دوشنبه، ۸ دسمبر ۲۰۰۸
دانشمند دانا، پژوهشگر بي همتا، اديب والا، ژورناليست آگاه و انديشمند زمانه ها !
صميمانه ترين پيام و دوردهاي گرم و آتشينم را به مناسبت فرارسيدن عيد قربان پذيرا شويد. زندگي خوش، کانون گرم فاميلي، عمر طولاني، خير و سعادت هميشگي، موفقيت در زندگي و پاکي و وارستگي در همه امور به شما از عمق قلب تمنا دارم و آرزومندم همیشه سبز و آفتابی باشید.
دوست گرامي ! تمنا دارم عيد کنوني عيد صلح و صفا دايمي، برادري، برابري و همنوايي، قطع جنگ و برادرکشي، نابودي جنگ افروزان جنايتکار و قاتلان ملت ستمديده، محو کامل فتنه انگيزان، دسيسه گران، دلالان خون و آتش، سنگدلان جنايت پيشه، مزدوان بيگانه صفت و پول پرستان وطنفروش در کشور زيبا و دوست داشتني ما باشد.
سه دهه جنگ وبرادرکشي دل تمامي انسانهاي آزادانديش را به درد و رنج آورده و اشک از ديدگان جاري ميكند، اشك و رنج تنها از ديدگان و دل كساني جاري ميشود كه با زورگويي و بي بندوباري روزميگزرانند. زنان و مردان و کودکاني که مظلومانه و در سختترين شرايط زندگي و زير رگبار بم وراکت زندگي مينمايند تاکي بايد قرباني هدفهاي شوم وپليد جنايتکاران شوند؟
اضطراب،نااميدي ،فقر، ظلم وبربريت را در چهره انساني ديدن و بر آن اعتراض نکردن ، به معناي دوري جستن از کرامت وشرافت انساني نخواهد بود ؟
كسيكه در فكر انسانهاي ديگر نباشند و خود را در غم و شادي آنها شريك نداند، هرگز طعم سعادت و خوشبختي را نخواهد چشيد و اسير عذاب وجدان وگرفتاربي عطوفتي وحقارت زندگي خواهند شد، اسارتي كه تا ابد در دو دنيا همراه و همنشين او خواهد بود.
كسيكه بادردهم وطن نانش آشناست، نه زير بار ظلم ميرود و نه بر كسي ظلمي روا ميدارد، ميداند که ظلم، مسير ظلمت و تباهي ونابودي وبه بندکشيدن انسانها ست.
كسيكه محنت و گرسنگي و تشنگي انسانها را ميبيند اما گامي براي رفع محروميت و تنگدستگي همنوعان خود برنميدارد، نهتنها با واژه انسانيت بيگانه است، بلكه خود واله و محروم و بينوايي استكه نياز به پالايش روح و روان دارد.
كسيكه از يتيمشدن كودكان و بيوه شدن زنان و معلولشدن يا كشتهشدن مردان و زنان بيگناه نميگويد و بياعتناء از كنار اينهمه درد، تباهي،رنج ،مصيبت،سياه روزي و فغان ميگذرد، آيا خود بيش از يك معلول ذهني است؟
«شريعيتي ميگويد: يک انسان می تواند آزاد باشد، بی بزرگ بودن! اما هیچ انسانی نمی تواند بزرگ باشد، بی آزاد بودن.»
كسيكه مست دنيا شده، جلوههاي آن روانش را مسخر كرده و هر صبح تا شام، بهدنبال دنيا دويده و تنها غم خويش راميخورد( مانند کرسي پرستان ودلالان سياسي ،حزبي وتنظيمي )، چگونه ميتواند مزه مستي را چشيده و طعم شيرين خوردن غم ديگران را بفهمند؟
چراشريف ترين ونجيب ترين انسانهاي وطن که ازدرد ملت،ازرنج بيکران توده هاي ستم ديده،ازجنگ ونابودي،ازشيطانت وشرارت،ازنفاق وبدبيني،ازنيستي وويراني،ازوحشت وبربريت،ازخيانت وجنايت،ازمعاملگري وزدوبندهاي پيداوپنهان وازپستي وبي عطوفتي ميگويد،مينويسدوتلاش مينمايد مورد توطئه هاي سازمان يافته، دسيسه ها ي رذيلانه، دروغ هاي بيشرمانه وفتنه هاي پست فطرتانه قرارميگرند؟ آياميشود که آفتاب رابايک انگشت پنهان کرد؟ تاچه مدتي اين اوباشان پست فطرت زيرنام دين ومذهب،افغان وافغانستاني،شمالي وجنوبي،مليت ومليتخواهي وبارويشهاي تفرقه اندازي آب به آسياب بيگانه ميريزند؟ وسرنوشت ستمديدگان رابه بازي ميگيرند؟
آياماخق نداريم اشک وآهي يتمان،ناله وفغان بيوه زنان،دردورنج مستمندان،کشتن وبردن هم ميهنان وچوروچپاول افغانستان رابگويم وبنويسيم ؟ سکوت رسالتمندان درمقابل آدمکشان قرن بيست ويک به معنايي سکوت درمقابل نداي وجداني ووظيفه اسلامي وملي نخواهد بود؟
دانشمند ي ميگويد:
عيد واقعي زماني است كه، فقر و عشق بر دلها حاكم و بر حالات و رفتار انسانها متجلي شود، وگرنه تفاوتي ميان ايام سال وجود نخواهد داشت و بر اين راز پدران ما آگاهي داشتند و خواستند با توسل به عرفان در قالب نظم و نثر فاش سازند.
عيد، رستاخيز عاشقان است.
عيد عاشقان روزيست كه يار، لباس بينيازي بر اندامشان پوشانده و بهراستي، زيباتر از اين لباس عيد، كدامين لباس است؟
عيد عاشقان روزيست كه يار، نقل عاشقي بر كامشان ريخته و بهراستي، شيرينتر از اين "نقل عيد"، كدامين نقل است؟
عيد عاشقان روزيست كه يار، فقر و عشق براي عاشق بخواهد و بهراستي، بهتر از اين روز عيد، كدامين روز است؟
عيد واقعي زماني است كه، دلها شكوفه كنند؛ آسمان دلها صاف و آفتابي شود؛ دلها باز شده از دلتنگي خلاصي يابند؛ دلها پاك و مطهر شوند؛ بذر عشق در دلها سبز شود؛ گل شب بو و شقايق در دلها برويد؛ دلها از "هجوم خالي اطراف" رهايي يابند؛ دلها قرار گيرند؛ دلها از "وسعت اندوه زندگي" كه پهنايش به اندازه تفكر يك مرد است، نجات پيدا كنند؛ هيچ دلي تنها نباشد.
عيد واقعي زماني استكه، لبخند عشق بر صورتها نقش بندد؛ نگاهها از انتظار درآيند؛ چشمها سبز و آفتابي شوند؛ خواب در چشمها تبخير شود، روح از مصاحبت آفتاب به سلامت بيرون آيد، سفر جسم به پايان رسيده، در خانه دوست سكني گزيند...
بلي ! رسالتمندان بخاطردردانسان وبراي التهام رنجهاي بيکران باتمام تلاش به پيش ميرودودسايس وتوطئه هارا ميشکند وحماسه هاي ماندگارمي افريندو ازبراي خوشبختي وسادتمندي همراهان ازسعادت وکامگاري خويش ميگذرد.
بادوردهاي بي پايان (صباح)
شاعربلند مرتبه سياووش کسرايي :
الا کوهی دلت بی درد بادا
تنورت گرم و آبت سرد بادا
اسیر دست نامردان نمانی
سمندت تیز و یارت مرد بادا
من
و تو ساقه یک ریشه هستیم
نهال نازک یک بیشه هستیم
جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر
شکسته از دم یک تیشه هستیم
چرا با باغ این بیداد رفته ست ؟
بهاری نغمه ها از یاد رفته ست ؟
چرا ای بلبلان مانده خاموش
امید گل شدن بر باد رفته ست ؟
شقایق ها کنار سنگ مردند
بلورین آب ها در ره فسردند
شباهنگام خیل ککلی ها
از این کوه و کمرها لانه بردند
غباری خیمه بر عالم گرفته
زمین و آسمان ماتم گرفته
چه فصل است این که یخبندان دل هاست
چه شهري است که خاک غم گرفته ؟
پرستوهای شادی پر گرفتند
دل از آبادی ما بر گرفتند
به راه شهرهای آفتابی
زمین سرد پشت سر گرفتند.
توجه !
کاپی
و نقل مطالب از «اصالت» صرف با
کسب مجوز کتبی از «اصالت»
مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.
Copyright©2006 Esalat