پنجشنبه، ۲۲ مارچ ۲۰۱۲
استاد (صباح)
اقای صادق صبا! از ویکی پدیا یا دانشنامه از اد که وسیله همفکرا ن تان نوشته شده کاپی نموده بدون اینکه منبع و ماخذ را تذکر بدهید، خود بگویید که به این عملکرد زشت چه اسمی میگذارید؟؟؟
اینهم منبع اصلی کاپی صادق صبا:
جناب اقای صادق صبا فرو رفته در افکار پوچ و عقده مندانه، نمیدانم با کدام زبان با تو حرف زد زیرا نه به تفکر دیگران حرمت میگذاری و نه خود سواد کافی تحقیقی و پژوهشی داری و به قول معروف بدون خودت همه سفسطه میخوانند. متاسفانه تحقیقت را نمیپذیرید و بحث با شما و همفکرا ن تان به مفهوم مشت کوبیدن در هوا است. باز هم در یک نبشته تازه در ستون گزیده های تارنمای بی بی سی فارسی، بدون نام نویسنده و یا پژوهشگر و تهیه کننده، عقده مندانه از سوال های من به معرفی زرتشت پرداخته و در مقابل افتاب انگشت گرفته اید. و به زبان ساده باز هم کاسه مسی و قاشق فلزی و اش داغی داغ را عرضه کرده اید. و در دل زیر بغلی می نوازید که مسوولین سرویس جهانی بی بی سی پارسی نمیدانند و تو سوار مرکب مراد هستی و ممکن در خلوت قسم خورده باشی که همه را مات میکنی و خودرا چیز فهم جا میزنی.
بی خبر از اینکه این راه که تو میروی به قول خود تان به کوچه علی چپ میرود.
اقای صبا، من سنت شکنانه نمیخواهم نوشته تانرا سطر به سطر پاسخ بدهم، زیرا نه ان را خود نبشته اید و بلکه قسمتهای مهم اش را از ویکی پدیا به سرقت برده اید و از جانب دیگر در ان مقاله چیزی به درد بخور وجود ندارد که دل خوش نموده اید و میخواهید با این یاوه گویی افتخارات دیگران را بخود تان نسبت بدهید. به گونه مثال دنیا معترف است که سید جمال الدین افغانی و از افغانستان بوده و شما دوپای را در یک کفش نموده لجاجت دارید که سید جمال الدین ایرانی است و بدون اینکه خم به ابرو بیاورید و یا وجدانا خجالت بکشید. اگر بگویم که فردوسی، مولانای بلخ، علی سینای بلخی، عبدالرحمن جامی، عطار، خواجه انصار. . . در کجا و کدام سطر اثرهای جاودانه خویش نان را نون، چشم را چیش، سرخ را قرمز، سیاه را مشکی، سپاس و تشکر را مرسی. . . گفته اند؟؟؟
ایا میدانید این زمامداران در کجا ها فرمان رانده اند؟؟؟ سلجوقیان، خوارزمشاهیان، محمود غزنوی، غوریان، تیموریان، بابریان، احمد شاه کبیر(ابدالی) . . .
مسجد نوگنبد و اتشکده نو بهار در کجا و زرتشت از کدام سرزمین است؟؟؟
قابل توجه بی بی سی و صادق صبا
مسجد نه گنبد یا حج پیاده که در قریه (ده رازی) مربوط ولسوالی بلخ موقیعت دارد در نخست معبد بودایان بود و بعد از فتح اسلام از سوی فاتحین عرب این معبد به مسجد مسلمانان مبدل گردید.
وضعیت کنونی این مسجد از لحاظ ایستادگی ستون ها و سقف نهایت در خطربوده و ممکن افات طبیعی بتواند با گذشت محدود زمان کلا این مسجد را تخریب کند. این اولین مسجد اسلام در سطح منطقه می باشد که نخست مربوط خاندان برمکی ها بود و بعد از اینکه اسلام در خراسان دین مردم قبول شد گنبد های این مسجد کاملا از بین رفته و تنها ستون های ریخته و شکسته ان باقی مانده است.
اتشکدهء نوبهار و نواسنگارامه دو ابده از جمله پنجاه و هشت ابده در بلخ بشمار میروند که در چهارصد متری دیوارهای بلخ قرار داشته و فعلا تمام قسمت های این دو ابده از بین رفته و به توده خاک تبدیل شده اند.
دقیقا این دو محل اتشکده های زردشتیان و محل عبادت بودایی ها بود که در زمان کنشکا، پادشاه کوشانی ها در قرن اول میلادی بنا یافته بود. نو بهار یا نو بهارا که در شاهنامه فردوسی از ان زیاد یاد گردیده نه تنها در سرزمین کنونی ما از شهرت خوب برخوردار است بلکه در کشورهای چون چین، هند، نپال و ایران نیز مردم با نام این اتشکده ها اشنا هستند. اتشکده نو بهار بلخ هر روز در حال تخریب شدن است و از ان چیزی باقی نمانده، مردم قسمت های زیاد ان را به زمین زراعتی تبدیل کرده اند و حتی خشت های ان را سرقت کرده اند.
موقعیت افغانستان در تمدن جهانی
افغانستان یکی از اولین کانونهای تمدن در جهان محسوب می گردد. در اسیا قدیمترین کانون تمدن جهان بین النهرین و سرزمین کلده است که تاریخ ان از پنج هزار سال قبل از میلاد شروع می شود و مبادی علم ریاضی و نجوم از انهاست.
کانون دوم تمدن کشور مصر در افریقا است که از سه هزار سال قبل از میلاد معلومات حکمت، ریاضی، طب و نجوم داشتند.
کانون سوم سواحل مشرقی مدیترانه و فلسطین است که در آن فینقی ها و بنی اسرایل از سه هزار تا دو هزار سال قبل از میلاد در بحر پیمای، تجارت و صناعت نساجی پیش قدم بودند.
کانون چهارم کشور چین است که تاریخ ان سه هزار سال قبل از میلاد تخمین می شود. چین دارای یک تمدن مستقل در صنایع نساجی، نقاشی، سنگ تراشی، رنگسازی، کاغذ و باروت سازی و همچنان موسیقی، ادبیات و فلسفه بود.
کانون پنجم فلات اریان و دوطرفه هندوکش (افغانستان) است. افغانستان از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد دارای زراعت و ابیاری پیشرفته و شهر اباد و پر نفوس بود. طی هزار سال اول قبل از میلاد صنایع دستی، مسکوکات، طب، نجوم، نساجی و فلزکاری رواج داشت.
کانون ششم کشور هند است که یکنیم هزار سال قبل از میلاد حکمت، فلسفه، منطق، ریاضی، طب و نجوم رشد قابل ملاحظه و تمدن مستقل دا شتند که در دکن و سیلون نیز منتشر گردیده است.
کانون هفتم در اروپا و دو شبه جزیره یونان و ایتالیا بود که از یکهزار سال قبل از میلاد کشور یونان اساس عظیمی برای علوم و فلسفه، طب، نجوم، ریاضی، هندسه . . . گذاشتند. همچنان روم قدیم پیرو علوم یونان بودند که مرکز ناشر تمدن در قسمتی از جهان شدند.
یکی از مشخصات دوره تاریخی افغانستان این است که با بیشترین مدنیتهای تاریخی جهان اشنا است. افغانستان هم با مدنیت سواحل مدیترانه اشنا و هم با مدنیت های هند و چین داخل داد وستد مدنی بوده است. افغانستان سرزمینی است که از لحاظ تحقیقات تاریخ و باستان شناسی به کارِ زیادی نیاز دارد تا اثار و معلومات کافی از تمدن های گذشته را کشف نموده مورد مطالعه قرار دهند.
از مغاره قره کمر در ایبک ولایت سمنگان اسلحه چقماقی و سامانی استخوانی بدست ا مده است که متعلق بمردم دوره عتیق حجر است که از این آلات برای شکار حیوانات و جمع آوری میوه و حبوبات مورد استفاده قرار می گرفت. یکی از مغاره های مهم افغانستان قدیم مغاره عظیم چهلستون در بامیان است. روی همرفته میتوان گفت جامعه افغانستان از (۲۰۰۰۰) سال قبل از میلاد موجود بوده و مراحل مختلف تکا مل را طی کرده از یک جامعه بدوی اشتراکی، طایفوی وما درشاهی داخل ومراحل مختلف فلزات گردیده که در این وقت مس جای الات سنگی را گرفت وتبر، د شنه، کا رد، بیل . . . ساختند. مالداری وانکشا ف زراعت مقام مردر ا بالا برد وتقدم زن برمرد از بین رفت.
در سال (۱۹۶۵ م) داکتر لوی دوپری امریکایی در نتیجه حفریات خود در اق کپرک در جنوب شهر مزار شریف و کنار دریای بلخ آثاری از قبیل آیینه برنجی، انگشتر و دست بند، اسلحه های چقماقی، قیزه اسپ و نگین لاجورد انگشتر و غیره شواهد بدست آورد که متعلق به دوره جدید حجر از دو تا سه هزار سال ( ق م) است. این محقق امریکایی معتقد است که این آثار از عمق بیشتر زمین از یک د وره قدیم و زند گی انسانها بیشتر از بیست هزار سال (ق م)نمایند گی می کند. چنین اثار تا اکنون از اسیای مرکزی و هندوستان بدست نیامده است.
افغانستان در قدیم با سرز مین هم ساحه بود که بین فارس و هند قرار داشت و یونانی های قدیم آنرا اریانا می خواندند. در فارس قدیم بنام (ایریا) یا (ایریانا) در سانسکریت (اریا ورته) یا (ورثه) و در ز ند بنام (اریایی ویجو) یاد می شد. آریانا قدیمترین نام افغانستان از عهد اویستا هزار سال قبل از میلاد تا قرن پنجم میلادی در طول تاریخ و طی یکنیم هزار سال به این کشور اطلاق میشد. در اویستا این نام به شکل ایریانا ذکر گرد یده. مفهوم آریانا به معنی کشور مردمان (اعلی، نجیب زاده و آزاده) می باشد. چونکه کلمه سانسکریت اریا به مفهوم ازاده، نجیب و نجیب زاده می باشد، محترم، ممتاز و شریف معنا و تعبیر شده است. حدود آریانا در شرق به دریای سند. جنوب به بحر هند متصل و در شمال کوههای پاراپامیزوس سرحد آن بود. از غرب کرمان ویزد را شامل میگردید. کلمه آریانا برای اولین بار در کتاب (اراتسفن) در قرن سوم قبل از میلاد به شکل یونانی دیده میشود. داکتر عیسی بهنام) در مورد ساکنین اولیه این سرزمین می نویسد:
(اینها مردمان بودند که در حدود (۲۹۰۰ ق م) از سوی شمال به طرف دهانه رود هیرمند که در نتیجه شرایط بخصوصی برای شهرنشینی مناسب بود سرا زیر شدند و سپس هزار سال بعد در زمانی که مسیر رود هیرمند تغییر یافت این مردم به طرف دره پنجاب مهاجرت کردند ودر انجا امپراطوری بزرگ موهنجودار و وهراپه یا هاراپا را تشکیل دادند .)
آریانا ی قدیم یا افغانستان امروز تاریخ چند هزار ساله پر از نشیب و فراز دارد. که این نمایانگر حماسه افرینی و دوران زندگی صلح امیز در طی قرنهای متمادی بوده است. در افغانستان اثار قبل از تاریخ که مربوط به دوره سنگ صیقل و فلز است کشف گردیده است. در انو نزدیک مروه اثار استعمال مس د یده شده که در آریانا یا افغانستان قبل از هجرت آریایی ها مدنیتی و جود داشت. در نادعلی، زرنج سیستان، نال جاله وان و مندیگک و دیگر مناطق اثار مشکوف گر د یده که تاریخ ان به ۷۰۰۰ الی ۸۰۰۰ سال می رسد که این تعلق می گیرد به انسانهای که قبل از آریایی ها در افغانستان سکو نت دا شتند. در صحرای هزار سم که در شمال افغانستان و هندوکش موقعیت دارد در مغاره های طبیعی ان اثار بود و باش انسانهای اولیه به مشاهده رسیده است، همچنان در شمال آریانا انطر ف دریای امو اسکلیت انسانی کشف گردیده که تاریخ ان به ۱۰۰۰۰۰ الی ۱۵۰۰۰۰ سال می ر سد، شاید این اسکلیت به انسانهای اندر ننتال تعلق داشته باشد، مورخین و باستان شناسان عقیده دا رند که قبل از آمدن آریایی ها در آریانا سیاه پوستان زند گی داشتند که طرف هند و غرب آریانا فرار و در مدیا و پارس به نژاد سامیها مخلوط شده اند. در مورد وطن اصلی آریایی ها نظریاتی مختلف وجود دارد بعضی ها اریانم واهیگو را ساحل بالتیک برخی کناره های دریای سیاه و عده ای سواحل شرقی و شمال خزر می دانند. بعضی دانشمندان عقیده دارند که مسکن اصلی آریایی ها پامیر و سرچشمه دریای امو اکسوس می باشد. آریایی ها در اغاز هجرت شان ابتدا به بخدی یا بلخ کوچیدند. گو بینو عقیده دارد که آریایی ها ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد به بخدی هجرت نموده اند، بعضی ها هجرت انها را در بخدی ۳۰۰۰ قبل از میلاد تخمین می نمایند. آریایی ها بعد از مدت طویلی بنا بر تراکم نفوس و تنگ بودن چراگاه ها و یا عوامل طبیعی و یا در اثر جنگهای قبیلوی مجبور به هجرت شده اند. آریایی ها از بخدی به طرف جنوب افغانستان از راه هریوا به اراکوزیا و بعد به سند هو هجرت نمودند. مورخین تاریخ هجرت آریایی ها را جانب سند هو (هند) ۱۲۰۰ ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد می دانند شاخه دیگر از آریایی ها جانب نیسا و از نیسا به هریوا و از انجا جانب غرب کشور به مدیا و پارس هجرت کرده اند که این شاخه آریایی ها با نژاد سامی مخلوط شده و تحت تاثیر مدنیت غیر آریایی در آمدند. درین جا نباید فراموش کرد که در زمان شاهان بخدی در پارس و ماد سلطنت ها وجود نداشت اگر شاهان نیز وجود داشت محلی و کوچک بودند، اسم ماد و پارس تنها در کتیبه های فاتحین سامی دیده می شود. در اوستا از این نامها یادی نشده است. از این بر می آید که زردشت و مدنیت اوستایی به خاک آریانا و افغانستان امروز تعلق دارد و ادعا های پارسی ها (ایرانی ها) کاملا عاری از حقیقت تاریخی است. در اوستا از شانزده قطعه زمین در آریانا یاد گردیده که این شانزده قطعه زمین در ساحه آریانا یا افغانستان فعلی شامل می باشد که در این شانزده قطعه زمین ماد و پارس شامل نیست. ایالات شاهنشاهی بخدی آریانا قرار ذیل می باشد:
۱ اریانم واهیگو محل اصلی و اولی آریایی ها.
۲ بخدی (بلخ).
۳ سفید یانا (ثمر قند).
۴ مورو (حوزه مرغاب).
۵ نیسا یا (میمنه).
۶ هریوا یا آریانا (حوزه هریرود و هرات).
۷ و یکره ته (کوفن، کابل).
۸ او روا (کوهستانهای جنوب شرق غزنه).
۹ حننتا (گرگان).
۱۰ هرا و یتی (حوزه ارغنداب).
۱۱ هیتو مینت (حوزه هلمند).
۱۲ داغاد (علاقه داغ بدخشان).
۱۳ کخره (غز نی).
۱۴ وارونا.
۱۵ هپتاند و (دریای سند و پنجاب).
۱۶ را نگه (اراضی متصل سر چشمه سیحون).
اوستا از کوههای که در حدود آریانا موقعیت دا رد. مانند کوه پار و پاهی زوس (هندوکش) که معنی ان کوه بزرگ و پرواز عقاب میباشد کوه سپتی تا گونا گیری (سفید کوه) کوه تیر (تیرا ) پورا نا (کوه پروان) و غیره نیز یاد نموده است.
حدود آریانا:
غربا تا خلیج فارس.
شرقا تا اقصای پنجاب.
شمالا تا جلگه سیحون.
و جنوبا الی ریگستان های بلوچستان تا بحر هند می ر سد.
اسکندر نیز از شش ولایت بزرگ آریانا یاد می کند که عبارتند از ولایات:
۱ - اریا (هرا ت)
۲ - در ا نگیانا (سیستان)
۳ - ما ر گیانا (مر غا ب)
۴ - ا را کو ز یا (ا ر غند ا ب کند ها ر)
۵ - گدر و ز یا (بلو چستان)
۶ - بخد ی (بلخ).
امپرا طوری آریانا در دوره سلطان محمود غزنوی از دریاچه اورال تا بحر هند و از عرا ق عجم تا رودخانه جمنا و گنگا امتداد داشت. در زمان احمد شاه ابدالی نیز تا این حدود شامل بود.
گو بینو عقیده دارد که دولت ماد آریایی خالص نبوده، وی ما را ابتدا آریایی و بعد سامی می دانند او می گوید (مادها و پارسی ها از مدنیت کلدای اثور ها متاثر بوده خط میخی در زمان هخامنشی ها، لباس و طرز معیشیت انها حجاری و طرز سیستم خانه سازی، شهر سازی و ارایش موی به اثوریها می ماند.
همچنان آریایی ها در هند نیز با سیاه پوستان امیخته تحت تاثیر مدنیت انها در امدند و اهسته اهسته خصوصیات آریایی بودن خودرا از دست می دهند. مورخین عقیده دارند که آریایی های اصیل را باید در افغانستان جستجو کرد. مدنیت بخدی ما از مدنیت پارس و هند قدامت دارد زیرا مدنیت ویدی و استا از بخدی مرکز بزرگ آریانا سرچشمه گرفته است، مدنیت ویدی طرف هند و مدنیت استای جانب غرب راه پیموده است. آریایی ها قبل از مدنیت ویدی و اوستای کوچی و نیمه مدنی بودند و مذهب شان پرستش عناصر طبیعی مانند ا فتاب پرستی و غیره بود. آریایی ها خو درا نجیب، دلاور، جنگجو و مهمان نواز می دانستند و معنی آریایی ان است که آریانا مسکن کسانی اند که نجیب و شریف است. آریایی ها پیشه کشاورزی را شریف می خواندند از این رو مفهوم شریف و نجیب را بخود گرفت.
دوسن مارتین از روی سرودهای ویدی می نویسد:
(که نام اریا به گویندگان سرود های ویدی گفته می شود.) اگراین نظر را قبول کنیم پس آریانا معنی کشور سرود ها را می دهد.
در اوستا نام اریا به ایریا تبدیل شده است، اریا و ایریا تغییرات لهجه وی بوده اما اریا قدامت دا رد و در سرودهای ویدی که قبل از اوستا سروده شده در ان نام اریا دیده می شود.
در کتاب قدیم یونانی نیز اریا گفته شده است. این کتاب که در سال های ا خیر بدست امده است و در موزیم ملی کابل وجود داشت، به دوره کنیشکا تعلق دارد نام آریانا در ان نیز دیده می شود.
در بخدی مهد گهوا ره آریایی ها بوده در ان دو مذهب یا دو مدنیت ظهور نموده است. یکی مذهب یا مدنیت ویدی و دیگری مدنیت اوستا از یک منبع یعنی بخدی یا باکتریانا، بلهیکا منشه گرفته است. جغرافیه اوستا و جغرافیه ویدا یکی است، با هجرت آریایی ها جانب جنوب آریانا سرودهای ویدی از بخدی به سند هو (هند) انتقال داده می شود. با سرودهای ویدی دوره تاریخی افغانستان اغاز می گردد. سرودها طور شفاهی سینه به سینه به نسلهای اینده نقل می گردد و بعد در چهار کتاب در ج می گردد.
سرود های ویدی و ضع ز ندگی مادی و مذهبی آریایی ها را بیان می کند.
چهار کتاب ویدی عبارتند از:
ریگ ویدی
سام وید
اتها و وید
ویجور وید.
یکی از سلاله و دولت مقتدر و متمدن تاریخ کشور ما که از حیث تمدن و غنای فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی انزمان یعنی از سال ۴۰ میلادی تا ۲۲۰ میلادی در شرق و قاره اسیا از پیشرفته ترین و متمدن تر ین دولتها بشما ر میر فت. دولت کوشانی یا سلاله اقوام یو چی ها میباشد. زمانیکه کوشانیها در کشور ما بنای دولت مقتدر شانرا گذاشتند اصلا از قاره امریکا در روی نقشه جهان خبری در دست نبود. کوشانیها که جز قبیله سیتی ها که اصلا در کاشغرستان ساکن بودند و با کشور چین همسایگی داشتند در حوزه های سیحون و شمال بحیره خزر و شمال بحیره سیاه زندگی داشتند.
کوشانیها بعد از عبور از رود جیحون باختر را اشغال و بنای یک دولت مقتدر را در سرزمین ما گذاشتند. انان با زنده گی مادی و معنوی و فرهنگ ساکنان کشور ما مخلوط شده و ایالت های کشور ما را که بصورت ملوک الطوایفی اداره میشد یکی نموده اساس یک دولت مقتدر را گذاشتند. اولین پادشاه کوشانیها (کجولا کد فزس) است که از هندوکش گذ شته و دولت کابلستان را بافوذ پارتیها از بین برد.
کابلستان و کاپیسا را تا رود سند باختر و سغد یانه متصل ساخت. و در غرب تا ایالت پارتیا (خراسان کنونی) پیش رفت و انرا تابع دولت مرکزی خویش گردانید. بدین ترتیب بعد از دولت یونانی باختری دولت سرتا سری افغانستان بار دیگر تشکیل گردید.
بعد از "کدفزس" یما کدفزس دوم پسرش هندوستان شمالی را تسخیر نمود و بعد از آن برای قرارداد روابط سیاسی اقتصادی نمایندگانی را بدربار "ترا جان" امپراتوری رومی اعزام نمود. زیرا رومی ها سواحل اسیای مدیترانه یعنی انسجام راه تجارتی ابریشم را گرفته بودند. چون رومی ها مردمان پولدار و تجملی و مشتاق پارچه های ابریشمین چین و عطریات و ادویه هندوستان بودند. میتوانستند در مبادله این اشیا که راه ترانزیستی ان در دست افغانستان بود طلای بسیاری را در بازار های افغانستان سرازیر نمایند. لذا یما کد فزس دوم خواست که بواسطه تسخیر کاشغرستان سر رشته راه ابریشم را از انحصار دولت چین بیرون بکشد و همه امتیازات را از آن خود بسازد که متاسفانه با وجود جنگهای خونین با چین نتوانست به چنین مامول خویش موفق گردد. مقتدر ترین پادشاه کوشانی افغانستان کانیشکا است که بین سالهای ۱۶۰ - ۱۲۰ م در افغانستان سلطنت کرده است. و این شخص پایتخت را از شمال هندوکش بجنوب ان منتقل و شهر بگرام را پایتخت تابستانی و شهر پشاور را پایتخت زمستانی خود قرا ر داد وی در شمال غرب دولت اشکانی را مغلوب کرده و در شمال شرق ترکستان چینی "کاشغر، یار کند وختن" را فتح و شهزادگانی چینی را گروگان گرفت. حدود قلمرو او بین دریای گنگاه و جیحون الی ایران میرسید. و آخرین شاه کوشانی "اسودوا" است. ۲۲ - ۱۸۲ در هند از بین میرود. دولت کوشانی از این لحاظ در تاریخ باستان کشور ما دارای اهمیت و ارزش است موقف افغانستان را در بین جوامع متمدن متبارز میسازد. زیرا در این وقت کشور دارای تاسیسات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی بود. و تجارت و داد و ستد و عبور و مرور کاروان های ابریشم و عطریات و ادویه هندوستان از راه ابریشم در کشور ما در جریان بود. وجود کاریزها و تونل ها برای آبیاری، صنعت، داشتن لباسها بشکل امروز و تعدد دین و مذهب همه ثبوت انکار ناپذیر از مدنیت و ثقافت در کشور ما است.
مروری بر زنده گی زردشت
یکی از شخصیتهای معروف تاریخ کشور ما زردشت و یا زردشت را حکیم فرزانه و مذهبی بلخ باستان است که در شرق و غرب جهان قدیم معروف بود. بسکه شخصیت برازنده داشت. از روز گاران باستان میان اقوام مختلف ایرانیها هندیها یونانیها و رومیها مشهور بود که برای وی داستانها و افسانه های گوناگون را نسبت میدهند بزرگترین کارنامه زردشت در تحولات فکری اجتماعی ادبی و لسانی قبایل آریایی ها در دوره یا عصر (ویدی) و (اوستایی) اصلاحات ا جتماعی و مذهبی وی و بوجود اوردن کتاب (اوستا) وی میباشد که محققان و مورخان برای روشن ساختن قدامت تاریخ کهن و باستانی کشور ما از ان استفاده مینمایند.
بلخ و کاپیسا و کندهارا از زمانه های باستان دارای دانشمندان و شعرا بوده اند که در انوقت انانرا (ریشی) یاد مینمودند که وظایف ایشان را علاوه از شعر گویی و سرود خوانی رهبری و رهنمایی و اصلاح حال و احوال مردمان نیز بوده است. مسلما زردشت هم اخرین این (ریشی) ها بوده که در بلخ در عصر گشتاسپه از شاهان دودمان اسپه های بلخی مقارن یکهزار قبل از میلاد میزیسته اند.
بعد از انکه زردشت در در با ر گشتا سپه به پا د شا ه بلخ معر و ف شدبا ا ین خانواده در حالیکه پدران و اجداد زردشت هم از اشراف و سرداران محلی بود و دارای گله های زیادی گوسفند شتر و اسپ بودند بنای خویشی را میگذارد و از ایشان زن میگیرد.
زردشت در تمام متون و در (گاتا) قدیمترین مجموعه سخنان او بصفت (سفید تمان) یعنی (سفید نژاد) و (سفید دامن) که به اصطلاح انرا پاکدامن و پارسا میتوان ترجمه کرد خوانده شده که این امر صبغه و اصالت آریایی بودن و حیثیت خانوادگی انرا در جامعه انروزی نشان میدهد. ارزشمندی و برازندگی زردشت در بوجود اوردن کتاب مشهورش (اوستا) میباشد. زیرا برای بار اول در تاریخ نهضتهای فکری تاریخ کهن و باستانی کشور ما زردشت اولین شخصیت است که آیین یکتا پرستی و یا (مزد یسنا) را در بلخ بمیان آورد. با و جودی که مردم به ارباب الانواع و خدایان متعدد ایمان داشتند. کتاب (اوستا) یگانه ماخذ معتبر روزگاران قدیم تاریخ کهن کشور ما است که بعد از ان مجموعه کتاب (ویدی) را دومین کتاب آریاییها میتوان خواند که ان حاوی پنج حصه یا قسمت میباشد که عبارتند از:
یسنا
و یسپرد
وندیداد
یشت
- خورده اوستا.
بر خی قسمتهای ا ین کتاب (اوستا) منظوم و متباقی ان منثوراست. این کتاب حاوی گفتار کردار - اند از ه معلومات فزیکی و جغرافیای ا فکار فلسفی اخلاقی و ادبی میباشد. بدینسان کتاب اوستای زردشت برای محققان و مورخین در جهت روشن ساختن مدنیت و تمدن قدیم کشور ما قابل قدر و ارزشمند و مایه افتخاراست. اندیشه و وسعت نظر زردشت بحیث یک حکیم و دانشمند از اندم تا ایندم در جوامع انسانی طرفداران بیشماری دارد و اساس فکری آنرا سه گفتار ذیل تشکیل میدهد:
گفتار نیک
کردار نیک
پندار نیک
این سه نکته بنیادی اساس فکری ویرا تشکیل میداد. بحق که این دستورالعمل اخلاقی و اجتماعی و انسانی وی در هر حال و هر زمان بحال انسانها صدق میکند و از همین سبب است که وی در تاریخ نهضتهای فکری قدیم دارای جایگاه خاصی میباشد.
در حالیکه برخی ممالک دیگر در آنزمان بحالت توحش و نیمه متمدن حیات بسر می بردند و از ممالک متمدن امروزی چون انگلستان و امریکا وجود نداشت که این امر خود ثبوتی بر پیشینه تمدن و قدامات ان در سرزمین ما بوده است.
افتخار آفرینان سرزمین خراسان قبلی و افغانستان کنونی
ابو مسلم خراسانی!
نام کود کی وی (بهزادان) که بعداً بنام ابومسلم عبدالرحمن مشهور شد، نام پدرش (بنداد هرمزد) بود که قبلا از دین اسلام کیش زردشتی داشت وبعداز قبول دین اسلام نام خویشرا عثمان و تخلصش را مسلم گذاشت. ابومسلم در سال (۱۰۰ ق) در مروی خراسان تولد یافت علوم متداوله عصررا در زادگاهش تکمیل نموده ودارای زبان و فصیح در اشعارعربی دسترسی کامل داشت و حافظ قران شریف نیز بود.
ابومسلم مرد از ا د یخواه، عیا ر، جوانمرد، جهان پهلوان، شمشیرز ن، تبرد ست، دانشمند، بادر ا یت و با کفا یت بود. ابومسلم برا ی برا ورده شد ن مقا صد ملی خود چو ن به ا هل و بیت حضر ت رسول ا لله (ص) ا حترا م بی نها یت دا شت، بد ین ا سا س ا بتد ا برا ی بقدر ت رسانید ن خانوا ده کا کا ی گرا می رسو ل خدا (ج) عباس (رض) بر خلاف امویها مبارزه را اغاز کرد.
درین و قت اوضاع و احوال خراسان زمین از اثر مظالم خلفای اموی برای قیام از لحاظ اماده بود و مردم خراسان در نسبت پرداخت باج و خراج به تنگ امده بود.
بهمین منوال ابومسلم خراسانی با درایت و اگاهی کامل از اوضاع با بزرگان عباسیها چون امام ابراهیم ملاقات و نقشه خویشرا با وی در میان گذاشت.
هدف ابومسلم از این سازش با عباسیان بر ضد امویان این بود که سازمان نیرومند امویان را بدستیاری و کمک خود عرب از بین برداشته در اخیر کار با یکطرف داخل مبارزه شده مردم خویشرا نجات بدهد.
ابومسلم در خراسان زمین در اثر اعتبار و حیثیت و جوانمردی که داشت شروع به فعالیت برای برا ندازی خلافت امویان نمود و در داخل خلافت با وی خالد بن برمک که شخصی عاقل، دانشمند، مدبر و سیاستمدار بود برای تضعیف امویان دست به کار شد.
ابومسلم با همکاری این خراسانیش و سایر عیاران بعد از جنگهای زیاد امویان را سقوط داده در سال (۱۳۲ ق) ابوالعبا س عبدالله سفاح بن محمد بن علی بن - عبدا لله بن عباس را برمسند خلافت رسانید. بدین ترتیب خلافت اعراب اموی بزور شمشیر و جانبازی ابومسلم خراسانی سقوطو حاکمیت عباسیان اساس گذاشته شد. بعد از ان ابومسلم به خراسان باز گشت و بحیث جهان پهلوان مستقل در داخل خراسان در بسط و توسعه قلمرو خویش واهسته اهسته برای حصول استقلال کشور خود کوشید.
عباسیان ودر باریان ان از این نیت ابومسلم ونیز شجاعت و دلاوری ونفوذ ان در مردمش اگا هی داشتند وهمیشه از ین مرد مبارز در هراس بودند و چون با جنگ نمی توانستند بنا بر ان برای از بین بردن این مرد دلاورد ست به نیرنگ زدند. خلیفه عباسی منصور سفاح به بهانه حج و امور خلافت ابومسلم را به دربار خواسته بعد از صحبت ابندا شمشیرش را از وی میگیرند و طبق نقشه قبلی اش ناجوانمزدانه چار نفر را که عقب پرده پنهان کرده بود امربه قتل این جوانمرد خراسانی میدهد که ان چار نفر با شمشیرهای زهرا لوده حمله نموده ابومسلم را گردن میزنند.
این حادثه بتاریخ (۱۳۷ ق) اتفاق ا فتاد که ابومسلم صرف (۳۷ سال) عمردا شت. با ا ین چال و نیرنگ و ناجوانمردانه سلاله عباسیان جوانمرد خراسانی را به قتل رسانده اوراق تاریخ را با خون ابومسلم رنگین نموده و نام خویشرا با این عمل نامردانه ثبت اوراق سیاه تاریخ کردند.
ابومسلم خراسانی عیار پیشه، مردم دوست، نیکوکار، دلاور وحاکمی بود که به قصرش در بان و حاجب نداشت، لباس، خوراک وطرز زند گی اش ساده بود. سه زن داشت و از این زنها دو دخترداشت. درفشی را که ابومسلم خراسانی برافراشت نخستین درفش از آدیخواهی در سرزمین ما علیه تسلط اعراب بویژه عباسیان بود که با فدا کاری و نثار خون عیاران و جوانمردان خراسانی کشور های ما ورا النهر به آزادی و استقلال سیاسی نایل گردیدند. در مورد انتقال جسد بی سر ابومسلم خراسانی باید گفت که:
ابومسلم یاران و همکاران مجرب و با وفای داشته است. شاید آنان جسد او را در هر کجا که پیدا کرده به خراسان نقل داده و در لوگر ده ای سر سبز و شادابی است که در آنجا مزار ابومسلم قرار دارد. این مزار (باغچه) دو در بند دارد از در بند اول که بگذرید در بند دوم مزاری کلان و عریضی از گل خام بچشم میخورد، بطرف سر این مزار سنگی است که در بالای این سنگ نقشهای خیلی زیبا وبه خط عربی نوشته شده (سبحنان ربکه ربلعزت عما یصفون) تحریر یا فته در وسط قبر سنگ مرمر و منقش شده که در وسط ان ایات قرانی وبطرف دیگران شعر ذیل تحریر یافته:
چهل سال ابومسلم پهلوان
تبر کوفت بر فرق مروانیان
زعهد سمرقند تا مصر و ری
برانداخت تخم خوارج ز پی
بطرف روی دیگرش بخط زیبای عربی کلمه شریفه طیبیه و ایات مبارکه سوره فتح و درود شریف مرقوم است
یعقوب لیث صفاری
(من ا ین پاد شاهی و گنج را از سر عیاری و شیر مردی بدست آورده ام نه از میراث پدر یافته ام. <از سخنان یعقوب لیث>)
تاریخ آیینه تمام نمای از مبارزات، کارنامه ها وقهرمانان و مردان تاریخ بوده و انسان خود سازند ه تاریخ جامعه انسانی خویش است. یکی د یگراز ازادگان وطن عزیزما وموسس اولین دولت صفاری کشورما در سال (۲۹۰ ۲۴۵ ق) یعقوب لیث صفاری است. وی در یک خانواده فقیر مسگر زاده شد و در شهر زرنج در طفولیت شاگردر ویگرشد. در انجا از ابتدای جوانی با عیاران و جوانمردان وطندوستان که برضد ظلم وستم زمامداران عیاش عباسیان میرزمیدند اشنا و داخل حلقه انان گردید. وی بزودی در حلقه عیاران انجانظربشهامت و شجاعت و کفایت و کاردانی بدرجه سرهنگی رسید تا اینکه در سال ۲۶۹ هه ق ولایات کشوربوی بیعت کرده وی را بعیث رهبر خویش برگزیدند. این امر دربار بغداد را بوحشت و تشویش انداخت. ابتدا خواستند وی را باحیله و نیرنگ و وعده وعیده بخود نزدیک و همدست بساز د تا وی از عزم رهایی مردمش از یوغ استثمار شان منصرف شود. اما از انجایی که یعقوب شخص مصمم و دارای عزم راسخ در جهت نجات و رهایی مردم از بهره کشی و مظالم زمامدارا ن عباسیان بود هیچ یک از این حیله انها بروی کارگر واقع نشده و از اوامر و اطاعات انان سرباز زده اماده رزم و پیکار با ایشان گردیدند.
در سال (۲۶۲ هه ق) بین سپاه یعقو ب در محلی بنام (دیرالعاقول) <دیر عاصول> و سپاه بغداد بسر کرده گی خود خلیفه جنگ شدیدی در گرفت. در ین جنگ یعقوب و لشکریانش چنان مردانه و با شجاعت جنگیدند که مایه حیرت خلیفه و سپاه اش گردیده و نزدیک به شکست بودند که خلیفه از حیله و نیرنگ کار گرفته و در اثر آن یعقوب با سپاهش شکست خورده عقب نشینی نمود. یعقوب آزاد مرد و با غیرت این شکست را مایه شرمساری خود دانسته و در صدد تلافی آن برامد. این مرد جنگجو در عمر شکست نخورده بود. این امر تار و پود و جودش را در آتش غیرت می سوختاند. بنا بر آن با تلاش زیاد سپاه خویش را دوباره تنظیم و به آرایش آن پرداخته دوباره آماده جنگ با خلیفه گردید. خلیفه که از دلاوری و شجاعت آن آگاهی عام و تام داشت و از آن در بیم و هراس بسر میبرد باز در صدد حیله و نیرنگ بود.
از قضا شکست دیر عاقول هم بر رویه این مرد حساس و با غیرت تاثیر سوء نموده و درین وقت نازک وی را در بستر بیماری انداخت. خلیفه درین وقت باریک موقع را غنیمت شمرده قاصد شخصی خویش را برای جلوگیری از جنگ نزد او فرستاده. یعقوب با وجود مریضی قاصد را بحضور خود پذیرفته قاصد هنگام حضور دید که از دربار و حاجب درکی نیست، سردار لشکر خراسان شخص بی تکلف و ساده در روی گلیم نشسته و با سپر جنگی خویش تکیه زده. در پهلویش شمشیر و دورتر از آن سفره ای با نان خشک و قدری پیاز و کوزه سفالین پر از آب قرار دارد. قاصد پیام خلیفه را بوی بیان داشت. یعقوب رو به او نمود گفت: <به خلیفه بگو، اگر از این مرض زنده ماندم همانا میان من و تو جز این شمشیر کسی دیگر فیصله نخواهد کرد. من در کودکی و جوانی با نان و پیاز زندگی کرده ام. از دستمزد حلال خویش به سختی گذاره کرده ام;، اگر در جنگ با تو باز شکست بخورم و باز به نان و پیاز خود رو آورده به آن خواهم ساخت و به بازمانده گان خویش درس خواهم داد که آنان بعد از من هم چنین کنند. >
فرستاده خلیفه از صلابت و غیرت و احساسات مردمی یعقوب متعجب شده و هیجان آلوده برگشت پیامش را بخلیفه رسانید. اما دریغا که یعقوب لیث سر از بستر بیماری برنداشت و بعد از ۱۶ روز مریضی در سال (۲۶۰ هه ق) به جاویدانگی پیوست و بدین سان خلیفه عباسی از خطر بزرگی که از وجود این رادمرد شجاع احساس میکرد نجات یافت. اما راهیان و پیروان بعدی آن راه آنرا تعقیب نمودند. یعقوب لیث صفاری یکی از رجال نامدار تاریخ کشور ما است وی شخص ساده، بی تکلف و با وقار و مدبر و بیدار وطندوست بود در انتخاب مردان رای صواب داشت سپاه را خوب و نیک می آراست، خزانه اش از مال پر بود اما اصراف نمیکرد. فقیرانه می زیست غالبا در بالای پاره نمدی می نشست سپرش را در عقب خود نهاده به آن تکیه می نمود حاجب و دربان قصر نداشت اگر میخواست بخوابد پارچه ای را بالای سر می انداحت و از سپرش بحیث تکیه استفاده میکرد، غذایش عادی و ساده و غذای مردم فقیر بود. اکثرا به نان و پیاز بسنده میکرد. او سخت دوستدار فرهنگ و ادب کشور بود. چنانکه روزی که بر دشمنانش پیروزی یافته بود. شاعرانی او را بزبان عربی ستوده و اشعار شانرا بزبان عربی بحضورش خواندند که یعقوب آنرا نه پسندیده گفت:
<چیزیکه من اندر نیابم چرا باید گفت. باید بزبان خودم سخن گفت.>
زبان وی دری بود که آنرا سخت گرامی میداشت. وی را میتوان از حامیان بزرگ فرهنگ و ادب دری دانست که در دوره او و تا قرن های بعد از وی جانشینانش بر سیرت و کردار او رفتند و فرهنگ و ادب دری را پاس داشتند و در دوره <صفاریان> فرهنگ و ادب به مدارج تکاملی اش رسید. که نام نامی یعقوب لیث صفاری همیشه در تاریخ کشور مان چون اختر فروزان میدرخشد.
سلطان غزنه (افتخار خراسان)
محمود پسر بزرگ سبکتگین در شب دهم محر م ۳۶۱ هه مطابق نومبر ۹۶۱ م پا به عر صه وجود گذاشت و مادر ش دختر یکی از نجیبای زابلستان بود. سلطان محمود زیر نظر پدر نامور و مادر با عطوفت پرورش یافت- تربیه مادر در احساسات ملی و وطنی او تاثیر گذاشت. سلطان در اوایل جوانی علوم متداول انوقت را بخوبی فرا گرفته در علوم مذهبی نیز معلومات را تا سطح که قران شریف را حفظ نمود. در ادبیات هم مهارت بسزای داشت از اول جوانی دوستدار شعر و شاعری بوده در سیاست و مملکت داری سبکتگین شخصا استاد او بود. پدرش تعلیمات سیاسی و نظریات خویش را در رساله نگاشته به محمود درس میداد علاوه بران در فنون اداری تحت نظر پدر به کمال رسیده و عملا متصدی امور گردید و در جنگها و مجادلات حصه گرفت. سلطان محمود در امور نظامی نبوغ خارق العاده داشت جنگها و فتوحات او به همه روشن است. سلطان در جوانی کفالت پدر را در امور دولت داری انجام میداد و همین کار دانیش بود که پدرش حکومت زمین داور را برایش سپرد.
در شمشیر و نیزه بازی و تیراندازی بی مانند روزگار خویش گردید. در جنگ با امرای غوری سهم گرفت و در جنگ با جیپال با وجود که پانزده ساله بوده رول مهمی بازی کرد. ۳۸۴ هه (۹۹۴ م) محمود در محاربه فایق و در سیمجور با پدر خود شرکت ورزیده ثابت نمود که قوماندانان و جنرال لایقی است. دولت سامانی و سبکتگین او را به سیف الدوله ملقب گردانده، فرماندهی ایالت و سپهسالاری قشون خراسان را باو دادند. محمود قبل از سلطنت برای عزل عبدالله بت محمد وزیحه سامانی که همدست ایلک خان ترکی محسوب میگردید و در برهم زدن مناسبات بخارا و غزنه می کوشید به همراهی بیست هزار عسکر تا بخارا رفت و چندین بار در حفظ نیشاپور و خراسان غربی بمبارزات پرداخته خطرات دشمنان آریانا را دفع نمود. پس از وفات سبکتگین محمود به سن بیست و هفت به سلطنت رسید. محمود در ماه ربیع الاول ۳۸۸ هه مطابق ماه مارچ ۹۹۸ م بر تخت غزنه جلوس نمود و لقب سلطان را اختیار کرد. سلطان محمود در اوایل سلطنت سیاست پدر را نسبت به امرای سامانی تعقیب نموده روابط دوستانه با بخارا قایم کرد و پس از سقوط ان دولت آریانا را از خطر ایلک خانیها حفظ کرد.
در سال ۹۹۹ میلادی ایالت غرجستان و در سال ۱۰۰۲ م ایالت سیستان را به سلطنت خویش ضمیمه گردانید. سلطان محمود رسما مرکزیت آریانا را در غزنه اعلان نمود و از خلیفه عباسی و حکومت بغداد تقاضا کرد که او را بحیث شاهنشاه آریانا بشنا سد. ا لقا در با لله خلیفه عبا سی به محمو د خلعت فر ستا د ه بعد ها لقب یمین ا لد و له را به وی عطا کر د.
محمو د تصمیم گر فت که برا ی تسخیر هند و ستان یو ر ش ببر د که بر د و هفده با رلشکر کشید و هر با ر به تسخیرا را ضی و حصو ل غنا یم مو فق شد. وی تما م پنجا ب وقسمتهای شمالی و غربی را تصرف نمو ده و سلطه افغانستان را مانند عصر یونان با ختری کوشانی و هفتا لی در هند و ستان ا حیا کر د.
در سال ۱۰۰۱میلادی محمود جیپال را شکست داده شهر پشاور را که یکی از مراکز مهم و شرقی آریانا محسوب میگردید تسخیر و جیپال را محبوس کرده و وی بوسیله پرداختن باج رهایی یافت ولی خودرا از روی تعصب و غیرت به اتش سوختاند. محمود در ین سالها ملتان را فتح کرد. ایلک خان کاشغری با قوای ترک با استفاده از مصروفیتهای محمود در هند برای براندازی آریانا و سلطه ترکها به بلخ لشکر کشید - در مقابل سلطان محمود با قوای بزرگ افغانی بر عساکر وی حمله نموده در سال (۱۱۰۷م) شهر ز یبای بلخ این گهواره آریانای کهن را از دست ترکها بیرون اورد و قوای ترکها را بیرون کشید این فتح به ایلک خان ثابت کرد که تسخیر آریانا مانند ماورالنهر سهل نیست و دیگر دست به چنین اشتباه نزد. در سال (۱۰۰۷م) یکعده راجا های هندوستان به قیادت (انند پال) فرزند جیپال متحد گردید تا پشاور را از چنگال غزنوی ها نجات بدهند لشکر کشی را اغاز نمود و در مقابل سپاه محمود بعد از نبرد های سنگین دشمن را شکست بزرگی داده قلعه کانگرا را نیز بدست اوردند و یکبار دیگر محمود شکست ناپذیری خویش را ثابت گردانید.
محمود در سال (۱۰۱۳م) کابل و قصدار را اشغال کرد. در سال (۱۰۱۸م) خوارزم را نیز قبضه نموده و در همین سال شهر متره را به تصرف خویش دراورد.
سلطان محمود از اهمیت مذهبی سومنات که مهمترین مرکز هندویزم بود ا طلاع داشت وی برای فتح ان در سال (۱۰۲۴م) از راه ملتان رهسپار انجا شد و بعد از اندک مدت به تسخیر ان موفق شده و در بهار سال (۱۰۲۶ م) دوباره به غزنه مواصلت نمود و این اخرین لشکر کشی محمود به انجا بود.
سلطان بزرگ سرانجام در سال (۱۰۳۱ م) وفا ت نمود و ثابت کرد که یکی از بزرگترین پادشاه عالم و مقتدر ترین پادشاه افغانستان است. محمود امپراطوری بزرگ آریانا را تشکیل داده و موقعیت این کشور را در جهان بالا برد. نه تنها در دوران او افغانستان از نقطه نظر سیاسی حر بی و اقتصادی پیشرفته و متمدن بود بلکه زمان آریایی ها به علوم بسیاری دست یافته بود. در دربار وی علما دانشمندان و شعرای زیادی وجود داشت.
عدالت و قضاوت در دستگاه اداری او نیز حاکم بود. با وجود عظمت و وقار شخصی سلطان همه افراد مملکت میتوانست با کمال جرئت و با درشت ترین کلمات در حضورش اعتراض نماید. محمود غزنوی بزرگترین و شجاع ترین زمامدار افغانستان محسوب می شود. (پژوهشهای قبلی نویسنده وبسایت آریایی و «اصالت»)
بلخ در نشیب و فراز تاریخ
بلخ را مغولان ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دوره تیموریان تا اندازه شکوه گذشته را باز یافت ولی پس از بنای شهر مزار شریف در بیست کیلومتری آن بلخ رو به انحطاط گذاشت. در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدن بلخ از ان به نامهای مختلف مانند بلخ گزین، بلخ الحسنا، ام البلاد، ام القرا ، بلخ بامی، قبه الاسلام، دارا الفقاهه، دارا الاجتهاد و . . . یاد شده است. بلخ همواره کانون علم و فرهنگ بوده، و فضلای بزرگ را در دامان خویش پرورا نیده است. از شمار مشاهیره و فرهیخته گان آن می تواند از مولانا جلال الدین محمد بلخی، را بعه بلخی، ابن سینای بلخی، امیر خسرو بلخی (مشهور به دهلوی)، ابولموید بلخی، حکیم خسرو بلخی، عنصری بلخی، ابو شکور بلخی، شهید بلخی، دقیقی بلخی، مولانا خال محمد خسته، واصف باختری، علامه سید اسماعیل بلخی، محمد عمر فرزاد، محمد حنیف حنیف بلخی، عبدالصمد جاهد و . . . . نام برد.
شکل گیری مزارشریف به حیث یک شهر در سال ۸۵۵ خورشیدی اغاز گردید. در ان سال که سلطان حسین میرزا پادشاه تیموری هرات به استقبال از کشف آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه خلیفه چهارم اسلام با وزیر دانشمندان خود امیر علی شیر نوایی و یک عده از علما و فضلا مهندسین و معماران وارد این منطقه شد اساس یک شهر پیرامون روضه شریف گذاشته شد.
قبل بران موقعیت فعلی مزارشریف دهکده کوچکی بود که به علت نبود اب و امکانات زراعتی، زندگی در آن میسر نبود. سلطان حسین روی این ضرورت از دریای بلخ یک نهر آب کشید و آن را به نام نهر شاهی مسمی و جاری ساخت. با گذشت هر سال آبادی و اعمار منازل و امور باغداری و غیره در اطراف شهر وسعت پیدا کرد.
شهر مزارشریف در ان زمان دارای شش دروازه بود که به نام های درواز ه شادیان، تاشقرغان، سیاه گرد، یخدان، قوادیان، چغدک یاد می شد. تا سال ۱۳۳۶ تقریبا شکل شهر به همان ساختار قبلی با کمی تحول و انکشاف باقی مانده بود و در همین سال به منظور انکشاف شهر و احداث امکانات عصری تقریبا هشتاد در صد آبادی های شهر تخریب و نقشه موجوده که در ان روضه شریف به حیث مرکز و در اطراف آن پارک ها و خیابان های وسیع در نظر گرفته شده بود، احداث گردیده و جاده ها به هر جانب شهر امتداد یافت. در تخریبات آن سال یک تعداد ابده های تاریخی و اثار گذشته هم تخریب و از بین رفت.
ماستر پلان موجوده ی شهر مزارشریف تا کنون نیز روی همان نقشه سال ۱۳۳۶ طرح شده و ساحه آبادانی و تکاثف نفوس بیشتر در قسمت های شرق و جنوب شهر در نظر گرفته شده است. شهر مزارشریف به ۱۰ ناحیه مسکونی تقسیم شده. بازار ها و مارکیت های تجارتی بیشتر در جاده های اطراف روضه ی شریف موقعیت دارند.
در ولایت بلخ اماکن تاریخی و مقدس فراوانی وجود دارد که همهء ان بازتابگر قدامت تاریخی و فرهنگی این خطه می باشد، اینک به گونهء مختصر می پردازیم به معرفی برخی از این اماکن:
ارا مگاه حضرت علی کرم الله وجهه: تنها مسجد باقی مانده از دوره ی تمیوری با مشخصات کاملی معماری ان دوره با سر در گنبد دندانه دار به سبک بناهای ریگستان و شاه زنده سمرقند در افغانستان می باشد. این مسجد به یاد بود خواجه ابو نثر محمد ابن محمد ابن محمود الحافظی البخارا نی در سال ۸۵۶ ه ق توسط حاکم بلخ میر فرید ارغوان ساخته شده است.
در سال ۹۹۵ ه ق توسط نواده ی خواجه به نام عبدالهادی ترمیم شده و سپس در سال ۱۰۸۰ ه ق مجددا ترمیم گردیده است. در قرن 11 هجری مسجد در محیط مدرسه ی که سبحان قلی خان حاکم بلخ ساخت، قرار گرفت که سر در ان در سمت شرقی چار باع فعلی موجود است. سالها بعد در ا ثر زلزله ی نیمی از گنبد فرو ریخته بود که در سال ۱۳۵۲ ه ش توسط کمک مالی دولت هند مجددا احیا گردید.
مسجد نوگنبد: طبق نظر گروهی از باستانشناسان این مسجد قبلا معبد بودایی بوده که در دوره ی اسلامی با اندک تعدیل به مسجد تبدیل گردید، اما نظر اغلب بر این است، مسجد نه گنبد حج پیاده بنایی است که از قرن ۸ ام که مانند مساجد اولیه طرح ساده ی اسلامی با ستون های چوبی و پوشش گلی مسطح داشت و در ۹ ام در دوران حکومت سامانی احتمالا این مسجد توسط حاکمی ثروتمند احیا گردیده که با حفظ دیوار های اصلی مسجدی نو در داخل محیط قبلی ساخته شد، تذئینات و طرح آن برگرفته از معماری گریک، بودایی و سامانی است که گچبری های آن یاد آور شکوه معابد بودایی در بلخ را در خود دارد. اکنون این بنا قدیمی ترین مسجد اسلامی در افغانستان است. این بنا هنوز در قسمت مطالعه و تحقیق است که نمونه آن در حاقری تحقیقی استاد شهریار عدل می توان دید. در کنار مسجد مقبرهء عالم بزرگ دورهء غزنوی نصیرا لدین ابولقاسم یونس ابن طاهر ابن محمد ابن یونس النصیری نویسندهء کتاب الهجه قرار دارد که در سال ۴۱۱ ه ق وفات کرد.
بی بی سی را چگونه از گمراهی نجات بدهیم؟؟؟
بخاطری که انگشت تانرا از روی افتاب برداریم توجه تانرا به منابع architecture Iran ذیل جلب مینمایم.
ویکی پدیا دانشنامه ازاد رجوع نمایید:
در مورد زردشت و نوبهار بلخ بخاطر فرونشستن عقده های تنگ نظرانه وبلاگ در مهر اتشکده تارنمای زردتشتیان ایران را مطالعه نمایید.
http://daremehr.persianblog.ir/post/170
پنج شهر اهورایی سُغد، مرو، بلخ، نِسا و هرات و معلوماتی همه جانبه از ماخذ و زبان نویسنده گان هموطنت از این ادرس قناعت تان را فراهم نمایید.
http://ghurjistan.com/archives/8826
تصاویر برگرفته شده از گوگل، سایت فارسی بی بی سی و سایت ویکی پدیا
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat