دکتور زمان ستانیزی
بر حضیض طالع اهل سخن باید گریست
خامهها را یک قلم سر در سیاهی داده اند
«حضرت ابوالمعانی بیدل»
مقدمه: در فضای مکدر تعصبات نژادی/زبانی کشور ذهنیتهایی ایجادشده که پشتونبودن را جرم میپندارند، به پشتو سخنگفتن را گناه مینامند و حالا سنگ سیاه دیگری بر فرق این تعصبزدایی میکوبند که شعر به پشتو سرودن را دزدی قلمداد می کنند.
شماری از اشخاص افراطی، عمر گرانبهای خود را عطف بی اعتبار ساختن آثار ادبی نظم و نثر زبان پشتو کرده بر شعرا، ادبا، دانشمندان و مورخان پشتو زبان می تازند تا زبان و فرهنگ و ادب پشتو و پشتون ها را توهین کرده باشند. بدون آنکه متوجه شوند که همین شیوهٔ کار آنها نشانهٔ بیفرهنگ بودن ایشان است؛ زیرا بهره، ثمره و حاصل مثبتی از آن نصیب هیچ کس نمیشود. هیچ قومی بی فرهنگ نیست و بی فرهنگ جلوه دادن یک گروه، به فرهنگ گروه دیگر نمی افزاید.
علاوتاً این پشتو ستیزان، آثارِ ادبیاتِ فارسی دری را میراث قومی/نژادی خود دانسته بدون آنکه بدانند که شعر و ادب زبان فارسی دری هرگز مربوط به یک قوم، یک نژاد، یک کشور و یا یک ملت نبود، بل مربوط به یک تمدن گستردهٔ اسلامی منطقهٔ آسیای جنوب غربی است که در قلمرو تاریخی آن فارسی دری زبان ادب و عربی زبان علم پنداشته شده، همگان شعر و ادب را به فارسی دری و طب و حکمت، ریاضی، جغرافیا و تاریخ را به عربی می نوشتند. مثلاً بیدل ترک نژاد به فارسی شعر سرود و ابن سینای اریایی نژاد قانون طب را به عربی نوشت. ذهنیت تعصبتاندودهٔ امروزی را بر واقعیتهای تاریخ تحمیل کردن جهالت بیش نیست.
نقد سیاه سنگ
آقای صبورالله سیاه سنگ کوششی به خرج داده تحت عنوان «دزدی های رحمان بابا از حافظ شیراز» افراد بی شماری دیدگاه او را آغشته با تعصب دانسته و نوشتهٔ او را کج قلمی در خدمت تفوقگرایی زبانی پنداشته اند.
من با شخص و شخصیت آقای سیاه سنگ آشنایی ندارم جز اینکه او لقب بابای رحمن بابا، شخصیتی که بیش از سی میلیون مردم او را پدر می خوانند در کنایه تمسخر کرده و بدون اعتنا و پابندی به اصول علوم بدیع و عروض او را دزد شمرده که در تعبیر گستردهٔ استنباط اتهام این دزدی در تحقیر و توهین از رحمن بابا به شیفتگان کلام او که روی همرفته پشتون ها هستند نیز محول می شود. آنکه به کرامت دیگران حرمت نمیگذارد در واقع خود را احترام نمی کند.
من به حیث یک نویسنده که گاهگاهی خامه اش سر بر سجاده سپید نهاده صفحهٔ ایام را با رنگ معانی اندیشه و خیال می آمیزد برداشت و پنداشتم را با خوانندگان در میان میگذارم به امید آنکه درایت نصیب همهٔ ما شود تا از فصل فاصله گیریم و به وصل توسل یابیم. این تقابل اندیشه صرف در رابطه با استعمال کلمه «دزدی» معیار نقد و ادب را در «نقد ادبی» آقای سیاه سنگ مورد بررسی و سوال قرار می دهد.
آقای سیاه سنگ سه بخش «نقد» خویش را به اصطلاحات انگلیسی نام گذاری می کنند و از تصادف نافرجام هر سه اصطلاح را نادرست به کار برده اند.
(۱) سرقت آشکار در روز روشن یا daylight robbery
(۲) دزدیدن اندیشه یا plagiarism در پوشش تظاهر اندر تغافل
(۳) قاچاق تکنیک یا shadowing برخی از سرودهای {احتمالاً سروده ها} بابا نشانه هایی از «رندی» هنر حافظ را در خود نهفته دارند.
همین نامگذاری بخش های سهگانهٔ نقد او به زبان انگلیسی خود می رساند که اینجا یک دیدگاه و روش که معمول نوشته های تحقیقات علمی است بر فرهنگ ادب و شعر عروضی (که در غرب به سطح و سویهٔ آن جز اصطلاحی باقی نمانده) تحمیل شده است.
۱- آقای سیاهسنگ برای توجیه بیشتر اتهام خود به زبان انگلیسی قلم فرسایی کرده آن را daylight robbery نامیده است. احیاناً کاربرد عبارت daylight robbery این مطلب را میرساند که سرقت در ساعات ماه های تابستانی که اوقات شباروزی یک ساعت جلو تنظیم میشوند بهوقوع پیوسته، ولی احتمالاً منظور آقای سیاهسنگ استعمال اصطلاح robbery in bright daylight بوده که معنی سرقت در روز روشن را افاده میکند. از نگاه دستوری اولی عبارت است و دومی اصطلاح و از هم کاربرد متفاوت دارند.
۲- اصطلاح plagiarism بهمعنای عدول از روش و روند مقبول اصول تحقیق است در نوشته های علمی که آن را میتوان در رابطهٔ با محتوا، متن و مقصود مطلوب نگارنده چنین تعریف و توضیح کرد:
الف: محتوا- در محتوای نوشتهها و رسالههای علمی معمولاً plagiarism به تعاملی اطلاق میشود که شخص نظریهها، مفکورهها، اختراعات یا اکتشافات دیگران را از خود قلمداد کرده ادعای تصاحب آن را کند. اینگونه دستبرد به حریم علمی دیگران جرم نابخشودنی پنداشته شده، اعتبار علمی، صداقت و راستکاری یک محقق را مورد سوال قرار میدهد.
ب: متن- در متون علمی بهشمول نثرهای ادبی اصطلاح plagiarism به اقتباسات بدون ذکر مؤخذ اطلاق میشود که بعضاً عمدی و گاهگاهی هم در نتیجه سهلانگاری صورت میگیرد.
ج: نیت- در مواردی که چنین قصر و کوتاهی به اثر سهلانگاری یا oversight به میان میآید و مقصد و مطلب نویسنده عمداً دزدی علمی/ادبی نباشد، این اشتباه یک سهو و سهلانگاری پنداشته میشود، نه جرم اخلاقی و طبعاً اصلاح میشود.
۳- کاربرد اصطلاح shadowing در این مورد طوری وانمود میکند که گویا رحمن بابا مرد بدون جرات اخلاقی و عارف فاقد شیوهٔ رندی بود و اگر احیاناً به رندی تظاهر هم میکرد، آن را حتماً از حافظ آموخته است. معیار قضاوت این اتهام به نظر آقای سیاهسنگ همانا استفاده از تشبیهات و استعارههای همگون عرفانی است که شیوهٔ خاص شعرای متصوف است.
اگر صفاتی را که هواخواهان آقای سیاهسنگ او را بدان موصوف میدانند و او را شایستهٔ آن می پندارند، که ممکن چنین هم باشد، باید این امر را پذیرفت که آقای سیاه سنگ با علم بدیع، فنون ادبی، کاربرد صور خیال، تزئینات شعری و اصول آرایش های سبک های شعری آشنایی دارند. سوال در اینجاست که چرا آقای سیاه سنگ نخواسته شعر را بر مقیاسهای علم بدیع و عروض وزن کند تا بر مبنا و مقیاس اصول تحقیق.
معیار و مقیاس رساله های تحقیقاتئ (روی همرفته مروج در غرب) را در مورد اشعار تصوفی عرفا (روی همرفته تعامل شعر عروضی شرق) به کار بردن خود بدان ماند که مقدار و حجم آب را به تول و ترازو تعیین کرد تا به پیمانه و لیتر.
آقای سیاهسنگ حتماً می دانند که شعر علم نیست و در آن لزوماً نظریات و اندیشههای علمی مطرح نمی شود. شعر هنر است. شعر بر وجوه الهام و خیال استوار است و در آن به تزئینات، فنون و آرایشهای ادبی توجه میشود. در شعر غلو و اغراق نهتنها که جایز است، بل تشویق هم می شود. در شعر اقتباس و تقلید به مفهوم ستایش از شاعر دیگری مشهود است، نه به مفهوم دزدی.
در متون (مصراع) شعری خاصتاً شعر عروضی احتمال تکرار و تسلسل ابیات هموزن، استعاره های معمول و کثیرالاستعمال، کلمات و اصطلاحات عرفانی همگون، استعمال ترکیب عبارات مروج چون خال و خط، شمع و پروانه و گل و بلبل برای ترسیم ذهنی تصاویر خیالبرانگیز در قالب عبارات شاعرانه یک امر حتمی است.
آنچه این گرایش را بیشتر معمول و مقبول می کند قواعد علم عروض است که بر حسب آن اوزان اشعار را باید تنها در محدودهٔ ۱۹ بحر تنظیم کرد. از این سبب اشعار خاصتاً اشعار استقبالیه ناگزیر هموزن، هم قافیه و همگون میآیند. با درک این تفاوت عمده می توان گفت که آنچه در قلمرو علمی و تحقیقی از نگاه محتوا، متن و قصد مطلب دزدی علمی قلمداد شده میتواند، در شعر عروضی مقبول، مرغوب و مطلوب پنداشته می شود که در واقع امر تمجید و استقبال از شاعران دیگر محسوب میشود. توجه و التفات به این ملحوظات و پیروی از آن در قدم اول تعریف و توضیح دو مطلب کلیدی «دزدی» و «نقد» آقای سیاه سنگ را رد می کند.
فشردهٔ بخشی از روش های معمول صنایع شعری مربوط این بحث را صرف برای معلومات خوانندگانی که با علم عروض آشنایی کمتر دارند در میان می گذاریم تا در توضیحات این نقد بر نقد ممد واقع شوند:
۱– تضمین: آن است که شاعری بر حسب نیاز یا هنرنمایی، مصراع، یک یا چند بیت از شاعر دیگری را با ذکر نام وی در ضمن اشعار خود بیاورد.
۲– اعتذار: آنکه شاعر از عهدهٔ مدح ممدوح به طور شاید و باید برآمده نتواند یا در ستودن از ممدوح عذر بخواهد و آنگاه که موفق شود آن را حسن اعتذار مینامند.
۳– استقبال: آنکه اندیشه شاعر دیگر را ستوده پیوسته با اندیشه او شعری بسراید و معمولاً بیت اول شعر آن دیگری را در نقل قول می ستایند.
۴- تقریظ: عبارت است از ستودن سبک یا صور خیال شعر شاعر دیگری.
۵ – تقلید: آنکه شیوه شعرسرایی شاعر دیگری را بر فحوای وجیزهٔ «تقلید بهترین تمجید است» در رقابت ستایش کنند.
۶– عاریت الهام: آن است که از شعر شاعری دیگری الهام بگیرد و در تمجید و تحسین با او همنوایی کند.
۷– اقتفا: آنکه شاعری شعرش را همقافیه شاعری دیگری بسراید.
پس شخصی که در رابطه با شعر و ادب صفات برازندگی نثارش میشود باید با صنایع شعری در کلیت یا کم از کم با اصطلاح استقبال در شعر بلدیت داشته باشد، ولی آقای سیاه سنگ که می بایست این استعداد ادبی را در نوشتهٔ خود منعکس می کرد، در هیچ کدام از انتقادهایش به اصول علم بدیع اشاره نکرده، صرف با دیدن کوچک ترین شباهت کاربرد استعاره های معمول و کثیرالاستعمال رحمن بابا را به «دزدی» (ادبی) متهم کرده، اشعارش را عمداً طوری ترجمه کرده که از روی آن پیش فرض ناقص خود را به کرسی بنشانند.
با درنظرداشت این اصول می دانیم که حافظ شیرازی بیشتر از هر شاعر دیگر فارسی دری از شعرای دیگر استقبال کرده چنانکه اولین بیت دیوان او «اَلا یا اَیُهَا السَاقی اَدِر کأساً و ناوِلهَا» را هم به یزید ابن معاویه نسبت می دهند و هم به امیر خسرو دهلوی (و بنده هم از آن استقبال کرده ام):
امیر خسرو دهلوی:
شراب لعل باشد قُوت جانها قوَّت دلها
اَلا یا اَیُهَا السَاقی اَدِر کأساً و ناوِلهَا
خواجه حافظ شیرازی:
اَلا یا اَیُهَا السَاقی اَدِر کأساً و ناوِلهَا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
زمان ستانیزی:
اَلا یا اَیُهَا السَاقی اَدِر کأساً و ناوِلهَا
که جام جلوهٔ رویت رباید رنگ باطلها
حافظ نهتنها بیشترین تعداد استقبالیهها را سروده، بل در بیشتر آنها خاصتاً از سعدی و خواجو مصراع یا ابیات آنها را عیناً نقل قول کرده و در موارد دیگر اشعاری سروده که توأماً هم وزن و هم قافیهٔ اشعار سعدی و خواجو هستند. به سراغ چند نمونه از استقبالیه های حافظ از سعدی شیرازی و خواجوی کرمانی می رویم:
۱- سعدی:
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
حافظ:
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
۲- سعدی:
هفتاد زلت از نظر خلق در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنیم
حافظ:
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
۳- سعدی:
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
حافظ:
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
۴- سعدی:
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
حافظ:
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
۵- سعدی:
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
حافظ:
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
۶- سعدی:
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
حافظ:
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
۷- سعدی:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
حافظ:
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و این هم چند نمونه از استقبالیههای حافظ از خواجوی کرمانی:
۱- خواجو:
خرقه رهن خانهٔ خمار دارد پیر ما
ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما
حافظ:
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
۲- خواجو:
تا دل دیوانه در زنجیر زلفت بستهایم
ای بسا عاقل که شد دیوانهٔ زنجیر ما
حافظ:
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
۳- خواجو:
گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست
همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
حافظ:
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
۴- خواجو:
تا ببینند مگر نور تجلی جمال
همچو موسی ارنی گوی به میقات آیند
حافظ:
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
۵- خواجو:
گرم بهر سر مویی هزار جان بودی
فدای جان و سرش کردمی به جان و سرش
حافظ:
بگفتمی که چه ارزد نسیم طره دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
۶- خواجو:
آیا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی
حافظ:
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
۷- خواجو:
خرم آن روز که از خطهٔ کرمان بروم
دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم
حافظ:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
۸- خواجو:
دل صنوبریم همچو بید میلرزد
ز بیم درد فراق تو ای صنوبر دل
حافظ:
دل صنوبریم همچو بید لرزان ست
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
در موارد بالا خاصتاً در چند مثال از استقبالیه حافظ از خواجوی کرمانی میبینیم که همگونی این ابیات به تفاوت ۹/۱۰ است که به آسانی میتوان آنها را بهزعم آقای سیاه سنگ «دزدی» نامید.
علاوتاً حافظ از سعدی در ۹۱ مورد، از خواجوی کرمانی در ۶۶ مورد، از سلمان ساوجی در ۶۳ مورد، از اوحدی در ۵۴ مورد، و . . . چنان استقبال کرده اند که یک کلمه، اصطلاح، یا یک استعاره نی، بل ابیات کامل آنها را با عبارات آن ها با کمترین تفاوت در اشعار خود گنجانیده. تنها در مورد همین چهار شاعر اقتباسات وی از ۲۷۴ مورد تجاوز می کند که به این ترتیب در بیشتر از ۵۵ درصد ۴۹۵ غزل حافظ، طبق معیار آقای سیاه سنگ، «سرقت در روز روشن» صورت گرفته است.
اگر استقبال و اقتباس را «دزدی» تعریف کنیم، اتهام آن را می توان بالای حافظ آسان تر به اثبات رساند تا بالای رحمن بابا. صرف دسترسی به آثاری که می تواند احتمال وقوع چنین «دستبرد» را بالا ببرد می تواند دلیل چنین مدعا شود.
حافظ از شعرای همشهری خود مثل سعدی و معاصر خودش خواجو که بیشتر عمرش را در شیراز گذراند استقبال بیشتر کرده. خواجو در زمان حیات حافظ شاعر شناخته شده بود که حافظ حتماً به اشعار او دسترسی داشت. استقبال حافظ از امیر خسرو دهلوی را هم میتوان از همین دسترسی ها پنداشت؛ زیرا حافظ در جوانی نسخه نویس بود و گویند نسخه یی از دیوان امیر خسرو دهلوی که به قلم حافظ نوشته شده در کتابخانه یی در سمرقند موجود است. پس نه تنها این که حافظ به هر منبع که دسترسی داشت استقبال یا به زعم آقای سیاه سنگ دزدی کرده، بل این را هم می توان گفت که احتمالاً همین نسخه نویسی دیوان امیر خسرو باعث شده که شعر حافظ از موسیقایی خاص طرز هندی برخوردار باشد.
ولی آقای سیاه سنگ همهٔ این ها را نادیده گرفته بر اتهام دزدی رحمن بابا اصرار می کنند و به صراحت می نویسند که رحمن بابا «صداقت» را نمیشناخت و در مورد استقبال او از حافظ می افزایند: «توارد دو سه مصراع همگون گناه کبیره نیست. دو و سه کم اند، چهار و پنج تصادف را نیز می توان بخشید، ولی بیشتر از هشتاد مصراع حافظ را در بازار سیاه پشاور به نام خود بهتان بستن و گران فروختن هرچه شود، هنر نمی شود؛ زیرا امانت را خاک خیانت نمی کند، چه رسد به بابایی که خود را پارسای خاکسار می نامد.»
آقای سیاه سنگ با همهٔ این تظاهر به صداقت مآبی اش از صد ها اقتباس حافظ از شعرای دیگر خود را کاملاً بی اطلاع نشان می دهد، ولی به استثنای کج ترجمه های آقای سیاه سنگ، چند مورد محدود استقبال رحمن بابا را «دزدی» قلمداد می کنند. این تناقض اعتبار علمی و صداقت آقای سیاه سنگ را شدیداً مورد سوال قرار می دهد.
اگر مجوزات اصول بدیع را نادیده بگیریم و به زعم آقای سیاه سنگ همگونی عبارات در مصراع را «دزدی» بنامیم کمتر شاعری پیدا خواهد شد که مرتکب چنین «جرم» نشده باشد. استقبال در شعر عروضی چنان وافر است که حتی شعرای دیگر هم از حافظ استقبال کرده اند؛ مثلاً ابن حسام خوسفی که در ۲۵ مورد از حافظ استقبال کرده، یا مثلاً استقبال مسلسل اوحدی، حافظ و اقبال لاهوری که اخیرالذکر در ستایش کابل سروده اند:
اوحدی:
مده به شاهد دنیا عنان دل، زنهار!
که این عجوزه عروس هزار داماد است
حافظ:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار داماد است
اقبال:
هزار مرتبه کابل نکوتر از دهلی است
که آن عجوزه عروس هزار داماد است
شعرایی که در همین بحر، با همین وزن و قافیه اشعار استقبالیه سروده، عبارت اند از ظهیر فاریابی، مولانای رومی، سعدی شیرازی، اوحدالدین انوری، عماد فقیه، ناصر بخارایی و کمال خجندی. پس حسب معیار و مقیاس آقای سیاهسنگ همهٔ این ها را باید دزد نامید.
حالا بر می گردیم به «دزدی های رحمان بابا از حافظ شیراز». در رابطه بین اشعار مورد بحث حافظ و رحمن بابا جز کاربرد اصطلاحات کثیرالاستعمال شعری، استعاره های معمول عرفانی و عبارات آرایش های ادبی مروج، هیچ شباهتی وجود ندارد مگر آن که چنین شباهتی بر آن ها تحمیل شود و آن هم بر منوال ذهنیتی که اصطلاحات و مفاهیم مشترک و معمول در ادبیات عرفانی عربی، ترکی، پشتو، اردو، کردی، بلوچی و دیگر زبان های حیطهٔ ثقافت ادبی جهان اسلام در منطقه را در انحصار یک شاعر یعنی حافظ و منحصر به یک زبان یعنی فارسی دری قلمداد کنیم.
نمونه هایی از ترجمه های آقای سیاه سنگ به سه بخش تقسیم شده. اول نمونه هایی که او آن را «سرقت آشکار در روز روشن» نامیده اند که اغلب به نظر ایشان باید واضح ترین مثال هایی باشند که گویا رحمن بابا از حافظ «دزدی» کرده. نمونه های او را از دیدگاه اقتباس و استقبال تحت مداقه و بررسی قرار می دهیم:
حافظ:
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری! به یمن لطف شما خاک زر شود
رحمن بابا:
چی یی زر کړ زیړ رخسار زما د خاورو
عاشقی نه وه په باب زما کیمیا وه
بیت بالا را می توان استقبال رحمن بابا از شعر حافظ پنداشت، ولی استعمال دو اصطلاح مرتبط عرفانی یعنی «کیمیا» و«زر» به همین مفهومِ تحولِ عرفانی در اشعار عرفانی صدها شاعر دیده می شود که اغلب حافظ خود آن را به طور استقبال به کار برده است. صرف به چند مثالی از دیوان شمس اکتفا می کنیم که باالترتیب از غزل های شماره ۹۰۹، ۱۲۱۵،۲۴۸۱، ۲۷۵۸، ۲۸۲۸ و ۳۰۷۱ گرفته شده اند:
ز کیمیا عجب آید که زر کند مس را
مسی نگر که به هر لحظه کیمیا سازد
ای قطب این هفت آسیا هم کان زر هم کیمیا
ای عیسی دوران بیا بر ما بخوان افسون خوش
رو تو به کیمیای جان مس وجود خرج کن
تا نشوی از او چو زر در غم نیم پولکی
گفتم که مکن نهان از این مس
ای کفو تو زر و کیمیا نی
مس هستیت چو موسی نه ز کیمیاش زر شد
چه غم است اگر چو قارون به جوال زر نداری
چه باشد آن مس مسکین چو کیمیا آید
که او فنا نشود از مسی به وصف زری
می پردازیم به مثال دیگری از آقای سیاه سنگ:
حافظ:
گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
رحمنبابا:
چی د څنگه می دلبر، په لاس کی جام دی
نن اورنگ د زمانی زما غلام دی
در این شعر هر دو عارف خصلت رندی خود را بیان می کنند. تفاوت در این است که در شعر حافظ استعارهٔ تعمیم به کار رفته و از یک برداشت عمومی حکایت می کند؛ زیرا مطلب او از سلطان جهان کدام شخص خاص نیست، در حالی که رحمن بابا از استعاره نی، بل از صنعت شعری استخدام کار گرفته، چون رندی وی اشاره به اورنگ یعنی اورنگزیب پادشاه مغولی هند است که فرمانروای معاصر رحمن بابا بود و بارها به قلمرو جغرافیایی رحمن بابا تاخت و تاز کرده. بنابراین رحمن بابا برخلاف حافظ یک واقعیت را بیان می کند نه یک خیال را.
حافظ:
ساقیا عشرت امروز به فردا مفگن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
رحمن بابا:
ته چی دا رنگی اوږدی اوږدی وعدی کړی
کشکی راوړی ما ته خط د امانی
مخاطب حافظ ساقی است، ولی از رحمن بابا نیست، اما صرف نظر از آن یگانه وجه مشترک بین دو شعر کاربرد اصطلاح خط امانی است که خود در رابطه با تاًمل به کار برده می شود. محض استعمال اصطلاحات عرفانی دلالت به استقبال نمی کند.
حافظ:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
رحمن بابا:
بی له عشقه چه می پړی شه د پوزی
گڼه نور له جملگی قیده آزاد یم
این دو شعر اصل پابندی به عشق عارفانه را بیان می کنند، ولی جز همین وجهه مشترک هیچ همگونی در میان آن ها نیست. حافظ فاش می گوید و از گفتهٔ خود دلشاد است، او از دو جهان صحبت می کند، و صحبت او از بندگی عشق است، ولی رحمن بابا به هیچ یکی از این مفاهیم اشاره نمی کند جز یک اشارهٔ عمومی به وابستگی به عشق.
حافظ:
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم، خدا گواه من است
رحمن بابا:
هر زیارت لره چی ځمه، مراد ته یی
زه زایر د میخانی او حرم نه یم
تفاوت روشن بین این دو شعر در این است که در شعر رحمن بابا خداوند مخاطب قرار می گیرد، ولی در شعر حافظ خداوند به گواهی خواسته شده، بنا براین اظهار عشق در آن به دیگری است. جز مطلب اظهار عشق و آن هم به دو محبوب متفاوت در بین این دو شعر هیچ شباهتی دیده نمی شود. حتی استعاره های آن هم متفاوت اند.
حافظ:
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟
رحمن بابا:
مخ دی بی خط و بی خاله هسی زیب کا
چی یی هیڅ حاجت د خط و د خال نشته
باز هم یگانه وجه مشترک بین این دو شعر صرف کاربرد اصطلاح معمول خال و خط است که به هیچ صورت معیار همگونی مطلب دو شعر را نمی رساند، خاصتاً این که حافظ به فحوای عبارات «عشق ناتمام» و «جمال مستغنی» اشارهٔ صریح به شاهد یا محبوب الهی می کند، در حالی که مخاطب رحمن بابا مشهود است نه شاهد.
حافظ:
بدم گفتی و خورسندم، عفاک الله نکو گفتی
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا
رحمن بابا:
هغه شونډی چی خوږی دی تر شکرو
د شکنځلو یی عار نه کړی عاشقان
با وجود کاربرد استعاره های مشترک مروج و معمول عرفانی تفاوت های عمده در مثال های بالا موجود است که حتی اطلاق اصطلاح استقبال بر آن ها هم ممکن موجبات رضایت هر شاعر را برآورده نکند.
بخش دوم و سوم انتقادهای آقای سیاه سنگ باالترتیب «دزدیدن اندیشه یا plagiarism در پوشش تظاهر اندر تغافل و قاچاق تکنیک یا shadowing نامیده اند و مدعی اند که برخی از سرودهای {سرودههای} بابا نشانه هایی از “رندی” هنر حافظ را در خود نهفته دارند.»
اینها نمونه های بارز از تحمیل معانی و مفاهیم بر عبارات و استعاره های شعری است. در بسیاری از این اشعار که قسماً از اشتباهات املایی هم متضرر شده اند، به سختی می توان ربطی بین معانی و اندیشه های دو شاعر را یافت، مگر آن که تعاریف مقبول و معروف را در انحصار یکی و خارج از حیطهٔ استعمال دیگری بدانیم. چون شمار این اشعار خیلی زیاد است صرف با ذکر چند نمونهٔ آن اکتفا می کنیم:
حافظ:
به بوی زلف و رخت می روند و می آیند
صبا به غالیه سایی و گل به جلوه گری
رحمن بابا:
له هوسه د هر گل کره خندا شوه
چه یی ولید د ستا د حسن گلستان
برگردان:
از هوس در خانه هر گل خنده شگفت
همینکه نگاهش به گلزار سیمای تو فتاد
در بیت اول «کره» هم به معنای خانه و منزل است (زما کره، ستا کره، د هر گل کره)، هم به معنای دقت (کره کتنه) به کار می رود، و هم در مورد خندهٔ صریح که مفهوم قهقهه را می رساند (په کره کره خندا). ترجمه روان آن دو بیت می تواند چنین باشد: با دیدن گلستان حسنت هر گل در هوس خندیدن بشگفت.
شعر حافظ به دو حس بویایی و بینایی اشاره می کند و به رفت وآمد باد صبا و گل که بهترین نمونهٔ لفَ و نشر و تشبیهات زیبایی در این شعر به کار برده. در حالیکه رحمن بابا یک مطلب نسبتاً ساده را در استعارهٔ معمولی به کار برده که صرف زیبایی گل و رخ یار را باهم تشبیه کرده. مگر برای بیان چنین یک تخیل نسبتاً ساده رحمن بابا در محیط خود هیچ مثالی را یافته نمی توانست که باید حتماً سراغ حافظ به شیراز می رفت؟ مگر همین مطلب در یکی ازعام ترین لنډۍ های پشتو زبانزد عام نیست؟ «په باغ کی مه ګرځه دلبره/ ګلاب شرمیږی مخ په پاڼو پټوینه». توجیه این مثال آقای سیاه سنگ «لقمه را دور سرگشتاندن و به دهان بردن» را ماند.
حافظ:
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
رحمنبابا:
سالکان چه د جهان تماشه کاندی
له جهانه یی مطلب جهانآرا دی
برگردان:
سالکان که تماشای این جهان ورزند
آماج شان ز جهان جهان آراست
حافظ از خود و دربارهٔ خود می گوید که بنا بر (تحول عارفانهٔ) از روی رخ (زیبای) محبوب (الهی) جهان را چنین زیبا می بیند، در حالی که صحبت رحمن بابا دربارهٔ سالکان است و می گوید سالکان (راه طریقت) آنگاه که تماشای جهان را می کنند، مطلبشان ستایش زیبایی های جهان نیست، بل (از طریق آن) آرایشگر زیبایی های جهان را می ستایند.
در میان اشعار حافظ و رحمن بابا استعاره هایی به کار رفته که از یک چشمهٔ عرفانی آب خورده اند و استعمال همگون آن ها در اشعار همهٔ عرفا به کثرت و وفرت دیده می شود که برخی از این ها در سیاق استقبال به کار رفته اند؛ مثلاً در این دو بیت:
حافظ:
فراق و وصل چه باشد، رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
رحمن بابا:
رنځ راحت د عاشقانو واړه ته یی
دا درواغ دی چه وصال دی یا هجران
همین آب خوردن از یک چشمهٔ عرفانی است که شعر بالای حافظ را در دریف استقبالیه ها از شاعر دیگری قلمداد کرد که سروده اند:
عاشق زارم مرا با کفر و با ایمان چه کار
کشته یارم مرا با وصل و با هجران چه کار
ولی بیشتر تشبیهات برای بیان افکار معمولی با کاربرد معمولی صرف روی تصادف پهلوی هم می افتند که نه دلالت به اقتباس می کنند و نه به دزدی، مثلاً:
حافظ:
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
رحمن بابا:
د رحمان شراب له عشقه
نه انگور، نه له عنبه
برگردان:
باده رحمان از عشق
نه ز انگور، نه ز عنب
علت همهٔ مستیها در وفرت (عشق ورزیدن) یا اثری از تعاملات کیمیاوی اند که شامل انگور مخدرات و مسکرات می شود یا روحی اند که شامل ذکر و تسبیح و ساز آواز می شوند. پس بیان این واقعیت را نمیتوان در انحصار یک شاعر خاص قلمداد کرد.
آقای سیاه سنگ برای اثبات یک پیش فرض نادرست تعابیری را بالای اشعار رحمن بابا تحمیل کرده اند تا وجوه تشابه میان اشعار او را با اشعار حافظ بزرگتر جلوه دهند و توانسته باشد که رحمن بابا را به زعم خود به «دزدی» (ادبی) متهم کنند، ولی اشتباه بزرگتر او این است که او شعر عروضی شرقی را به ترازوی اصطلاحات تحقیقاتی (معمول غربی) وزن کرده اند.
در شعر عروضی به عاریت گرفتن استعاره ها طبق اصول علم بدیع از روش های تضمین، اقتفا، استقبال، تقریظ و تقلید به وفرت دیده می شود که کاربرد آن هرگز انحصاری پنداشته نمی شود و هرگز دلالت به سرقت ادبی نمی کند؛ بل علامت محبت، دوستی، تمجید و تحسین بین شعرا پنداشته می شود.
بعضاً چنین استقبال در هم نوایی با شاعران طریقت تصوف اظهار می شد. استقبال رندان طریقت چشتیه که رحمن بابا بدان منسوب بود با افکار و نظریات دهها شاعر سرزمین گستردهٔ هند که به زبان های فارسی دری، هنداوی و اردو شعر میسرودند نمونهٔ روشنی از این تعامل است؛ چنان که همین شیوهٔ رندی رحمن بابا را شعرای بعد از او چون اسدالله غالب تقلید و استقبال کرده اند:
رحمن بابا:
چې کمند یې نه جلب لری نه واګی
خود به پریوزی عاقبت شهسوار د عمر
میرزا غالب:
رو میں ہے رخش عمر کہاں دیکھئے تھمے
نی حاتھ باگ پر ہے نہ پا ہے رکاب میں
چنین رابطه همنوایی بین ملک الشعرا قاری عبدالله و صائب تبریزی و همچنان میان قاری و کلیم همدانی هم موجود است:
صائب:
ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
چشم مخمور تو گیرندهتر از خواب بهار
قاری:
ای پر از گل ز رخت دامن مهتاب بهار
صرف زیبایی تو رنگ گل و آب بهار
کلیم:
دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت
گریبان چاک میروید گل از شوق گریبانت
چنان خواهم به مستی کام از لعل لبت گیرم
که گردی از نمک باقی نماند در نمکدانت
قاری:
مذاق تالخ ما شیرین نشد از شکرستانت
که بخت تیره روزان شور گرید ازنمکدانت
کلامت یافت فیضی ازکلیم خوشنوا قاری
ید بیضا نماید در غزل طبع سخندانت
کلیم:
نخل امید ز بار افتاده است
با غم از چشم بهار افتاده است
همه آه کلیم از پی دوست
گرد دنبال سوار افتاده است
قاری:
در پی دامن یار افتاده است
دست من گرچه ز کار افتاده است
کرده قاری هوس طرز کلیم
«گرد دنبال سوار افتاده است»
ایجاد صنعت شعری استقبال یا سرودن شعر مقفا در میان اشعاری که به دو زبان مختلف سروده می شوند کار دشوار است؛ زیرا تفاوت ترکیب کلمات از نگاه ساختار حروف علت (آوایی) یا vocalic با حروف صحیح یا صامت consonantal مشکل ایجاد میکند.
