چهار شنبه، ۲۹ سپتمبر ۲۰۱۰

مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها میباشد

محمد عالم افتخار

 

دنیا، با «آی. ایس. آی پاکستان» است یا

با «شورای امنیت» ملل متحد؟!

دکتور رنگین دادفر سپنتا مشاور امنیت ملی و سابق وزیر امور خارجهء جمهوری اسلامی افغانستان مقالهء انتقادی بی سابقه ای در ماه اگست ۲۰۱۰ میلادی مطابق به سنبله ۱۳۸۹ هجری شمسی به آدرس ائتلاف جهانی مبارزه علیه تروریزم در مطبوعات و سایت های انترنیتی افغانستان و جهان انتشار داد. از آنجا که این مقاله و تیزیس ها و تحلیلات آن پس از افشاگری های سایت ویکی لیکس ـ به اعتبار اذهان عامه! ـ در جهان ویژه گی ی عطفی دارد، بنده مقداری بسط تحقیقی و تجربیی آن را خیلی مفید میدانم. البته مسئولیت و نیر حقوق آنچه مربوط به بسط این نوشتار است، طبعاً به محترم دوکتور سپنتا بر نمیگردد، معهذا ایشان با برآمد و ابتکار بخصوص خود طبعاً سهمی بزرگ بر پدید آیی این موارد و مرایا به جا گذاشته اند.

قبض و بسط

«حلقه گم شده در جنگ بی فرجام»

جامعه جهانی در پی حملات خونین القاعده بر نیویورک و واشنگتن در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ تصمیم گرفت تا در افغانستان مداخله نظامی کند. شورای امنیت سازمان ملل متحد، بر اساس احکام منشور این سازمان بر این مداخله صحه گذاشت و مشروعیت آن را در چارچوب حقوق بین المللی تسجیل کرد.

[لذا محور اصلی ی بحث پیش روی، شورای امنیت سازمان ملل متحد است !]

القاعده حمله خونینی را از افغانستان بر ایالات متحده سازماندهی و رهبری نموده بود که طالبان نیز همکار و پشتیبان آن بودند. واقعیتی که مورد تأئید اکثریت نزدیک به اتفاق کشور های جهان بود.

[مهمترین علت و سوژه، اینجا واقعیتی به نام «القاعده» و سپس «طالبان» است !

بنابر این می بایستی شورای امنیت ملل متحد، القاعده و طالبان را شناخته باشد، تا بر اساس احکام منشور سازمان ملل متحد بر مداخلهء نظامی ی ایالات متحدهء امریکا و ارتش های دیگر کشور ها (که جامعهء جهانی نام گرفته اند) صحه گذاشته و مشروعیت آن را در چارچوب حقوق بین المللی تسجیل کرده است !!!]

مردم افغانستان نیز که از ستم و سبعیت بی مانند طالبان و القاعده و سلطه نظامیان پاکستان به تنگ آمده بودند از حضور جامعه جهانی فعالانه استقبال کردند؛ بر این پایه یک وفاق بی مانند جهانی در امر مبارزه با تروریسم جهانی به وجود آمد.

[فراموش نکنید، سوژه و عامل سومی هم پدیدار شد: سلطهء نظامیان پاکستان!]

کشور های متخاصم و رقیب، از واشنگتن تا تهران و از مسکو تا لندن بر سر اینکه باید با تروریسم القاعده و طالبان مبارزه قاطع صورت گیرد و این شبکه جهانی تروریستی با توسل به سلاح در هم شکسته شود، به توافق رسیدند.

افکار عامه و ارادهء جهانی در این رابطه تا جایی همسو بودند که حامیان و شیفتگان و تمویل کنندگان تروریسم را نیز یارای ضدیت با این موج بزرگ ضد تروریسم نبود؛ تا جایی که حتی نظامیان پاکستان نیز در پی تهدید مستقیم هارمیتاج معاون وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده آمریکا که به مشرف گفته بود که اگر با ما همراهی نکنید، کشور شما را چنان بمباران می کنیم که به دوران پارینه سنگی (عصر حجر) پرتاب شود، نیز ناگزیر شدند به ظاهر با موج حاکم همراه شوند.

[وضع چنان بود که کشور های متخاصم و بی اعتماد و رقیب با هم در سراسر جهان پیرامون ضرورت مبرم درهم شکستن شبکهء جهانی تروریستی القاعده با توسل به سلاح به توافق رسیدند یعنی به متفقین در جنگ تبدیل شدند. تا جائیکه حتی نظامیان پاکستان، نیز ناگزیز شدند به ظاهر با موج حاکم همراه شوند. مگر پرسیدنی نیست که چرا «حتی. .پاکستان؟»

چرا در مورد پاکستان، اینجا کلمهء «حتی» به کار می رود ؟

مگر «پاکستان» نام یک کشور نیست، که هست!

مگر «پاکستان» یک کشور «عضو تام الحقوق» همان ملل متحد نیست، که هست!

پس در مورد پاکستان به خاطری «حتی» گفته نشده است، که مثلاً توته زمینی در کرهء مهتاب و یا مریخ است، یا جنگل پر از وحوش بدون نوع بشر است، یا حتی مانند «افریقای جنوبی» نژادپرست ملعون معدوم ؛کشور «یاغی» است.

بلکه به خاطری در مورد پاکستان، واژهء جدا کنندهء تعجب بر انگیز «حتی» به کار رفته که پاکستان، عملاً کشوری به جانب تروریست ها، حامی تروریست ها و ذینفع و صاحب برنامه و استراتیژی با تروریست ها بوده و چنانکه اکثریت کشور های جهان پذیرفته بودند و پذیرفته اند، در صحنه گردانی فجایع 11 سپتامبر و فجایع پیش و پس از آن دخیل میباشد و به هرحال، کشوری در آن سوی خط است که «جامعهء جهانی» علیه آن مبادرت به جنگ جوابیه کرده و شورای امنیت ملل متحد به مثابهء بالاترین مرجع قانونی و حقوقی و ذیصلاح جهانی بر این اقدام صحه گذاشته، حقانیت و مبرمیت آنرا تأئید و تسجیل کرده است!

ولی عجبا که وضع جهانی چنان شکل گرفت که پاکستان هم علی الرغم ماهیت و خط و جبههء خود یعنی از «حامیان و شیفتگان و تمویل کنندگان تروریسم» بودن، ظاهراً در «اجماع جهانی ضد تروریزم» پیوست و اطاعت از فیصلهء شورای امنیت را ـ با اینکه منحیث عضو تام الحقوق سازمان ملل متحد وظیفهء عدول ناپذیر آن بود، «داوطلبانه» نیز به گردن گرفت!

 فراموش نکنیم که «تام الحقوق» بودن به معنای «تام التکالف» بودن هم هست!

خلاصه پاکستان که «نظامیان»اش، در مثلث مسلط بر افغانستان شریک همه آنچه بودند که به القاعده و طالبان راجع بود، به ظاهر به صف متفقین علیه القاعده و طالبان پیوست !

 اکنون در معادله داریم: جهان (متفقین علیه القاعده و طالبان) + پاکستان]

از جانب دیگر در تاریخ معاصر افغانستان، برای نخستین بار، اکثریت بزرگ مردم ما، نه تنها از حضور جامعه جهانی خوشحال بودند بلکه فعالانه با آن همراه شده و صبور و شکیبا، جانبازی و سربازی کردند. سراسر افغانستان را امید به آینده فرا گرفته بود. مهاجران از ایران و پاکستان به خانه بر می گشتند و غزل سرایان و ترانه گویان سرود ها سر می دادند. جوانان شیفته، فرزندان شهدا و معلولین و آواره گان با غرور در پای درفش سه رنگ این سرزمین که به خانه آورده شده بود، پایکوبی می کردند. بهار آزادی پر از امید سبز بود. پس از سالها اسارت و جنگ و بی خانمانی، ما صاحب خانه شده بودیم؛ تو گوئی که بر شهر مرده، از نو روح زندگی دمیده شده بود.

[یعنی اینکه تحت سیطرهء القاعده و طالبان و نظامیان پاکستانی کشور افغانستان و مردم آن در اسارت بودند. با هجوم نظامی متفقین برای درهم شکستن حاکمیت طالبان و القاعده، آزادی نصیب مردم افغانستان گردید. برای نخستین بار در تاریخ این کشور خارجی ها بیرق افغانستان و مردم آنرا به خانه آوردند و ما صاحب خانه شدیم!

پس وضع پیش از این ـ تحت سیطرهء القاعده و طالبان و نظامیان پاکستانی، عیناً مانند وضع کشور ها و مردمانی بود که در جنگ دوم جهانی تحت سیطرهء فاشیزم هیتلری قرار گرفته، خانه، بیرق، آزادی، غرور، شرف و حتی ساده ترین حق بشری یعنی حق حیات را از دست داده بودند!]

جهان و مردم افغانستان مصمم بودند تا این خطه و این منطقه را از حضور القاعده، طالبان و طالبانی اندیشی رها سازند. همه می دانستند که القاعده قلمرو افغانستان را به پناه گاه و قُرق مطمئنی برای تروریسم بین المللی مبدل ساخته و خود این شبکه نیز بر شبکه های اطلاعاتی پاکستان و پول های برخی از کشور های خاورمیانه تکیه دارد. با در نظر داشت این واقعیت، جامعه جهانی و افغانستان مصمم شدند تا برای نجات بشریت از طاعون تروریسم، این شبکه را در هم شکسته و نابود کنند.

[آری، برای نجات بشریت از طاعون تروریسم!!!

برای نجات بشریت از طاعون تروریسم!!!

برای نجات بشریت از طاعون تروریسم!!!

برای نجات بشریت از طاعون تروریسم!! برای نجات بشریت از طاعون تروریسم!!!

هدف استرتیژیک لشکرکشی ی جهانی به افغانستان، درهم شکستن و نابود کردن القاعده بود. همه میدانستند، القاعده که در افغانستان سنگر گرفته در پناه حاکمیت طالبان، این خطه را به پناهگاه مطمئین برای تروریزم بین المللی مبدل ساخته، خود بر شبکه های اطلاعاتی پاکستان، ایدئولوژی طالبان اندیشی و پول های برخی از کشور های خاور میانه تکیه دارد! و جهان میخواست این منطقه را از حضور القاعده، طالبان و طالبان اندیشی و بالطبع از طاعون زایی شبکه های اطلاعاتی پاکستان و تمویل اینهمه، از پول های برخی از کشور های خاور میانه رها سازد، چنانیکه متفقین در جنگ جهانی دوم، اروپا را از طاعون فاشیسم نجات داده بودند و بر علاوهء نجات فیزیکی ی مردمان و کشور ها، ایدئولوژی فاشیسم، چنان مطرود و ملعون قرار گرفته بود که در نتیجه، کلمهء «فاشیست»، به دشنام و اهانتی مبدل گردید که نظیر ندارد. ]

با آنکه در کنفرانس بن سازش هایی در مورد ایجاد دولت و تقسیم قدرت میان گروه های سیاسی به عمل آمده بود اما ایده دولت سازی به مثابه یک روند، پسان ها، در جنوری سال ۲۰۰۶، در تفاهمنامه لندن میان افغانستان و جامعه جهانی، تسجیل شد. اصول و ارزش های سیاسی توافق شده، مانند: ایجاد یک دولت کارا، مبتنی بر قانون و مشروعیت های دموکراتیک بر پایه اصول شهروندی مایه ی دلگرمی آزادگان سرزمین ما شده بود. در واقع پس از هَدَر دادن پنج سال وقت، ایده دولت سازی به گفتمان بین المللی و افغانی مبارزه با تروریسم افزوده شد.

این جا، با در نظر داشت بحث مورد نظر، نمی خواهم به علت ها و زمینه های داخلی که مانع رسیدن به هدف شدند، بپردازم. همه می دانیم که نخبگان سیاسی ناتوان و درمانده و نخبگان تاراجگر در قدرت و بیرون از قدرت، موجب شدند تا شبکه های مافیای اقتصادی و مالی که در پیوند تنگاتنگ با سیاست قرار دارند، رشد کرده و قوام بیابند.

[یعنی یک اهرم یا ابزار فوق العاده مهم پیشبرد و به مؤفقیت رسانیدن این جنگ جهانی، ساختن و بر پا داشتن دولت کار آمد در افغانستان بود و طبعاً با شور و شوق و امیدی که طور بی سابقه در مردم افغانستان خلق شده بود، می توانست و می بایست مردمی ترین، و با حمایت اجماع چنان بزرگ جهانی توانا ترین و مقتدر ترین دولت در تاریخ افغانستان باشد، ولی اصلاً پس از هدر دادن پنجسال، دولت سازی در افغانستان، به یاد قهرمانان جنگ علیه تروریزم آمد و طئ تفاهمنامهء لندن به گفتمان بین المللی و افغانی مبارزه با تروریسم افزوده شد!!!]

موضوع بحث من در اینجا ناروشنی های جدی در سیاست های بین المللی و سیاست های خود ما در شناسایی دوستان و دشمنان و متحدان و اهداف ما در مبارزه با تروریسم می باشد. بدون شک جامعه جهانی و متحدان ما هیچ نیت سوئی ندارند. فداکاری های زنان و مردان ائتلاف بین المللی در مصاف با تروریسم و طالبان برای فراهم آوری یک زندگی بهتر برای ما افغانها قابل ستایش است، به ویژه حمایت آنها از باز سازی و توسعه و حقوق و آزادی های شهروندی و پی ریزی یک نظام مبتنی بر قانون دارای اهمیت تاریخی می باشد و ما مردم افغانستان نیز مردم پاس نگهدار و قدرشناسی هستیم. اما در هر جای دنیا داشتن یک گفتمان انتقادی برای به فرجام رساندن اهداف متعالی از پیش شرط های انجام مسؤولیت ها می باشد.

باید بر این امر وفاق داشت که جامعه جهانی برای درهم شکستن القاعده و طالبان سرسخت دارای گرایش های افراطی، و از هم پاشیدن شبکه های آنها و ساختار های دولتی و غیر دولتی که از آنها حمایت می کنند، به افغانستان آمده است. پایه و بنیاد منطقی وفاق بین المللی در این زمینه نیز همین است.

[دقت فرمائید: «باید بر این امر وفاق داشت که جامعه جهانی برای درهم شکستن القاعده و طالبان سرسخت دارای گرایش های افراطی، و از هم پاشیدن شبکه های آنها و ساختار های دولتی و غیر دولتی که از آنها حمایت می کنند، به افغانستان آمده است. پایه و بنیاد منطقی وفاق بین المللی در این زمینه نیز همین است.»

لذا برای این بحث، شک و تردید و باز اندیشی ها و مسایل مطروحه و ممکنهء دیگر را بگذارید، دور!!!]

این موضوع که حکومت و نخبگان سیاسی افغانستان چه راه حل هایی برای برون رفت از فساد اداری و ساختار های مافیایی قدرت دارند و یا هیچ طرحی ندارند عمدتاً مشکل سیاست داخلی است. بی گمان عدم شفافیت در بستن قرارداد های ساختمانی و یا حضور شرکت های امنیتی خصوصی مشکوک که موجب خصوصی سازی امنیت و یا بی امنیتی می شوند و یا داشتن روابط گزینیشی با مقامات دولت افغانستان و ترجیحات همه از مشکلات جدی سیاسی ما و متحدان ما می باشند. و باز بدون شک فساد و شبکه های مافیایی قدرت و پیوند های آنها موجب ضعف پایدار در دولت و کاستی چشمگیر در تحقق حاکمیت قانون می شوند، اما علت حضور گسترده تروریسم بین المللی در منطقه ما، مشکلی فراتر و پیچیده تر از این است. اگر چنین نمی بود چرا هندوستان، انگلستان، آلمان، ترکیه، اسپانیا، چین و بسیاری از کشور های دیگر در معرض هجوم تروریسمی قرار دارند که خاستگاه آن پاکستان می باشد.

[دقت، دقت، دقت و بازهم دقت!!!:

«چرا هندوستان، انگلستان، آلمان، ترکیه، اسپانیا، چین و بسیاری از کشور های دیگر در معرض هجوم تروریسمی قرار دارند که خاستگاه آن پاکستان می باشد.»؟؟ یعنی علاوه بر ایالات متحدهء امریکا و به ویژه در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، «چرا هندوستان، انگلستان، آلمان، ترکیه، اسپانیا، چین و بسیاری از کشور های دیگر در معرض هجوم تروریسمی قرار دارند که خاستگاه آن پاکستان می باشد

به نظر میرسد که پس از ۹ و حتی ۱۰ سال هنوز روزلت و چرچیل و استالین. . .  و استراتیژیست ها و تاکتیسین ها یا مشاوران ارشد و قوماندانان اعظم آنها مردد اند که آیا خاستگاه فاشیسم، آلمان و حزب نازی و دستگاه دولتی و ارتشی ی آن است یا این بلا از گناه ها و معاصی مردمان و دولت های طرف هجوم و اشغال و توحش و بربریت بر میخیزد ؟؟!

چنانیکه پس از ۹ و حتی ۱۰ سال هنوز روزلت ها و چرچیل ها و استالین های. . .  امروزی و استراتیژیست ها و تاکتیسین ها یا مشاوران ارشد و قوماندانان اعظم آنها و لابد هم شورای امنیت و سراپای دستگاه ملل متحد و اکادمی ها و انستیتوت های اندیشنده گی ذیربط مردد اند که خاستگاه تروریزم، پاکستان و احزاب و مدارس و پرورشگاه های تروریستی آن به زعامت آی اس آی و دستگاه دولتی و ارتشی ی آن کشور است یا این بلا از گناه ها و معاصی مردمان افغانستان و دولت فاسد مخلوق جامعهء جهانی و ائتلاف ضد تروریسم مورد حمایت حقوقی و قضایی شورای امنیت ملل متحد، بر میخیزد ؟؟! تا جائیکه اینک من و آقای سپنتا به میدان مانده ایم تا مگر صورت حلی به مسأله بیابیم!!!]

با وجود این حقیقت تلخ، سوگمندانه باید گفت که موضوع اصلی که عبارت است از مبارزه با شبکه جهانی تروریستی بین المللی و نابودی ساختار آن، به مثابه خطری جدی و بلا فصل برای صلح و سلامت جهان، از مرکز توجه دور شده است.

[ حالا منفی بافی! نمی کنیم که زیر کاسه، نیم کاسه بود و هست ! همین را قبول می کنیم که: مبارزه با شبکه جهانی تروریستی بین المللی و نابودی ساختار آن، به مثابه خطری جدی و بلا فصل برای صلح و سلامت جهان، از مرکز توجه دور شده است.]

در حال حاضر نه تنها به موضوع مبارزه با القاعده و حامیان آن ها و تروریسمی که تمام منطقه ما را به خون کشیده است به عنوان حلقه اصلی مشکل برخورد نمی شود، بلکه حامیان القاعده و تروریسم پاداش می گیرند و به این توهم دامن زده می شود که گویا اینان متحدان استراتژیک ما می باشند.

[لابد کم و بیش شباهت به این دارد که در جنگ دوم جهانی، با فاشیسم هیتلری در آلمان، و حامیان آن در ایتالیای موسلینی و جاپان وقت، به عنوان حلقهء اصلی مشکل فاشیسمی که تمام اروپا را به خون کشیده بود برخورد نمی شد و بر عکس به این توهم دامن زده می شد که گویا اینان متحدان استراتژیک ما می باشند!!!]

بدون شک مبارزه رویاروی با تروریسم در داخل افغانستان، آزادسازی مناطق گوناگون کشور از نفوذ آن و نهادینه ساختن دولت قانون و پاکسازی نهاد های دولتی از فساد و بی قانونی پیش شرط های الزامی و گریز ناپذیر ایجاد دولت مشروع می باشند. هیچ فرد مسؤلی نمی تواند این ارزش ها را مورد سؤال قرار دهد. سخن اصلی بر سر این است که آیا در کشوری مانند افغانستان با در نظر داشت واقعیت شبکه های تروریستی بین المللی و استفاده آشکار از تروریسم به مثابه ابزار سیاست خارجی از جانب یکی از کشور های منطقه، این استراتژی می تواند به تنهایی به پیروزی برسد؟ من بر این باورم که اینها بخشی از یک استراتژی درست اند، اما نمی توانند ما را به پیروزی نهایی و پایدار برسانند.

برای من که در پنج سال گذشته به طور مستقیم شاهد موضعگیری های حکومت افغانستان بوده و خود نیز یکی از عاملان آن بوده ام، آنچه که در اسناد محرم دولت ایالات متحده آمریکا در مورد روابط دستگاه خبرچینی [استخباراتی] پاکستان [آی اس آی] با القاعده و طالبان افشا شد، اگرچه مساله ی تازه ای نیست اما انگیزه نیرومندی است برای آنکه چشم داشت های مردم افغانستان را با صراحت با متحدان بین المللی مان، در میان بگذارم. به عنوان میهن پرست افغان در پیشگاه تاریخ اتمام حجت کنم؛ بحث ها و گفتمان های کوچک و حاشیه ای به تدوین استراتژی فراگیر برای پایان شرافتمندانه این جنگ خونین کمکی نمی کنند.

افغانستان و جامعه جهانی تا زمانی که به ریشه یابی مشکل نپردازند، هر گز به پیروزی نخواهند رسید. من مخالف توسعه جنگ در قلمرو دیگران هستم و نمی خواهم کشور های دیگر را تشویق به مداخله نظامی در امور دیگران کنم. افغانستان خواهان فروپاشی کشور ها و دولت های منطقه نیست و گسترش بحران و بی ثباتی نیز به سود کشور ما نمی باشد اما ما کاملاً مُحِق هستیم اگر می گوئیم که بدون روشن کردن مسیر و تعریف متحدان و حامیان تروریسم پیروزی در این جنگ نا ممکن است. این جنگ می رود تا به یک فاجعه ی طولانی برای ما و متحدان ما مبدل شود.

ما می دانیم آمادگی برای قربانی دادن حد و مرزی دارد و این را نیز می دانیم که این قربانی و فداکاری برای رسیدن به صلح و سلامت برای افغانستان و جهان است. پس باید واقعیت گرا بود و به چشمان این حقیقت تلخ با شهامت نگاه کرد.

هرکسی که دچار این توهم شود که میتوان صِرف با افزایش سربازان اردو و پولیس افغانستان و محاکمه چند کارمند رشوه خوار، القاعده را در این گوشه از جهان شکست داد و از این طریق مانع توسعه طلبی، افزون خواهی ایدیولوژیک و میلیتاریسم منطقه ای شد و یا، با باز گرداندن چند روستا زاده ناراضی که نه از ایدیولوژی توتالیتر القاعده چیزی می دانند و نه هم داعیه ی تحقق نظام بین المللی ایدیولوژیک را دارند، بر مشکل شبکه های تروریستی و دولت های تروریست پرور در این گوشه از جهان پیروز شد، اصلاح ناپذیر مادرزاد است.

[لطفاً توجه! و باز هم توجه!

هرکسی که دچار این توهم شود که میتوان صِرف با افزایش سربازان اردو و پولیس افغانستان و محاکمه چند کارمند رشوه خوار، القاعده را در این گوشه از جهان شکست داد و از این طریق مانع توسعه طلبی، افزون خواهی ایدیولوژیک و میلیتاریسم منطقه ای شد و یا، با باز گرداندن چند روستا زاده ناراضی که نه از ایدیولوژی توتالیتر القاعده چیزی می دانند و نه هم داعیه ی تحقق نظام بین المللی ایدیولوژیک را دارند، بر مشکل شبکه های تروریستی و دولت های تروریست پرور در این گوشه از جهان پیروز شد، اصلاح ناپذیر مادرزاد است.

من به به مثابهء ایجادگر و نویسندهء کتاب «گوهر اصیل آدمی» طبعاً با لفظ «اصلاح ناپذیر مادر زاد» نمی توانم موافق باشم، ولی اینجا چونان استعاره ای، خوب است به نیت و مراد آقای سپنتا التفات داشته باشیم!

مراد این است که آقایان زعما و قوماندانان و ستراتیژیستان و مسئولان «جنگ جهانی» علیه فاشیسم دومی فرا روئیده در قرن بیستم، به خویش تکان سختی بدهند و مزیداً مراد آن است که شورای امنیت سازمان ملل متحد که به این جنگ و لشکر کشی قانونیت و مشروعیت بخشیده و آنرا مجاز کرده بود، اینک لا اقل در دهساله گی فتوا و فرمان خویش بر این امر خطیر سراسر بشری باز نگری فرماید و اینکه هدف کجا مانده و بوش و بلر و کرزی و یک چشمه های دیگری که در نزدیک به ۵۰ کشور کوران جهان کنونی «پادشاه» اند، به کجا مانده اند و در چه باتلاق دور از منزلی، دست و پا می زنند، مورد بررسی و باز بینی و رسیده گی لازم و ضرور و حیاتی و محتوم قرار گیرد!!!]

واقعیت تلخ این است که دولتی در منطقه ما وجود دارد که سامانه های نظامی و استخباراتی آن به افغانستان به چشم ته سرای خلوت شان می نگرند. این دولت از یک جانب در درون کشورش با افراطی گری خودپرورده رو در رو است و از جانب دیگر مهماندار و پرورشگاه "شورای کویته"، "شبکه حقانی" و "گروه حکمتیار" و القاعده است. به آنها آموزش نظامی می دهد، پول می دهد و پول های "حق السکوت"، "خراج" و باجگیری و ذکات پردازی ثروتمندان تروریست پرور را برای تروریسم خزانه داری کرده و تروریسم را در منطقه ما مدیریت می کند. این واقعیت را بیشتر از هر کس دیگر، مردم افغانستان، مقامات دولتی ما و مسؤولان کشور های متحد ما می دانند.

[آری، آری، آری و صد البته آری!

«واقعیت تلخ این است که دولتی در منطقه ما وجود دارد که سامانه های نظامی و استخباراتی آن به افغانستان به چشم ته سرای خلوت شان می نگرند. این دولت از یک جانب در درون کشورش با افراطی گری خودپرورده رودررو است و از جانب دیگر مهماندار و پرورشگاه "شورای کویته"، "شبکه حقانی" و "گروه حکمتیار" و القاعده است. به آنها آموزش نظامی می دهد، پول می دهد و پول های "حق السکوت"، "خراج" و باجگیری و ذکات پردازی ثروتمندان تروریست پرور را برای تروریسم خزانه داری کرده و تروریسم را در منطقه ما مدیریت می کند. این واقعیت را بیشتر از هر کس دیگر، مردم افغانستان، مقامات دولتی ما و مسؤولان کشور های متحد ما می دانند

و این در نقش و در ماهیت، شباهت فراوان با همان دولت فاشیستی آلمان هیتلری دارد. شک نیست که وضع آرایش جبهات، اوضاع زمانی ـ مکانی، شرایط جیوپولیتیکی، اتنیکی، سوسیولوژیک، سایکولوژیک وغیره تفاوت های گاه گیچ کننده را حایز میباشد، منجمله نازی ها لا اقل دین بزرگی چون اسلام را به گروگان نگرفته و به سلاح و بمب مبدل نساخته بودند، ولی تمامی این تفاوت ها منجر به آن نشده است و نمیشود که سرنوشت نهایی این نبرد بالاخره همچون برلین، در اسلام آباد تعیین نگردد!

تفاوت های موجود و مطرح در دو واقعیت همگون تاریخی، فقط تحقیقات علمی، خلاقیت های هنری رزمی، تاکتیک ها و ستراتیژی های متناسب را می طلبد، نه اینکه اصلاً راه و هدف و نشانگاه را عوض کنیم، نادیده گیریم، کم اهمیت پنداریم و از همه بدتر خیال فتح آن را از طریق رشوه و تشویق و ترغیب و «ماما گویی» و «برادر خوانی» داشته باشیم!!!]

مردم افغانستان و مردم جهان از این جنگ بی فرجام که در آن هر روز بیشتر از پیش مرز های میان دوست و دشمن مغشوش می شود، به تنگ آمده اند. ما مسؤولان سیاسی افغانستان باید اعتراف کنیم که نمی توانیم مردم افغانستان را در این جنگ که برخاستگاه و پناه گاه دشمن در جای دیگر و مصاف در جای دیگری جریان دارد، بسیج کنیم.

چگونه میتوان مردم افغانستان و پدران و مادران سربازان جوانی را که از کشور های گوناگون در سرزمین ما جان می دهند، قانع ساخت که از جنگی حمایت کنند که در آن "دوستان" و "متحدان" ما به کشتار فرزندان ما می پردازند. در افغانستان روزانه چند ده نفر کشته و معیوب شده و سه تا چهار نفر از سربازان ائتلاف کشته می شوند و میلیارد ها دالر نیز به مصرف می رسد، اما از جانب دیگر، حامی اصلی تروریسم میلیارد ها دالر کمک دریافت می کند و به مثابه متحد و شریک در مبارزه با تروریسم مورد ستایش قرار می گیرد. این همه تناقض را چگونه میتوان به مردم جهان و افغانستان توضیح داد؟

خودفریبی بیماری علاج ناپذیری است؛ بدون شک ما در چند سال گذشته در همکاری با جامعه جهانی دارای دستآوردهای چشمگیری بوده ایم. اما این دستآورد های بزرگ، در حوزه آموزش، صحت، توسعه، حقوق شهروندی، آزادی های سیاسی و اجتماعی و غیره در سایه حمله های انتحاری، بمب های کنار جاده ای، قربانیان ملکی و حضور تروریستان بین المللی در نقاط گوناگون افغانستان، کمرنگ جلوه می کنند.

مردم صلح می خواهند و می خواهند تا از شر افراطی گری بین المللی القاعده و حامیان آن در امان باشند. افکار عامه جهان نیز می رود تا بر ضد این جنگ تبدیل شود. زمانی که مرز میان دوست و دشمن روشن نباشد، مردم نخواهند جنگید و از جنگ نیز پشتیبانی نخواهند کرد.

واقعیت این است که در سیاست خراب کاری سازمان امنیت پاکستان در برابر افغانستان تغییر کیفی رو نما نگردیده است و مردم افغانستان نیز نمی خواهند بهای محاسبات اشتباه آمیز سیاستمداران و متحدان خود را بپردازند.

[تازه ترین سند نیرومند هم در زمینه برآمد جنرال حمید گل رئیس متقاعد ولی برحال تر از برحال آی اس آی پاکستان در بی بی سی لندن درست در مقابله با تشکیل شورای صلح حکومت کابل میباشد که اینک بدون کم و کاست خدمت «نیرو های بین المللی یاری و همکاری ملل متحد (آیساف)» به زعامت ایالات متحده امریکا و پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) تحفه گویان تقدیم میشود:

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2010/09/100927_l09_hamidgul_haroon_intervew.shtml

 

و سخن آخر، اخلاقاً باید با آقای سپنتا باشد:]

ما و متحدان ما هر روز خود و مردم خود را بجای سرچشمه های زلال به سوی سراب می بریم. متجاوز فقط یک زبان را می داند، آنهم زبان قدرت است. دوستان و دشمنان را باید با روشنی نام گرفت، هیچ استراتژی جنگی، بدون اهداف روشن و تعریف دوستان و دشمنان به پیروزی نرسیده است. ما قربانی تروریسم هستیم؛ کشور های دیگری نیز در منطقه ما قربانی تروریسم اند و متحد استراتژیک ما ایالات متحده آمریکا نیز از اهداف اصلی تروریسم می باشد؛ از اینرو باید کشور های قربانی تروریسم صف روشن و متحد ضد تروریسم را ایجاد کنند. با مدارا و تاریک سازی و هدف گم کردن نمی توان مردم افغانستان را بسیج کرد.