در رشد و جهانی شدن بنیادگرایی و تروریسم
 چه کسانی نقش کليدی داشتند؟؟؟

پژوهشی از عمق تشکيلات افراط گرايان و نقش حاکمان نظامی پاکستان در رشد اين انديشۀ شوم و پليد

قسمت سوم و پایانی (اسکاری)

blo_chishti_beg_gul_416.jpg

 (تصويرها از راست به چپ: جنرال ضيا، جنرال حميد گل، جنرال اسلم بيگ و جنرال درانی)

چرا افغانستان و پاکستان در طی شش دهه موجوديت پاکستان در تنش و تشنج زيسته اند ؟؟؟

پرچمهای افغانستان و پاکستان 

روابط دو کشور همسايه افغانستان و پاکستان که مرزهای طولانی با هم دارند، در شصت سالی که از عمر کشور پاکستان می گذرد، همواره با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است. مساله مورد مناقشه خط مرزی موسوم به  ديورند ، فعاليت گروههای مسلح مجاهدين که عليه حکومتهای طرفدار شوروی سابق در افغانستان می جنگيدند، حمايت دولت پاکستان از طالبان و نيز آنچه مقامات در سالهای اخير، فعاليت گروههای مخالف دولت اين کشور در مناطق قبايلی پاکستان می خواندند، از مسايلی است که در دوره های مختلف، باعث تيرگی روابط دو کشور شده است. (پاکستان با پناه دادن ومسلح نمودن برهان الدين رباني ، گلبدين حکمتيار،احمدشاه مسعود ،رسول سياف ، صبغت الله مجددي ،يونس خالص ،نبي محمدي ، گيلاني ... تخريب و بربادي افغانستان را تحقق بخشيدواين سرمايه گزاري پاکستان تا امروزسايه شوم وسياه ي خويش را برکشورگسترانده است).

از بدو تاسيس کشور پاکستان تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان ، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله ، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از گروههای مسلح به اصطلاح مجاهدين که عليه دولت کابل می جنگيدند نيز بر تنشهای موجود ميان دو کشور افزود. مرز مشترک پاکستان و افغانستان که به خط ديورند مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال۱۸۹۳ بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به هند بريتانيايی تعلق گرفت.  

پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال۱۹۴۷ ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد. خط ديورند بنيادى ترين عاملى بوده كه بر چگونگى روابط دو كشور سايه افكنده است. تا جايى كه به پاكستان مربوط مى شود، تنها طرح ادعاى ارضى از طرف دولت هاى روى كار آمده در افغانستان چندان براى اين كشور نگران كننده نيست. چرا كه پاكستان از همان ابتداى تولدش در مقايسه با افغانستان  باحمايت بي دريغ آمريکاوانگليس  در موقعيت برترى قرار داشته است.

آنچه كه تاكنون مايه نگرانى زمامداران پاكستان بوده قبايل پشتون ساكن در نوار مرزى كشورش است. اين قبايل به رغم اينكه به لحاظ سياسى و حقوقى اتباع پاكستان محسوب مى شوند، پيوندهاى قومى و قبيله اى خود را با هم مسلكان شان در اين سوى مرز كاملاً حفظ كرده اند و بعد از گذشت حدود يك قرن جدايى هنوز نوستالژى اتحاد و پيوستن دوباره به افغانستان را از خاطر نبرده اند.

جنگ افغانستان باعث به وجود آمدن کادرهای جدید اسلامی شد که در جنگ چریکی مهارت پیدا کردند ، قدرت مبادله ی اطلاعاتی خود را بالا بردند ، در به قتل رساندن افراد چیره دست شدند و در ساختن موتر های حامل بمب ، تجربه طولائی پیدا کردند . شبکه هاي بنيادگرايي به طرز گسترده ای اسلامیست ها را از شمال آفریقا ، تا مصر ، خلیج فارس ، آسیای میانه و پاکستان ، با استحکام به هم وصل کرد . واقعیت این بود که جنبش اسلامیست ، قبلا ؛ در دهه ی هفتاد ، به نقطه ی پرواز خود رسیده بود . موتورهای این پرواز ، ایجاد ثروت نفتی عربستان سعودی ، پدیداری نظام بانکی اسلامی با خصلت های سیاسی بالا ، و به وجود آمدن نهادهای جدید اسلامیست در مصر و سایر کشورهای مسلمان محافظه کار بود .

 در جنگ افغانستان ، جنبش خصلت تندروی  شدیدی پیدا کرد و احساس کرد که قدرت در عضلاتش تبدیل به اعصابی نیرو بخش شده است . در اواخر دهه ی هشتاد ، اسلامیست ها قدرت را در افغانستان و سودان قبضه کردند و قدرت حائز اهمیتی در عربستان سعودی و پاکستان کسب و مصر و الجزیره را مورد تهدید قرار دادند . پایه های القاعده و تروریسم زیر زمینی این سازمان ، در این سال ها ریخته شد .

بعضی از این تحولات ، یا شاید هم بسیاری از آن ها ، به نظر معماران سیاسی و نظام اطلاعاتی ایالات متحده که چهار چشمی به موضوع رویاروئی با اتحاد شوروی در افغانستان خیره شده بودند ، نیامد . از این گذشته ، مقام های تندرو ایالات متحده،  آسیای میانه را در چهارچوب اتحاد جماهیر شوروی ماده مستعدی ارزیابی می کردند و به این دورنما می پرداختند که اتحاد شوروی با شروع نا آرامی هائی در جمهوری های آسیای میانه ، از تعادل خارج خواهد شد.

سرانجام ، برحسب استراتژی گسترده تری ، جهاد افغانستان باعث تحقق رویائی شد که تا دهه ی هشتاد مطلقا ذهنیت محافظه کاران جدید ارزیابی می شد . این رویا، اشغال نظامی خلیج فارس و میدان های نفتی آن بود . رابطه ی مستقیمی میان جنگ علیه مردم افغانستان و حضور جاری سربازان ایالات متحده در قزاقستان ، ازبکستان ، و سایر نقاط نفت خیز آسیای میانه وجود دارد .

 برای وارد کردن ایالات متحده در بخش هائی از جهان که تا دهه ی هشتاد خارج از دایره ی نفوذ آمریکا قرار می گرفتند ،  جدالی سخت درگرفته بود . این جدال ، از سال های هشتاد که جهادی های کشورما از ایالات متحده ، چین و اسرائیل اسلحه گرفتند تا علیه ارتش سرخ بجنگند ، آغاز شد ، به سال های نود که طالبان با حمایت مستقیم ایالات متحده به وجود آمد ، کشیده شد ،  و تا امروز هم که ایالات متحده با ایجاد جنگ دیگری در افغانستان ، راه های دخالت وسیع خود در جمهوری های تازه استقلال یافته ی آسیای میانه را هموار می کند ، ادامه دارد .

سرمایه گذاری سيا ازطريق پاکستان  براي جهادي هادر سال 1984 به 250 میلیون دالر رسیده بود « یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود »، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال 1986 به 470 میلیون دالر، و در سال 1987 به 630 میلیون دالر رسید . ایالات متحده ، به سختی کوشید تا کشورهای دیگر ، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش «چارلزفریمن » که سفیر ایالات متحده در چین بود ، « از سال 1981 تا 1984 چین به ارزش 600 میلیون دالر اسلحه به افغانستان فرستاد.» ویلیام کیسی مدیر سیا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد ، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد . حالا دیگر سیا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد ، که از آن جمله می توان از راکتهاي زمین به هوای ستینگر نامبرد که توانستند ضربه های کاری به طرف درگیر بزنند و ابعاد تخاصم را تعمیق کنند.

کمک مخفيانه آمريکا به مخالفان رژيم افغانستان قبل از ورود اردوي شوروی شروع شد. اسناد سيا و وزارت امورخارجه آمريکا که در جريان اشغال سفارت آمريکا در تهران بدست آمده نشان می دهند که ايالات متحده بدون سر و صدا از اپريل 1979 (هشت ماه قبل از ورود اردوي شوروی به افغانستان) در پاکستان با نمايندگان شورشيان وطنفروش افغانستان ملاقات و مذاکره می کرد. مصاحبه برژنسکی مشاور امنيت ملی کارتر در گفتگو با «نول آبزواتور» چاپ پاريس(مورخ 15 تا 21 جنوري 1998) اين را تأييد می کند:

پرسش: رابرت گيتس، سرپرست سابق سيا در خاطرات خود [از سايه ها] می گويد سرويس های اطلاعاتی آمريکا کمک به مجاهدين در افغانستان را شش ماه قبل از مداخله شووری شروع کردند. در آن زمان، شما مشاور امنيت ملی کارتر بوديد. بنابراين شما در اين امور نقشی داشتيد. آيا اين درست است؟

برژينسکی: بله. براساس روايت رسمی تاريخ، کمک سيا به مجاهدين در 1980 شروع شد، يعنی بعد از آنکه شوروی در 24 دسامبر 1979 به افغانستان تجاوز کرد. اما واقعيت، که تاکنون پنهان نگهداشته شده است، کاملاً خلاف اين است. در واقع، در 1979 بود که کارتر اولين حکم کمک مخفی به مخالفان رژيم هوادار شوروی در کابل را امضاء کرد. و در همان روز، من ياداشتی خطاب به رييس جمهور نوشتم و در آن به او توضيح دادم که به نظر من اين کمک موجب دخالت نظامی شوروی خواهد شد.»

تحول ثور 1978 افغانستان موجب تغيير سرنوشت سازی در روابط ايالات متحده با پاکستان شد. پيش از آن دولت کارتر در سال 1977 در پاسخ به کارنامه حکومت پاکستان در زمينه حقوق بشر (که يک نمونه آن به دار آويختن ذوالفقار علی بوتو نخست وزير پاکستان به دست اردوي آن کشور بود) و به دليل فعاليت های بين المللی رژيم پاکستان برای گسترش توليد سلاح های اتمی، کمک به آن کشور را قطع کرده بود. کودتاي ثور و ورود نيروهای شوروی به افغانستان همه اينها را تغيير داد.

کارتر کمک های اقتصادی و نظامی به رژيم ضيا الحق را از سر گرفت و پاکستان بعد از اسرائيل و مصر به سومين کشور دريافت کننده کمک های آمريکا مبدل شد. با شروع رياست جمهوری رونالد ريگن همکاری بين سازمان اطلاعاتی آمريکا و سازمان اطلاعاتی پاکستان بنحو بيسابقه ای گسترش يافت و اين دو سازمان اطلاعاتی دو هدف مشترک نظامی و سياسی زير را در ارتباط با افغانستان تعيين کردند: حداکثر افزايش در توان نظامی مجاهدين، و جلب اکثر اسلام گرايان برای مقابله با نيروهای شوروی در افغانستان. در پی اجرای اين سياست، سيل ورود همه نوع تسليحات نظامی و افراطی ترين اسلام گرايان به منطقه سرازير شد.

در نتيجه، اسلام گرايان افراطی نه فقط از کشورهای اسلامی مانند الجزاير، عربستان سعودی، مصر و اندونزیا، بلکه از ميان جوامع مسلمان خود ايالات متحده و بريتانيا روانه اردوگاه های نظامی در پاکستان شدند. يکی از نمونه های معروف اين اسلام گرايان شيخ عبدالله اعظم است که در سالهای 1980 نقش اساسی در به راه انداختن جهاد آمريکايی در جهان اسلام را بازی کرد. لورنس رايت در مجله نيويورکر در باره او چنين می نويسد: «شيخ عبدالله اعظم، روحانی فلسطينی، دارنده دکترا در حقوق اسلامی از پوهنتون الازهر قاهره است. او برای تدريس به پوهنتون سلطان عبدالعزيز در جده رفت و در آنجا اسامه بن لادن يکی از دانشجويان او بود.» اعظم تحت حمايت سيا به سراسر جهان سفر می کرد، در تلويزيون عربستان سعودی و در گردهمايی ها و تظاهراتی که در ايالات متحده برگزار می شد، حضور می يافت.

در آن سالها، شيخ اعظم يکی از دارايی های سيا و نماد و تبلور جهادگران مورد علاقه آمريکا بود. پيام اعظم روشن بود: شرکت در جهاد نه فقط يک وظيفه سياسی بلکه يک وظيفه مذهبی است. هدف از جهاد تنها کشتن دشمن (در آن زمان روسها) نبوده بلکه دعوت به «شهادت» نيز هست. فرمول شيخ اعظم برای جهاد ساده بود: «فقط جهاد و تفنگ، نه مذاکره، نه کنفرانس و نه گفتگو» و اين همان هدفی بود که دولت ريگن و سازمان های اطلاعاتی آمريکا و پاکستان در ارتباط با حضور نيروهای شوروی در افغانستان دنبال می کردند. 

 وقتی جهاد توسعه یافت ، سیل مسلمانان متعصب عرب ، از کشورهای مختلف اسلامی ، به افغانستان سرازیر شد . کشورهای مختلف عربی ، از جمله مصر و عربستان سعودی ، چون سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین ، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود ، کارزارهای را برای سربازگیری از جهادی ها آغاز کردند .

بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی ، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان ، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به جهاد ، تحقق یافت . «کولی » نوشته است :

«به بسیاری از آن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند» «کولی » می نویسد :  عمو مآ در طول شش هفته آموزش مذهبی برای طلابی که از نقاط مختلف جهان به پاکستان آمده بودند ، پیشنهادی در مورد آموزش فوری نظامی به آنان داده نمی شد . حتی سخنی هم از جهاد علیه روسیه یا دولت به عنوان دشمنان خدا به میان نمی آمد . این مسائل ، پس از آن دوره ی شش هفته ای مطرح می شد .

در این مرحله ، افسران سرویس اطلاعاتی پاکستان ( آي – اس – آي وسي - آي – دي ) که معمولا مفتی بودند ، ظاهر می شدند و از موقعیت و فرصت برخورداری طلاب از آموزش های نظامی سخن می گفتند . بدین گونه بود که امکانات آموزش های نظامی برای هزاران طلبه ای که از الجزیره ، مصر، سودان ، عربستان سعودی و سایر کشورهای اسلامی به پاکستان رفته بودند ، فراهم می شد .

به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی و نویسنده کتاب « طالبان » ، بین سال های 1982 و 1992 ، سی و پنج هزار اسلامیست تند رو از چهل و سه کشور ، در جریان جنگ و عواقب جنگ، دوش به دوش مجاهدین ماشه را می  فشردند و ده ها هزار جهادی دیگر در پایگاه هائی که ضیاء الحق در مرز پاکستان و افغانستان برپاکرده بود، آموزش نظامی می دیدند « احتمالا صدهزار مسلمان تندرو با پاکستان و افغانستان رابطه ی مستقیم داشتند و زیر نفوذ سيا وآي اس آي بودند. » بعضی از آن های که برای مجاهدین استخدام می شدند ، در ایالات متحده و جوامع عربی و اسلامی مستقر شده بودند .

ازجانب ديگرپاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند و سالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد.  

اما درمحافل خصوصي گفته ميشود که طالبان به اشاره سازمانهاي استخباراتي غربي وسيله پاکستان حمايت ميشود تا موجوديت قوتهاي غربي را درافغانستان مشروعيت بخشيده وموجوديت آنان را تحت نام مبارزه با تروريسم ضمانت نمايند ... بدترازهمه متاسفانه درين سالها (آي – اس آي ) با دراجراگذاشتن حملات انتحاري-  کثيف وپليد ترين شيوه را مروج ساخت که درآن انسانهاي بي گناه وبي دفاع قرباني بازي هاي پيش وپس پرده ميشوند .

سياست هاى تبعيض آميز زمامداران اكثراً غيرپشتون پاكستان نسبت به ميزان مشاركت پشتون تبارها در ساختار سياسى حكومت و فقر اقتصادى كه در مناطق پشتون نشين وجود دارد، عوامل اصلى حفظ و تداوم پيوندهاى ياد شده است. شور و شوق و اشتراك بى سابقه و فعال پشتون هاى پاكستانى در جنگ عليه ارتش شوروى در افغانستان و بعدها كمك و همكارى با گروه طالبان تنها در قالب همين حفظ پيوندها قابل تفسير و تحليل است. آنها در تمام اين سال ها در افغانستان چنان مى جنگيدند كه گويا سرزمين خودشان- و نه يك كشور دوست و همسايه- در جنگ در گير است. اينك حدود سه دهه از پايه گذارى سياست خارجى تهاجمى پاكستان در قبال همسايه شمالى اش مى گذرد.

«منطقه قبايلي» جاي مشهوري است ؛ به‌ويژه زماني كه اختلافات بين پاكستان و افغانستان بالا مي‌گيرد يا زماني كه نيروهاي آمريكايي و ناتو در تعقيب طالبان در پشت مرزهاي مشترك پاكستان و افغانستان متوقف مي‌شوند . با اين وجود شايد درباره تاريخ، جغرافيه، نفوس و اهميت اين منطقه در روابط پاكستان و افغانستان كمتر اطلاعي داشته باشيم . منطقه قبايلي كه به اختصار FATA يا «منطقه به لحاظ اداري خودمختار» خوانده مي‌شود، به وسيله خط ديورند (خط مرزي افغانستان و پاكستان كه هيچ‌گاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا مي‌شود . به لحاظ جغرافيايي، منطقه قبايلي از غرب با افغانستان همسايه است، از شرق با دو ايالت سرحد و پنجاب پاكستان و از جنوب با ايالت بلوچستان پاكستان هم‌مرز است.

بر اساس جديد ترين ارقامها نفوس اين منطقه سه ميليون و سه صدوچهل ويک هزار است (يعني كمتر از دو درصد نفوس پاكستان). اكثر نفوس اين منطقه دورافتاده و قبيله‌اي هستند و فقط سه درصد آنها در شهر زندگي مي‌كنند.  منطقه قبايلي به هفت ناحيه قبيله‌اي تقسيم مي‌شوند كه عبارتند از: مهمند، باجور، كورم، اوركزي، خيبر، وزيرستان جنوبي و وزيرستان شمالي.اگرچه ساكنان اين منطقه همگي پشتون هستند اما خود به گروه‌هاي قومي كوچك‌تر تقسيم مي‌شوند كه با نام همان نواحي قبيله‌اي خوانده مي‌شوند.

اين منطقه به‌صورت خودمختار اداره مي‌شود و اگرچه در خاك پاكستان قرار دارد اما دولت مركزي پاكستان و يا دولت‌هاي ايالتي حق مداخله در امور داخلي اين منطقه را ندارند .  

تا قبل از مداخله آمريكا در افغانستان، منطقه قبايلي فقط در پرتو اختلافات پاكستان و افغانستان بر سر خط ديورند مورد توجه قرار مي‌گرفت اما پس از حمله آمريكا، طالبان در اين منطقه مستقر شدند و از اين زمان به بعد بود كه منطقه قبايلي به محلي براي مشاجره تبديل شد اين مشاجره داراي سه وجه بود: پاكستان و سران منطقه قبايلي، پاكستان و آمريكا، پاكستان و افغانستان.

مشاجره پاكستان با سران قبايل يك وجه تاكتيكي و يك وجه استراتژيك داشت: وجه تاكتيكي حول مخالفت ظاهري پاكستان با سران قبايل به‌دليل پناه دادن به طالبان و القاعده دور مي‌زد .  وجه استراتژيكي حول تلاش پاكستان براي بهره‌ برداري از وضع موجود جهت بسط حاكميت خود به منطقه قبايلي بود. در همين حال افغانستان و آمريكا، دولت پاكستان را به دليل استقرار طالبان و القاعده در خاك اين كشور مورد نكوهش قرار دادند .  صرف‌نظر از اين مسائل، واقعيت اين است كه منطقه قبايلي مي‌تواند به عنوان ابزاري در دست پاكستان يا افغانستان جهت تعديل و تنظيم رفتار يكديگر مورد استفاده قرار گيرد .

قوميت و خودمختاري منطقه قبايلي يك عامل كليدي در نقش‌آفريني اين منطقه در مناسبات افغانستان و پاكستان است.  هرگاه افغانستان اراده كند مي‌تواند با بهره‌گيري از ناسيوناليسم پشتون، ساكنين قبايل را عليه پاكستان تحريك كند و برعكس پاكستان نيز مي‌تواند با تحريك همين احساسات آنها را عليه دولت كابل تحريك كند.

در حال حاضر به دليل استقرار طالبان در اين منطقه و به‌دليل حمايت پاكستان از طالبان، منطقه قبايلي به‌سود پاكستان عمل مي‌كند . اما هرگاه پاكستان قصد داشته باشد عليه طالبان عمل كند و يا حاكميت خود را بر اين مناطق گسترش دهد، ساكنين قبايل به سمت افغانستان و عليه پاكستان وارد عمل مي‌شوند.

ازجانب ديگرباوجود تندروي هاي ظاهري بوش در باره ی نبرد علیه تروریسم متاثر از اسلامیست ها ، دولت بوش نه در افغانستان توانست استراتژی موثری را در جلو گیری از گسترش بنیادگرائی اسلامی به پیش ببرد ، نه در عراق . مایکل شیوئر  با نام مستعار در «جسارت جهان گشای» ، موضوع را به صورت جدی تری مورد بحث قرار می دهد : ایالات متحده و بریتانیا و سایر نیروهای ائتلافی ، آشکارا سعی می کنند برکشورهای افغانستان و عراق پس از جنگ ، حکومت کنند ، در حالی که به صورت همزمان ، جنگ شورشیان اسلامیست در هر دو کشور در حال رشد و گسترش مداوم است .

رهبران ما ، نام این شرایط را پیروزی می گذارند . در مدیریت این فعالیت ها ، و نبردهای رسمی اردو که جلوتر از آن قرار می گیرد ، نیروهای ایالات متحده و سیاست های جاری در حال کامل تر کردن تند روی در جهان اسلام اند . یعنی کاری که اسامه بن لادن از اول دهه ی نود سعی می کرد با کامیابی های ناقصی به انجام آن مبادرت ورزد. در نتیجه ، به نظر من بیهوده نخواهد بود اگر نتیجه بگیریم که ایالات متحده به عنوان تنها متحد چاره ناپذیر بن لادن باقی مانده است .

چه افغانستان بتواند باقی مانده ی طالبان را شکست بدهد ، تغییری در چند دهه اسلامیزه شدن ایجاد کند ، نیروهای زیر زمینی طیف راست اسلامی را متلاشی کند و افغانستان با ثبات را به عنوان کشوری سکولار بسازد ، یا نه ، مربوط به وقایع آینده است و باید دید چه می شود . چه عراق بتواند حاکمیت سیاسی جدا از دین (سکولار) ایجاد کند ، نیروهای مرتبط با القاعده را که در آن کشور جمع شده اند درهم بکوبد ، احزاب شیعه ، مثل شورای عالی اسلامی و الدعوه را که بر عراق پس از جنگ تسلط دارند و با آیت الله های ایران برای نفوذ در کشور همجوار عربی همکاری می کنند ، سرجای خود بنشاند ، پرسشی است که هنوز بسته نشده است .  دست کم پیش بینی این موقعیت پنجاه پنجاه است که افغانستان در آینده ای نه چندان دور به دست جریان های سخت سر اسلامیست خواهد افتاد و  حکومت عراق به حکومتی دینی خواهد انجامید که فقط اندکی کمتر از ایران نظامی خواهد بود . با همین علائم است که رهبری مذهبی در ایران پنجه های قدرت خود را برای حفظ حکومت و اعمال فشار بیشتر بر مردم ، سخت تر کرده و هر روز ، بیش از روز پیش این پنجه ها را بر کشور می فشارد . در پاکستان، پرویز مشرف ، هر لحظه ممکن است با کودتای اسلامیست ها در اردو و سرویس اطلاعاتی پاکستان ( ISI) که با اخوان المسلمین و سایر احزاب شبه نظامی و گروه های طیف راست اسلامی در رابطه ای تنگاتنگ اند ، سقوط کند .

اندونزيا و بنگلادش با شورش گران اسلامی در گیرند ، ترکیه بیش از یک دهه است که در اردوی اسلامیست ها دست و پا می زند ، و سوریه ، لبنان و فلسطین با فشار جدی از جانب اخوان المسلمین رو در رواند. مصر و عربستان سعودی ، به مثابه قلب جهان اسلام ، هر دو زیر فشار قرار گرفته اند تا نظام های سیاسی خود را باز کنند که بسیاری از ناظران معتقدند این گشایش می تواند به ایجاد جمهوری های اسلامی در هر دو کشور منجر شود . پس از يازدهم سپتامبر، واشنگتن متناسب با حال و هوا و خواست تصميم گيرندگان و بدون آن که ارتباط زيادي با تهديدهاي « واقعي» داشته باشد، تنها با متمايز ساختن « آناني که با ما هستند» و « آناني که عليه ما هستند» تعريف جديدي از تهديدها و دشمنان نامتقارن ارايه داد. تبديل جنبش هاي سنتي مقاومت عليه استعمار و حکومت هاي لائيک به اهداف « جنگ جهاني عليه تروريسم» و در رديف القاعده و ديگر شبکه هاي جنايتکار، چيزي بيش از يک اشتباه که يک فاجعه بود.

برخي از تحليلگران، اولين درگيري عليه« تروريسم »- در افغانستان- را « اولين جنگ » ايالات متحده مي دانستند. اين جنگ با شيوه ها و اهداف محدودي آغاز شده بود. اما بي عدالتي ذاتي در استفاده از« شيوه هاي نابجاو استقرار اهداف افراطي» به سرعت آنها را آلوده مي سازد. در مقايسه با اهداف تعيين شده، استفاده نامتناسب از قدرت ، مشروعيت جنگ را به زير سوال برد، به شعله هاي مبارزه جويي اسلامي دامن زد و توجيهي براي فراخوان به جنگ مقدس را فراهم کرد. هواپيماهاي اف شانزده  و راکتهاي توماهاواک آسمان را تسخير کردند، ولي« روي زمين همچنان کلاشينکف ها هستند که فرمان مي رانند».

ايالات متحده مي توانست با ضربات مشخصي که طراحان و مجريان يازدهم سپتامبر را هدف قرار مي داد، خود را از شر القاعده برهاند و در عين حال تمام افغان ها را با خود دشمن نکند، افرادي که بي تفاوت و حتي دشمن« افغان هاي عرب» شده بودند.

بنابراين تصادفي نيست که طالبان نزديک به هفت سال بعد سرسخت تر از هميشه بازگشتند. پرويز مشرف (بخاطرپول گرفتن ازبوش ) در سخناني ، بر خطر« طالباني شدن نوين»،تهديد استراتژيک براي افغانستان و پاکستان، صحه گذاشت. گسترش اين نوع افراطي گرايي هاي ديني خشن، به مراتب خطرناکتر از روبناي القاعده است: در وهله اول بايد با توسل به شيوه هاي سياسي با آن مبارزه کرد.

از زماني که جنگ آغاز شده ، خارج از کابل هيچ چيز پيش نرفته است و مردم از جنگ و محروميت رنج مي برند. هرج و مرج هميشگي شده، قاچاق مواد مخدر از سر گرفته شده است (نود سه درصد مصرف جهاني ترياک را شامل مي شود) و سران قبايل، «جنگ سالاران» و اسلامگرايان بر ديگر مناطق کشور فرمان مي رانند. حدودهفت سال پس از سقوط آنها، سران طالبان به افراد سازمان پيمان آتلانتيک شمالي(ناتو) فشار مي آورند و خسارت هاي بيش از پيش مهمتري را به آنان وارد مي کنند، تا حدي که آنان را مجبور به درخواست نيروي کمکي کردند. با وجود حضور حدود چهل هزار سرباز آمريکايي، هزاران نفر کشته شده اند که شامل اعضاي پارلمان ، اطفال ، نيروهاي مسلح ، استادان وشاگردان مکاتيب ، يتم وبيوه ومردم مظلوم وبي دفاع مي شود. طبق گفته رسانه ها،«شصت درصد کشور فاقد نيروي برق است و هشتاد درصد مردم به آب آشاميدني دسترسي ندارند. خلاء ايجاد شده در اثربي توجه يي وسهل انگاري، نيروي پوليس را انواع نيروهاي مخالف دولت پرکرده اند: اسلامگرايان در جنوب، جنگ سالاران در غرب، قاچاقچيان مواد مخدر در شمال. دراين دوره، نبردها عليه نيروهاي همدست طالبان، باعث توقف برنامه هاي جديد براي بازسازي و کاهش دسترسي به دستاوردها شده است. تنها نيمي از کمک وعده داده شده به کشورداده شده است و راه کابل به قندهار که تا به امروز بازسازي آن بزرگترين دستاورد ايالات متحده است، اکنون به دليل خشونت جديدي که بر آن حکم مي راند، غير قابل استفاده شده است».

روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان: اندكي بعد از حادثه يازده هم سپتمبر 2001 بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و انها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسوبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند. روز نامه مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال پرويز مشرف آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت.

روز نامه مينويسد از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و طالبان ارشد ش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت.

واشنگتن پست مينويسد : جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي افغاني وامريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد .

مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد.

دراثر مصئونيتي كه اسامه بن لادن درپاكستان بدست اورد، كست هاي ويديويى اشرا نشر نموده و درآن تهديد مينمايد كه حملات بيشتري درداخل ايالات متحده انجام خواهد داد. حكومت بوش هنوز هم شش صد مليون دالر سالانه به پاكستان كمك هاي نظا مي واقتصادي ميدهد وهنوز هم با مشرف به حيث متحد رفتار ميكند.

طالبان و القاعده در پاکستان قوى تر شده اند. دانيل تواينينگ نيز از مؤسسه جرمن مارشال فوند اظهار كرد: اين كه مشرف اين گونه به حكومت دل بسته است، باعث رشد روز افزون نفرت نسبت به آمريكا مى شود چرا كه وجود حاكمى چون مشرف كه از حمايت آمريكا برخوردار است باعث تقويت بنيادگرايان و سردرگمى كامل اردوي پاكستان خواهد شد. آينده مشرف قبل از هر چيز در گرو اردو است. اين جنرال چندى قبل از سمت تصدى گرى اردو عقب نشينى كرد. ترزا شافر از مؤسسه مطالعات بين المللى استراتژيك اظهار كرد كه سرنوشت پاكستان بعد از وقوع اين حادثه به واكنش اردو بستگى دارد. اينكه آيا مى خواهد اين ناآرامى ها را خفه كند يا اين كه درنگ مى كند. آيا آن ها مشرف را مسئول اين بحران مى دانند؟

 

 استفاده از منابع خبري و تحليلي ، همشهري ، باشگاه ، پژوهش ، استفاده محدود از مقاله هاي احمد رشيد نويسنده مشهورپاکستاني ، تلک خرس وآرشيف شخصي ام .

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

 

 یکشنبه، ۲۲  جون   ۲۰۰۸

www.esalat.org