دوشنبه، ۲۱ اپریل ۲۰۰۸

یک روزی سیاه که کابل را ویران کرد

(ج - نبرد)

 

با رویداد نظامي ۷ و چپاولگري هاي ۸ ثور، دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه و پول از کشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند . زمانيکه توانمندي روياروي را در مقابل دشمن از دست ميدادند تمام شکست، عقده مندي، فشارهاي بيروني و رواني خويش را با فير راکتهاي سکر ۲۰، ۴۰، ۶۰، کلستر، مزايل و انواع ديگر اسلحه بالاي منازل مردم، مکاتب، ادارات عامه، ايستگاه هاي بس و محلات بود و باش مردم بي گناه فرو نشانده و با تهيه به اصطلاح فيلم هاي مستند از کشورهاي خارجي پول اخذ مي نمودند .

با لشکرکشي ارتش سرخ به افغانستان، سيل كمك هاي نظامي به سوي مجاهدين جريان پيدا كرد. با وجود آن كه پاي منافع استراتيژيك امريكا بيشتر از هر كشور ديگر در آ نجا دخيل بود ولي باز هم كمك هايي كه صورت گرفت بيشتر آنها از بانك هاي عربستان سعودي بصوب پاكستان سرازير مي شدند. بخش كمتر از نصف اين كمك ها كه از طرف امريكا صورت مي گرفت خود قصه اي عليحده دارد .

با برقراري حكومت مجاهدين؟ در كابل، سفير ايالات متحده در كابل و معاونش ريچارد هوگلند، آخرين ديدار مهم خود به عنوان مقامات رسمي ايالات متحده در كابل را انجام دادند و بدين وسيله افغانستان در فاصله اي سالهاي ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ در يك انزواي بين المللي قرار داده شد. عده اي اين عملكرد را دليلي بر بي اهميت بودن افغانستان براي امريكا مي دانند، اما با توجه به حقايق ديگر، اين نتيجه به دست مي آيد كه افغانستان پس از فروپاشي شوروي، هميشه براي امريكا اهميت داشته و دوري از آن و يا كشيدن پرده به روي آن كشور، جزيي استراتيژي دقيق اين كشور بوده است. ايلي كراكوسكي كه مامور وزارت دفاع امريكا و مسول بخش افغانستان در دهه هشتاد ميلادي بود مي گويد: ا فغانستان هميشه براي ما اهميت داشته است.

اين كشور در تقاطع راهي قرار گرفته كه قلب دنيا را به شبه قاره هند پيوند مي دهد. اين كشور اهميت خويش را از موقعيت اش كسب مي كند، موقعيتي كه در مرز دريا و خشكه قرار گرفته و نقطه اي تلافي قدرت هاي جهاني تاريخ بوده است. مغول ها و سكندر كبير از همين راه گذشتند و بازي بزرگ روسها و انگليسهاي قرن نزده هم در همين جا صورت گرفت. در قرن بيستم ميلادي هم، افغانستان مرز دو قدرت بزرگ جهاني بود.

نگاهي تند و گذرا بر فاجعه ملي در کشورما دوينم دهه مي شود که جنگ، آدم کشي، بي قانوني، وحشت و بربريت ادامه دارد .

هزاران انسان قرباني هوس و آرزوهاي تعدادی افراد قاتل و تفنگ بدست گرديدند .

با سقوط ولايت خوست در حاکميت دکتور نجيب الله در سال (۱۳۶۸) بدست حزب اسلامي، اتحاد سياف، حزب اسلامي خالص، جماعت اسلامي، ارتش و آي – اس – آي پاکستان حدود پنجهزار نفر؟ از سربازان که مصروف سپري نمودن خدمت زير بيرق بودند و افسران بي رحمانه بدست فرماندهان داخلي و نظاميان پاکستان سرکوب شدند مگر آنان انسان نبودند ؟ آيا اين کشتار و بزن و بردن نقض حقوق بشر نيست که مورد بازپرس قرارگيرد ؟ و در گزارش سازمان حقوق بشرگنجانيده شود ؟ .

همچنان هزاران انسان در جنگ ويرانگر جلال آباد در سال (۱۳۶۷) از دو طرف درگير بخاک و خون کشيده شد ند، چرا درج گزارش نگرديد ؟ .

بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، پاکستان با چند هزار سرباز ملیشه یی و چندین هزار افراد مسلح گروههای بنیادگرای اسلامی، به شهر مرزی "جلال آباد" حمله کردند، که بعد از یک جنگ شدید با دولت، همه ای جنگجویان پاکستانی و افراد مسلح گروههای بنیادگر نابود شدند و فرار کردند و اسیرگردیدند . البته این زورآزمایی پاکستان منجر به ناکامی شد.

همچنان استخبارات پاکستان در يک تبانی با شهنواز تنی وزیر دفاع، بر ضد رژیم نجیب الله، به راه انداخته شد. که نامؤفق ماند. و جاسوس آی اس آی شهنواز تنی، اینکه پی برد توطئه مشترک اش ناکام گردید، فرار به پاکستان را ترجیح داد، و در آنجا تحت حمایت جنرال حمیدگل رئیس آی اس آی و جنرال یوسف معاون و هماهنگ کننده جنگهای چریکی در افغانستان، قرار گرفت و مخفی شد.

پس از آنکه توافقات ژنيو به امضا رسـیده و نیرو های نظامی شـوروی از افغانسـتان خارج گردیدند، دولت پاکسـتان انتظار سـقوط سـریع دولت افغانسـتان به رهبری دکتور نجیب الله فقید را داشـت. آی. اس. آی. درین زمان که جنرال حمید گل آنرا رهبری می نمود در پی تدارک یک جنگ فیصله کن در برابر دولت افغانسـتان برآمد. این سـازمان اسـتخباراتی با آرایش نیرو های مختلط، تنظیم های مجاهدین ــ که در صفوف آنها صد ها جنگجوی عربی و نظامیان ارتش پاکسـتان نیز وارد سـاخته شـده بودند ــ جنگ را از ولایت ننگرهار آغاز نمود. این جنگ شـدید به شـکسـت مجاهدین ولی در واقع به ناکامی نظامیان پاکسـتان منجر گردید؛ و بدینگونه ارتش پاکسـتان از بدسـت آوردن پیروزی در افغانسـتان که هدف از آن بوجود آوردن یک دولت دسـت نشـانده و ضعیف و تابع پاکسـتان بود، مایوس گردید. رویداد های بعدی در افغانسـتان چنان واقع گردیدند که زمینهء مداخلهء وسیعی را برای پاکسـتان فراهم آورد. بدنبال سـقوط دولت نجیب الله، آی. اس. آی. بار دیگر زمینهء آنرا بدسـت آورد تا برای تحقق اسـتراتیژی دیرینهء پاکسـتان مبنی بر ایجاد دولت ضعیف و دسـت نشـانده و افغانی سـاختن جنگ در افغانسـتان داخل اقدامات گردد.

در کشور ما دوينم دهه و بخصوص بعد ازسال ۱۳۷۱ جنگ، آدم کشي، بي قانوني، وحشت و بربريت ادامه دارد. هزاران انسان قرباني هوس و آرزوهاي تعدادی افراد قاتل و تفنگ بدست گرديدند . دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای شان زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه و پول از کشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند .  پس از (۸) ثور (۱۳۷۱) که قدرت دولتی به دسته های به اصطلاح مجاهدین منتقل گردید، در نتیجه مبارزه دسته های مسلح برای تصرف قدرت دولتی، دولت مرکزی عملأ از بین رفت و به چندين مرکز قدرت (کابل، شمال، هرات، جلال آباد، کندهار، بامیان) و شهر کابل به بيش از ده ها حاکميت تبدیل شد.

زیربنای مادی و معنوی دولت نابود گردید و تقریبأ هشتاد درصد بناهای شهر کابل بخاک یکسان شد. درحالیکه ده ها هزار انسان بیگناه بقتل رسیدند، موج تازه مهاجرت تحصیل یافته ها و کارآزموده های کشور و ملیون ها نفر دیگر به خارج آغاز گردید . این موج خیلی سهمگین کوچ دسته جمعی افغانها که تقریبأ یک دهه ادامه یافت کشور را عملأ از وجود افراد مجرب و کارآزموده خالی نمود .  با تصرف کابل شقاق و نفاق و چند دستگي بين آنها نمايان و مردم ستمديده؛ پريشان و کشور به ويرانه مبدل گرديد .

گروههای بنیادگرای اسلامی تحت قومانده و حمایت پاکستان، در کابل هجوم آوردند. و عبدالرحیم هاتف رئیس مجلس سنا وقت، کلید افغانستان را با کادرهای نظامی و ملکی آبدیده و قوای مسلح که در منطقه نذیر نداشت، تحت نظارت سازمان ملل، به رئیس دولت انتفالی صبغت الله مجددی، تسلیم کرد. این وحشیان که به دولت داری و طرز تشکیل و اداره حکومت نمی فهمیدند، انتظار دستور از سوی باداران خود)رهبری پاکستان) بودند، رهبری پاکستان به غلامان حلقه بگوش خود امر کرد، که انحلال تمام ساختار سیاسی و نظامی و ملکی، افغانستان را اعلام کنند. و ایشان این دستور را قلباً در عمل اجرا گذاشتند. این بود که جنگ شدیدی بخاطری تصاحب مناطق و قدرت منطقوی، بین تنظیم ها در هر گوشه و کنار شروع شد، و افغانستان دوباره در کام خون فرو رفت . ایشان ملت افغان را به خاک و خون کشاندند، تمام مؤسسات زیربنایی کشور را تخریب کردند. آثار قدیم موزیم کابل با آرشیف ملی که میراث ملی بشمار میرفت توسط عامیان پاکستانی غارت گردید و در بازارهای پاکستان به معرض فروش قرار گرفت و پاکستان به آرزوهای که داشت رسید.

بعد از سقوط حکومت دکتور نجيب الله ، دولت تنظيمي از پشاور (پاکستان) به کابل انتقال نمود، و بعد از ختم دوره مجددی، ربانی در ماه جون ۱۹۹۲ برای مدت چهار ماه به حيث رئيس دولت قدرت را بدست گرفت . مردم تصور مينمود که جنگ ها خاتمه می يابد و در کشور صلح و آرامش مستقر می شود. ولي نه تنها جنگ خاتمه نيافت بلکه چنان جنگ هايی بين گروه های مختلفي به اصطلاح مجاهدين شعله ور گرديد که افغانستان و مردم آنرا به فاجعه کشاند. اين جنگ ها زمانی شدت اختيار نمود که ربانی بعد از ختم دوره چهار ماهه رياست دولت، طبق معاهده پشاور بايد قدرت را به شورا تحويل ميداد متاسفانه نه تنها براي تسليمي قدرت اقدام صورت نگرفت بلکه به بهانه هاي مختلف به تداوم آن تلا ش نمود .

بدين ترتيب شورای رهبران آنوقت که بيشتر تحت نفوذ ربانی بود، به عنوان اينکه انتقال قدرت به شخص ديگر از سبب جنگ ها ناممکن است، دوره زمامداري ربانی را اولاً به ۴۵ روز و سپس تا زمان داير شدن لويه جرگه تمديد نمود. بعداً با دايرنمودن شوراي حل و عقد در ۳۰ دسامبر ۱۹۹۲ که ربانی يگانه کانديد در رياست دولت باقی ماند، بحيث ريس دولت برگزيده شد . درين شورا نمايندگان حکمتيار، حزب اسلامي خالص، محاذ ملي برهبري پيرگيلاني، جنبش و حزب وحدت نه تنها شرکت نداشتند بلکه عملآ جناح رباني با شرکت ندادن آنان در دولت زمينه ساز جنگ هاي بعدي نيزگرديد .

قبل از تدوير شورا، جناح مخالف تهديد نموده بودند که در صورت دائر شدن اين شورا و انتخاب ربانی بحيث رئيس دولت، جنگ ادامه پيدا مينمايد .  متعاقباً حکمتيار، خالص، مجددی و گيلانی شديداً شيوه انتخاب ربانی را درين مقام مورد اعتراض قرار داده متذکر شدند که ربانی در انتخاب خويش در مقام رياست دولت جهل کاری وحق تلفي نموده و اين عملکرد وي جنگ ها را در کشور تشديد می نمايد. باين ترتيب ربانی دوره رياست چهار ماهه خويش را تا زمانی دوام داد که توسط قواي طالبان از کابل مجبور به فرارگرديد .

زمامداري وی مجموعاً سه و نيم سال يعنی تا دسمبر ۱۹۹۶ دوام نمود. طي اين مدت فشار رهبران، نارضايتي مردم و تقاضاهاي مکرر سازمان ملل متحد در متقاعد ساختن ربانی برای انتقال قدرت به نمايند گان واقعي ملت به اساس پلان های مطروحه عاجز ماند و با هر طرح ارايه شده از جانب نمايند گان سرمنشي ملل متحد، برعکس گروپ کرسي نشينان کابل جنگ تازه اي را سازمان ميدادند . تا زمان سقوط اداره رباني در کابل تنظيم ها و احزاب سياسي در حاشيه قرار گرفتند و اخرين روزهاي زمامداري، صرف حکمتيار بعد از جنگ های شديد با قوای جمعيت و شوراي نظار، بعد از حصول کرسی صدارت موقتاً تطميع گرديد.

ربانی مخصوصاً محکوم به اين بود که با روحيه قومی و منطقوی عمل نموده و نميخواهد حاکميت را از دست بدهد، و هم وی باساس قرارداد ها و تعهدات، منافع ايران، تاجکستان و روسيه را تآمين می نمايد. از جانب ديگر با چاپ بانکنوتهاي پنج هزاري و ده هزار افغانيگي در مسکو عملآ خريد و فروش اراضي، قوماندانان و جنگجويان رواج پيدا نمود و از جانب ديگر سرازير شدن سلاح و مهمات از روسيه، ايران و تاجيکستان (مثلآ اسارت اتباع روسي با يک بال طياره انتنوف و ده ها تن سلاح و مهمات در قندهار، توزيع سلاح بدون قنداق و داراي شيب مخصوص ساخت ايران و اکمالات بدون وقفه از ميدان هوايي کولاب در تاجيکستان) عملآ جنگ را شدت بخشيد. در ماه جدي سال ۱۳۷۲ يکتعداد افراد سرشناس که وظايف قابل توجه در اداره استخبارات دولت رباني داشتند و بطور بسيار فجيع و ناروا به قتل رسيدند و در اينجا نام چند نفر آنانرا مشت نمونه خروار تذکر ميدهيم : - تورنجنرال امير محمد (شهباز) معاون رياست عمومي امنيت ملي با برادرش .(معاون فهيم). - جنرال سيد اکبر معاون اول رياست پنج امنيت ملي . - دگروال انور (مشفق) معاون اول رياست اداره سوم امنيت ملي از لوگر برادر جنرال جيلاني يکي از افراد باسابقه اردوي کشور. - قسيم معاون اداره دوم امنيت ملي . و . . . در دوره زمامداري ربانی وضع کابل و ولايات خيلي وخيم و کشور به چندين مراکز قدرت تقسيم گرديده بود . چور و چپاول، دزدي و رهزني، راه گيري و وند بازي، قتل و قتال، وحشت و بربريت، ظلم و ستم، بستن و بردن، بگير و بزن، فير راکت سکر و کلستر، توپ و تانک، رقص مرده و خنده زنده، تيزاب پاشي و ميخ کوبي، بريدن شرم جاهاي انسانها و ولادت نمودن زنان در پوسته هاي امنيتي ...

جزء مصروفيت روزانه نيروهاي امنيتي گرديده بود . (فيلکس ارماکورا) نماينده سازمان عفو بين المللی، بعد از بازديد از کابل، دران زمان گفت : ... در کابل وضع حقوق بشر ناگوار تر از سابق و چور و چپاول و قتل های فردی و دسته جمعی وجود دارد، و راکت ها بطور مسلسل اصابت می کند و هم آب و برق و قانون وجود ندارد. صرف در جلالآباد و مزار شريف وضع نسبتاً بهتر است و در متباقی مناطق افغانستان قضاوت در مورد جرايم به اساس شرعيت اسلامی از جانب خود قوماندانان محلات و مناطق صورت می گيرد. .. > در ماه جنوروی ۱۹۹۳ تعداد زيادي از سيک ها و هندو ها که تبعه افغانستان و معمولاً مشغول معاملات تجارت بودند مورد فشار و اذيت قرار گرفته و مجبوربه مهاجرت به هندوستان گرديدند.

در ماه مارچ ۱۹۹۳ رهبران تنظيم ها راهي مدنيه منوره شده و باحضور داشت پادشاه عربستان سعودی و نواز شريف صدراعظم پاکستان تعهد سپردند و قسم یاد کردند که دست از جنگ کشيده و در تقسيم قدرت به همه جوانب درگير اقدام نمايند اما بمجرد مواصلت، جنگ و کشتار جديدي آغاز گرديد .

درين مذاکرات فيصله گرديده بود : رباني در تحويلي قدرت تا هژده ماه اقدام نموده، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکيت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکين آن مسترد گردد و حکمتيار بحيث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای اين معاهده امتناع ورزيد و مجددی در پايان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد. اما در ترکيب کابينه بين رهبران تنظيم ها، بعد از مناقشات زياد در جلال آباد توافق به ميان نيامد و يکبار ديگر حملات راکتی بالای شهر کابل شدت بي سابقه کسب نمود .

طى سالهاى ۱۹۹۲- ۱۹۹۶ تفنگداران قدرت پرست که در داخل شهر کابل سنگر گرفته بودند مرتکب ويرانى شهر کابل و کشتار بيش از پنجاه هزار نفر مردم غيرنظامى و بالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند.

بنيادگرايان جنگ سالار طي سالهاي نخستين زمامداري خويش جنگ را تا سطح کوچه هاى کابل، در جمال مينه و چنداول و منطقه افشار و ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در اين فاجعه بيش از چهار هزار انسان بى گناه (از مليت مصيبت ديده هزاره) را در کابل بوسيله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که اين شهکاري آنان به (فاجعه افشار) مسما گرديد .

اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد . کشتار مردم هزاره و شیعه ي منطقه افشار در ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی می ماند. در نیمه شب این روز که با سالروز انقلاب در ایران هم زمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند ازقوتهاي : شوراي نظار، جمعيت، اتحاد سياف، حرکت اسلامي و حزب وحدت شاخه اکبري به افشار يورش برده و در این حمله، منطقه به تصرف نیروهای یادشده درآمد.

نيروهاي متعرض به مدت ۲۴ ساعت، افزون بر کشتار مردم، دست به ویراني، غارت، آتش زدن خانه ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان و جوانان سرگرم بودند.

همین رویداد بارها در هجوم های نیروهای فاتحه در چنداول، دهمزنگ، کوته سنگي و غرب کابل تکرار شد. همچنان در نیمه های سال ۱۳۷۳، گروه مذهبی و ناشناخته طالبان از قندهار سربرآورده و در کمترين زمان توانستند همه جنوب و شرق افغانستان را به تسخیر خود درآورند و در ماه حوت به دروازه های کابل برسند. طالبان هنگام رسیدن به کابل، با حزب وحدت پیمان بستند که علیه مردم این حزب وارد جنگ نشوند، بلکه برای از میان برداشتن نیروهای دولت بکوشند. در این میان، نیروهای دولت با بهره گیری از فرصت، به هجوم سنگین دیگری دست زدند . در همین زمان، آیت الله محسنی در فتوای ویران گر، مزاری را مفسد فی الارض خواند و خون نیروهای وی را مباح دانست.

این دو مسأله، طالبان را واداشت تا چهره اصلی خود را نمایان سازد. از این رو، نیروهای طالبان برخلاف توافق پیشین، به خلع سلاح رزمندگان حزب وحدت پرداختند. در این حال، عبدالعلی مزاری با هشت تن از فرماندهان نظامی برای رایزنی با فرماندهان طالبان که در منطقه چهارآسیاب (در بیرون کابل) مستقر بودند رهسپار آنجا شد تا توافق بدست آمده را نهايي نمايند .

طالبان بدون توجه به عرف بین المللی و احکام اسلامی که مدعی اجرای آن بودند، عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی را به همراه جنرال ابوذر غزنوی یکی از فرماندهان هزاره، سید علی علوی منشی ویژه مزاری و دیگر فرماندهانش نظیر: عیدمحمد ابراهیمی بهسودی، خادم حسین اخلاصی جاغوری، جان محمد ترکمنی و عباس جعفری لومانی، شکنجه و به قتل رساندند.

گروه فاشیستی طالبان در اقدامی نابخردانه و غیرانسانی، پیکر قربانیان خود را در یکی از دشت های غزنی از هلکوپتربه بیرون پرتاب کردند و مدعی شدند هنگامی که مزاری و فرماندهانش را اسیر کرده بودند و میخواستند به قندهار منتقل کنند، وی با ربودن اسلحه یکی از طالبان همه را به رگبار بسته و دیگر طالبان در واکنش به این اقدام، مزاری و همراهانش را کشته اند از جانب ديگر نیروهای دولت یورش خود را به غرب کابل با غارتگری و تجاوزهای جنسی و کشتار دسته جمعی مردم این منطقه تکمیل کردند. با به قتل رساندن مزاري و ویرانی غرب کابل، پایگاه هزاره ها پس از سه سال مقاومت سقوط کرد.

برعلاو در حوادث ۱۱ جدى ۱۳۷۲ صدها نفر از سربازان جنبش در ساحه ارگ تا پل محمود خان توسط نيروهاى دولت قتل عام شدند .

طي اين مدت آنها با فروش آثار ارزشمند تاريخی و تخريب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغاز کردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذخيروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن و دست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مردمان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها و زمينهای تا امروز ادامه داده می شود . يکی از استدلال های کجروانه جنگسالاران در آن وقت برای سالهای سال اين بود که با استخراج و فروش سنگهاي قيمتي مانند لاجورد و زمرد و ساير احجار کريمه پشتوانه اقتصاد جنگی خود را تامين می نمايند تا در مقابل ارتش شوروی بهتر و منظم تر جنگيده بتوانند. اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند .

اما از آنجايی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهيدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بيرونمرزی موج فزاينده داشته و رنجهای بيکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به اين زودی نخواهند يافت تا قاچاقبران اموال عامه کشور خويش، مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقيمتي و معادن کشور، را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگيرند.

اکنون از يکطرف با سوء استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذشته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند . واضح است چه در همان بحبوحه جنگ و بحران سياسی و نظامی حاکم بر افغانستان و چه در آستانه خروج قوای نظامی شوروي از افغانستان و حتا بعد از آن چندين بار موضوع فروش و قاچاق سنگهاي قيمتي بار بار توسط مطبوعات جهان بشکل علنی مطرح شد اما سودي نبخشيد و غبار مسلط جنگ و ناآرامی های کشور باعث ميشد که کسی نتواند اين موضوع مهم را پيگيری کند.

مواد مخدر مخوف تر از سلاح كشتار جمعی، سلاحی در افغانستان توليد انبوه می شود كه در پايان قرن بيست در آمد حاصل از آن بين ۱۰۰ تا ۲۰۰ ميليارد دالر تخمين زده می شد .

تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به ده ها ميليارد دالر سر مي زند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می ‌كند. از اين لحاظ كنترول ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترول لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد. از درون همين تجارت مرگ و رخوت حكومت های مرتجع مذهبی سر برآوردند و جنبش های اسلامی از درآمد حاصل از آن ارتزاق كردند. در افغانستان استقرار حكومت هاي بنيادگر، توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمود. كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد.

بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند. در آغاز سال ۲۰۰۲ بهای هر كيلو ترياك به دالر ده برابر بهای سال ۲۰۰۰ بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك در سال ۲۰۰۲ نسبت به توليد آن در سال ۲۰۰۱ حدود ۶۷۵ درصد افزايش نشان مي دهد. هرجا نامي از مواد مخدر برده ميشود افغانستان به ياد همگان مي آيد، زيرا سال گذشته با توليد ۳۹۰۰ تن ترياك در جهان مقام اول را احراز كرد .

اين ريكارد براي مردميكه ۷۰ درصد آن زير خط فقر زندگي كنند توجيه كننده ميباشد. در رشد و گسترش مواد مخدر دو عامل تروريزم و جنگسالاري فوق‌العاده موثر بوده اند.

در دهه‌ ي هشتاد همسايه ‌ي شرقي ما بخش اعظم توليد ترياك جهان را در انحصار خود داشت و ازين ناحيه سخت زير فشار بين‌المللي قرار ميگرفت. با آغاز جنگ و افتادن رهبري نظامي اكثريت تنظيم‌ ها بدست استخبارات آن كشور، هماهنگ با مافياي جهاني، زرع خشخاش را بتدريج از آ نسوي مرز ابتدا به هلمند و ننگرهار سپس بتمام نقاط كشور ما گسترش داد، تا از يكطرف كنترول آنرا از دست ندهد و از سويي فشارهاي بين‌المللي بر آن كشور را بكاهد. توليد اين ماده‌ ی سودآور، جنگهاي خونيني بين مجاهدين را چنان شعله‌ ور ساخت كه سرهاي بسياري بباد رفت.

گلبدين كه زير حمايت همه‌جانبه‌ ي استخبارات پاكستان قرار داشت با نصب كارخانه هاي هيرويين سازي در ريگستانهاي جنوبغرب كشور مليونها دالر سود برد كه تا امروز از آن پول در تقويت اعمال تروريستي‌اش كار مي‌گيرد. نبود آب كافي، وسايل زراعتي پيشرفته، تخمهاي اصلاح شده، زرع خشخاش با سرمايه گذاري تفنگسالا ران بديل سودآوري در عوض كشت گندم براي دهاقين فقير ما مطرح شد.

اگرچه دهقانان از پول حاصله‌ي مواد مخدر يك در صد را تصاحب ميشوند با آنهم از زرع گندم ده برابر سود بيشتر ميبرند و چنانست كه ۳۵ درصد شان به اين كار منهمك اند. به اساس يک گزارش حدود ۱۵ مليون معتاد به ترياك وهيرويين در كشورهاي همجوار و حدود يك مليون معتاد در كشور ما، نشان ميدهد كه اين افعي با چه سرعت و وسعتي بشريت را ميبلعد . مصادره‌ ي چند كيلو ترياك و هيرويين بوسيله‌ي اداره مبارزه با مواد مخدر در اينجا و آنجا حيثيت قيچي زدن برگ كوچك درخت تنومندي را دارد كه بايد درحد هيچ تلقي گردد و نيز با برپايي چند سيمينار و چاپ چند پوستر نميتوان فاتحه ‌ي مواد مخدر را خواند.

توليد مواد مخدر با دهها مشكل ديگر در كشور ما طوري گره خورده كه نميتوان با برخورد هاي ميكانيكي، احساساتي و يكجانبه آنرا ريشه‌كن كرد. حدود يك ونيم دهه است كه زرع، توليد و قاچاق مواد مخدر با تمام پيچيدگيهاي آن در كشور ما شكل گرفته است و د ستهاي مقتدري از درون و بيرون آنرا تقويت مينمايد لذا ريشه‌كن كردن آن با يك فرمان در ظرف چند روز ميسر نيست.

بايد دولت مقتدر و قانونمندي كه تمام ولايات را زيركنترول داشته باشد، بوجود آيد؛ اين دولت برنامه هاي ميان مدت اقتصادي و بلند مدت فرهنگي را جهت بهبود زندگي دهقانان با حمايت كشور هاي ضررپذير و پولدار جهان طرح و عملي نمايد؛ تروريست و تفنگسالاري تضعيف گردد؛ حاميان قاچاقچيان از راس امور به زيركشيده شوند. پروسه‌ي جلوگرى زرع مواد مخدر در كشور ما از پرمصرفترين پروژه هاي عمراني است. بايد دهقانان را به جايي رساند كه خود ديگر ضرورت زرع خشخاش را زايد دانسته به بديل مناسب ديگري روي آورند. پولهايي كه امروز گهگاهي براي جلوگيري ازموادمخدر كمك ميشوند در بروكراسي، جلسات و نشستهاي ادارات ذيربط چنان گم ميشوند كه دهقانان اصلاً از آنها خبرنميشوند. خشخاش وقتي زرع شد و به حاصل رسيد راهي جز عرضه كردن ندارد.

بايد ازكشت آن جلوگيري كرد و اين را بدون بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي دهقانان و نابودي تفنگسالاران و تروريزم نميتوان عملي ساخت . رشد فزاينده كشت، توليد و توزيع مواد مخدر در افغانستان به نقطه بحراني رسيده است . مطابق ارزيابي كارشناسان كه در گزارش رسمي سازمان ملل منعكس شده، از هر ده نفر جمعيت افغانستان، دستكم يك تن به كشت خشخاش مشغول است .

كشورهاى که بشکلي ا ز اشکال در بحران افغانستان سهيم اند. بازيگران مزبور به نحوى در گسترش و تداوم بحران در افغانستان مؤثرند و هر يك ‏اهداف خاصى را دنبال مى‏كنند. رقابت و نزاع آنان به وضعيت ‏سياسى جغرافيايى افغانستان اهميت ويژه‏اى بخشيده است. از ويژگى‏هاى برجسته‏اى كه در اين مرحله، وضعيت ‏سياسى - جغرافيايى افغانستان را مورد تاكيد قرار مى ‏دهد مى ‏توان به دو ويژگى عمده اشاره كرد: ويژه گى سياسى – امنيتى. باسقوط ‏حكومت داکترنجيب الله، دو نگرش عمده در مورد حكومت آينده افغانستان، در بين كشورهاى ذى نقش در بحران وجود داشت:دسته‏اى از كشورها طرفدار روى كار آمدن‏ حكومتى ‏اسلامى و حامى منافع آن‏ها در اين كشور بود ند.  در درون كشور نيز هر يك از اين كشورها نيروى حمايت ‏كننده دارند كه‏درعمل، موجب گسترش بحران و رقابت روزافزون‏منطقه‏اى و بين‏المللى گرديده‏اند.

 

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

 

www.esalat.org