم در راه دوست
چون«زریری» پهلوان، دشمن هراسان میکنم
تا سراسر لاله روید در دیاران شما
خدمت بَرنا و پیر و نو جوانان میکنم
صورتِ زیبای راستی، جوهر انسان بود
من روان خویش در آیینه کتمان میکنم
من غلامِ فقرم و بازوی مردِ تیره بخت
در ره صدق و «وفا» با جمله پیمان میکنم
عبدالله وفا
31-05-2014
ویانا - اتریش
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat