كلاه های را كه از تو به ارث برده ايم ستاره هاى بى درخششى دارند

و زير اين كلاه ها كلوخ هايى را جاسازى كرده ايم

عكس تو اند

هيچ قلبى در سمت چپ مان نمى تپد

بعد از تو تمام شورش ها در بطن مان خثنى شده است

و در تمام انقلاب ها تقلب شده است

بياورد كيوبا نسيم ات

تا كابل- وطن ديگرت- كه مردان پير اين سرزمين

بر ديوار هاى آفتابزده آنقدر لم دادند

و راديو شنيدند كه ديگر رد آزادى را آزاد كرده اند

و ما برادران بى برادر تو؛

به جاى تفنگ نيچه هاى ترياك در دست، آرمان هاى بزرگ بر سر جيبى،

واقعيت قلبت را افسانه بزرگى ساخته ايم كه؛

كوچه به كوچه و

چوكى به چوكى؛

براى بچه هاى ديگر انتقال مى دهيم؛

آه چگوارا؛

ما بعد از تو فرياد مان را خورده ايم؛

به پارسل هاى دمكراسى چشم دوختيم؛

آنقدر كه چشم هاى مان ديگر از ديدن تصویر تو مى شرمند؛

سر هاى مان خم؛

از دستانى  كه بر تو گلوله پاشيدند؛

طلب نان داريم؛

و بايد يك روز خون بهاى ترا هم ما بپردازيم . . .

ع. ش. - Sun, 18 Oct 2015 19:05:15

 

 

 

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org