چرا نظام پارلمانی؟
شنبه، ۱ اگست ۲۰۰۹
وزیر یا والی هرقدر شخصی با فرهنگ، صادق و دلسوز هم باشد ناگزير است بخاطر حفظ مقام و موقعيت خود فقط باشاره ولينعمت خويش راه برود و همواره از او "استخاره" کند، و قتيکه کابينه "ميمونوار" از يک فرد اطاعت نموده و همچو "برده" گوش به فرمان باشند رهبر بتدريج "ديکتاتور و خودکامه" ميشود و نه تنها حکومت بلکه دولت نيز، فاسد و عقيم، بخاطريکه حکومت بر پارلمان و محاکم سخت تأثيرگذار است شما هرگز در کشوريکه حکومت فاسد و ضعيف داشته باشد نميتوانيد پارلمان، دادگاه و څارنوالی قوی و صالح پيدا کنيد.
نظامی که اعضای کابينه در آن نتوانند مافيضميرشان را "بدون ترس و ترديد" بيان کنند و پارلمان نتواند مانع فزون طلبی و انحراف حکومت شود و محاکم در نفاذ قانون محافظه کار و دست نيگر قوه مجريه باشند يک نظام توتاليتر، عقيم و ناکام است در حاليکه در نظام های حتی شبه دمکراتيک اعضای کابينه ميتوانند رئيس دولت را نقد کنند يا با طرح و نظرش مخالفت ورزند چون مشارکت بر شالوده منافع ملی و معيارهاست چنانچه خانم تزیپی لڤنی، وزیر خارجۀ اسرائيل از ایهود اولمرت خواست تا فوراً استعفی بدهد چرا که متهم بارتشا، تقلب و فساد اداری شده بود اما در افغانستان در حاليکه حتی خانواده رئيس جمهور متهم به قاچاق مواد مخدر، غصب املاک دولتی، تاراج و سوء استفاده از قدرت ميشوند، فساد اداری بيداد ميکند، تقلب، ارتشاء، خيانت و حتی نقض مکرر قانون اساسی جزء کارهای روزمره جناب و تيم اوست بازهم خودرا کانديد ميکند و برايش کابينه، مامورين عاليرتبۀ ملکی و نظامی دولت و خوانين کمپاين ميکنند چون همه شريک دزد و رفيق قافله اند.
هميشه در نظام های دمکراتيک هريک از سه مرجع قدرت، رقابت ميکنند بنابرين کمبودها و معائب هم را برملا ميسازند و در آئينۀ رسانه ها مردم برين مراجع فشار مي آورند تا وضع خودرا بهبود بخشند و از تکرار اشتباهات امتناع ورزند ولی در نظام های توتاليتر رشوت، اختلاس، قانونگريزی و رابطه سالاری از حکومت شروع ميشود و پارلمان و محاکم را نيز فاسد و فلج ميسازد چون حکومت هم به پارلمان "حق السکوت" ميدهد و هم به محاکم تا خدمتگذارش باشند و خود نيز "اختلاس" "غدر" و "تقلب" ميکند و از تجار و ملاک "رشوت" گرفته و کارهای غيرقانونی آنهارا انجام ميدهد مردم در چنين نظام های نه تنها مصدر مشروعيت و منبع الهام رژيم نيستند بلکه قربانی ميشوند قربانی نيرنگ و خيانت حکام، قربانی جعل و دروغ مافيای قدرت، قربانی زد و بندهای خصوصی حلقات فرصت طلب، قربانی قانون ستيزی خداوندگار تيغ و طلا و تسبيح و بالاخره قربانی يک دولت فاسد و ضعيف و عقيم که فرصتها را هدر ميدهد و امکانات را ضائع ميسازد بخاطريکه چنين حکومت های هرگز قادر برفع مشکلات جامعه نخواهند شد زيرا چنانچه اوباما ميگويد: پیشرفت هرکشوری مستلزم داشتن حکومت مقتدر است" البته خيلی ها ميان حکومت مقتدر و متمرکز فرق گذاشته نميتوانند چنانکه ميان مشارکت در قدرت و دولت که از مصائب کشور ماست.
پس اگر نظامی مبتنی بر ترکيب قومی باشد نظام فاسد و ضعيف است و اگر مبتنی بر حاکميت فردی باشد نظام توتاليتر و مزدور است و اگرمبتنی برقابت حزبی باشد نظام ملی و دمکراتيک است بخاطريکه بتوان يک چنين نظامی ساخت بايد اولا بستر رشد احزاب سياسی را هموار کرد يگانه الترناتيف تبعيض و تعصب، رشد و تقويۀ احزاب سياسی و دمکراتيک است در حزب است که مردم ميتوانند بتدريج از فراز قوم، زبان، منطقه و مذهب پرواز و بسوی يک هدف مشترک بروند و بر يک "محور ملی" جمع شوند.
