Sun, July 22, 2012 20:53
مســـعــود «حـــداد»
بیادت هست؟
هیولا آمد و از مرگ فرشته خبر داد
با غُرش توپ و تفنگ
نعرۀ تکبیر سر داد
همه هستی شهرم را به آتش زد
و هدر داد؟
بیادت هست، زمین لرزید
سنگ کوهش زجای خود بیجا شد
آسمان از گریه ماند و
ابرهایش نازا شد؟
این من و تو بودیم که
بجای آسمان می گریستیم
ولی چشم دختر همسایه
با از دست دادن مادر
و بی خبر از مرگ پدر
از چشمان من و تو داشت گلایه
بیادت هست که
اشک در دیده های ما با خجالت از
باران سیل آسای چشمان او
خشک شد
و ما از سیل های سرچشمه گرفته از اشک
عبور کردیم و
به این طرف ها آمدیم
ولی هنوز که هنوز است
گریه ای کودکان خیابانی
پرده های گوشم را می آزارد
وغرش سیل اشک
لرزه بر اندام می اندازد
مسعود حداد
۱۵ جولای
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat