امسال،

در یک روز بهار،

شقایق تازه دمیده و رنگ

به خون داده، نیرو به عشق

به بوی عطر دلاویز گلها

بی خود و مست فرو رفته بودم

در زوایای تصورم

غرق تفکر بودم،

به عمری که هدر رفت و عزیزان از دیار

و روزهای که پی هم میگذرد بی مفهوم

که نتوان از آن لذت برد و بهره گرفت

با اشک خامه،

از تراوت گلهای نوروزی

شادابی بهار بهانه گرفتم و

خواستم،

بهار جوان را به تو مانند کنم

بهاریکه تازه آمده

و بهار امید باز رسیده

چه بهار زیبای

و چه بهانهء خوبی،

برای یادی از تو

که همیش باشی یار و مونسم

تازه گی آنرا می خواهم

در نفس های تو،

بهار را دوست دارم به یاد تو

و عشق را می پرستم

که بهاران عشق پرست اند

و بهانه گیر،

بهانه یک شاخه گل سرخ عشق

و بهانه گل زرد جدایی

و شاخۀ خشکیدۀ عمر

بهار باز سر رسیده

و بهار ناتمام
 

سرودۀ صالحه (رشیدی)

جمعه، ۵ جون ۲۰۰۹