این تفاوت خاصتاً بین ترکیبات آوایی زبان پشتو و فارسی دری موجود است که در زبان دری خوشه های صامت یا consonantal cluster در آغاز کلمه نمی آیند و هرگز از دو صامت پی هم تجاوز نمی کند، در حالی که در زبان پشتو بدون محدودیت می توان کلمات را با سه صامت پی هم به کار برد. این مشخصهٔ صوتی بین دو زبان همگونی و انطباق کامل بحرهای هجایی و عروضی را مشکل می کند. ناگزیریم که همگونی اندیشه های عرفانی در اشعار زبان های مختلف را استقبال در معنی بپنداریم و بپذیریم.
آقای سیاه سنگ از همین خلای تفاوت زبان ها استفاده کرده غزلیات رحمن بابا را طوری به دری ترجمه یا به قول خودش «برگردانده» اند تا بیشترین شباهت استعاره ها در آن ها نمایان شود و او توانسته باشد که از راه تحمیل همگونی ها بر تعابیر غزلیات رحمن بابا در کج قلمی پیش فرض نادرست خود را به اثبات برسانند. ایشان در واقع خواسته اند سر را به اندازهٔ کلاه عیار کنند، نه برعکس.
بنا براین اگر همین اشعار رحمن بابا همانند اشعار سعدی، خواجو، اوحدی، ساوجی، خوسفی و . . . به زبان فارسی دری سروده می شدند بدون شک آن ها را استقبالیه قلمداد می کردند که چنین هم است. پس گناه رحمن بابا این است که غزلیات استقبالیه خود را به زبان پشتو نوشته اند ورنه هرگز به دزدی محکوم پنداشته نمی شد.
در نهایت امر این سنگ سیاه تعصب خود آقای سیاه سنگ بالای استدلال بی پایه خودش می افتد. عجب این که مطلب همان شعر رحمن بابا را که آقای سیاه سنگ کوشیده توسط آن رحمن بابا را به «نداشتن» خصلت صداقت به دروغ گویی محکوم کند در حق خود آقای سیاه سنگ صدق می کند. او رحمن بابا را در کنایه تمسخر کرده «ستر» یعنی بزرگ خوانده می نویسند: «رحمان بابای بزرگ می فرماید: اگر گناه خودت مانند کوه بزرگ باشد/ با نیرنگ نیرنگ، کوه را بال مگس کنی/ گر کسی ترازوی انصاف به دستت دهد/ خر چموش خود و اسپ دیگری را یکسان سازی.
مگر می توان این را یک تصادف دانست که رحمن بابا جواب نقد آقای سیاه سنگ را در فقرهٔ آغازین نوشته اش به او ارایه می کنند. همان آغاز را در انجام حسن خِتام با هم می خوانیم:
که دى خپله گناه غټه لکه غر وی
په حیله حیله به غر د مچ وزر کړې
که څوک تله د انصاف په لاس کې درکړی
خپل ټټو او د بل آس به برابر کړې
آیا می توان عارف طریقت چشتیه و صوفی با شیوهٔ رندی را به نداشتن جرات اخلاقی متهم کرد؟ آن که در برابر فرمانروایان عصر خود بی باکانه بی پروا بود و برخلافِ حافظ هرگز در مدح کسی مدحیه نسرود، آن که در برابر مال و منال دنیایی بی اعتنا بود، آن که به اولین صفت خداوند رحمن نام مانده شده بود و نامش را همیشه به همان املای قرآنی می نوشت، آنکه دلش همواره از عشق محبوب الهی مالامال و لبریز بود. بلی، مردی با چنین اوصاف می تواند به وضاحت و صراحت تام جواب سیاه کاری های آقای سیاه سنگ را از زیر خاک تحویل او دهد:
چی د څنگه می دلبر، په لاس کی جام دی
نن اورنگ د زمانی زما غــــــــــــلام دی
منبع: مدنیت/فیسبوک
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است.
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.
Copyright©2006Esalat