حزب است که ميتواند توده های وسيع مردم را بدور از "گرايشات ناسالم و منافع نامشروع" تنظيم و رهبری کند تا همه با هم بدفاع از حقوق مشترک خويش برخيزند حزب است که ميتواند سطح درک و دانش سياسی و اجتماعی افراد جامعه را بالا برد و توده های "غافل و پراگنده" را بيدار و منسجم سازد و "شخصيت" و "ظرفيت" سازد انسانهای سازمانيافته خيلی زود رشد ميکنند و مطرح ميشوند اگر نظام در افغانستان نيز، حزبی نشود حتما قومی خواهد شد و رقابت های قومی ميتواند برخلاف گذشته، زمينه ساز تجزيۀ افغانستان باشد حزب است که ميتواند از مرزهای تنگ نژادی و مذهبی و سمتی و زبانی که زشت ترين مانع رشد شخصيت انسان و پيشرفت جامعه ميشوند عبور کند چنين گرايشات عقيم و منفی همواره در عدم موجوديت احزاب ملی در جوامع بدوی خيلی زياد رشد ميکنند.
وقتی "عدالت اجتماعی" نبود "قوميت" مطرح ميشود و صف بنديهای قومی، خرد ستيزی، شئونيزم، بيگانه پرستی، حس انتقام جوئی و بالاخره خشونت را در جامعه توليد ميکند خشونتی که جز تخريب و خيانت پيامدی ندارد ولی عدالت را جز در پرتو حاکميت ملی و دمکراتيک نميتوان پياده ساخت و چنين حاکميتی را جز بوسيله رقابت حزبی نميتوان بوجود آورد افغانستان بخاطريکه ازين لجنزار قوم و زبان و سمت و مذهب محوری که بارزترين عامل بحران در مدار تاريخ کشور بوده اند نجات يابد بايد نظام فردی و توتاليترش را تغییر دهد و حاکميت احزاب را در پرتو نظام پارلمانی تصويب و منظور نمايد حزب سازی مفيدتر از قومبازی است هرکه حزبی ميسازد ناگزير است کارهای خوبی کند طرح های مفيدی بريزد و در ميان مردم برود ولی کسانيکه با عواطف و مشکلات قوم و نژادشان بازی و تجارت ميکنند هميشه مصروف معامله و "خريد و فروش" سرنوشت عوام بوده و بر تنور شئونیزم پترول ميريزند.
شوربختانه افغانستان بسوی تجزيه ميرود زيرا گرايشات نژادی و سمتی و زبانی را که جناب کرزی با تقسيم کرسيها برهبران و متنفذين قومی برجسته ميسازد از لويه جرگۀ قانون اساسی شروع شد قانونیکه مردم افغانستان را عملا و قانونا در سرود ملی باقوام تقسيم کرد و برين مبناست که امروز هرکسی نه بخاطر اهليت خود بلکه از سنگر قومی وارد معرکۀ قدرت ميشود و بديهی است که چنين رقابت های منفی عواقب خطرناک داشته باشد پس ما بخاطريکه تهداب ملت سازی را گذاشته باشيم نه تنها سيستم رياستی را بلکه محتوای سرود ملی را نيز بايد تغییر داد تا حزبگرائی جانشين قوم پرستی شود بخاطريکه مبارزات انتخاباتی، حزبی نيست کانديدها با کارت قومی رقابت ميکنند تا حديکه خوانين اخطار ميدهند که اگر برهبر قومی آنها هرکسی رأی ندهد اورا ميکشند و کرزی بدأنسوی مرز ستاد انتخاباتی خودرا با پول ميفرستد تا حمايت پشتونها را جلب کند بدون آنکه ازين "خيانت ملی" خجالت بکشد مردمی که برای رهبران اسلام آباد رای ميدهند، در پارلمان کشور شان نماينده دارند و در کليدی ترين پست های ملکی و نظامی پاکستان کار ميکنند وقتی برای افغانستان نيز رهبر تعیین ميکنند و در امور کشور ما مداخله، چطور ميتوان بازهم از حاکميت ملی سخن راند؟ وقتی رهبر افغانستان را مردمی از وراء مرزها تعیین کنند پس باراء مردم باميان و بدخشان و--- چه نيازی دارد؟ چون نياز ندارد به احتياجات و مشکلات آنها توجه هم نخواهد کرد.
اگر ما در کشور، نظامی داشته باشيم که عوض افراد توسط احزاب رهبری شود قندهاری خيلی راحت تر ميتواند با جوزجانی تفاهم کند چون هردو هدف و برنامۀ مشترک دارند مولانا ميگويد: ای بساهند و وترک همزبان وی بساد و ترک، چون بيگانگان ولی تا زمانيکه نظام، توتاليتر "متمرکز و انحصاری" باشد قبيله سالار است نظامی که قوميت را بر اهليت ترجيح ميدهد و شايسته سالاری و ارزشمداری و قانونگرائی در آن نه بحيث هدف و استراتیژی و قاعده کاری بلکه بعنوان ابزار سياسی مطرح است و تا زمانيکه چنين باشد نخبه های مليتها در برابر هم مصروف جنگی هرچند مرموز و مخفيانه اند و هريک ميخواهد طرح و تلاش ديگری را خنثی سازد.
تقسيم قدرت بر اساس فيصدی قومی هرگز دولت وفاق ملی را بوجود آورده نميتواند بلکه باعث تضاد ملی ميشود خصوصا در جوامع بدوی تا زمانيکه احزاب، عوض اشخاص و اقوام رقایت نکنند شايسته سالاری نميتواند جانشين رابطه سالاری شود حزب است که ميتواندطراح برنامه ها و ساز و کارهای بزرگ و جامع شود و جلو تحميل سليقه های شخصی ارباب زور وزر و تزوير خصوصا حکام را بگيرد امروز در افريقای جنوبی رهبر حزب در يک انتخابات آزاد و دمکراتيک رئيس جمهور ميشود وقتی اشتباه ميکند حزب اورا برکنار ميسازد چون ديگر نظام، فرد محور نيست که عبدالرحمان سفاک، ملا عمر شياد يا کرزی ماکياوليست بتوانند هر چی دلتنگ شان خواست بکنند بلکه "اصول" و "قانون"، حکومت ميکند قانونيکه همه اتباع در برابرش يکسان مسئول اند و حقوق و حيثيت شهروندی واحد و ترديد ناپذير دارند بقدريکه رئيس جمهور اگر مرتکب اشتباهی شود همان کيفری را خواهد يافت که دادگاه بر هر مجرم ديگری صادر ميکند مگر در غرب کمتر شخصيت های طراز اول و رهبران دولتی را ديديم که زندانی شدند؟ کسانيرا که در کشورهای مانند افغانستان ميتوانند با پرداخت رشوت يا واسطه بری الذمه شوند چنانچه پرويز کامبخش دانشجوی جوان باتهام کاپی و مطالعۀ فقط يک مقاله از انترنت محکوم باعدام ميشود و بعد از مداخلۀ جامعه جهانی و تلاش بيدريغ داخلی ۲۰ سال محبوس ولی بزرگترين قاچاقبران حرفوی، تروريستان معروف و کسانيکه بر کودکان هشت ساله تجاوز کرده اند بخاطريکه عضو خانواده تيم رئيس جمهور اند رها ميشوند در چنين دولت قبيله سالار و ارزش ستيز کسانيکه واسطه و رابطه دارند حتی مرتکب شنيع ترين جنايات يا خيانت شده باشند عفو ميشوند ولی کسانيکه از طبقۀ محروم و محکوم جامعه اند با يک اشتباه اندک عمری در سلول زندان باقيمانده و حتی اعدام خواهند شد چون نظام، قومی و طبقاتی است و نه ملی و دمکراتيک که بر شالوده حاکميت قانون استوار باشد.
غم انگيز اينکه هر قدر نظام، متمرکز و فرد محور باشد فاسد تر هم ميشود فساد نظام های ممالک عقبمانده ناشی از حاکميت فرديست که توسط باندهای چاپلوس، فرصت طلب، نيرنگباز، قاچاقبر، قومگرا، جاسوس و غارتگر اداره ميشوند چون درين نظام ها روابط عوض قانون همچو خون در شريان دولت جريان دارد که مار هيچوقت کبوتر نخواهد زاد ولی نظام حزبی و قانون محور "غير متمرکز و کثرتگرا" بر شالوده تفکيک قوا و تقسيم وظائف استوار است و هرکسی در دولت ديگری را زير چشم دارد بقدريکه رهبران فاسد و ضعيف ناگزير از استعفاء بلکه استيضاح ميشوند و کسانيکه نتوانند ثابت کنند که واجد شرايط رهبری اند با زور و تزوير مانند کرزی نميتوانند حکومت کنند.
فائده بزرگتر نظام پارلمانی در شورای ملی تبارز ميکند بدين معنا که در نظام رياستی چون احزاب نقش کليدی ندارند افراد اند که در پارلمان بنام مردم وارد معامله ميشوند و در هر شرايطی موضع خودرا در بدل منافع شخصی تغییر ميدهند چنانکه هيکل نويسنده عرب برخی نمايندگان کشورش را نام می برد که باثر چنين زد و بندها و حمايت از مواضع حکومت، مجرمين، مافيای مواد مخدر و قاچاق انسان و آثار عتيقه و جاسوسی مالک شرکت ها و ملياردها دالر شده و هر خيانت و اشتباه حکومت را توجيه کردند حالانکه در نظام پارلمانی احزاب، اهداف و برنامه ها هستند که در پارلمان رقابت ميکنند و طرف حکومت در پارلمان اشخاص نه بلکه احزابی اند که عليه اکثريت حاکم در پارلمان و حکومت ائتلاف کرده اند بنابرين قاعده حکومت نميتواند بر پارلمان از طريق تطميع افراد نفوذ يابد و هرگز کارتهای سرخ بعد از يک شب سبز نخواهند شد يا رئيس حکومت نميتواند وزيری را که خلع صلاحيت شده ديگر حمايت کند.
عصر ما عصر مديريت، تکنالوژی، جهانی شدن و سيستم سالاريست و تا زمانيکه سيستم سياسی واداری در کشور ما مدرنيزه و از نو ريخته نشود هر کسی غير از کرزی هم بقدرت برسد جز چند چهره، ديگر هيچ چيزی تغییر نخواهد کرد اگر خارجی ها عوض ازدياد لشکرشان سیستمی را در افغانستان ميساختند هرگز پول های سرازير شده چنين به هدر نمی رفت و مسير ما روشن و تکليف مردم آشکار ميشد ولی بعد از بن جز تغییر نام شاهی و يک سفيده کاری بر منزل کهنه و فرسوده، هيچ چيزی تغییر نکرد چون مردم ما قربانی طرح و توطئۀ پاکستان و خودخواهی و جهالت سياسی رهبران خود شد و بايد تاريخ را بار ديگر تکرار کنيم.
افغانستان به نظام سازی نياز دارد تا حکمرانی، نظامی که بتواند جامعه را بسازد بحران امروز ناشی از نبود يک جامعه مدنی است چنين جامعه ای را فقط دولت ملی ميتواند بسازد و دولت ملی را جز احزاب ملی ساخته نميتوانند در يک سازمان سياسی افرادی ميتوانند جمع شوند که افکار و اهداف مشترک داشته باشند و نيازهای واحدی، بدور از انتظار است که تعداد زيادی از سراسر کشور بر محور خيانت توافق کنند پيامبر اکرم {ص} ميگويد: امت من هیچگاه بر محور باطل متحد نمی شوند).
حزب نازی در آلمان استثناء بود بخاطريکه نازيها نه تنها در اروپا مرتکب جنايات وحشيانه شدند بلکه جنگ جهانی را شعله ور ساختند نبايد مردم جرمنی ديگر به احزاب سياسی رای ميدادند؟ از کجا معلوم که همين احزاب و سازمانهای جدا شده از حزب دمکرتيک خلق افغانستان اگر از طريق انتخابات بقدرت برسند مصدر خدمات شايان بوطن نشوند؟ علاوه برين نه گروه ها و سازمانهای جداشده از حزب دموکراتیک خلق و نه راست قديم ديگر ايديالوژيک مانده اند امروز استاد ربانی با جنرال گلابزوی و استاد سياف با سفير امريکا در يک ظرف غذا ميخورند، گلبدين بوزارت خارجۀ انگليس نماينده ميفرستد، شينواری آواز بانوان را تجويز ميدهد، راکتی با شکريه بارکزی در شوری فرکسيون ميسازد و طالبان بنابر شواهد و مدارک انکار ناپذير از برخی کشورهای عضو ائتلاف پول و سلاح گرفته و روستار تره کی در مصاحبه با تلويزيون پيام افغان ميگويد: اگر جامعه جهانی برهبری امريکا "مقاومت ملی" را برسميت شناخته و اجازه دهند که تمام نيروهای مطرح در افغانستان از جمله طالبان يک حکومت مؤقت تشکيل داده و سپس انتخابات را براه اندازند طالبان به خروج فوری ناتو پافشاری نخواهند کرد اين سخن تئوریسن و نطاق شورشيان در غرب ميرساند که جنگ مخالفين مسلح، انگيزه سياسی دارد تا دينی.
در هر کشوريکه احزاب قوی و ملی سراغ ندارد حاکميت، قومی و استبدادی است پس مردم افغانستان به نظام پارلمانی نياز مبرم و بيشتر دارند نظامی که قدرت را از مرکز بولايت توسعه بخشد و مشارکت ملی را در عمل تبارز دهد نظامی که از مردم و در خدمت مردم باشد ولی اين راه دشواريست که با موانع و مشکلات زيادی روبرو خواهد شد چرا که عبور از يک حاکميت تک محور، قبيله سالار، خانوادگی و طبقاتی به يک نظام ملی، مدرن، مردمی و دمکراتيک آنقدر هم ساده نيست که هزينه نداشته باشد خوانين و مافيای مواد مخدر و مشايخ مفتخوار درين سيستم فرسوده منافع سرشار دارند که نميتوانند شاهد تحول درين نظام باشند و خاموش مانند؟ توزيع قدرت در ولايات نه تنها زمينه ساز تجزيه، چنانچه مخالفين نظام پارلمانی ادعا ميکنند، نيست، بلکه باعث تحکيم وحدت ملی و روابط سازمانيافتۀ قانونی نهادهای دولتی نيزميشود.
وقتی نظام، ملی و دمکراتيک شد آراء مردم شمشيری ميشود بر حلقوم مفسدين و مجرمين، کشور ما در حالت گذار ازين قراردادهای تاريخ گذشتۀ اجتماعی و جامعۀ بدوی است و بايد مردم همه چيز شان را نوسازی کنند ولی سوال اينجاست که تا فکر کسی نو نشود چيزی را ميتواند از نوسازد؟ پس تا فرهنگ دمکراسی ترويج نيابد و تا بيداری سياسی مردم کاناليزه و اکادميک نشود نميتوان عنعنات عقيم تاريخی و خرافات اجتماعی را کمرنگ ساخت بدبختانه در جوامع بدوی و سربسته عوض عقل، همواره عواطف {احساسات} وارد معرکۀ سرنوشت ميشود عواطفی که همواره در برابر مدرنيزم، پلوراليزم، سنت شکنی، ابتکار و ديگر انديشی توسط ارباب منافع بخصوص استخدام ميشود و مردم را از درک واقعيتهای دردناک غافل ميسازد تا حديکه اين مردم هميشه بر ضد منافع خود موضع گرفته و بدفاع از دشمنان در کمين خفته و مرموز شان می پردازند بنابرين مردم بايد بيأموزند که چه کنند و چرا؟
لبنان از يک کشور جنگزده و سربسته و غرق در خشونت های قومی و مذهبی بخاطری خيلی سريع به الگوی از کشورهای دمکراتيک و پيشرفته در خاورميانه تبديل شد که رسانه ها بوظيفه خود عمل کردند اين رسانه ها دانشگاهی شدند برای تدريس و ترويج فرهنگ سياسی {حيات مدنی قانونمدار و سازمانيافته}، همديگر پذيری {تسامح، تواضع، حزم و گذشت}، رقابت مشروع {فرهنگ رقابت در جامعه}، حقوق بشر {شناخت مبادی حقوق بشر و شهروندی} و پلوراليزم {تکثرگرائی و تنوع فرهنگی و سياسی} که ذهنيت مردم را با مناظره های اکادميک فرهنگی، سياسی و تاريخی وقفه ناپذير از کانال های مخصوص چنين مباحث داغ، صريح و جدی تغییر دادند کسيکه تصور ميکرد فقط با ميلۀ سلاح ميتواند حقوق خودرا بدست آورد يا قوم و مذهب او بهترين است نظرش تغییر کرد و متوجه شد که بايد راه های مشروع و مردمی را جستجو کند تا در "دهکده جهانی" ديگر محکوم و همچو مجرمی از جامعه تجريد نشود چرا که در جهان ديگری زندگی ميکند جهانی که همه چيزش تغییر کرده است ولی در افغانستان ازين مباحث هنوز هم خبری نيست و حتی کانديدان رياست جمهوری از مناظره فرار ميکنند چون درين توهم اند که "حقيقت مطلق" با خودشان است و ديگر هيچ چرا که هنوز هم در کشور ما فرهنگ جنگ، خشونت، نيرنگ و فرار از مسئوليت پذيری حاکم است.
