استاد عبدالله (وفا)

 

ای کاش با بهار . . .

 

 ای باد صبحدم تو بیار قصۀ وطن

از لاله و شقایق و رعنا و یاسمن

از آن پرندۀ که دفین گشته تا گلو

در ظلم جابرانۀ صیاد عهد شکن

از کبک خوشخرام و از آن رودبار ما

از داغهای لاله و از ظلم اهریمن

زورق شکسته ایم به گرداب زندگی

کو ناجی که گیرد دستان تو و من؟

اقبال ما به چاه ظلمات در شده

کو رستم تهمتن و کو رخش و کو رسن؟

«هر کس برای مطلب خود دلبری کند»

هر یک به قول خویش بود دوست و یار من

توفنده گرد باد حوادث ز پی فگند

قصر و سرای و خانه و هم دشت و هم دمن

گویند بهار آید و آی کاش با بهار!

ناید صدای ضجه و زاری ز هر دهن!

گویند که باز صلح بیاید؛ ولی دگر

ناید صدای پای؛ شهیدان بی کفن

جانم ملول گشت و همه آرزو فسرد

بی روی پر فروغ تو؛ ای مادر وطن

باز آمدم به درگه ات ای آستان خر*!

با عجز و با «وفا» چو فرهاد کوه کن

۹/۷/۲۰۱۰، کابل

 

* (خر ) مخفف خورشید است که در گذشته ها افغانستان را خراسان یا سرزمین خورشید میگفتند

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org