Mon, 28 Mar 2016 23:40:05

 
             سید داوود مصباح

 

۱۷ مارچ ۲۰۱۶

 

هر شخص و گروه و کشوری دموکراسی را طبق منافع طبقاتی و ایدئولوژیکی خود تعریف می کند. نیولیبرالیسم هم نوعی تعریفی از دموکراسی است که اقلیت سرمایه داری حاکم بر جهان آن را مطابق منافع طبقاتی استثمارگرانه ای خود تعریف می کنند. دموکراسی از واژگان قشنگ جوامع بشری است که به تناسب درک هر انسان در اذهان ترسوب نموده. از آنجایکه طراحان این مفهوم از «تالس» فیلسوف یونانی اهل ملطیه (یکی از بنادر دریایی ترکیه قدیم) قرن هفت پیش از میلاد تا افلاطون شاگرد ارسطو قرن سوم پیش از میلاد روی واژه دموکراسی و عدالت اجتماعی تمرکز کردند، بویژه افلاطون در کتاب مشهورش بنام «جمهور» عمدتا زیر عنوان عدالت مبحث مبسوطی دارد و حتی تا آنجا پیش رفت که «مدینه فاضله» را که نوعی کمونیسم ابتدایی بود برای زمامداران و کارمندان لشکری و کشوری طرح نمود که اثرات و تأثیر گذاری آن را در اندیشه «زردشت خورگان» در اوایل ساسانیان می بینیم و بعداً در اواخر سده پنجم میلادی در زمان زمامداری قبادشاه ساسانی جنبش عظیم طبقاتی مزدکیان (۴۹۴ تا ۵۲۴م) مدت سی سال در زمان حیات «مزدک بامداد» ادامه یافت. اندیشه مزدک بامداد که بر اساس فلسفه و ایدئولوژی طبقاتی زحمتکشان و دهقانان تدوین گردیده بود تا قرن پانزده میلادی به اشکال مختلف در قیام های مردمی ضد استبداد شاهان و سران ستمگر ادامه داشت. فردوسی بزرگ در شاهنامه از مزدک بامداد چنین آورده است:

                    بیـــامد یکی مر مزدک بـنـــام         سخن گوی و بادانش و رای و کام

                    گرانمای مردی ودانش فروش         قـبـاد دلاور بـدو داد گــــــــــــوش

                    به نزد جهـاندار دستور گشت          نگهبان آن گـنـج و گـنجـور گشت

                    همی گفت هرکو تـوانگر بـود         تـهــی دست با او برابــــر بــــود

                    نبایـد که بـاشد کسی بـر فزود         تـوانگر بود تــار و در ویش پــود

منشأء فلسفه ای دموکراسی برخاسته از مشرق زمین است که بر مبنای نیاز انسانی می باشد و کاملا جنبه مادی دارد و خواست اکثریت ۹۹ درصدی های جوامع بشری است. تمدن غربی بیشتر دموکراسی را رفتاری و روبنایی در مناسبات اجتماعی ارائه می دهند و جنبه های اساسی آن را که منشأء مادی و زیر بنایی دارد بازتاب نمی دهند. انسان در درازنای بستر تاریخی خود بر روی این سخره عظیم طبیعت بعد از آن که از تهیه غذا به تولید غذا در هزاره هشتم پیش از میلاد پرداخت این طبیعت با تمام ثروت خود مال مشترک همه ای آدمی زاد بود و هست و اینکه عده ای در آن تصرفات غاصبانه داشتند و دارند کاملا غاصبانه و ضد بشری و منبع شر بزرگ است. در چنین فضایی که ثروت طبیعی و منابع مادی توسط اقلیت های استثمارگر اشغال شده باشد دیگر دموکراسی یعنی چه؟ اگر این تعریف از دموکراسی را قبول کنیم که «دمو، مردم و کراسی، اقتدار مردم، یعنی حکومت مردم توسط مردم» در این صورت، دموکراسی و عدالت اجتماعی در نظام های موجود باز تاب نمی یابد. مردم می خواهند که روی طبیعت کارکنند و نیازمندی های زندگی خود را تأمین کنند و با همدیگر تشریک تولیدی و منافع برابر داشته باشند. بهره گیری مشترک از منابع طبیعی حق طبیعی و مسلم هر انسان سیاره ما می باشد. انسان که خود محصول طبیعت است چرا حق نداشته باشد که از نعم طبیعت بهره مند گردد. کره زمین خانه مشترک همه انسانها است پس چرا ثروت ۵۴۱ نفر سرمایه داران عمده برابر است با تمام دار و ندار بقیه ای بشریت؟! در این صورت غارتگری صورت گرفته که متضاد با اصل زندگی بشری، عدالت و دموکراسی می باشد. اقلیت های استثمارگر در هر کشوری برای محافظت ثروت و غارتگری های خود حکومت های تکنوکرات، بیروکرات، تیوکرات و بورژوازی نیولیبرالی و امپریالیستی بوجود آورده با زور سرنیزه و ارتش و سازمان های وحشتناک امنیتی بالای اکثریت مطلق حکومت می نمایند. پس دموکراسی در کجای این تشکیلات بوده می تواند؟. این حکومت ها در غارتگری همدیگر را حمایت می کنند. به طور نمونه «مشت نمونه خروار» دولت امپریالیستی امریکا بخاطر چه سالانه چند ملیارد دالر تنها به دولت تیوکراتیک ارتجاعی ضد بشری و مافیایی «کابل» در افغانستان می پردازد؟ بخاطر بقای چنین دولت های که مدافع منافع ولی نعمت خود باشند. این حکومت های ضد بشری مردم را به اقوام، نژاد، زبان، محل و غیره تقسیم نموده و در جنگ و نفاق قرارمی دهند تا باشد به راحتی تمام حکومت نمایند. امپریالیست های امریکا می گویند که پنج ملیار دالر در افغانستان خرج کرده اگر این پول برای انکشاف زراعتی خرج می شد اکنون افغانستان از لحاظ فرآورد های کشاورزی خود کفا می بود. اما این پول ها برای مافیا بازی مصرف گردیده نه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی و مردم گرسنه و فقیر. آدمی زاد از هزاران سال بعد از کمون عادت کرده اند تا از حکومت های خود کامه ضد بشری اطاعت نمایند. جنایات و خوکامگی سران و سلاطین و رفتار ضد انسانی آنان تمام صفحات تاریخ بشری را در بر گرفته که در راستای تاریخی به ویژه ماتریالیسم تاریخی قابل بحث است. در حال حاضر سه موضوع در باره بشریت در درجه نخست قرار دارد:

اول، رهایی طبقاتی زحمتکشان از ستم مالکان و سرمایه داران و دولت های فاسد ضد بشری. یعنی تأمین دموکراسی اقتصادی و سیاسی.

دوم، رهایی خلقها از استعمار نوین و مداخله کشورهای سرمایه داری و تأمین استقلال سیاسی.

سوم مسئله رشد مادی و معنوی بر اساس دموکراسی های مستقیم نه نیابتی امپریالیستی.

دموکراسی مستقیم (نظام شورایی) دموکراسی شورایی یگانه راه حل اساسی و تأمین و تضمین کننده دموکراسی اقتصادی و سیاسی بوده می تواند. بر اساس نظام شورایی توده های مولد نعم مادی از طریق تشکیلات خودگردان «شوراها» می توانند که هم سطح تولید را بالا ببرد و هم از طریق شوراهای منتخب مردمی، دولتی پیشا سوسیالیستی را تشکیل نمایند و در مرکز مدیریت کل کشوری شورای عالی منتخب مردمی را جاگزین ریاست جمهوری، کابینه و پارلمان سازند. در این صورت دیگر جامعه از شر رئیس جمهور، نخست وزیر و وزارت و ریاست رهایی می یابند. دیگر امتیاز حکومت شوراها در این است که در شورای عالی نمایندگان آگاه تمام اقوام یک کشور حضور دارند، دیگر مسئله نفاق و کشمکش نژادی، زبانی، قومی به ویژه طبقاتی فروکش می کند و به آگاهی توده ها بیشتر می افزاید. در شرایط موجود کشورهای جهان به ویژه کشورهای عقب مانده آسیایی مداخله کشورهای سرمایه داری امپریالیستی بحدی عریان و بی شرمانه و اشغالگرانه است که مجالی برای چاره اندیشی ملی برای رشد اقتصادی و ساختارهای سیاسی متناسب زمینه بسیار کمی وجود خواهد داشت. در این صورت رفع تجاوز و اشغال و پایگاه سازی ناتو و امریکا الزامی و در درجه نخست قرار می گیرد. برای اجرایی کردن این همه خواست های مردمی تشکل سیاسی نیرومند نیاز است. تشکل سیاسی که بر اساس خود محوری های متداول موجود احزاب سیاسی بنا نشده باشد. بلکه بر اساس رهبری جمعی و خرد جمعی بنا یافته باشد. بجای رهبر شورای رهبری از نخبگان منتخب شوراهای حزبی وجود داشته با شد. در رهایی بشریت ازستم طبقاتی درگام نخست آگاهی توده ها لازم است که این آگاهی خود بخودی بوجود نمی آید. آگاهی زمانی در اذهان توده ها ترسب می نماید که انگیزه مادی و واقعی و عینی داشته با شد، نه سوسیالیسم خیالی و نه وعده های که هزاران بار نقض شده است. بشریت در حال حاضر در تضاد طبقاتی عریان بین اقلیت یک درصدی استثمارگر ۹۹ درصدی های استثمار شونده قرار گرفته که اشغال منابع ثروت توسط یک درصدی، اکثریت را در چنان چرخه ای از روند حیات و زندگی قرار داده که درک آن برای توده ها آسان است، به شرطی که احزاب طراز نوین کارگری با پرادایم نوین استخراج شده از جهانبینی علمی آداب و رسوم سنتی که در روند ساختاری از آزمون زمان سالم بیرون نشد، آن را ترک نمایند و مطابق نظم نوین دموکراسی مستقیم کارگری پیش آهنگی کارگری را در ساختار و اهداف استراتیژیک خود قرار دهند. در نشست های علمی احزاب طراز نوین کارگری پارادایم نوین ساختاری و تشکیلاتی در دستور کار است و یک بار دیگر طرح «لنینی» «شوراها» مطرح است که آزمون زمان و عمل کرد احزاب و دولت های سوسیالیستی در دل قرن بیستم خود را نشان داد. تاریخ مصرف حکومت های تک محوری به پایان رسیده و همچنان احزاب تک رهبری. چرا سرنوشت میلیون ها انسان را به یک فرد ولو بسیار خوب و بشردوست و خردمند باشد، وابسته ساخت و خرد جمعی را قربانی خرد فردی ساخت ؟. بر اساس منطق دیالکتیکی وقتی که یک دیکتاتور به هر نام و عنوانی در راس دولت و حزب قرار گیرد، دیگر از دموکراسی خبری نیست. تمام ارگانهای دولتی و حزبی را به خاطر ارضای تمایلات فرد قربانی کردن خیانت به آرمان نوین انقلابی طبقه کارگر است. دموکراسی بورژوازی با لیبرال دموکراسی امپریالیستی هردو کار مایه رسانه ای و تبلیغاتی طبقه استثمارگر و اشغالگرمنابع ثروت می باشد. چرا چنین کالایی را در میان سیستم تشکیلاتی و فرهنگی طبقه کارگر آورد و توده های میلیونی را توسط آن مسموم ساخت. دموکراسی توده ای، دموکراسی مستقیم، جمعی تولیدی و اقتصادی می باشد نه دموکراسی بورژوازی نیابتی و پارلمانی. در نظام نوین مدیریتی دولتی طبقه کارگر اشتراک مستقیم توده ها در اداره امور کشوری در ساحه ملی می باشد. احزاب طراز نوین طبقه کارگر به توده ها آموزش می دهند که چگونه منابع ثروت همگانی را بکار اندازند که به خود کفایی کامل برسند. منابع طبیعی، آب و زمین، مراتع و جنگلات، چراگاه و معادن از اشغال اقلیت های استثمارگر رهایی یافته به اختیار توده ها طوری قرار داده شود که در آن تصرف استثماری مالکانه بوجود نیاید. این مطلب در کتاب «کوتاه ترین راه رهایی» مفصل مورد بحث قرار گرفته است که به زودی از طریق انترنت در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت. کارگران یقه سفید که نیروهای متفکر و اندیشه پرداز طبقه کارگر اند، و از طریق تشکل های منظم سیاسی روشنگر اذهان توده ها و رهنمود دهنده می باشد باید در پرتو اندیشه های علمی راه رهایی از بربریت امپریالیسم پیوستن به جنبش جهانی کمونیستی و کارگری به مبارزه بپردازند.

 

  

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org