جمعه، ۱۶ جنوری ۲۰۰۹

تنظیم، پژوهش، تهیه و ویرایش از (صباح)
 

چه گوارا انقلابی ترین مرد دنیا و کاسترو رهبر محبوب کیوبا

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

دعوت چه گوارا از انقلابیون و مبارزین راه آزادی و سربلندی به مردانگی، استقامت و جاودانگی

 http://www.img.ifolder.ir/public/56c77725c8.jpghttp://irapic.com/uploads/1215945687.jpg

۹ اکتبر، سالمرگ بزرگمرد آمریکای لاتین، "ارنستو چه‌ گوارا است". با گذشت سال‌ها از مرگ قهرمانانه چه‌ گوارا یا آن‌ گونه که مردمان لاتین خوش‌ دارند او را به یاد آورند "چه"، هنوز این بزرگمرد آمریکای لاتین الهام بخش مردمان ستم‌ دیده‌ ای است که تلاش می‌ کنند خود را از زیر یوغ استعمار و استبداد برهانند.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

ارنستو چه گوارا تنها یک نام نیست٬ یک نشان است. نشانی برای تمامی آدمیانی که در صدد برقراری آزادی هستند. نام او راهی است که تو را به انسانیت و روشنایی رهنمون می کند. و چنان در این آرامش غرق خواهی شد که خویش را از خویشتن٬ باز نخواهی شناخت. هدف او٬ راه من و راه توست. راهی که اعتراض را جایگزین خاموشی مطلق شرم آوری می کند که برای فرار از مبارزه برگزیده شده است. انتخاب راه بر عهده ی توست٬ تویی که از وضع موجود و سکوت خفقان آور این روزهای ننگین و شرم اور خسته شده ی و برای نجات آزادی دست به دعا برداشته ای.راهت را باز شناس. تو خود می توانی ارنستویی دیگر باشی.

شریعتی: و این نام چه گوارا و کاسترو است که قاره ی امریکا را میلرزاند.

(دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (تولد ۱۴ جون، ۱۹۲۸ – در گذشته ۹ کتبر، ۱۹۶۷) که معمولاً به‌عنوان چه‌گوارا یا ال ‌چه شناخته می‌شود، یک انقلابی مارکسیست متولد آرژانتین بود.
گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ جنوری فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به‌ دست آورد. گوارا چندین پُست‌ مهم را در دولت جدید کوبا بر عهده داشت و پس از آن به امید برانگیختن انقلاب‌ در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.

در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح ‌ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما به هر صورت او به ‌وسیله اردوی بولیوی در نزدیکی واله ‌گرانده در سانتا کروز دلاسیه‌ را کشته شد. تفاصیل مرگ او هنوز هم مبهم هستند، ولی خیلی‌ها باور دارند که دولت بولیوی از قصد گوارا را کشت تا از اجرای یک محاکمهٔ عمومی برای او جلوگیری کند.

در سی امین سالروز قتل «چه» پنجمین كنگره حزب كمونیست كوبا به نام او گشایش یافت و فیدل كاسترو ضمن نطق بسیار طولانی خود دكتر «چه» را یكی از بزرگترین فداییان برابری مردم خواند كه جانش را در راه ظلم زدایی از جامعه بشری و تامین رفاه برابر مردم از دست داد. كاسترو «چه» را از بزرگترین دشمنان امپریالیسم و نظام سرمایه داری خواند و گفت اطمینان دارد كه راه «چه» از سوی سایر انقلابیون و جوانان جهان ادامه خواهد یافت.

به مناسبت انتقال بقایای جسد به كوبا، در اكتبر ۱۹۹۷ در این كشور هفته «چه» گووارا برگزار شده بود و مردم در دسته های بی پایان از برابر باقیمانده جسد او كه سی سال در یك گور نامشخص در حاشیه یك جاده خاكی در یك نقطه دور افتاده در كشور بولیوی قرار داشت گذشتند و نسبت به وی ادای احترام كردند. تابوت «چه» پس از انتقال به «سانتاكلارا» و قرارداده شدن در نقطه یی كه در آنجا در سال ۱۹۵۸ در جریان جنگ انقلاب كوبا بر نیروهای دولتی پیروز شده بود مدفون شده است. در باره «چه»، كارها و افكارش بیش از هزار كتاب انتشار یافته است.

آن گونه كه در شرح حال «چه» آمده است، این دکتر جوان آرژانیتینی با افكار انقلابی و آرزوی انهدام نظام كهن استثمار، پس از مطالعه جزییات براندازی (اگست ۱۹۵۳) به عنصری ضد غرب تبدیل شده بود و دشمنی دولتهای استعماری و امپریالیستی را به دل گرفته بود و با این احساس، با یك گروپ داکتران جوان جهت مطالعه بیماری های منطقه حاره در سال ۱۹۵۴ به گواتمالا رفت و در آنجا شاهد كودتای «سیا» بر ضد دولت قانونی گواتمالا افتاده بود شد و احساسات انقلابی وی به غلیان درآمد؛ به گونه ای كه از ادامه كار داکتری دست كشید و فعالیتهای ضد امپریالیستی و ضد سرمایداری را بر داکتری ترجیح داد و در سال ۱۹۵۵ به مكزیك رفت و به جمع یاران فیدل كاسترو پیوست و در اندك مدتی با نشان دادن فداكاری و شجاعت بی نظیر و عشق به مردم به صورت قهرمان انقلابیون جهان مبدل شد. شجاعت او در انتقال انقلابیون مسلح از مكزیك به كوبا و طرح حملات برق آسا با دسته های كوچك در شب و روشن ساختن مردم در ساعات روز باعث پیروزی انقلاب كوبا شد كه تاكتیكی جالب و تازه بود. «چه» با این كه طراح نزدیك شدن كوبا به شوروی بود، از منتقدین ردیف اول بوروكراسی مسكو و هر گونه بوروكراسی دیگر بود.

«چه» عقیده داشت كه بوروكراسی بد منجر به فساد و دزدی می شود و یك دزد اداری و فاسد، جامعه یی را فاسد می كند و به شكست منتهی می سازد. او در اصلاح شدن كامل یك فاسد تردید داشت.

 «چه» مخالف شدید ورود یك انقلابی به كارهای اداری بود و بر این عقیده خود اصرار داشت كه كار اداری و پشت میز نشین شدن یك انقلابی او را فاسد، تن پرور و بی خیال می كند و باعث تضعیف انقلاب می شود كه پس از یك نسل به فراموشی سپرده خواهد شد و وضعیت سابق به شكلی و ظاهری دیگر بازگشت می كند.

او عقیده داشت كه یك انقلابی پس از پیروزی مقدماتی انقلاب و انهدام نظام سابق باید پاسدار نتایج آن شود و با جامعه در تماس تنگاتنگ باشد تا از ضعف ها و نارسایی ها آگاه شود و با رفع آنها از شكست انقلاب و تغییر ماهیت آن جلوگیری كند و در ساعات فراغت داوطلبانه به كمك دهقانان، بیماران و صنعتگران و . . . بشتابد تا این كه آرزوی داشتن مقام اداری اورا وسوسه نكند. "چه" خود این كار را می كرد و در ساعات فراغت به دهقانان نیشكر كمك می كرد. از اندرزهای دیگر او این بوده است كه یك انقلابی پس از پیروزی انقلاب باید مراقبت كند كه كسی یا كسانی از انقلاب سوء استفاده نكنند و فرصت طلبان را شناسایی و افشاء سازد تا جامعه، خود مراقب آنان باشد.

«چه» به اهمیت زیربنایی رسانه ها اعتقاد داشت و به همین دلیل خبرگزاری "پرنسالاتینا " را برای كوبا تاسیس كرد كه هنوز به فعالیت خود ادامه می دهد.«چه» پس از پذیرفتن سمت وزیر صنایع كوبا و ملی كردن كارخانه های متعلق به اتباع آمریكا در آن كشور، متوجه شد كه انقلابی بودن یك كوشش تمام وقت است و نباید نیروی خود را صرف كارهای اداری كند، باهمین اندیشه ازپُست دولتی كناره گیری كرد.

قتل باتریس لومومبا و به شكست كشانیدن انقلاب كنگو "چه" را سخت خشمناك كرد و در سال ۱۹۶۴ به آفریقا رفت و در آنجا به آموزش انقلابیون آن قاره پرداخت و «كابیلا» یكی از دست پروردگان او بود كه اواخر دهه ۱۹۹۰ رئیس جمهوری كنگو شد. جوانان دهه ۱۹۶۰ "چه" را شایان تقلید و مرشد خود می پنداشتند و او را "ال چه El Che" خطاب می كردند. كاسترو در بارۀ او گفته است: در این دنیا همه چیز فناپذیر است، ولی "چه" گووارا در ذهن مردم برای همیشه زنده خواهد بود، زیرا او تنها در اندیشه مردم و سعادت آنان و جانش را در این راه نثار كرد.الیدا دختر و پسر "چه" همانند پدرشان انقلابی هستند.امروز جوانان در کانادا و امریکا با پوشیدن لباسهای که در آن تصویر چه گوارا خودنمایی مینماید افتخار مینمایند. چه گوارا مردی بود تشنه عدالت، تاریخ زندگی او و جانفشانی هایش در راه مردم محروم نام او را در تاریخ جهان به نیكی جاودان كرد. برای «چه» ساعت‌های پایانی زندگی ‌اش در چنگ دشمن فرومایه، بسیار تلخ بوده است-اما هیچ كس بهتر از او آمادگی گذراندن چنان آزمونی را نداشت.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

و اگر خفه ام كنند سازش نخواهم كرد و ایمانم را قربانی مصلحت نمیكنم.«چه»

کودکی در خیابان های کوبا، جوانی در خیابان های بولیوی، مردی در کوچه پس کوچه های آرژانتین، پیرمردی در روی چوکی چوبی مقابل دروازه یک رستورانت و کافی در کنگو، در گواتمالا، در چیلی . . . بر تن آنها لباس هایی است با عکس چه گوارا. زمانی خود (چه) بود و می جنگید و حالا عکسهایش یادگار آن روزگار است تا هر کس با دیدن آن، یادِ روح بزرگ و افکار انقلابی (چه) را در خاطرش زنده کند. یاد فرمانده چه همیشه در خاطره ها جاودانه است.

به اعتقاد من نیاز آدمی تنها شكم نیست، بلكه انسان بیشتر از هر چیز تشنه‌ ی شرف و بزرگی آست. (چه)

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

جسد «چه» را سال‌ها پنهان کردند، گویی می ‌ترسیدند که مزارش تبدیل به قلب تپنده مبارزه با استعمار و استبداد شود. جسدش را پنهان کردند اما فراموش کردند و غافل ماندند که اسطوره‌ها نه در میان مشتی خاک که در ذهن آدمیان زنده می ‌مانند. «چه» اسطوره زنده مردمان سرخورده و تهیدستی است که برای رسیدن به آزادی و رهایی از قید و بند، چیزی جز بذل جان خود ندارند، او الهام بخش حرکتی است جهانی علیه استبداد و استعمار، علیه بهره کشی از گرده تهیدستان و خوش نشینی در برج‌های عاج در هر کجای دنیا؛ از آمریکا و آمریکای لاتین، تا قلب آفریقا و تا سینه خونین کشورهای آسیایی. بیهوده نیست که هنوز هم شنیدن نامش لرزه بر اندام بسیاری می‌اندازد.

http://rozaneh-group.com/archive/86/mehr/cheguara/n00057823-r-b-013.jpg http://rozaneh-group.com/archive/86/mehr/cheguara/n00057823-r-b-019.jpg

از سخنان و بیانیه های ارزشمند چه گوارا:

ژان پل سارتر: ساعتی که ما وعده دیدار داشتیم غیر عادی بود:نیمه شب تازه بخت یار ما بود،چه روزنامه نگاران و مسافران خارجی باید خوشحال باشند، که اجازه دیدار طولانی بیابند.ولو آنکه ساعت۲ یا ۳ پس از نیمه شب باشد.برای ورود به اتاق کارش از اتاقی بزرگ که مبل و بساطی نداشت.تنها پای دیوارها میز و چوکی چیده شده بود. در گوشه ای میزی و تلفونی بود . . . در باز شد و ما وارد شدیم افسر یاغی با کلاه نظامی اما چهره شاداب و نرم که حالت صبحدم داشت. او چه گوارا بود. ایا از زیر دوش بیرون امده بود؟ چرا نه؟ موضوع ان است که شب پیش از سر شب به کار پرداخته و چاشت و ناهار را در اتاق کار صرف کرده و عده ای را پذیرفته بود، حالا هم قرار بود پس از من کسانی را بپذیرد . . . و این جاست که تکرار کلام پاسکال را میگوید: (دیگر بایستی نخفت).

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

چه گوارا با شنیدن صدای چند فیر- که همان زمان یک رزمنده چریک بولیویایی و یک پرویی را به خاک افگنده بود - دانست که مسوول اعدامش دچار تردید شده است، با استواری فریاد زد:

 (فیر کن، نترس، شما یک مرد را می کشید).

تران (مسئول اعدام چه گوارا) صحنه را ترک کرد و بار دیگر گفتند فرمان را تکرار کنند. انگاه او با رگبار اسلحه از کمر به پایین، حکم اعدام را اجرا کرد. بنابر این جلادان دستور داشتند که او را از سینه و سر هدف قرار ندهند تا مرگش به تعویق بیفتد. این تصمیم ظالمانه عذاب چه گوارا را طولانی میکند تا اینکه، افسری که مست بوده است، گلوله ای به پهلوی او فیر می کند و زندگی چه گوارا خاتمه می دهد. این شیوه رفتار درست بر نقطه مقابل احترامی بود که چه گوارا بدون استثنا به افسران و سربازان بسیاری نشان می داد که به اسارت میگرفت. برای چه گوارا ساعتهای پایانی زندگی در چنگ دشمنان فرومایه قطعا بسیار تلخ بوده است. اما هیچ کس بهتر از او آمادگی گذراندن چنان آزمونی را نداشت.

 Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

چه گوارا : «یك بار دیگر دنده هاى رزى نانت - اسب دن كیشوت را بر پاشنه هایم احساس مى كنم و سپر به دست راه مى افتم. من اعتقاد دارم نبرد تنها راه كسانى است كه براى آزادى خود مى جنگند، من به پیمان خود عمل میكنم. بعدها ممكن است بسیارى از آدم ها مرا یك ماجراجو خطاب كنند. این دروغ نیست، من یك ماجراجو هستم اما از نوعى دیگر. از آنهایى كه براى اثبات ایمانشان زندگى رابه بازى مى گیرند. ممكن است زندگى من در این مسیر به پایان برسد، من دنبال مرگ نمیگردم اما احتمال رویارویى با آن وجود دارد پس شاید این آخرین خدا حافظى من باشد. حالا یك تمایل شدید كه من آن را با شور و شوق یك هنرمند صیقل داده ام، پاهاى لرزان و ریه هاى خسته ام را استوار نگه مى دارد. من مى روم. گه گاه این فرمانده كوچك قرن بیستم را یاد كنید و از پسر یاغى خود بوسه اى را بپذیرید.»

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

زندگی یعنی جنگ در راه عقیده:

من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی برعکس یک مسیحی و بشردوست هستم، در مقایسه با آنچه من باور دارم بی‌ ارزش به ‌نظر می ‌رسد. من به‌ جای این‌ که اجازه بدهم به یک صلیب میخ ‌کوب شوم و یا از نظر انسانی ترحم و شفقت دشمنان را مطالبه نمایم، بلکه با هر سلاحی که دستم به آن برسد می ‌جنگم.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

از نامه چه گوارا به کاسترو: در این لحظه چیزهای بسیاری را به یاد می آورم زمانی که تو را در خانه ماریا انتونیا ملاقات کردم و تو مرا به همراهی خواندی تدارکات کار مشحون از هیجان و تنش بود. روزی پرسیده شد که اگر مرگ پیش اید به چه کسی باید اطلاع داد.امکان وقوع این فکر تمامی ما را تکان داد. بعدها دانستیم که این امکان به وقوع خواهد پیوست.

در یک انقلاب (اگر واقعی باشد) یا پیروز می شوی یا جان میبازی. رفقای بسیاری در مسیر حرکت به سوی پیروزی فروغلتیدند. امروز رخدادها لحن دراماتیک کمتری دارند زیرا ما پخته تر شده اما حوادث تکرار میشوند احساس می کنم سهم خود را در وظیفه ای که مرا به انقلاب کوبا و به سرزمین خویش پیوند می داد ایفا کردم.از این رو به تو رفقا و به مردمت بدرود میگویم.از پُست هایم در رهبری حزب پُست وزارت و مقام فرماندهی کوبا رسماً استعفا میدهم، هیچ پدیده قانونی مرا به کوبا مرتبط نمی سازد. یگانه پیوند موجود، طبیعتی دیگر دارد.

از نوع پیوندهایی که برخلاف انتصابات وظیفوی، گسستنی نیست. به زندگی گذشته می نگرم و براین باورم که با وقف خود و با هم گرایی کافی در راه تحکیم پیروزی انقلابی کار کرده ام تنها ضعف جدیم این بود که در لحظات نخست و در ساعات اولیه معرفت، به تو اعتماد کافی نکردم و به شایستگی هایت در مقام یک رهبری و یک انقلابی با سرعتی شایسته پی نبردم. من روزهای با شکوهی را تجربه کرده ام.در روزهای درخشان و نیز اندوه بار بحران کارائیب، در کنار تو، به افتخار تعلق به خلقمان نائل آمده ام. در ان روزها به ندرت سیاستمداری درخشان تر از تو یافت می شد.

مفتخرم که بی هیچ تردیدی از تو پیروی کردم و با شیوه ی تفکر، نگرش و ارزیابی خطرات و پرنسیب های تو اشنا شدم. دیگر ملل جهان یاری نه چندان مهم مرا طلب می کنند. من می توانم دست به کاری بزنم که برای ما زمان عزیمت فرا رسیده است. باید بدانی که این عزیمت با امیزه ای از شادی و غم همراه است. به عنوان کسی که سهمی در پی افکندن ای بنا داشته است، ناب ترین امیدها و عزیز ترین

کسانی را که دوست می دارم در این جا برجا می گذارم. من مردمی را ترک میکنم مرا همچون فرزندی پذیرا شدند. این، بخشی از روح مرا جریحه دار می کند و من ایمانی را که تو به من آموختی، روح انقلابی خلقم را احساس، انجام مقدس ترین وظایف نبرد بر ضد امپریالیسم در هر نقطه که ممکن است، را با خود به جبهه های جنگی تازه میبرم. این، خود یک منبع قدرت است. 

قدرتی بیش از قدرت التیام عمیق ترین جراحت ها. یک بار دیگر مبرا بودن کوبا را از هر گونه مسوولیتی اعلام میکنم، جز ان چه که ریشه در نمونه واقع شدنش در مبارزه دارد. حتی اگر در لحظه های پایانی زندگیم در زیر آسمانی غیر از کوبا باشد، فکرم متوجه ان مردم و به ویژه درباره توست. من سپاسگذار اموزش ها و سرمشق قرار گرفتن هایت هستم و سعی خواهم کرد تا آخرین نتایج کارهایم به آن وفادار بمانم. هویت من همواره با سیاست خارجی انقلابمان رنگ خورده است.

این جایگاه را هم چنان حفظ خواهم کرد. هر جا هستم، مسوولیت یک انقلابی کوبایی بودن را از یاد نخواهم برد و در خور ان رفتار خواهم بود.از این که هیچ چیز مادی برای همسرم و فرزندانم بر جا نمی گذارم متاثر نیستم. و چون میدانم که دولت نیازهای زندگی و امکان تحصیل شان را در حد کفایت تامین خواهد کرد، برایشان چیزی طلب نمی کنم. حرف های بسیاری دارم که با تو و با مردم مان در میان بگذارم، اما احساس میکنم چندان ضروری نیستند. واژه ها را که دوست دارم، بیان کنند. در این یادداشت نیز عجولانه نگاشته شده اند، نکته درخوری یافت نمی شود. همواره به پیش به سوی پیروزی، میهن یا مرگ، با تمام شور انقلابی ام تو را در اغوش می کشم.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

نامه چه گوارا از گوتمالا به مادرش: من اینجا از طریق آلرژی شناسی میتوانم بسیار ثروتمند شوم ولی این وحشتناك ترین خیانتی است كه میتوانم مرتکب شوم. من یک سوسیالیست مسافرم.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

هریک از ثمرات فضیلتهای شما مانند ستاره‌ ای است که خاموش می ‌شود ولی پرتو آن هنوز در جاده نجومی خود طی مراحل می‌کند. همچنین پرتو اعمال حسنه شما راه می‌ پیماید، حتی در صورتی که خود عمل مدتها است به انجام رسیده باشد، پس هرقدر اعمال شما فراموش و دفن شود، اشعه آنها همیشه فروزان خواهد ماند.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

. . . زیرا ازادتریم.اسکلت ازادی ما قبلا شکل گرفته است. هنوز گوشت و لباس به این اسکلت نیامده است. ولی ما انها را خواهیم ساخت.و بهای ازادی خود و حفاظت از ان را با خون و ایثار پرداخت می کنیم.ایثار و فداکاری ما اگاهانه است. مسیر ازادی طولانی و در بعضی از قسمت ها ناشناخته است.ما محدودیت های خود را درک میکنیم. ما انسان قرن بیست و یک را می سازیم.

 Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

هر اقدام ما بانگ نبردی است به ضد امپریالیسم . . . مرگ هر جا و هر زمان ممکن است ما را غافلگیر کند. بگذار به او خوش امد بگوییم، مشروط بر اینکه بانگ پیکارمان دست کم به گوش یک گوش شنوا رسیده باشد، مشروط بر اینکه دستی دیگر به یاری دراز شود.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

هر قطره خون که ریخته می شود در سرزمینی که در زیر پرچمش زاده نشدی، تجربه است که به زنده ماندگان منتقل می شود تا بعدا آن را در مبارزه برای رهایی کشورشان به کار برند، هم چنان که خلقی که خودرا آزاد می سازند قدمی بر می دارند در پیکاری برای رهایی خودمان.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

بگذارید انترناسیونالیسم اصیل پرولتری توسعه یابد، بگذارید پرچمی که ما در سایه اش می جنگیم، امر مقدس رهایی بشریت باشد، چنان که مردن در زیر پرچم مبارزان ویتنام، ونزوئلا، گواتمالا، گینه، کلمبیا، بولیوی می تواند برای یک فرد امریکای لاتینی، یک اسیایی، یک افریقایی و حتی یک اروپایی به همان میزان با شکوه و مطلوب است.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

مردم یک نقطه یا شهر را هرگز نمی توان با دیدن تمثال های زیبای حضرت مریم در کلیسا و یا بازدید موزیم هایشان شناخت. روح من همواره نزد بیماران بستری در شفاخانه ها، آزادگان زندانی یا نزد رهگذارانی است که انسان با آنها پیمان دوستی می بندد.

Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

در سفر از نزدیك با فقر، گرسنگى و بیمارى آشنا شدم. فهمیدم به علت نداشتن وسیله نمیتوانم كودكان مریض را معالجه كنم و تنزل سطح كار را مشاهده كردم. من دریافتم كه چیز دیگرى هم به اهمیت یك محقق مشهور یا یك داکتر بزرگ بودن وجود دارد و آن كمك به مردم فقیر بود.

 Click Here For Get More Mail From Sare2008 Group

مردم را دریاب! هرگز سازش نکن! آری کسانی که سازش نمی کنند٬ می میرند٬ اما مرگ شان عین حیات و زندگی ست. آری اگر اینطور بی تفاوت باشی تو نیز می میری٬ اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود. از گلوله نترس! تو روح گلوله ای. گلوله از زبان تو سخن خواهد گفت و از عمل تو فیر خواهد شد. آه٬ تو نمی دانی که تا چه اندازه کمک هایت به مردم مفید است. مردمی که تو را قربانی خواهند کرد.

(گفتگویی که چه گوارا قبل از چریک شدنش در دوران جوانی با خود داشت)

از کتاب (تند باد بر شکر) اثری از ژان پل سارتر

 ناگفته های از فیدل کاسترو

http://i32.tinypic.com/nltlx2.jpghttp://w1.1559.telia.com/~u155900388/images/Che_Fidel_snak.jpg

هر اقدام ما بانگ نبردی است به ضد امپریالیسم . . . مرگ هر جا و هر زمان ممکن است ما را غافلگیر کند. بگذار به او خوش امد بگوییم، مشروط بر اینکه بانگ پیکارمان دست کم به گوش یک گوش شنوا رسیده باشد، مشروط بر اینکه دستی دیگر به یاری دراز شود.

http://irapic.com/uploads/1215992442.jpghttp://www.fararu.com/images/docs/000006/n000%206368-r-b-007.jpg

فیدِل کاسترو روز (به اسپانیاییFidel Castro Ruz) ( متولدی ۱۳ اگست ۱۹۲۶ میلادی). او در شهر بیران واقع در شهر سابق اورینته به دنیا امد. خانواده ی او از زمینداران مرفه بودند.او بعد از گزراندن دوره ی ابتدایی در روستا به مدرسه ای خصوصی واقع در شهر سانتیاگو در کوبا و بعد هاوانا رفت و سپس از دانشکده ی حقوق دانشگاه هاوانا فارغ التحصیل شد. کاسترو زمانی که محصل بود به یک گروه محصلین پیوست که علیه فساد سیاسی مبارزه میکرد.او در سال ۱۹۴۷ عضو حزب مردم کوبا شد که به حزب ارتدکس هم شهرت داشت. وی سپس رهبر جناح چپ حزب شد و همان سال داوطلب عضویت در یک گروه مسلح برای مبارزه علیه دیکتاتوری تروخیو در جمهوری دومینیکن شد. این گروه نتوانست از کوبا خارج شود. بارها فیدل کاسترو در طرح ریزی و اجرای این گونه نقشه های ضد امپریالیستی نقش داشت. اودر ۱۹۵۹ توانست دیکتاتوری باتیستارا شکست دهد و تا امروز رهبر و برای کوبا باقی بماند.

فیدل کاسترو رهبر فعلی کشور کوبا، اولین بار در سال ۱۹۵۹ پس از رهبری جنبشی که منجر به براندازی حکومت باتیستا (Fulgencio Batista)  شد، به مقام نخست وزیری کوبا برگزیده شد و تا سال ۱۹۷۶ سمت خود را حفظ نمود. در آن سال او علاوه بر ریاست هیئت وزیران به ریاست مجلس این کشور نیز منصوب شد.

کاسترو اولین منشی حزب کمونیست کوبا در سال ۱۹۶۵ بود که فعالیت هایش منجر به تغییر فضای سیاسی و استقرار جمهوری سوسیالیستی در کوبا شد. در حال حاضر او بالاترین درجه نظامی در اردوی کوبا را داراست. در ۳۱ جولای ۲۰۰۶ کاسترو به دلیل عمل جراحی روده، کلیه مسئولیت هایش را تا زمان بهبودی کامل، به طور موقت به برادرش (Raúl) رائول واگذار کرده است.

شیفتگی کاسترو به فعالیت های سیاسی به زمان تحصیلش در پوهنتون هاوانا بر می گردد. جو سیاسی نامناسب حاکم بر آن زمان، بستر لازم جهت تشکیل گروهک ها و احزاب مختلف در کوبا را فراهم آورده بود. میل و اشتیاق به رهبری در وجود اکثر محصلین موج می زد. کاسترو نیز مانند دیگر محصلین در فعالیت های سیاسی حضوری گسترده داشت.

در سال ۱۹۴۷، با قوت گرفتن ناعدالتی اجتماعی در فضای حاکم بر کوبا، کاسترو به عضویت پارتیدو ارتودوکسوس (Partido Ortodoxos)  که در آن زمان به تازه گی توسط ادورادو چیباس  (Eduardo Chibás) تشکیل شده بود، درآمد. این گروه هر چند در انظار عمومی چهره های مقبول و موجی نبودند، خواسته اصلی شان اصلاح اوضاع اجتماعی و برقراری عدالت در کوبا بود. در حقیقت آنها آزادی و استقلال سیاسی، اقتصادی کوبا و رهایی اش از سلطه کشور آمریکا را هدف قرار داده بودند. علیرغم اینکه چیباس (Chibás) در آن سال در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد، کاسترو کماکان دنباله رو و متعهد به او باقی ماند. در سال ۱۹۵۱،  Chibás با فیر گلوله خودکشی کرد. به هنگام مرگ نیز کاسترو را در کنار خود داشت.

چهره سیاسی کاسترو با انتقادات ناسیونالیستی شدیدش به حکومت باتیستا و سلطه سیاسی آمریکا بر کشور کوبا آغاز شد و به تدریج مقامات صاحب نفوذ را متوجه خود کرد. در سال ۱۹۵۳ او رهبری عملیات حمله به کاغوش سربازان مونکادا (Moncada) را عهده دار شد، این حمله با شکست مواجه شد، کاسترو دستگیر، محاکمه و به زندان افتاد. پس از آزادی به مکزیک رفت تا بتواند آموزش های لازم به منظور عملی نمودن طرح حمله پارتیزانی به کوبا را دریافت نماید. حمله ای که در سال ۱۹۵۶ به وقوع پیوست.

کاسترو در ابتدا خارج از کوبا، با کشور های آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی روابطی برقرار نموده بود، در سال ۱۹۶۱ پس از آنکه عملیات Bay of  Pigs در کوبا توسط آمریکا با شکست مواجه شد، روابط خارجی دولت کاسترو با آمریکا تیره و تار شد، در عین حال روابط نزدیک تر و حسنه ای با شوروی برقرار کرد.

در سال ۱۹۹۱ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست کاسترو تغییر موضع داد و از حمایت هوگو چاوز (Hugo Chávez) در ونزوئلا و اوو مورالس (Evo Morales) در بولیوی برخوردار شد.

در داخل کوبا فیدل کاسترو سیاست های اقتصادی بسیاری با هدف متمرکز نمودن اقتصاد کشورش به اجرا گذاشته، از جمله بهسازی مزارع، اشتراکی نمودن زراعت و ملی سازی صنایع در کوبا. به علاوه رسیدگی به سلامت و تحصیل عمومی از جمله طرح های اجتماعی است که کاسترو در داخل این کشور به مرحله عمل درآورده است.

تا کنون بیش از ۶۰۰ مورد اقدام ناموفق به ترور کاسترو توسط عوامل CIA انجام پذیرفته است.

اکثر از او به عنوان مبارز و مرد انقلاب و قدرت یاد می‌ كنند كه مرگش آنها را متاثر می‌ كند.

فیدل كاسترو در شهر اورینته در شرق كوبا به دنیا آمد. خانواده او اسپانیایى‌هایى بودند كه به امید آینده‌اى بهتر به كوبا مهاجرت كرده بودند و پدرش با سرمایه ‌گذارى در خط آهن كوبا به كار نقل و انتقال شكر در كوبا مشغول شد و از وضعیت مالى خوبى برخوردار بود. كاسترو به همراه برادرش رائول به مكزیك رفتند و جنبش ۲۶ جولاى را به راه انداختند و با ارنستو چه گوارا انقلابى آرژانتینى، اردوی انقلاب را سازماندهى و شروع به عضو گیرى كردند.

در دوم دسامبر سال ۱۹۵۶ فیدل و ۸۱  مرد مسلح در ساحل كوبا پیاده شدند. به غیر از كاسترو، چه ‌گوارا و رائول به همراه نو نفر دیگر، بقیه كشته یا دستگیر شدند و فیدل و دیگران به كوه‌هاى "سیراماسترا" رفته و عملیات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند. داوطلبان زیادى از سرتاسر كوبا به آنها پیوستند و پیروزى ‌هایى نیز نصیب كاسترو در برابر اردوی فاقد اخلاق باتیستا شد.

دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمایت مى كردند و فیدل به آنها قول اصلاحات ارضى داده بود. در حالى كه آمریكا از باتیستا حمایت مى ‌كرد و نیروهاى دولتى با كمك هاى آمریكا مواضع انقلابى ها را بمباران سنگین مى كردند. اواسط سال ۱۹۵۸ مخالفان زیادى به جنبش مبارزه با باتیستا پیوستند. در ماه دسامبر

نیروهاى جنبش ۲۶ جولاى به رهبرى چه گوارا به شهر "سانتاكلارا" حمله كرده و شكست سنگینى به نیروهاى باتیستا دادند.

در اول جنوری ۱۹۵۹ نیروهاى ۳۰ هزار نفرى کاسترو و چه گوارا دولت كوبا را در اختیار گرفتند. دیگر فعالان سیاسى از حمایت مردمى برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود. در ۱۶ فبروری همان سال فیدل به عنوان نخست وزیر دولت جدید سوگند یاد كرد.

بلافاصله ایالات متحده آمریكا اعلام كرد دیكتاتورى در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات را اجرا كرد و با ملى كردن منافع و دارایى هاى آمریكا در كوبا، حكومت سوسیالیست خود را آغاز كرد.

بسیارى از ثروتمندان كوبا به آمریكا گریختند تا به كمك سیا دولت كاسترو را سرنگون كنند. در اپریل ۱۹۶۱ فراریان كوبا با كمك سیا عملیات "خلیج خوك‌ها" را اجرا كردند كه شكست سختى به همراه داشت.

اتحاد جماهیر شوروى اعلام كرد علیه آمریكا وارد جنگ خواهد شد و در سال ۱۹۶۲ راکت ‌هاى هسته‌ اى خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمریكا از این اقدام شوروى، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پیدا كرد تا اینكه آمریكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروى، كلاهك‌هاى هسته‌اى خود را از كوبا خارج كرد.

از اولین روزهای به قدرت رسیدن كاسترو، نقشه‌ های مختلفی برای ترور او طراحی و اجرا شد.

شاید معروف ترین تلاش برای ترور كاسترو همان سگرت برگ معروف باشد. سگرت برگی كه دانشمندان سازمان سیا ساخته بودند و به جای تنباكو از مواد منفجره پر شده و قرار بود در صورت كاسترو منفجر شود. تیم محافظان كاسترو این طرح را هم مثل خیلی طرح‌های دیگر كشف و خنثی كردند. نقشه‌ هایی كه برای ترور کاسترو طرحریزی گردیده، فابیان اسكالانته رئیس سابق سرویس‌ های امنیتی كوبا تعداد آنها را ۶۳۸ مورد ذكر كرده است. برای همین است كه خیلی‌ها عقیده دارند نام فیدل كاسترو باید از نظر تعداد دفعاتی كه به جانش سوء قصد شده، در كتاب ركوردها ثبت شود. فیدل كاسترو، در وصیت‌ نامه ‌ی سیاسی خود چنین بیان می‌ كند: انقلاب كوبا دسترنج یك نفر نیست و نمی‌تواند هم باشد. این انقلاب حاصل قهرمانی‌ های یك خلق تسلیم‌ ناپذیر است. میلیون‌ها كوبایی آماده ‌اند از این انقلاب تا آخرین قطره‌ خون به دفاع برخیزند. هیچ نیرویی در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم بشكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسیالیسم و از همه بیشتر سوسیالیسم، ماندگار خواهد بود.

 منبع: زندگی یک مرد مبارز، کاسترو نیم قرن افتخار و استقامت، فرار و، تبادل نظر، زندگی نامه چه گوارا و کاسترو . . .

  بگذارید انترناسیونالیسم اصیل پرولتری توسعه یابد، بگذارید پرچمی که ما در سایه اش می جنگیم، امر مقدس رهایی بشریت باشد، چنان که مردن در زیر پرچم مبارزان ویتنام، ونزوئلا، کلمبیا، بولیوی می تواند برای یک فرد امریکای لاتینی، یک آسیایی، یک افریقایی و حتی یک اروپایی به همان میزان با شکوه و مطلوب است.

 

جمعه، ۱۶ جنوری ۲۰۰۹

 

 توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.
Copyright©2006 Esalat

47kpjx3

 

www.esalat.org