Tuesday 9 October 2007 16:11:59
چگونه
جهان بسوی
جنگ و تسليحات نظامی
سوق ميگردد؟
)اسکاری)
روسيه و ايالات متحده بزرگترين تأمينكنندگان تسليحات براي مشتريان خريدهاي تسليحاتي در دوره پنجساله 2002 تا 2006 بودند .فروش اينگونه تسليحات برخلاف سالهاي پس از 1997 ميلادي كه در مقياس با دوره جنگ سرد رو به افول گذاشته بود در اين پنج سال شاهد رشدي 50 درصدي بود .براساس آخرين گزارش سالانه مؤسسه تحقيقاتي Sipris دو كشور ايالات متحده و روسيه در سالهاي اخير هر يك تأمينكننده حدود 03 درصد خريدهاي تسليحاتي بودهاند درحاليكه صادرات تسليحات از كشورهاي عضو اتحاديه اروپا به كشورهاي غيرعضو در اين دوره متضمن حدود 30 درصد از تمام معاملات تسليحاتي جهان بود .صنايع تسليحاتسازي روسيه بهدليل بازار محدود داخلي تا حدود زيادي متكي به صادرات است.
همين مسأله موجب شده حتي جديدترين دستاوردهاي اين صنايع به خارج صادر شوند تا امكان ادامه حيات واحدهاي مختلف دستاندركار توليد سلاح و بودجه مورد نياز براي توليد سلاحهاي جديد و اكتساب توليدهاي نوين فراهم آيد .اين محدوديتها موجب شده انعطافپذيري روسها در زمينه صادرات تسليحات بهشدت كاهش پيدا كند درحاليكه صنايع مشابه در ايالاتمتحده و اتحاديه اروپا اتكاي به مراتب كمتري بر صادرات دارند.
در سال 2004 ميلادي چين و هند جايگاه خود را بهعنوان بزرگترين خريداران سلاح جهان حفظ كردند.
در بين ده واردكننده بزرگ سلاح نام پنج كشور خاورميانه به چشم ميخورد و درحاليكه رسانهها توجه زيادي به معاملات تسليحاتي روسيه با ايران و خريدهاي تسليحاتي اسرائيل از ايالاتمتحده و اتحاديهاروپا نشان دادند عربستانسعودي و امارات عربي متحده با وجود خريدهاي بزرگي كه انجام دادند از نگاه رسانهها دور ماندند. تحويل سيستمهاي تهاجمي متعارف دوربرد به اين دو كشور و تأثيري كه اين مسأله ميتواند بر نظم و امنيت منطقه داشته باشد به غايت نگرانكننده است .
از آنجا كه توليد سيستمهاي تسليحاتي پيچيده و بزرگ روز به روز پرهزينه تر ميشود تقريبا همه كشورها براي كسب تسليحاتي جديد به چند كشور معدود متكي شدهاند يا در آينده ناچار به درپيش گرفتن چنين سياستي خواهند شد .اين شرايط ميتواند به شكلگيري نيازها و وابستگيهاي دوجانبه يا چندجانبه به سان آنچه در روابط اتحاديه اروپا و ايالات متحده وجود دارد، منجر شود يا ميتواند اتكايي يكجانبه بهسان وضعيت اكثر كشورهاي در حال توسعه را به دنبال داشته باشد .
برخي كشورها ممكن است رغبتي به قبول اين وابستگي نداشته باشند يا امكان دسترسي آنها به سلاحهاي پيشرفته يا کمکهاي مرتبط با ساخت اينگونه سلاحها وجود نداشته باشد .اين كشورها ممكن است با قبول هزينههاي سنگين درصدد دستيابي به خوداتكايي در توليد سلاح برآيند يا روي توليد تسليحات كشتار جمعي يا استراتژيهاي جايگزين چون تروريسم و نبردهاي الكترونيك و حوزه IT كه هزينه توليد كمتري دارند، متمركز شوند .مشكل كنترول ارسال كمكهاي تسليحاتي از سوي دولتها براي گروههاي شورشي اگرچه بههيچ عنوان موضوع جديدي نيست اما در سال 2006 ميلادي بار ديگر در كانون توجه جهانيان قرار گرفت. ارسال سلاح براي سودان بهرغم تحريم تسليحاتي اين كشور از سوي سازمان ملل يكي از مواردي بود كه توجه جهانيان را به اين مسأله جلب كرد . شفاف كردن معادلات تسليحاتي كه در دهه 1990 ميلادي بهدليل انتشار گزارشهاي ملي از سوي كشورهاي صادركننده سلاح شاهد پيشرفتهاي چشمگير بود طي چند سال گذشته دچار ركود شد .در دسامبر سال 2006 ميلادي نمايندگان 153 كشور در مجمع عمومي سازمان ملل متحد به نفع تدوين معاهده بينالمللي تجارت تسليحات رأي دادند. ايالات متحده تنها كشوري بود كه به اين پيشنهاد رأي منفي داد.
در ژوئيه همان سال كنفرانس بررسي وضعيت سلاحهاي كوچك كه توسط سازمان ملل متحد برگزار شد باز هم شاهد مخالفت آمريكا با گسترش برنامه اقدام در زمينه سلاحهاي كوچك و سبك بود.
هر دو طرح ريشه در تلاشهاي گروهها ي مدني مستقل در كشورهاي مختلف دارند كه در مرحله بعد دولتها به پيگيري آنها رغبت نشان دادهاند . با وجود موانع و چالشهاي متعددي كه بر سر راه طرح تدوين معاهده بينالمللي تجارت تسليحات وجود دارد، ميتوان آن را جديترين دستاورد جهان براي كنترول معاملات سلاحهاي متعارف پس از پايان جنگ سرد تلقي كرد.
مصارفات نظامي جهان در سال 2006 ميلادي براي اولين بار به رقم بيسابقه 1204 ميليارد دالر بالغ شد كه در مقياس با سال 2005 ميلادي متضمن رشدي 5/3 درصدي و در مقياس با يك دهه قبل شاهد 37 درصد رشد بود مؤسسه تحقيقاتي SIPRI اخيراً اقدام به انتشار نتايج بررسيهاي خود پيرامون وضعيت تسليحاتي جهان و موضوعاتي چون خلع سلاح و امنيت بينالمللي در گزارشي بيست پنج صفحهاي كرد .در اين گزارش تا آنجا كه به بودجه نظامي مربوط ميشود ايالاتمتحده كماكان حايز رتبه اول در بين كشورهاي جهان معرفي شده است كه در سال گذشته ميلادي با اختصاص 528 ميليارد دالر درامور نظامي حدود 46 درصد تمام بودجه نظامي جهان را به تنهايي هزينه كرد .بر اساس گزارش اخير مؤسسه تحقيقاتي SIPRI سرانه بودجه نظامي جهان از 173 دالر در سال 2005 به 184 در سال گذشته ميلادي افزايش يافت.
اين در حالي است كه بودجه نظامي به شكلي ناهمگون بين كشورهاي مختلف جهان توزيع شده است. در سال گذشته پانزده كشور برخوردار از بالاترين بودجه نظامي 83 درصد بودجه نظامي در جهان را انجام دادند.
در اين سال بودجه ايالات متحده رشد قابل توجهي داشت كه علت اصلي آن عمليات نظامي پرهزينه در افغانستان و عراق بود. حد فاصل سپتامبر 2001 تا ژوئن 2006 دولت ايالاتمتحده 432 ميليارد دالر را در قالب بودجه سالانه خود و هزينههاي جانبي در مقوله جنگ با تروريسم جهاني گنجاند تا آنجا كه افزايش هزينههاي نظامي به يكي از عوامل افول اقتصاد ايالات متحده تبديل شده است.
با در نظر گرفتن پارامترهاي حال و گذشته مجموع بودجهاي كه ايالات متحده تا سال 2016 مصروف جنگ عراق خواهد كرد به 2267 ميليارد دالر خواهد رسيد .روند رشد سريع بودجه نظامي چين در سال 2006 ميلادي نيز ادامه يافت و براي اولين بار بودجه نظامي اين كشور از بودجه نظامي جاپان پيشي گرفت و پكن را به بزرگترين خريدار تسليحات در آسيا و حايز رتبه اول اين قاره به لحاظ بودجه نظامي و چهارمين كشور جدول كشورهايي كه بالاترين بودجههاي نظامي را دارند، تبديل كرد .
به دنبال مباحثاتي گسترده براي پنجمين سال متوالي جاپان تصميم گرفت بودجه نظامي خود را براي سال 2006 ميلادي كاهش دهد و بخش اعظم اين بودجه را مصروف دفاع راکتي كند .در مقايسه اولويتهاي بودجه كشورهاي مختلف در گروههاي منتخب كه درآمدهاي سرانه متفاوتي داشتند نسبت بودجه نظامي به بودجه توسعه در كشورهايي كه در گروه كمدرآمدترينها قرار ميگيرند بسيار بالا است . در همين حين سهم هزينههاي اجتماعي از توليد ناخالص داخلي در گروههايي كه كمترين و بيشترين درآمد را دارند افزايش يافته در حالي كه در گروه كشورهايي با درآمد متوسط تقريباً به ثبات رسيده است.
توليد تسليحات در يكصد شركت بزرگ جنگافزارسازي به استثناي شركتهاي چيني در سال 2005 در مقياس با سال قبل از آن سه درصد و در مقايسه با سال 2002 حدود 18 درصد رشد داشته است .چهل شركت آمريكايي روي هم رفته 63 درصد تمام فروش 290 ميليارد دالري اين يكصد شركت در سال 2005 را تحت كنترول خود داشتند، 32 شركت اروپايي سهم 20 درصدي داشتند و نه شركت روس مجموعاً دو درصد از همه صادرات اين بخش را به خود اختصاص دادند . شركتهاي چيني، اسرائيلي، هندي شش درصد مابقي فروش تسليحاتي بينالمللي در سال 2005 را داشتند.
چهار شركت آمريكايي، يك شركت انگليسي و يك شركت ايتاليايي توانستند هر يك فروش سالانه جنگافزار خود را تا يك ميليارد دالر افزايش دهند در حالي كه 11 شركت ديگر اين فهرست رشد 30 درصدي فروش را تجربه كردند . از اين جمع 4 شركت روس بودند که توانستند فروشهاي تسليحاتي خود را افزايش دهند. بخشهايي از صنايع نظامي ايالاتمتحده از سياست كاخ سفيد پس از يازدهم سپتامبر 2001 سودهاي قابلتوجهي بردند.
ا فزايش تقاضا براي تجهيزات جديد ناشي از عمليات نظامي در عراق و افغانستان در اين تحولات تأثيري عميق داشته است. اين سياستها همچنين محركي براي رشد قابل توجه هزينههاي دولت در بخش امنيت داخلي داشته كه افزايش تقاضا در طيف گسترده تري از صنايع امنيتي از نتايج آن بوده است.
همچنان مشاور نظامي هوگو چاوز اعلام كرد، كاراكاس در حال بررسي خريد پنج زيردريايي از روسيه است كه اين امر ميتواند ونزوئلا را به برجسته ترين نيروي دريايي در آمريكاي لاتين تبديل كند.
جنرال آلبرتو مولر، مشاور نظامي هوگو چاوز، رييس جمهور ونزوئلا در پاسخ به سوال يك روزنامهي روسيه مبني بر اينكه آيا هوگو چاوز قصد دارد معاهدهاي را براي خريد پنج زيردريايي ديزلي با روسيه منعقد كند، گفت: دولت كاراكاس در حال بررسي امكان انعقاد اين قرارداد است اما بودجهي آن هنوز اختصاص نيافته است. ونزوئلا حدود سه ميليارد دالر سلاح نظامي از روسيه خريداري كرده است كه شامل 53 فروند هليكوپتر، 100 هزار قبضه تفنگ كلاشينكف و 24 فروند جت جنگندهي سوخو است.
از سوي ديگر روزنامهي كراسنايا زوزدا اعلام كرد، راکتهاي جديد RS-24 به همراه راکت هاي متحرك Topol-M و مجموعه راکت هاي ثابت، امنيت ملي روسيه را براي 20 الي 30 سال آينده تضمين ميكند.
اين روزنامه به نقل از نيكولاي سولوتسوف، فرماندهي قواي راکتي استراتژيك روسيه گزارش داد، روسيه طي سالهاي آينده استقرار راکت هاي RS-24 را آغاز ميكند. اين راکت ها قادر به نفوذ در هر سيستم سپر دفاع راکتي موجود يا بالقوه و همچنين طرح اخير سپر دفاع راکتي آمريكا است كه قرار است در شرق اروپا مستقر شود . اين فرمانده نظامي روسيه تصريح كرد كه راکت هاي RS-24 و Topol-M به استخوانبندي قواي استراتژيك روسيه تبديل خواهند شد و جايگزين راکت هاي RS-20 و RS-18 ميشوند.
ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه كه از تقويت قواي نظامي اين كشور به عنوان يك اولويت كاري مهم ياد كرده تصميم گرفته از راکت هاي استراتژيك روسيه به عنوان ابزار كليدي در تامين امنيت روسيه استفاده كند.
راکت هاي جديد RS-24 نوع جديدي از راکت هاي قاره پيما با توانايي حمل چندين كلاهك است اما راکت هاي 22 متري Topol-M راکت هاي قاره پيماي بالستيك است كه تنها ميتواند يك كلاهك حمل كند.
جنگ هاي نابرابر
«
توليدات تجهيزات نظامي » (RMA)
که از زمان جنگ نخست خليج فارس (١٩٩١) به کار گرفته شد، ميزان فايده
علم نوآوري را به حد اعلاي خود رساند. آيا سلاح هاي پيروز و موفق به
کار گرفته شده درعراق طي عمليات « طوفان صحرا » همان هواپيماهاي مخفي،
راکت هاي سريع السير، بمب هاي دقيق نبودند و آيا سايرتجهيزات تشکيل
دهنده اين ائتلاف بين المللي تحت رهبري آمريکا نقشي فرعي نداشت؟
هماهنگي واقعي بسياري از سلاح هاي دوربرد، قابليت نبردي بي سابقه را به
دست داد؛ رويدادي که پيش از ظهورانفورماتيک غيرقابل تصور بود.
از
اين پس همه نوع مدرن ترين تکنيک هاي ارتباطي وارد تقسيم بندي هاي
قدرتمندتر، فعال تر و تجديد سازماندهي شده تر قرن ٢١ مي شوند. « دنيس
ريمر» ، رئيس ستاد ارتش آمريکا، اين گونه پيش بيني مي کند : « هنگامي
که دشمن درميدان نبرد انگشت کوچکش را حرکت دهد، تمامي نيروهايمان از آن
مطلع خواهند شد و قادرخواهند بود سريعا وي را کيش و مات کنند ».
سرباز تبديل به انجينر مي شود که نابود سازی را با وجدانی آسوده فراهم
مي آورد « اينترنت تاکتيکي »، تجهيزات دقيق چند برابرکننده قدرت آتش
هواپيماهاي بمباران کننده شکاري، افزايش تعداد هواپيماهاي بي سرنشين
که در ابتدا براي شناسائی و سپس برای جنگ درنظر گرفته شده اند : هيچ
گاه تاريخ شاهد چنين تفاوت عظيمي ميان ارتش اول دنيا و رقبا و يا
متحدانش نبوده است.
«
گاستون بوتول » ، بنيانگذار« پولمولوژي » درسال ١٩٤٥، همه اين ها را
در سال ١٩٦٢ پيش بيني کرده بود، هنگامي که گفت : « سرباز تبديل به
انجينر مي شود که نابودي نسلي را با ماشين حساب، صفحه رادار و دکمه ها
فراهم مي آورد. اين امر به وي امکان خواهد داد به طرز هولناکي وجدانی
آسوده داشته و يا حتي بي اطلاع باشد. وي قادرخواهد بود به تمامي کساني
که به وي خرده مي گيرند پاسخ دهد : من سلا
ح
نيستم، من يک انجينر م. ».
انقلاب تجهيزات نظامي مانند هرانقلاب ديگري از توافق نظر واحد برخوردار
نيست. حتي در ايالات متحده نيز برخي افسران خرده مي گيرند که تجهيزات
پيشرفته پياده نظام بسيار زايد و دست و پا گير است. برخي ديگر ابراز
نگراني کرده و مي گويند : « وابستگي بيش از حد به شبکه هاي کامپيوتري،
با وارد کردن لطمه شديد به روحيه جنگجوئي ارتش، به جاي تحکيم، خطرتضعيف
آن را درپي دارد (چراکه سربازان بيشتر به کمپيوترچي تبديل مي شوند تا
سرباز).» درسال ١٩٥٨ درچين، دو دگروال نيروي هوائي به نامهاي « کيائو
ليانگ » و « وانگ زيانگسوئي » در کتاب خود نيز با اين پديده مخالفت
کرده و اظهار داشتند : « تحقيقات انجام شده توسط آمريکائي ها به گونه
اي اجتناب ناپذير حاوي نکات تئوريک کور و خطاهاي استدلالي است ».
دستاورد « حمله از راه دور» که از کشته شدن افراد درجبهه خودي ممانعت
به عمل مي آورد، همان حس برتري تکنولوژيکي است که باعث پيدايش مفهومي
جديد شده و آن « کشته ندادن » است.
رد تکرار قتل عام هاي گذشته، پيري جمعيت، تسلط فردباوري، قدرت نيروهاي فرهنگي و اجتماعي ، گسترش حقوق بشر، این تحول در هماهنگی با همه این ها در مسير موردنظر دموکراسي هاي غربي پيش مي رود. زمينه ديگري که به دنبال اين بحث مطرح مي شود، آنست که دولت ها و سوق واداره هاي ارتش در نظر دارند تا ارتش هاي تخصصي با هزينه هاي هنگفت تشکيل دهند؛ ارتش هائي که از اين پس دربطنشان کيفيت بر کميت فائق آيد. جنگ به پديده اي « انساني » تبديل مي شود که به تصور دخالت نظامي براي درهم شکستن موقعيت هاي غيرقابل تحمل (ازجمله قحطي، نسل کشي، پاکسازي قومي، جنگ هاي داخلي بي وقفه و غيره) باز مي گردد. پديده اي که در آن ارزشهاي دوران باستان با همان داستانهاي معروف که در آن آدم خوب ها نهايتا به پيروزي مي رسند، تجلي مي يابد.
آن هم براي خوش آيند کارشناسان جنگ اشرافي که با حرارت در«هدف گيري هاي دقيق » به سوی « جنگ هاي تفنني » بازمی گردند. با اين همه اين پيشرفت در نظر اول همان تفکر« آگوستين قديس » پس از« افلاطون » گرامي، در قرن پنجم ميلادي در باب تمايز « جنگ منصفانه » (که قانوني و براي دفاع از خود است) از « جنگ غيرمنصفانه » (که غيرقانوني بوده و به تجاوزمي انجامد) را دوباره مورد توجه قرار مي دهد. اين نظريه با ترسيم چارچوب تحليل درگيري هاي اخلاقي در طي اعصار (و با تحولات و وقفه هاي بيشمار)، با تلاش هاي صورت گرفته براي شکل دادن به استفاده از زور در روابط بين دولت ها، همراه بوده است. مجموعه اي از قوانين که خود به دو بخش تقسيم مي شود اساس آن را تشکيل مي دهد که عبارت است از jus ad bellum (عبارتي لاتين با مضمون قوانين شروع جنگ اخلاقي و شرعي) و jus in bello (عبارتي لاتين با عنوان معيارهاي جنگ قابل قبول اخلاقي). نگرش
« جنگ منصفانه » که خصوصا به لطف کنوانسيون هاي لاهه و ژنو در حقوق بين الملل مثبت گنجانده شده، حق دفاع از خود را براي ارتش ها و دولت ها مانند افراد ذيحق « تماميت ارضي » و « خوداستقلالي » قائل مي شود. با اين همه « نيکلا تاواگليون » (در اثر خود با عنوان Le Dilemme du soldat " دو راهي پيش روي سرباز ") چنين اظهار نظر مي کند : « اين نظريه در نگاه اول نسبت به دو رقيب سرسخت تئوريک خود برتري دارد. يعني صلح طلبي مطلق و واقع گرائي غيراخلاقي». عمليات « طوفان صحرا » که تحت نظر سازمان ملل متحد هدايت مي شد، با هدف ايجاد « نظم نوين جهاني » صورت پذيرفت.
« ژيل آندرآني » و « پيرهاسنر» عنوان مي کنند که در حقيقت چشم پوشي از استفاده غيردفاعي از ارتش که درمنشور سازمان ملل متحد نيز به ثبت رسيده، ديگربازدارنده ايالات متحده نيست (آيا اين نوعي توجيه جنگ است؟). مسلما طي ده سال اخير ظاهرا دخالت نظامي « بشردوستانه » (در سومالي، هائيتي، بوسني هرزگوين، روآندا، سيرالئون، کوزوو، تيمورشرقي و جمهوري دموکراتيک کنگو) مستولي بوده اما ستاره اقبال اين نوع جنگ رو به افول است. چرا که چه کسي حاضر مي شود خشونت را در برابر خشونت به کار گيرد؟ چه موقع؟ چگونه؟ و تحت چه عنواني؟ ايالات متحده به تدريج پس از پايان جنگ سرد و همگام با افزايش نفوذش، خود را ناجي سياره زمين، ژاندارم جهان و رسول صلح و دموکراسي مي داند.
همين امر اخيرا در مورد اروپائي ها نيز ديده شده است. آن ها با تمايز ميان « بشردوستي » و « امنيت خواهي »، در کوزوو به خشونت علني متوسل شدند. نيروهاي ناتو در پي کشتارهاي انجام شده توسط ارتش بلگراد که احتمالا منجر به مرگ بيش از ده هزارغيرنظامي شد، سريعا جنگ هوائي هفتاد و نه روزه اي را (درسال ١٩٩٩) برخلاف نظر سازمان ملل متحد به راه انداختند. اين دخالت غيرقانوني (هرچند که شوراي امنيت سازمان ملل متحد از محکوم کردن آن خودداري کرد) پرسش هاي نويني را برانگيخت. براي مثال اينکه آيا قدرت نظامي بايد به نفع حمايت از قربانيان وارد عمل شود و يا براي تحت فشار قرار دادن مهاجم؟ (پرسشي که آندرآني و هاسنرمطرح مي کنند.) آيا اين دليل منطقي است؟ تاواگليون مي نويسد : « هدف ناتو عمليات بشردوستانه بود : توقف نيروهاي صرب که به عمليات پاکسازي قومي عليه قوم آلبانيائي کوزوو دست مي زدند. درحاليکه صحنه اين عمليات کوزوو بود، بمباران ها پيش ازهرجا صربستان را هدف قرار مي داد. اين بمباران ها که دور ازميدان نبرد صورت مي گرفت « تنبيه جامعه » را مدنظر داشت تا اينچنين اراده آن را خرد و يا روحيه آنها را تضعيف کند.
با
اين اميد که به اين طريق يا طريقي ديگر، دولت را به توقف نبرد
وادارکند. » يعني به گروگان گرفتن شهروندان غيرنظامي که آن هم رسما درjus
in bello
نهي شده است.
درپايان اين نبرد پرسش ديگري در سایه قرار می گیرد و آن اينست که اگرچه
کارشناسان جنگ آمريکا پس از این پیروزی سريع به این نتیجه رسیدند که
برتري هوائي به خودي خود براي درهم شکستن ارتش دشمن کافي است ، اما در
مورد اشغال نظامی زمینی در مقابل مردمی متخاصم حرفی نمی زنند. درحالیکه
شکست آمريکا در سومالي باید توجه آنها را به این مسئله جلب می کرد. از
نقطه نظرنظامي محض، حملات هوائي آنها در٣ اکتبر١٩٩٣ در موگاديشو با
موفقيت همراه بود. اما بهائي که بابت آن پرداختند (نوزده کشته و مفقود
با هشتاد و چهارمجروح) بيش از حد براي افکار عمومي کشوري که نظريه «
کشته ندادن » را پذيرفته، سنگين و طاقت فرسا بود. همين امر باعث عقب
نشيني شتابزده ارتش آمريکا از بيروت درسال ١٩٨٢ شد.
هیچ شباهتی مابین پذيرش خطر و مرگ براي شرکت در عمليات حفظ صلحی که از
یک همکاری چند مليتي غيراجباري نشئات گرفته باشد با پاسخگوئی به یک
تجاوز جنایتکارانه در خاک خود وجود ندارد. ليانگ و زيانگسوئي در پکن از
اين امر به گونه اي ديگرعبرت گرفته و مي گويند : « اگر عمليات ارتش
آمريکا درسومالي (که در آنجا درمقابل ارتش « آيديد »
سردرگم ماند) را مورد قضاوت قرار دهيم، مي توانيم چنين نتيجه گيري کنيم
که مدرن ترين نيروي نظامي نه توان آن را دارد تا اعتراض افکارعمومي را
کنترول کند و نه قدرت مقابله با دشمني را دارد که خود را پايبند به هيچ
قطع نامه و قراردادي نمي داند ».
همانطورکه پيش گوئي اين دو چيني (که آن را درکتاب خود به سال ١٩٩٨
عنوان کردند) مويد آنست، حمله به خاک آمريکا در١١ سپتامبر٢٠٠١ ماهيتا
غيرقراردادي بود. آن دو اينگونه آورده اند که : « هنگاميکه کشورهاي
فقير با قدرت نظامي ضعيف و همينطورجنگجويان غيردولتي درمقابل قدرت هاي
برترايستادگي مي کنند، مانند آنچه که در سومالي (دربرابرايالات متحده)،
در ايرلند شمالي (دربرابر بريتانياي کبير) و حاميان جهاد اسلامي
(دربرابرتمامي دنياي غرب) و... رخ مي دهد، عقل به آنها حکم مي کند که
روياروئي مداوم و خشونت بار با ارتش هاي قدرت هاي بزرگ را کنار گذاشته
و در مقابل براي مقاومت در برابر آنها به شيوه هاي ديگر مبارزه همچون
جنگ چريکي (به ويژه ازنوع درون شهري آن)، تروريسم، جهاد مقدس، جنگ
فرسايشي و جنگ شبکه ای متوسل شوند.
پاسخ به ١١سپتامبر نقطه پاياني بر نظريه (آمريکائي) « کشته ندادن »
نهاد. چراکه اينبار براي واشنگتن مسئله دفاع از شهروندان خودي مطرح
بود. البته دفاع رسمي کمرنگ تر...زيرا کاخ سفيد قدرتمندترين ارتش دنيا
را براي کاري به راه انداخت که مي بايست توسط پوليس و سرويس هاي امنيتي
و اطلاعاتي انجام مي شد. ديگر در اينجا به دلايل بنيادين تاکنون شناخته
شده « نبرد جهاني عليه تروريسم » يعني نابودي قدرت نظامي بخشي از جهان
عرب با دردست گيري کنترول منابع نفتي خليج فارس نمي پردازيم. کارشناسان
پنتاگون [وزارت دفاع آمريکا.] با حمله به افغانستان براي بيرون راندن
طالبان پيش بيني مي کردند که اين نبرد در بهار٢٠٠٢ به پايان برسد.
امروز برهمگان روشن است که عاقبت الامر به کجا انجاميد.
ايالات متحده در ١٨ مارچ ٢٠٠٣ و به بهانه يافتن سلاح هاي کشتار جمعي
خيالي و بدون هرگونه اجازه سازمان ملل متحد و برخلاف خواست بسياري از
متحدانش، حمله خود را به عراق صدام حسين آغاز کرد.
«
داريو باتيستلا » در کتاب خود مي نويسد : « ترک سياست چندسويگي بين
دول غربي، نشانگر رجعت ايالات متحده به ارزش هاي مکتب « هابزيسم » است
».
او ادامه مي دهد که نگرش هابزيسم (که بنيانگذار آن « توماس هابز »
بوده) از دوران باستان و قرون وسطي و پيش از آنکه در فرانسه دوران
ناپلئون و سپس در آلمان دوران هيتلر به کار گرفته شود، در روابط ميان
دولت ها وجود داشته است. اين نگرش برپايه دو اصل استوار است : نخست
پذيرش جنگ نامحدود، توسل به خشونت شديد و رد هرگونه سازش با دشمن طي
نبرد با توجه به اين امر که هدف جنگ « نابودي ارتش دشمن » است و سپس
باور به جنگ پيشگيرانه يعني فقدان قوانين مرتبط با آغاز جنگ. هرگونه
عملی بدون ملاحظات قانوني و اخلاقي مجاز است.
مي توان بطورقانوني در باب ضرورت آغاز يک جنگ پيشگيرانه يا بهتر بگوئيم
« تقدمانه » بحث کرد. آندرآني وهاسنر به درستي اينچنين اظهار نظر مي
کنند : « تصور آنکه توسل به زور بايد تا پس از شکست ازهرگونه اقدام صلح
آميز به دور باشد، احتمالا در صورت کشتار از پيش اعلام شده و يا قابل
پيش بيني، نتايج وخيمي به همراه خواهد داشت. براي مثال مي توان روآندا
را ذکر کرد که خاطره آن همگان را آزرده خاطر مي سازد. هنگامي که براي
کارشناسان جنگ مسجل مي شود که اقدام نظامي در يک تاريخ معين احتمالا
شانس بزرگي براي کوتاه بودن و موفق بودن دارد در حاليکه شش ماه بعد
توازن قوا تغيير مي کند و نبرد به نبردي خونين تر و نامطمئن تر تبديل
مي شود، چه تصميمي بايد اتخاذ کرد ؟»
در اين زمينه انتخاب واژه « پيشگيرانه » به جاي « تقدمانه » از سوي
واشنگتن (که درنظريه جنگ منصفانه به ثبت رسيده است) به هيچ وجه تصادفي
نيست. تفاوت آنها تنها درگذرا بودن خطر است. جنگ تقدمانه در برابر خطر
قريب الوقوع صورت مي گيرد و جنگ پيشگيرانه براي پاسخ دادن به خطري...
احتمالي. به عقيده باتيستلا ايالات متحده با جنگيدن برپايه گمانه زني
هاي گنگ و مبهم، خود تبديل به مهاجم غيرمنصف مي شود. براي کساني که
منکر سلطه آمريکا هستند،«
Nuclear posture review
» منتشرشده توسط کاخ سفيد در٩ ژوئيه ٢٠٠٢ که تحولي در شيوه نگرش به
مسائل اتمي محسوب مي شود، به همان اندازه نگران کننده است. در مقابل
نگرش «انصراف» ، کوچک سازي سلاح های اتمی (mini-nuke)
راه را براي «استفاده محدود» مي گشايد.
« پير کونزا » که سعي دارد اثبات کند که يکسوگرائي، تروريسم و گسترش سلاح ها همگي منطقا براي ايجاد مکانيسم ناامني بين المللي با هم مرتبطند، در رساله خود اين پرسش را مطرح مي کند که من بعد چه کسي مي تواند در افزايش خطر تروريسم و گسترش خشونت متعاقب جنگ آمريکا در عراق شک کند؟ او مي گويد : « سقوط اتحاد جماهير شوروي در سال ١٩٩١ حس سرمستي آور پيروزي را هم براي نظريه پردازان اسلاميسم خشن (که تنها از پيروزي بر اتحاد جماهير شوروي در افغانستان قانع و راضي بودند) و هم انديشمندان نومحافظه کار آمريکائي که آن را چون درهم کوبيدن " قدرت شيطاني " مي دانستند، درپي داشت.» به عقيده کونزا شوک پديده افراط گرائي مذهبي بي شک يکي ازخصيصه هاي اصلي و غالب بي ثباتي بين المللي است. او با موازي قرار دادن بنيادگرائي « جنوبي » و بنياد گرائي « مذهب سني »، يکسوگرائي دولت بوش را يکسوگرائي قدرتي مي داند که هويت خود را به صورت گونه اي از « خاص گرائي مقدس مآبانه » و « مسيحاباوري دموکراتيک تندرو » توجيه مي کند که نوانجيل پراکنان براي آن حق مذهبي « ميهن پرستي به شيوه کتاب مقدس » را قائل مي شوند.
همين مسئله براي جهادطلباني که از اسلام قانون خشک و مطلق مي سازند نيز
صدق مي کند. او مي گويد : « نتيجه اين نوع جنگ با هدف پيروزي دين حق،
نمي تواند چيزي جز پيروزي نهائي باشد و هيچ مذاکره احتمالي با " ديگري
" که به عنوان اهريمن مطلق فرض مي شود، امکان پذير نيست ».
جبران نابرابری نظامی توسط عملیاتی با هزینه اندک در منطقه اي که بازی
قدرت هاي خارجي، ناسيوناليسم و نفي غرب را شعله ور ساخته، هر فردي
خشونت را در دشمن مي بيند و خشونت خود را با تقدم خشونت سايرين توجيه
مي کند. اين امر هم براي جریان پرابهام القاعده صادق است و هم براي
ايالات متحده تابع اراده واشنگتن. از اين پس تنها پاسخ ممکن در«
برابرسازي قدرت » يافت مي شود که مي تواند گسترش سلاح هاي کشتار جمعي،
جنگ نامنظم و يا تروريسم باشد که با کمترين هزينه نابرابري فعلي را از
بين مي برد.
اين همان مبارزه بي وقفه سپر و شمشير است که کارشناسان جنگي تمام کشورها قرنهاست که آنرا دنبال مي کنند...« سون تزو» ، جنرال چيني معروف دوران « بهارها و خزان ها » (٤٨١-٧٢٢ پيش ازميلاد مسيح) در اثرکوچکش با عنوان « هنر جنگيدن » برداشتهايش را از ترفند و تاکتيک ارائه داده است.
او بدون نفي منفعت نبرد مستقيم، توسل به تمامي اثرات غيرمستقيمی که امکان دارد حتي بدون واگذارکردن نبرد در پيروزي نقش داشته باشد را ستوده است. دو هزار و پنجصد سال بعد، درکشور چين که براي واشنگتن به مثابه رقيبي نيرومند با قدرتي رو به فزوني است، دو دگروال آن کشور، ليانگ و زيانگسوئي، نيز همين عقيده را تاييد مي کنند. اثر آنها (جنگ بدون مرز) که در فوريه ١٩٩٩ در پکن به چاپ رسيد، امکان مقايسه ميان دو فرهنگ استراتژيکي، يکي آمريکائي و ديگري چيني، که با هم کاملا متفاوت است را به دست مي دهد. براي هيچ کدام از اين دو طرف مهم نيست که « جنگ نامتقارن » نام گذاری ای جديد باشد.
درواقع اين امر يک حکايت قديمي است : « حکايت انتقام ضعيف از قوي ».
پکن ازمحاصره چين توسط حضور نظامي ايالات متحده در منطقه و يا از افزايش سيستم متحد یابی آن کشور نگران است. کتاب « جنگ بدون مرز» به منظور جلوگيري ازمسا بقه تسليحاتی فرسايشي و بي نتیجه، اعمال جنگ طلبانه را تا تمامي زمينه ها فراتر از زمينه نظامي و با تمامي شيوه ها فراتر از شيوه هاي جنگي بسط مي دهد. کمک هاي اقتصادی، تحريم هاي تجارتي ، میانجیگری ديپلماتيک، گسترش پذیرش فرهنگ دیگری، تبليغات رسانه اي، به کارگيري و استفاده از قوانين بين المللي، توسل به قطع نامه هاي سازمان ملل متحد و غيره همراه با ايجاد زمينه هاي فرعي، همگي بيش از پيش ارتش را درخدمت سياستمداران قرار مي دهد. خلاصه آنکه پکن با توجه به توازن قوا، به حمايت از ديپلماسي و يا بهتر بگوئيم آنچه که به آن soft power (نيروي نرم) مي گويند، به منظور تغيير وضعيت به سود خود ادامه خواهد داد.
و اما درصورت نبرد آشکار....« نمونه هاي جنگ سنتي و تئوري ها و متدهاي وابسته به آن همگي با یک چالش مواجه خواهند شد». از نظر مولفان اين کتاب، تمامي زمينه ها مي تواند به ميدان جنگ آينده مبدل شود و خوشا به سعادت کساني که اين امر را دريابند! « سقوط بازار بورس، يک حمله ساده ويروس هاي الکترونيکي ، يک شايعه و يا يک رسوائي ساده که نوسان ميزان مبادلات کشور دشمن را در پي داشته باشد و يا رهبرانش را در اينترنت به نمايش بگذارد، تمامي اينها مي تواند در طبقه بندي تسليحاتی این نگرش نوين قرار گيرد ». ليانگ و زيانگسوئي که عاليرتبه ترين مقامات نظامي چين هستند مي گويند که قدرتی بزرگ در مسيرجهاني سازي مانند چين توان آن را دارد تا با اندک تغييري در سياست اقتصادی خود، نظام اقتصاد جهاني را به لرزه وادارد. درچنين حالتي، نتيجه حتما بهتر ازحمله نظامي خواهد بود.
خلاصه آنکه تمايز ميان ميدان نبرد و غيرآن ديگر وجود ندارد. استفاده از يک شيوه واحد کمتر از پيش سودمند خواهد بود و اين درحاليست که استفاده همزمان از متدهاي گوناگون مزاياي بديهي خواهد داشت. درخاتمه به نظر اين دو کارشناس جنگ اشاره مي کنيم : « ايالات متحده تمام توان خود را برآن متمرکز ساخته تا جنگ جديدي به شيوه جنگ سرد به راه بياندازد و به احتمال بسيار زياد انرژي خود را در مسيرغلط بيهوده تلف مي کند ».منابع مورد استفاده : سياحت غرب وجنگهاي نابرابروارتشهاي که براي کشتن ميجنگند.