گرچی شنيدم که خرم تلويزيونی را باين منظور و نشر فقط اخبار رويدست دارد ولی با در نظرداشت تجارب چندين ساله ميتوان پنداشت که هدف از چنين ابتکاری قبل از اينکه تدوير مباحث آزاد علمی در مسائل حاد ملی باشد تخدير عوام و ذهنيت سازی در مسير منافع و مطالب رژيم است و فقط کسانی را وزارت درين ميزگردها دعوت خواهد کرد که از خطوط سرخ عبور نکنند و از جانب ديگر سوالات جدی و جامع را هرگز مطرح نخواهند کرد.
تا دولت ملی نداشته باشيم وحدت ملی توهمی بيش نيست با زور و تزوير، ديگر نميتوان حق تعیین سرنوشت را از کسی گرفت پس بهتر است که به ارزشهای دمکراتيک و اصل تکثرگرائی اعتراف کنيم و مرزهای قانونی حقوق ديگران را بحيث خطوط سرخ منافع ملی عبور ناپذير سازيم.
کسانيکه ميخواهند مشکل افغانستان را با فرمولهای قومی حل نموده و جنگ را توجيه اقتصادی کنند غيرمستقيم بدفاع از طالبان مصروف هستند يعنی تروريزم را توجيه ميکنند و برای طالبان تبليغ عامل ديگر، عدم مجازات مجرمين از جمله تروريستهاست که طالبان را جرئت بخشيده تا بدون ترس و تشويش افراد شان را در کابل و ديگر ولايات سازماندهی کنند.
کاشکه اوباما عوض ۲۱ هزار عسکر، ۲۱ هزار دستگاه راديوتلويزيون در کشور نصب ميکرد تا رستاخيز و تحولی در افکار و عنعنات عوام بوجود ميأورد چون: خلق را تقليدشان برباد داد ای دوصد لعنت برين تقليد باد جنگ امروز در منطقه، جنگ ميان سنت و مدرنيزم است، ميان پلوراليزم و قبيله سالاری "باورها و رسوم حاکم درين مناطق"، ميان تجدد و تحجر و بالاخره ميان خرافات و ايجابات چنين جنگی را نميتوان جز با سلاح فرهنگ برد چون فرهنگ و خشونت در برابر هم قرار دارند کسانيکه کتاب را بدريا ميأندازند بدون شک درين جنگ منافع و مشارکت دارند از جريان مصاحبه با دستگير شدگان معلوم ميشود که چقدر جاهل اند و چطور استخبارات پاکستان و ایران از طريق مدارس و روحانيون وابسته و اجيرش جوانان خوشباور و ساده لوحی را در دام ميأندازد؟ عواطف دينی کسانيکه درک و دانش سياسی ندارند بستر تغذيۀ تروريزم و استخبارات خارجی شده است که اگر باين مردم تبليغات نشود قرنها قربانی ميشوند مردم بايد بيدار شوند تا زير نام دفاع از اسلام و جهاد فی سبيل الله و مقاومت عليه اشغال و برتريخواهی بيش ازين در خدمت استخبارات پاکستان و ایران قرار نگيرند پس قبائل عوض ادارات مجلل وهايوی و اربکی "مليشه" و تجهيزات نظامی بانکشاف فکری نياز دارند برسانه هايکه عقائد خوارج را نقد کنند و برای مردم تفهيم که دين چيزيست و استفاده از دين چيز ديگری. دولت اسلامی تا کنون از سازماندهی روحانيون عليه تروريزم نه تنها عاجز مانده است بلکه شورای علماء که مفتيان دولتی و درباری اند معاش را از حکومت ميگيرند و خدمت را به طالبان يعنی جناح نظامی و افغانی القاعده ميکنند چون کفر از مکه خيزد مسلمانی ديگر کجا ماند؟
مردم افغانستان امروز به دولتی نياز دارند که فرهنگ ستيز نباشد. علت اينجاست که هنوز ما ذهنيت استبدادی و خودمحور يعنی قبيله وی داريم ذهنيتی که نظام های متمرکز در افغانستان ترويج نموده اند زيرا که رهبر در کشور حيثيت پدر در خانواده را دارد ربی زدنی علما -------------
بقلم : حاجی اخگر
تاريخ : ۳۰-جوزای ۱۳۸۸
کانادا- تورنتو- کانادا
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat