به آدرس نشست کمیسیون محترم تفاهم و وحدت
منعقدۀ هامبورگ ٣٠ و١ ٣ جنوری ٢٠١٠
محترم عبدالصمد ازهر
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگاری وصل خویش
سالهاست مارا از نیستان ما بریده اند. از اصل خویش دور مانده در جستجوی وصلیم. هنوز هم که بیشتر از ١٧ سال از آغاز آن فاجعه میگذرد، نتوانسته ایم همدگر مانرا بیابیم، بار دگر با هم باشیم و پیکار مردمی خود را از سر گیریم.
با معاملۀ ثور ۱۳۷۱ و تسلیمی غیر مسئولانۀ قدرت دولتی بمثابۀ ملکیت شخصی به نیروهای سیاه ارتجاعی و متحجر، جفای بی نظیری در حق حزب، سازمان ها و نهادهای همسنگر و مردم شریف ما روا داشته شد.
همانطوریکه در نوشتار از کجا تا بکجا؟ی اینجانب (١) آمده است، پی آمدهای آن همان سرخورده گی ها و درمانده گی ها، بلاتکلیفی ها، فاصله گرفتن ها از اصول زرین اعتقاد به انسان و مردم، خزیدن در پوستین زبان، قوم، منطقه و حتی مذهب، پناه بردن به موضع گیری های گروپی و ایجاد تشکل های جداگانه که عملاٌ وسیلۀ انقسام و تشتت آن حزب واحد سرتاسری پُر افتخارما و دوری از موضع یونیورسال یک کشور، یک مردم، یک آرمان، گردیده اند، می باشند."
تلاش ها بخاطر احیای مجدد آن حزب محبوب و از سرگیری رستاخیز مبارزه برای رسیده گی به دردها و رنج های مردم، خاصة ً بعد از حادثۀ ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ و هجوم نظامی آمریکا و متحدینش بر افغانستان، جان تازه گرفت. با کمال تأسف ازین تلاش ها نیز با اِعمال نفوذ، سوء استفاده صورت گرفته، بمنظور به چنگ آوردن رهبری، بجای ایجاد یک سازمان سیاسی واحد، با سراسیمه گی تشکیلات جداگانه ای را در داخل و خارج کشور بنام حزب، اعلان کردند و با همان طرزالعمل های کهنه، دیگران را در برابر عمل انجام شده قرار دادند. این گروپ های ظاهراً متشکل و از درون پارچه، برنامه های هم در ظاهر همگون و مماثل همدگر دارا بودند ولی در عمل با هم فاصله داشتند. برخی از موضعگیری ها از بیخ و بن در مغایرت با اصول و سنن پسندیدۀ مبارزه و موضعگیری سالم سیاسی، قرار داشتند. این عجله در ایجاد سازمان های متعدد به اضافۀ عوامل دیگر مانع تشکل مجدد حزب سرتاسری گردید.
عوامل بازدارندۀ تشکل مجدد یک حزب یگانۀ سرتاسری را میتوان چنین برشمرد:
١- خودخواهی و جنون رهبری و بالانشینی.
٢- سکتاریزم و ناسیونالیزم تنگ نظرانه.
٣- تبعیت از پالیسی ها و رهنمود های بیگانه.
٤ توتمیزم و پرستش رهبران دیروزی.
۵ - جدا کردن راه.
٦ - ترک سیاست و مبارزه.
٧ - ترصد و انتظار.
تمام عوامل بالا با درجات متفاوت، تأثیرات منفی خودرا بر پروسۀ تشکل مجدد حزب واحد سرتاسری وارد میکنند. ناکامی این پروسه و شکنند بودن سازمانهای ایجاد شده، متأثر از یکی یا چند تا ازین عوامل میباشد. برای جلو گیری از طوالت کلام به بررسی تفصیلی آنها نه پرداخته به تماس های ضمنی اکتفا میکنم. اما میخواهم برین نقطه تاکید گذارم که بی تفاوت ماندن و دست زیر الاشه نشستن نیز جفا کارانه، اشتباه و حتی گناه نابخشودنی است. حزب پُرافتخارما، از چهل و پنج سال قبل، تعهد بزرگ تاریخی ایجاد تحولات بنیادی دموکراتیک در تمام ساحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در مقابل مردم زحمتکش کشور، سپرد. حزب ما رسالت به انجام رسانیدن تلاش های ناتمام جنبش های مشروطیت گذشته را با شکل و محتوای متکامل تر و مترقی تر، به دوش گرفت. بخاطر وفا به عهد و تحقق این رسالت، مبارزات سخت و دشواری را به پیش برد. دست آوردهای بزرگی هم داشت و برای پیشبرد و حفظ آنها، قربانی های بیشماری داد. ناکامی این جنبش و جهش، این بار به مراتب بیشتر از دفعات پیش برای مردم کشور ما غم انگیز و مصیبت آفرین بود. مصیبت بار تر اینکه این بار جامعۀ جهانی"، نیرو های تاریک اندیش ضد دموکراسی، و کشور های آزمند همسایه را سال های دراز موقع تاراج، غارت، اجحاف و تباهی داد و بالآخره هم تحت شعار آوردن تغییر و دموکراسی فقط مهره های حاکم را، از عین قماش، عوض کرد. در حالیکه بعد از سقوط دادن نهضت امانی، قدرت آنوقت جهانی، بمنظور جلوگیری از سرایت شرارت به قلمرو امپراطوریش، بزودی برای درهم پیچانیدن طومار دزدی و غارت سقوی دست به کار شده بود.
به همان تناسبی که شکست جنبش برای مردم ما به قیمت گزاف تمام شد، بی تفاوتی در بارۀ از سرگیری آن نیز نتایج زیانبار دارد. اگر شعله های آتش این جنبش فرو نشانده شده است، نباید گذاشت خوریج آن به خاکستر مبدل گردد. این خوریج را باید پُف کرد تا سر از نو تازه گردد. شماری از ما سر بزیر خاک نهادند، ما هم بزودی با آنها می پیوندیم و بزودی نوبت دیگران هم رسیدنی است. همه خواهیم رفت بدون آنکه میراث آن حزب رستاخیز آور و شور انقلابی آن نسل، با تجارب و آموخته ها از پیروزی ها و شکست ها، به نسل های بعدی انتقال گردد.
اما در مورد اینکه چه باید کرد، بخش کوچکی از مقالۀ از کجا تا بکجا؟ را نقل میکنم:
تصور میکنم جر و بحث های دستجمعی جایی که هر کدام ما در پره گیر مانده و از موضعگیری گروپ یا فرکسیون خود حمایت مان را اعلام کرده ایم، به اندازۀ کافی صورت گرفته است. تبادلۀ دشنام و دوسیه سازی نیز به پیمانۀ بیش از کفایت و در سطح خیلی پایانتر از مقام ما و شما، بعمل آمده است. از خود قهرمان تراشی، تحقیر همسنگران دیروز و تکرار اتهامات بی پایۀ دشمنان، هم انجام یافته است. حال وقت آن رسیده که همین توصیۀ کارمل را که در تنهائی نشسته با کلاه خود مشورت کنیم، به کار گیریم. مشروط به اینکه در لحظات این اندیشیدن، حُب و بُغظ خودرا کنار گذاشته، مصمم باشیم راه درست را- راهی که مارا از قالب ها و میله های آهنینی که به دور خود کشیده ایم و یا به دور ما کشیده اند، رهائی بخشیده، به نزدیکی و وحدت با همرزمان دیروزی برساند و بار دیگر مارا این افتخار نصیب گرداند که با غرور و سربلندی، در تکاپوی نجات مردم از انواع و اقسام مظالم و مصایب قرار گیریم و یگانه گی از هم گسیختۀ این ملت را به زور و توانائی حزب سراسری که مانند گذشته های دور، مرز منطقوی، اتنیکی، زبانی و مذهبی نه می شناخت، بار دیگر تأمین کنیم. با سینۀ فراخ و از خودگذری، راه را برای سپردن رهبری به کادرهای جوان و با انرژی هموار نمائیم . . .
این دعوت به یگانه گی، نه بدین معنی است که بار دیگر در همان لاک متحجر بخزیم، به دور خود قلعۀ آهنین ایجاد و از جامعه و دیگر نیروهای دموکرات و تحول طلب، فاصله گرفته خودرا عقل کل بدانیم و خودرا در موضعی قرار دهیم که "هر که با ما نیست از ما نیست"؛ دروازه را به روی دگر اندیشان، منشعبین دیروز، یا اصحاب عقاید متفاوت، ببندیم؛ و یا خود از در آمدن به درهای دیگر هراسان باشیم. آن زمان، که جز افکار خودما، جز بیانیه های خودما، جز کتاب های مکتب خودما، از دیگران را نه می پسندیدیم و حتماً رد میکردیم، جزء تاریخ شده است. شرایط در افغانستان و در جهان درین چهل و پنج سال از زمان تأسیس ح.د.خ.ا.، خیلی زیاد تغییر کرده است. با چشم باز و گوش شنوا به نظریات دیگران، ولی با در نظر داشت منافع مردم محروم کوچه و ده، کوه و بیابان، کارخانه و مزرعه، بایست فعالانه با مجموع جنبش درآمیخت."
احزاب و سازمان های برادر و همنظر متعددی در کشور وجود دارند. اگر عنصر خود خواهی و ذوق رهبری و بالانشینی را نفی کنیم، تفاوت های بنیادی برناموی را میان شان یا اصلاً دیده نمیتوانیم و یا کمتر می بینیم. محدود حلقاتی یا کسانی خواهند بود که تفاوت نظرهای ماهوی با دیگران داشته باشند. از آنهایی که ذوق بالا نشینی ها و جنون شهرت، باعث ایجاد فاصلۀ شان با دوستان گردیده، می پرسم آیا عزت و حُرمت شان در حیثیت یک ده باشی یا صدباشی بالاتر است یا عضویت عادی شان در یک حزب بزرگ سراسری با وزنۀ ملی و بین المللی؟
جانب دیگر قضیه اینست که اوضاع و احوال سیاسی-نظامی و اجتماعی- اقتصادی در کشور در تحت تسلط ارتجاع سیاه و حامیان خارجی شان چنان به وخامت گرائیده است که این نیروها و جزیره های متشتت، دیگر قادر نخواهند بود حتی در همین حالت پاسیف نیز به بقای خود دوام بدهند، چه رسد به اینکه تأثیری در تغییر اوضاع وارد کرده بتوانند. انفاذ قانون نو احزاب سیاسی نیز مجالی برای بقای احزاب کوچک باقی نمیگذارد.
در ارتباط به احساس ما در برابر شخصیت ها و رهبرانی که به ابدیت پیوسته اند و دیگر در میان ما نیستند و آنها را دوست میداریم، معتقدم که بزرگترین و شریفانه ترین بزرگداشت شان، برداشتن قدم های اساسی و جسورانه در جهت برآورده ساختن آرزوهای والای آنها میباشد که عبارت بود از وحدت عام و تا م در حزب و مبارزه بخاطر اهداف اساسی آن حزب پُر افتخارما، یعنی رهائی انسان زحمتکش، ایجاد جامعۀ مرفه و تأمین عدالت اجتماعی. این اساسی ترین میراث و اهدافی اند که برای ما ماندگار و لازم الرعایه میباشند. خارج ازین اهداف ستراتژیک، هیچ چیز دیگر مقدس و پایدار نیست. برای ما در زمان حاضر یافتن پاسخ این پرسش که امروز چه باید کرد، عمده ترین مسأله است، تا راه مانرا بسوی آن اهداف هموار ساخته بتوانیم.
بر مواضع غلط چسپیدن و بر آن اصرار کردن، ره به جاهای خطرناک میبرد. بیائید از آنهایی که درین مغرب زمین تمرین طولانی سیاست و دموکراسی دارند، بیاموزیم که هم تحمل دگرنگری داشته باشیم، هم بر اشتباه اعتراف و به ساده گی آنرا ترک کرده معذرت خواسته بتوانیم و هم به خاطر مصالح علیای کشور توان کنار گذاشتن اختلافات را داشته باشیم. ما دیگر با عده ای که راه خودرا جدا کرده اند و با مخالفین یا قوم و محل پیوسته اند، درین ارتباط کاری نداریم. درینجا مورد نظر و طرف صحبت ما آنانی اند که مشتاقانه در انتظار ایجاد لانۀ سالمی قرار دارند که آنرا منزلگۀ خود و آرزوهای خود شناخته بتوانند.
چقدر پسندیده و نمایندۀ اخلاق عالی انسانی خواهد بود که اگر در گذشته یا حال مرتکب اشتباهی شده ایم، بر آن اعتراف و اظهار ندامت کنیم. شاید چنین کاری دشوار به نظر آید، ولی مطمئناً حیثیت ندامت کننده را چندین بار بالا برده، سطح اعتماد همرزمان و علاقمندان را بالا میبرد. من به شما اطمینان میدهم چنین ابتکاری یخ های ایجاد شده را آب و موانع عمده در راه وحدت همگانی را میزداید.
امضای توافقنامۀ ادغام تشکیلاتی میان "نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی" و "حزب متحد ملی"، قدم عمده ای بود در جهت وصل دوبارۀ آن دو بخشی از حزب بزرگ ما که طبیعتاً بایست یکی میبودند. با آنکه برنامه و ساختار تشکیلاتی توافق شدۀ شان هنوز وضاحت ندارد و یا اقلاً من از آن بی اطلاعم، و در بارۀ چگونه گی عضویت حزب متحد ملی در جبهۀ ملی، صراحتی داده نشده است، اُمید آن میرود که سیر امور در جهت اصول پذیرفته شدۀ سازمانهای دموکراتیک و مترقی باشد. این توافق ِ ادغام کامل تشکیلاتی، بعد از چندین سال مباحثه و مذاکره، جنگ و گریز، پیش روی و عقب روی، و بعد از حدوث تغییرات بزرگی در آرایش نیروهای سیاسی در داخل کشور، منجمله از هم پاشی جبهۀ ملی"، میسر گردیده است. اُمیدوارم دیگر حرفی در میان نیاید که باعث سکته گی، کندی یا توقف این پروسه گردد و یا صرفاً بر همین، بسنده گردد.
هر قدمی که در جهت وحدت برداشته میشود، گامی است به پیش. اما این همۀ حرف نیست. این دو بخش حزبِ سابق ما هنوز هم نمیتوانند از نام آن حزب بزرگ سراسری حرف بزنند و یا خود را وارث آن بنامند. این یک آرزو خواهد بود، ولی تا بدانجا راه طولانی و دشوار در پیش است. خواست و رویای اکثریت قاطع اعضای سابق حزب ما، وحدت تشکیلاتی و برناموی همگانی میباشد. این اکثریت قاطع بنا به همین خواست شان و همچنان بنا بر بیم از آنکه نادانسته در باتلاقی فرو نروند و در بازار مکارۀ سیاست مورد معامله قرار نگیرند، به هیچ یک از احزاب و گروپ های خود ساخته از بدنۀ آن حزب نه پیوسته اند. برای من هنوز روشن نیست که این تلاش های یکی شدن چرا محدود و محصور به همین دو بخش آن حزب بزرگ گردیده بود و به کدام دلیل دیگران درین پروسه راه نداشتند. اکنون که این قدم برداشته شده است، بایست بلا درنگ طرح اسناد برناموی و تشکیلاتی را یکجا با سازمان ها و حلقات دیگر، زیر کار گرفت، تا باشد وحدت کامل میسر گردد.
آنچه پیش از پیش جلو ایجاد جریانات موازی داخل یک سازمان سیاسی و خطر از هم پاشی آنرا گرفته میتواند جلب طیف وسیعی از سازمان ها، حلقات و خاصة هزاران انسانی که هنوز در حالت ترصد قرار دارند (و به اصطلاح هنوز بیطرف مانده اند)، میباشد. این مهم در صورتی بزودی میسر شده میتواند که این سازمان ها، حلقات و اشخاص، خود را در طرح اسناد برناموی و ساختاری سهیم ببینند. نه اینکه در برابر امر واقع شده قرار داده شوند. آن زمان، که اعضای حزب در برابر کار انجام شده قرار داده می شدند، و اعضا بخاطر حفظ وحدت و جلوگیری از بی آبروئی آنرا بمثابۀ یک واقعیت تلخ فرو می بردند، دیگر گذشته است. تجارب تازه هم گواه برآن اند که دیگران را در برابر امر واقع شده قرار دادن، همیشه نتایج گوارا بار نمی آورد.
این امر طرف تائید عمومی خواهد بود اگر هر دو جانب - هم حزب متحد ملی و نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی، و هم سازمانها و حلقاتی که درین کمیسیون تفاهم و وحدت نماینده گی میشوند، در صدد تدویر مجمع های عالی جداگانه نه برایند. تدابیری باید بکار بسته شود که تلاش های هر دو با هم درآمیزند و همۀ اینها یکجا با نیروهایی که تا هنوز ازین پروسه دور مانده اند، یک مجمع عالی یگانه و همگانی را برای ایجاد یک سازمان واحد، دایر نمایند.
حرف اساسی درینجاست که مردم ما- کسانی که ما در مقابل آنها احساس مسئوولیت، و بنام شان ادعای مبارزه میکنیم- در افغانستان زنده گی میکنند. کتلۀ اصلی اعضای سابق حزب نیز در آنجا قرار دارند. آنها دردها، رنج ها و ناملایمات را رأساً و بدون واسطه با گوشت، پوست و استخوان خویش حس و لمس کرده اند و میکنند و شرایط عینی و ذهنی موجود را بمراتب بهتر از ما اروپا نشینان و امریکا نشینان، درک می نمایند. لازمست مرکز ثقل و هستۀ اساسی کار تشکیلاتی و مبارزه، بلادرنگ به داخل کشور انتقال داده شود و به اصدار اوامر و فرامین از خارج به داخل کشور خاتمه داده شود. دوستانی که بی میل نیستند تجارب و رهنمائی های خود را هنوز هم در خدمت همرزمان قرار دهند، این کار را از داخل کشور به وجه بسیار خوب پیش برده میتوانند. با اطمینان گفته میتوانم که بازگشت شان به افغانستان، باعث دلگرمی و دمیدن روح تازه در صفوف رزمنده گان بالفعل و بالقوۀ راه عدالت و رفاه همگانی میگردد. ما درینجا شخصیت های برجسته، با تجارب گرانبها و گذشتۀ شفاف داریم که با برگشت به کشور، برآمدن از لاک های سابقه و اتخاذ موقف غیر جانبدارانه، کار واقعاً مثمری را در تشکل مجدد و تأمین وحدت، انجام داده میتوانند.
روشنی هایی دیده میشوند:
- سازمان ها و حلقات دموکراتیک، مترقی و عدالت پسند، در اروپا، با توافق بر ایجاد «کمیسیون تفاهم و وحدت اعضا و سازمانهای ایجاد شده از بدنه حزب وطن سابق ح.د.خ.ا. برای تدویر مجمع عالی» - یا با اختصار «کمیسیون تفاهم و وحدت»- با تدویر نشست های به پیشرفت های نایل گردیده اند.
- در ١١ جدی توافقنامۀ ادغام تشکیلاتی میان حزب متحد ملی و نهضت فراگیر ترقی و دموکراسی به امضا رسید.
- مطابق گزارش منتشره در سایت انترنتی "آینده"، سومین نشست مشورتی هواخواهان وحدت نیروهای دموکرات، ترقی خواه و طرفدار عدالت با اشتراک فعالین جناح خلق، بتاریخ ٨ جنوری ٢٠١٠ در شهر کابل دایر گردیده بود.
- علاوه بر آن جبهه ای نیز مشتمل بر چند سازمان سیاسی دموکرات و مترقی در کشور وجود دارد.
هرگاه همۀ این بخش ها بر علاوۀ سازمان ها و شخصیت های دیگر دموکرات و ترقی پسند، در یک جنبش ایجاد حزب بزرگ سراسری فعال گردند، و همه در تدوین اسناد مربوطه سهیم گردند، موفقیت بزرگ تاریخی را میسر گردانیده میتوانند. اگر تصور برآنست که دست زدن به چنین امر بزرگ و وسیع، وقت بیشتر می طلبد و شما در شرف یک وحدت محدود تر میان طرف های مورد مذاکرۀ این کمیسیون قرار دارید، مشکلی در میان نیست. میان خود و با دو حزب تازه به توافق رسیده، موافقت کنید و بدون معطلی راه گفتگو با دیگران را نیز باز نمائید.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری، اگر شاهد کاندیداتوری شماری عقب گرا، کوته بین و کم دانش بودیم، شاهد وجود شماری ولو اندک، کاندیدهای صاحب نظر، دموکرات و تحول پسند نامدار یا گمنام نیز بودیم. نزدیکی با آنها، ایجاد فضای تفاهم و همکاری، جلب آنها و امثال شان که یقیناً در جامعه، ولو با تفاوت جهان بینی، کم نیستند، بسوی خود، و یا خود پیوستن با آنها، رهگشای ایجاد تب و تاب مثبت در عرصۀ سیاسی افغانستان و رسیده گی به دردهای مردم میگردد.
نیرومندی حزب و مصئونیتِ وحدت را بایست با جلب اشخاص و نیرو های تازه نفس از جامعه، خاصة ً از قشر جوان پویا و دینامیک، استحکام بخشید. در مراکز آموزشی و فرهنگی و در محلات کار، مواد کافی خام و پُخته برای کار سیاسی وجود دارند. در میان مردم رفتن و با آنها بودن و ممزوج شدن، معتقدات و آرزوهای مقدس میهن پرستانه و عدالت پسندانۀ خود را با زبان عامیانه و عام فهم تبلیغ کردن، دست آوردها و اشتباهات گذشته را بدون ترس و مجامله آشکار کردن و از طریق چنین نفوذی کشانیدن شان به سیاست سالم خدمت گذاری به مردم - اینست راه و راز موفقیت.
اگر شخصاً نمیتوانم در فعالیت های همرزمان دیروزی خود بخاطر این امر مقدس تشکل دوبارۀ حزب واحد سرتاسری مترقی و عدالت خواه سهم عملی داشته باشم، خواستم با پیشکش نظریات خود در مقالۀ از کجا تا بکجا ؟ و این مختصر، اندکی از سنگینی مسئوولیتی که بر شانه هایم احساس میکنم، کاسته باشم.
برای شما و همه دوستان و رهروان طریقت دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی، موفقیت های درخشان آرزو میبرم.
عبدالصمد ازهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
١- مقالۀ از کجا تا بکجا؟ مورخ ٢٠ /١٢/ ٢٠٠٩ منتشرۀ سایت های انترنتی آینده، «اصالت»، پیام وطن و ژواک
دوشنبه، ۲۵ جنوری ۲۰۱۰
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat