"چپ نو"، "راه سوم" و
 بن بست آشفته اندیشی نظری - سیاسی

 بحث و مداقه درباره هویت و برداشت های نظری- سیاسی چپ، خصوصاً در پی فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی، و برپایی ”نظم نوین جهانی“ امپریالیسم سالهاست که با حدت در جریان است.

نگاهی گذرا به انبوهه ای از نوشته های کوتاه و بلند و اعلامیه ها و بیانیه های صادر شده، از جانب منادیان ”چپ نو“ و خصوصا تأمل در سیاست های اتخاذ شده از سوی این نیروها در برخورد با حساس ترین حوادث ایران و جهان معیار جالبی است از ادعاهای طرح شده و در عین حال بن بست سیاسی- نظری که این نیروها با آن دست به گریبانند.

ما در این نوشته کوتاه، که پاسخی است به مواضع اخیر هیئت سیاسی- اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در جواب به ”جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدائیان خلق“، که البته بیشتر به خط کشی و نوعی تسویه حساب با سوسیالیسم و هواداران سوسیالیسم علمی از جمله حزب توده ایران شبیه است تا پاسخی به نامه رسیده، به برخی جوانب سیاسی- نظری ”چپ نو“ خواهیم پرداخت.

در پاسخ نامه هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از جمله می خوانیم: فروپاشی «سوسیالیسم عملا موجود» آوار سنگینی بود که بر سر نیروهای چپ فرو ریخت. برخی از نیروهای چپ از اندیشه سوسیالیستی فاصله گرفتند، سرمایه داری را کشف کردند و به ستایش آن پرداختند. بخشی دیگر همچنان چشمان خود را بر این رویداد عظیم بستند و در همان جائی ماندند که قبلا بودند. جهان بر اثر این رویداد لرزید ولی فکر آن ها تکانی نخورد و همچنان جامد ماند. ما نه راه اول را برگزیدیم و نه راه دوم را. نه راه نفی آرمان ها و آماج های انسانی خود را و نه جمود فکری را. ما راه دیگری را انتخاب کردیم. و در توضیح این ”راه سوم“ می خوانیم: راه پایبندی به آرمان ها و اندیشه سوسیالیستی و نقد نگرش های حاکم بر «سوسیالیسم عملا موجود». راه بازنگری اندیشه سیاسی چپ. به نظر ما بدون نقد نظری بینش حاکم بر چپ سنتی و گسست از نگرش های حاکم بر «سوسیالیسم موجود»، چپ قادر نخواهد شد که در مقیاسی جهانی و در پهنه کشور ما حیات تازه ای بازیابد و در تحولات اجتماعی نقش ایفا کند. ما اکنون نه به دولت سالاری، بلکه به جامعه سالاری، نه به دولت ایدئولوژیک، بلکه به دولت دمکراتیک و سکولار اعتقاد داریم. به نظر ما باید حوزه جامعه و دولت از هم تفکیک شود و دولت و ایدئولوژی از هم جدا گردد، جامعه مدنی و جامعه سیاسی شکل گیرد و حوزه شخصی انسان ها توسط دولت ها به رسمیت شناخته شود.

آنچه در سراسر این نوشته برجسته به چشم می خورد ابراز پشیمانی این دوستان از اعتقادات گذشته خود و مرزبندی با ”چپ سنتی“ و یا به قول برخی از رهبران سازمان ”دایناسور هایی“ همچون حزب توده ایران (و قاعدتا سایر احزاب کارگری و کمونیستی جهان) است که همچنان در ”انجماد فکری“ به گذشته ها دخیل بسته اند و طبیعتا به خاطر این ”انجماد فکری“ نمی توانند نقش و تأثیری در حوادث ایران و جهان داشته باشند.

البته روشن نیست که دوستان فدایی ما چگونه و از طریق کدام بررسی علمی و منطقی به نتایج امروزین و ”راه سوم“ خود رسیدند و اصولا این ”نقد“ علمی که از فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» انجام داده اند در کدام یک از نشست های سال های اخیر این سازمان به رویت اعضاء و هواداران رسیده و یا توسط آنها مورد تأیید قرار گرفته است. بر خلاف ادعای نادرست دوستان فدایی که، احزابی همچون حزب توده ایران چشمان خود را بر این رویداد عظیم بستند و در همان جائی ماندند که قبلا بودند، حزب توده ایران و اکثریت احزاب کارگری و کمونیستی جهان با احساس مسئولیت تاریخی خود و با حوصله و در حد توان و دسترسی به اسناد معتبر، به تحولات اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی برخورد کرده اند و اسناد جالبی در این زمینه منتشر کرده اند. کنفرانس بزرگ بین المللی احزاب کارگری و کمونیستی جهان با عنوان بررسی علل و عوامل شکست نمونه سوسیالیستی در اتحاد شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی که در خرداد ماه ۱۳۷۴ در آتن برگزار شد و نماینده کمیته مرکزی حزب ما از سخنرانان اصلی آن بود (نگاه کنید به ”نامه مردم“، شماره ۴۵۷، ۱۳ تیرماه ۱۳۷۴)، یعنی بیش از ۱۳ سال پیش، اسناد جالبی را از بررسی های احزاب کارگری درباره علل و عوامل فروپاشی اتحاد شوروی سابق انتشار داد. حزب توده ایران از جمله احزاب کارگری و کمونیستی جهان بود که کمیسیونی را برای بررسی این رویدادها و تنظیم طرح سندی برای بررسی ارگان های حزبی تشکیل داد و اسناد این کمیسیون، پس از بحث و تبادل نظر اعضاء و هواداران حزب سرانجام به تصویب چهارمین کنگره حزب ما رسید. انتشار سند بحثی اولیه درباره فروپاشی اتحاد شوروی مصوب چهارمین کنگره حزب توده ایران در بهمن ماه ۱۳۷۶، یعنی بیش از ده سال پیش، روشنگر نادرست بودن ادعاهای دوستان فدایی ما در زمینه برخورد نقادانه نکردن و متوقف ماندن حزب ما و دیگر احزاب کارگری و کمونیستی در همان دوران گذشته است.

البته در اینجا روشن کردن این نکته نیز لازم است که برای حزب توده ایران و دیگر احزاب کارگری و کمونیستی جهان نقد تحولات اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی با نفی نیهیلیستی گذشته و دست آوردهای تاریخ ساز انقلاب کبیر اکتبر و جامعه سوسیالیستی بنا شده بر آن و هم صدا شدن با دستگاه تبلیغاتی سرمایه انحصاری در زمینه پایان تاریخ و مرگ مارکسیسم و لنینیسم تفاوت آشکار دارد. هدف ما از نقد کاستی های گذشته، نفی دست آوردهای سوسیالیسم و راه پر و پیچ خم بنا کردن نظام نوین در زیر حملات قطع ناشدنی امپریالیسم جهانی نبوده و نیست. هدف آموختن از این تجربیات به قصد بنا کردن جامعه سوسیالیستی آینده است.

دوستان فدایی ما شاید فراموش کرده اند که در طی بیست سال گذشته در انواع و اقسام نوشته های فردی اعضای رهبری و نظرات جمعی (که خود می دانند و می توانند به راحتی به آنها رجوع کنند) چه مجموعه ای از نظریات متناقض و متأسفانه خالی از محتوی علمی در نفی اندیشه های چپ منتشر کرده اند (که ما در این مطلب به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد). واقعیت این است که، دیدگاه هایی که از سوی آنها و چپ نو در مجموع مطرح شده است، از نقد ”سوسیالیسم واقعا موجود“ بسیار فراتر می رود و مسایل عمده تری همچون وجود طبقات در جامعه و مبارزه طبقاتی، انقلاب اجتماعی و درک ماتریالیستی - تاریخی صورت بندی های اجتماعی و حتی نفی ضرورت تغییر نظام سرمایه داری و قبول ”سرمایه داری با چهره انسانی“ را در بر می گیرد.

به عنوان نمونه، فریدون احمدی، از اعضای شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در توضیح بیشتر تغییرات نظری در سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از جمله می نویسد: تحولات که در اسناد سازمان فدائیان (اکثریت) نیز بازتاب یافته است، آنچنان ژرف و گسترده است، که نمی توان آنها را در ظرف های کوچک و نارسای احکامی چون ما همچنان به سوسیالیسم و آرمان های سوسیالیستی پایبند هستیم، ما نه راه اول (راه فاصله گرفتگان از اندیشه سوسیالیستی) را برگزیدیم و نه راه دوم (جمود فکری را) جا داد و یا موضوع را با چوب زدن به مرده در مرز کشیدن با «سوسیالیسم واقعا موجود» (سابقا موجود) و استالینیسم خلاصه کرد. به عنوان شاهد مدعا کافی است اهداف برنامه ای و سیاسی، نظرات، اسناد و ترمینولژی کنونی سازمان فدائیان (اکثریت) و از بعد از کنگره اول را با نظرات، اسناد، ترمینولژی و فرهنگ سازمان در دو دهه قبل از آن یعنی دهه های ۵۰ و ۶۰ مقایسه کنید تا عمق تغییرات و تحولات فکری محسوس شود. و در ادامه و توضیح بیشتر این تحولات می نویسد: واقعیت هایی که (علاوه بر آنچه که در ”پاسخ...“ آمده) باید مدنظر قرار داد و تحولاتی که در سازمان فدائیان (اکثریت) پیش رفته و شایسته است پوشیده نمانده و با صراحت مورد تاکید قرار گیرند به این قرار است: - نفی انقلاب اجتماعی و در مقابل آن پذیرش پی گیری تحولات تدریجی در نظام سرمایه داری از طرق دموکراتیک و متکی به اراده آزاد همگانی ... - نفی حزب و دولت ایدئولوژیک و عدم اتکا به ”ایسم“ ها (مارکسیسم، لنینیسم،...) و فاصله گیری از مجموعه آموزشهای به هم پیوسته ای که سوسیالیسم علمی نامیده می شد ... - عدم ارائه آلترناتیو سوسیالیستی برای ایران، نفی آن و فاصله گیری از الگوهای رشد و اشکال مختلف ”حاکمیت های خلقی“ چون راه رشد غیر سرمایه داری، ”جمهوری دموکراتیک خلق“ و... . نظام پیشنهادی و هدف برنامه ای سازمان فدائیان (اکثریت) استقرار یک جمهوری پارلمانی دموکراتیک و سکولار در ایران و طبعا با تاکید بر ضرورت تامین عدالت اجتماعی است. این هدف آشکارا در چارچوب یک نظام سرمایه داری و مبتنی بر پذیرش و تضمین حق مالکیت خصوصی و پذیرش بازار به مثابه یکی از مهمترین مکانیزم های کنترلی تولید و توزیع، است... (نگاه کنید به مقاله ”پاره ای از حقیقت، حقیقت نیست“ - فریدون احمدی)

بهروز خلیق، عضو دیگر شورای مرکزی سازمان، در نقد این نظرات می گوید: از آنجا که برخی مسائل مطروحه در نوشته وی [فریدون احمدی] در مورد دیدگاهها و جایگاه سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اغتشاش آفرین است، ضروری است که تمایز بین دیدگاه و جایگاه وی و دیدگاهها و جایگاه سازمان مشخص شود. و سپس مدعی می شود که نظرات فریدون احمدی نظرات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نیست و هویت سازمان را مخدوش کرده است. ودر زمینه ماهیت این ”چپ نو“ می افزاید: از بطن تحولات فکری که در برخی جریانهای کمونیستی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی صورت گرفت، جریان جدیدی پا به حیات گذاشت که هم با سوسیال دمکراسی فاصله داشت و هم با جریان کمونیستی. این جریان نه در درون احزاب کمونیست جا داشت و نه در چارچوب سوسیال دمکراتها می گنجید. به همین خاطر هم نه به سوسیال دمکراتها پیوست و نه خود را در احزاب کمونیست محصور کرد. بلکه جریان جدیدی را شکل داد. این تحول نه در یک کشور، بلکه در کشورهای زیادی انجام گرفت. از جمله ایتالیا، آلمان، سوئد، یونان ... برخلاف دو جریان تاریخی چپ هنوز تمام وجوه بنیان های نظری سوسیالیسم دمکراتیک تدوین نشده است و کار در این زمینه ادامه دارد.

در این زمینه شاید برخی یاد آوری ها در زمینه سیما و هویت سازمان ضروری باشد. در اسناد دومین کنگره سازمان در مورد هویت و آماج های این سازمان می خوانیم: سازمان ما یک سازمان ایدئولوژیک، یعنی سازمانی که از نظام فکری – فلسفی خاصی پیروی می کند نیست ... سازمان ما مدافع حقوق بشر و دموکراسی، عدالت اجتماعی، رشد اقتصادی و رفاه مردم ایران است و در راستای باور به ارزش های انسانی و عموم بشری، خواهان تامین منافع ملی و استقلال کشور، صلح و ارزش های سوسیالیستی می باشد....

سئوال اساسی در این جا این است که چگونه و چرا یک سازمان غیر ایدئولوژیک که از هیچ نظام فکری و فلسفی خاصی هم پیروی نمی کند به این نتیجه رسیده است که باید در راه ارزش های سوسیالیستی (که معلوم نیست در یک سازمان غیر ایدئولوژیک و بی هویت فکری سیاسی چیست و چه وظایف پایه ای را در برابر خود قرار می دهد) مبارزه کند!

این تناقضات سیاسی- نظری در کنگره ها و نشست های سال های اخیر سازمان، بسته به فراز و نشیب های تحولات ایران و جهان، تبلورهای گوناگونی داشته است و اتفاقا اشارات فریدون احمدی در زمینه این تحولات که در انتها به اغتشاش فکری سازمان و کشانده شدن آن به ناکجا آباد راه سوم انحامیده است، خالی از حقیقت نیست.

بهروز خلیق زمانی در مقام مسئول کمیسیون سیاسی منتخب شورای مرکزی برای تهیه قطعنامه سیاسی و اصلاح و تدقیق خط مشی سیاسی سازمان (در کنگره چهارم سازمان) در مورد همین دشواری هویتی سازمان اشاره می کرد که: بخشی از نمایندگان پیشنهاد دادند که موضوع هویت سازمان در دستور کار کنگره قرار گیرد. اما به علت عدم پیشرفت بحث ها [؟!] در این زمینه و نبود یک سند کار شده این پیشنهاد مورد تصویب قرار نگرفت... مسایل زیادی پیرامون هویت و سیمای سازمان ما مطرح است. ما باید روشن کنیم که جایگاه ما کجاست و خط و مرز ما با سوسیال دمکرات ها، چپ انقلابی و کمونیست چیست؟ دیدگاه ما نسبت به نظام سرمایه داری و سوسیالیسم، انقلاب و رفرم عدالت اجتماعی و پیشرفت و غیره هنوز از روشنی لازم برخوردار نیست.... [همان طور که هنوزهم به گفته بهرروز خلیق در پاسخ به فریدون احمدی بنیان های نظری این چپ نو تدوین نشده است] (نگاه کنید به ”کار“ شماره ۱۱۵، صفحات ۷ و ۸).

نکته جالب اینجاست که، دوستان فدایی ما با توجه به اینکه ”بنیان های نظری“ این راه سومشان هنوز تنظیم نشده است با اتکا به کدام پایه های فکری در راه دفاع از کدام آرمان های سوسیالیستی (که در آینده قرار است پایه های فکری آن تنظیم شود) مبارزه می کنند و حق داوری بی چون و چرا در چنین عرصه بغرنج را برای خود قایلند.

موضوع قابل تأمل دیگر در پاسخ هیئت سیاسی - اجرایی سازمان به ”نامه رسیده“ نا روشنی مقولات کلیدی همچون ”دولت“، ”جامعه“، ”دولت ایدئولوژیک“ در مقابل ”دولت دموکراتیک“، ”جامعه مدنی“ و ”جامعه سیاسی“ است. روشن نیست که برداشت این دوستان از این مقولات بر چه نظریه یا نظریات علمی استوار است. آیا دوستان ما هنوز به وجود طبقات در جامعه اعتقاد دارند ؟ آیا ”دولت دموکراتیک“ یک دولت فرا طبقاتی است که دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی را برای همه جامعه بدون در نظر گرفتن منافع طبقه خاصی استقرار می دهد و بدین ترتیب است که ”جامعه مدنی“ در مقابل ”جامعه سیاسی“ شکل می گیرد؟ آیا در این چنین برداشتی از جهان مقوله ای به نام امپریالیسم و یا سرمایه داری انحصاری هنوز دارای اعتبار است؟

تلاش رهبران سازمان را در فاصله گرفتن از چنین مقولاتی و جانشین کردن آنها با الفاظ ناروشن و بی محتوی را می توان در مقاطع مختلف سال های اخیر به عیان مشاهده کرد. نمونه های جالبی از این تلاش را در زیر می آوریم.

در سند کنگره سوم سازمان می خوانیم: این نکته انکار ناپذیر است که قبل از فروپاشی نظم جهانی پیشین تحلیل تضاد سرمایه داری و «سوسیالیسم واقعاً موجود» به عنوان تضاد اصلی جهان بر واقعیات انطباق داشت... و کشورهای در حال رشد جنوب کماکان نقش تأمین کننده مواد خام و نیروی انسانی ارزان برای شمال ثروتمند را دارند. نظام ناعادلانه سرمایه داری جهانی بهای صادرات جنوب را نازل نگاه می دارد ... این نظام ناعادلانه به یکی از معضلات بشریت تبدیل شده است... (نگاه کنید به روزنامه ”کار“، شماره ۶۵).

همین جملات با محتوی جدیدی در کنگره چهارم سازمان آمده است. تنها تفاوت در فرمول بندی کنگره چهارم ناپدید شدن کلماتی همچون سرمایه داری جهانی و جز اینها از فرهنگ سیاسی اسناد کنگره است. به این جملات توجه کنید: نظام ناعادلانه جهان، یکی از علل مهم فقر و محرومیت و عقب ماندگی کشورهای کم رشد یافته است. ملل این کشورها علیرغم آنکه اکثریت جمعیت جهان را تشکیل می دهند، تنها بخش اندکی از منابع و ثروت های جهانی بهره ور می شوند. برای غلبه بر این بی عدالتی، باید در نظام مبادلات جهانی، نیروی کار انسانی و مواد خام جهان سوم ارزش و موقعیت واقعی خود را بیابند... (نگاه کنید به ”کار“ شماره ۱۱۴).

البته پس از گذشت دهه ها به نظر می رسد که هنوز برای دوستان فدایی ما روشن نشده است که منظور از ”نظام ناعادلانه جهان“ چیست و چگونه قرار است این ”نظام مبادلات ناعادلانه جهانی“ دگرگون شود و بر بی عدالتی، فقر و عقب ماندگی غلبه کند. و لابد همین عوامل پدید آمدن چنین نظام ناعادلانه یی قرار است از سر ترحم شرایطی را پدید آورند که جهان ”عقب مانده“ در چارچوب های یک ”دولت دمکراتیک“ ”جامعه مدنی“ را پدید آورد و بتواند بر معضل توسعه نیافتگی جهان غلبه کند!

در اظهار نظر رهبران سازمان درباره این مقولات می خوانیم: ...طرفداری از انقلاب اجتماعی عملاً موضوعیت خود را از دست داده است. و یا ”مبارزه طبقاتی“ پایان یافته است، ”دولت“ دیگر دستگاه سرکوب طبقات نیست. اساس هدف و برنامه ما باید تنها حول محور اصلاح سرمایه داری متمرکز باشد. ”چپ نو“ دایماً باید سیمای خود را تغییر دهد و همرنگ زمانه سازد و گرنه ممکن است مثل ”سیمای حزب توده ایران“ کهنه شود. (نگاه کنید به ”کار“ شماره های ۱۷۲، ۲۰۶ و ۲۰۷).

در اسناد نهمین کنگره سازمان (با خاوران) سندی در زمینه جهانی شدن و دیدگاه های سازمان در این زمینه منتشر شده است. در این سند که قاعدتا باید به جهانی شدن در چارچوب واقعیات روز جهان و یکه تازی سرمایه داری جهانی در عرصه های سیاسی -اقتصادی اشاره ای داشته باشد، ما نشانی از کلماتی همچون ”سرمایه داری“ و ”امپریالیسم“ نمی یابیم و با تعریف جالبی از جهانی شدن رو به رو هستیم که مدعی است: ـ جهانی شدن امری برآمده از تاريخ، فرآيندی ريشه‌دار و فراگردی وسيع، گسترده و همه جانبه در عرصه‌های مختلف سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که مرزهای ملی را در می‌نوردد و به عنوان واقعيتی انکارناپذير در حال تکوين و تکامل است. نفی فرآيند جهانی شدن و دوری گزينی از آن در جهان امروز، امری ناممکن و نابخردانه است. ...ـ ما مخالف يک‌جانبه گرائی در سطح جهانی و تلاش دولت آمريکا برای نشاندن خود به عنوان دولت جهانی هستيم و از چند جانبه‌گرائی در سطح جهانی دفاع می‌کنيم. (به نقل از پایگاه اینترنتی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) ).

جانشین کردن ”امپریالیسم آمریکا“ که در دو دهه اخیر این چنین معضلات دردناک و زخم های عمیق را در جهان پدید آورده است و با اتکاء به نیرو و برتری نظامی سیاست های خود را به خلق های جهان تحمیل کرده و می کند با کلمه بی معنای ”دولت حهانی“ که خالی از محتوی طبقاتی است به راستی ”نوآوری“ جالبی است که باید برای آن به این دوستان تبریک گفت!

دوستان عزیز، مقولاتی همچون نظام های اجتماعی، وجود طبقات در جامعه، و انحصاری شدن سرمایه داری و امپریالیسم اختراع ذهن توده ای ها و یا به قول شما ”چپ سنتی“ نیست و بر پایه های علمی استواری در جامعه شناسی و علم اقتصاد سیاسی استوار است. حتی فلاسفه و پایه گذاران نظریاتی همچون ”راه سوم“ نیز به این مسایل اعتراف دارند. آنتونی گیدنز (نویسنده کتاب ”راه سوم“ و فیلسوف و جامعه شناس مشهور انگلیسی) در این زمینه می نویسد: درک مارکس از طبقه ما را به سمت نابرابری هایی که به صورت عینی توسط ساختارهای اقتصادی پدید آمده است راهنمایی می کند. طبقات ارتباطی به باور مردم پیرامون جایگاه آنها در جامعه ندارد، بلکه به شرایط عینی یی اشاره می کند که اجازه می دهد یک نفر بیشتر از دیگری به نعمات مادی دسترسی داشته باشد .... (نگاه کنید به کتاب ”جامعه شناسی“ نوشته آنتونی گیدنز - چاپ ۱۹۹۱).

حاصل تغییرات این چنینی و آشفته اندیشی های سیاسی - نظری، و بالا پایین رفتن های فکری از انکار وجود طبقات، مبارزه طبقاتی و امپریالیسم تا ادعای مبارزه در راه استقرار ”سوسیالیسم دموکراتیک“ و پایبند بودن به ”آرمان های سوسیالیستی“ اثرات مشخص و روشنی بر سیاست های اتخاذ شده از سوی سازمان و رهبران آن در سال های اخیر داشته است. نگاهی به نوسانات تند خط مشی سیاسی سازمان و رهبران آن از ”راست راست“ (یعنی نظریه مذاکره با رفسنجانی، زیر شعار ”وفاق ملی“ و مقایسه شرایط ایران با شرایط آفریقای جنوبی پس از آزادی ماندلا از زندان؛ بررسی قطعنامه برای تبدیل سازمان به یک ”جریان ملزم“ به قانون اساسی برای شرکت در ”انتخابات آزاد“ رژیم؛ ”مراجعه رسمی و علنی به وزارت کشور“؛ ”مراجعه مدیر مسئول و سر دبیر کار به وزارت ارشاد“؛ دفاع از نظریه ”استحاله رژیم“؛ نامه نگاری با بوش و خامنه ای، پیوستن بخش عمده ای از رهبری سازمان به جریان راستگرایی همچون جمهوری خواهان ملی و بالاخره مذاکره با سلطنت طلبان) تا ”چپ چپ“ (یعنی دادن شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی)، همگی نشانگر این امر است که بدون داشتن پایه های فکری-نظری منسجم و متکی به چارچوب های علمی و قانون مندی های تحولات سیاسی اجتماعی نمی توان نقش مثبت و جدی در تحولات تند سیاسی ایران و جهان ایفاء کرد.

و در انتها این تذکر نیز ضروری است که برخلاف مدعیات پاسخ هیئت سیاسی- اجرایی سازمان به ”نامه رسیده“ موضوع ”راه سوم“ در جنبش چپ و پیدایش جریانی که نه بخشی از سوسیال دموکراسی باشد و نه ”چپ سنتی“ نیز مربوط به فروپاشی اتحاد شوروی سابق و مسئله ”نو“ و کشف تازه ای از جانب دوستان فدایی ما نیست. نگاهی به تاریخ جنبش چپ در اروپا و نوشته های ”آنتونیو گرامشی“ ، ”اوتو باور“ (از رهبران سوسیالیست چپ اتریش)، ”ای. پی. تامسون“ (تاریخ نویس انگلیسی، از پایه گذاران مجله ”بررسی چپ نو“ - New Left Review) و ”سانتیاگو کاریلو“ (نویسنده کتاب ”یورو کمونیسم و دولت“ و رهبر حزب کمونیست اسپانیا) زمینه های تاریخی پیدایش چنین نظراتی را روشن می کند. در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ”چپ نو“ با اندیشه تمرکز بر ”فعالیت اجتماعی Social Activism و جدا کردن مبارزه طبقاتی از مبارزات روزمره و موضوعی همچون مبارزه در راه ”خلع سلاح اتمی“ به عرصه مبارزه سیاسی آمد و شواهد تاریخی گواه کم اثر بودن آن در تحولات پر شتاب دهه ۱۹۸۰ و ۹۰ و تا پایان قرن بیستم بود. سرنوشت تاریخی شمار بسیاری از منادیان و مدافعان این نظرات و اندیشه های سوسیال دموکراسی به اندازه کافی گویاست. نظریه دیگری که به نام ”راه سوم“ در پی فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفت، اندیشه های ”آنتونی ”گیدنز“ و طرفداران او بود. ”گیدنز“ در کتاب ”راه سوم - احیای سوسیال دموکراسی“ که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد و به مانیفست نظری -سیاسی شمار زیادی از احزاب سوسیال دموکراتیک اروپا تبدیل شد، مدعی ”مرگ سوسیالیسم“ و ضرورت احیای ”سوسیال دموکراسی نوین“ شد. ”سوسیال دموکراسی نوین“ که دولت ”تونی بلر“ در بریتانیا و ”شرودر“ در آلمان، و شمار دیگری از کشورهای اروپایی برپایه آن شکل گرفت نیز چیزی جز مدافع سیاست های نولیبرالی سرمایه داری افسار گسیخته و سیاست تحمیل هژمونی امپریالیسم در عرصه جهانی و لشگر کشی به گوشه و کنار جهان نبود. این است واقعیت عملکرد ”راه سوم“ در بوته آزمایش تحولات دشوار و بغرنج دوران کنونی.

بر خلاف مدعیات دوستان فدایی، حزب توده ایران همواره با دگماتیسم هم از چپ و هم از راست مبارزه کرده و می کند و تلاش کرده است تمامی اسناد، اظهار نظرهای و حرکات خود را با انطباق خلاق مارکسیسم - لنینیسم بر شرایط مشخص ایران و جهان تنظیم کند. این انطباق خلاق را در سال های اخیر می توان از جمله در طرح شعارهایی همچون ”طرد رژیم ولایت فقیه“، ”منشور آزادی“ و حمایت منتقدانه از جنبش اصلاح طلبی در ایران به روشنی ملاحظه کرد.

زنده یاد رفیق احسان طبری در نوشته پر محتوی ”در ربایش آتش“ به مناسبت سالگرد تولد مارکس از قول ”گوته“ تئوری را خاکستری و درخت زندگی را همیشه سر سبز می دانست. درک دوران و مرحله رشد جوامع بشری و تنظیم و تدقیق برداشت نظری بر پایه پیشرفت علوم اجتماعی و طبیعی همواره مد نظر توده ای ها بوده و هست. برای ما آینده بشر ثمره رویش خود به خودی حال نیست، بلکه نتیجه آفرینش فعال و مبارزه انسان ها در شرایط کنونی است.

    منبع: حزب تودۀ ایران

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

 دوشنبه، ۲۶  می   ۲۰۰۸

www.esalat.org