شنبه، ۱۳ نومبر ۲۰۱۰
نذیر ظفر
قربانیانِ دستِ قصابانِ روزگار!
عیدِ شما مُبارک و نذر شما قبول
پاداش تان خدا به دو دنیا کند نصیب
ای متانِ پاکدلِ حضرتِ رسول
***** *****
قربانگاه وطن که ز کشتار مسلخ است
اکنون ز تیغ دشمنِ دین گشته موجِ خون
از عید و از خوشی نبود هیچ؛غیرِ نام
گردیده مردمانِ وطن بیشتر زبون
**** ***
از شش جهت غریبی و غم ناله میکشد
در گوشهای کر نکند ناله ها اثر
هر سو لمیده آدم معلول و بی دوا
دردِ طبیب گشته ز بیمار بیشتر
*****
آن پاه برهنه بچه یی دهسالۀ وطن
در روزِ عید منتظرِ یک دو مشتری
بُرس اش بدست و هر طرفی میکند نگاه
شاید کسی بیاید و بوت اش کند بریء
******
سالار های جنگ؛ سوارانِ موتر اند
رد میشد از کنار پسربچه برق سا
میسوخت او به آتش دیدار خویشتن
اندر کنارِ جاده و میگفت: ای خدا
**** ****
روزی شود که بختِ سیاهم شود سفید
باشم میانِ موترِ سیاه شیشه یی سوار
روزی شود که عدل و عدالت بپاه شود؟
آیا شود که من شوم هم مردِ نامدار؟
*** ***
روزی شود که عید بیاید سراغ ما
با نُقل و با شیرینی و با پول؛ العجب
روزی شود که مادرِ من با لباسِ نو
ما را به عید بوسه زند شاد و با طرب
نذیر ظفر
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat