یکشنبه،  ۴ جنوری ۲۰۰۹

علل و انگیزه های خوشبختی و
 خشونتهای خانوادگی

پروانه

http://www.sharemation.com/goodman1386/pictures/wedding_1.jpghttp://www.johnsonboys.org/jesse/photo/wedding/wedding_rings.jpg

با چه كسی ازدواج كنیم ؟‌ چگونه همسرآینده را بشناسیم؟ چه شرایطی برای همسر در نظر بگیریم ؟ در چه سنی باید ازدواج كرد؟ چه شرایطی باید داشته باشیم تا ازدواج كنیم ؟ و هزاران سئوال از این دست را هر روزه جوانان در ذهن خود مرور می كنند و به دنبال جواب هستند. در مورد ازدواج بایدافزود كه، این رابطه تنها به منظور ارضای تمایلات آنی نیست. بلكه زندگی آینده و خوشبختی زن و مرد و كودكان آنها بر اساس این پیوند قرار گرفته است و یكی از علل عمده اختلالات روانی در كودكان، گسسته شدن رابطه خانواده و یا اختلافات خانوادگی است.

 ازدواج موفق بستگی به عوامل مختلفی دارد كه خیلی از آنها را باید در دوران نامزدی ارزیابی كرد. عوامل دیگری نیز در موفقیت زندگی زناشویی موثر است كه می توان آنها را بعد از ازدواج شناخت. در ازدواج، سازش دائمی و از خودگذشتگی فراوان لازم است، ولی اگر زن و مرد قبل از ازدواج با یكدیگر توافق بیشتری داشته باشند، امكان سازش بعدی بیشتر خواهد بود.

مهمترین عوامل توافق در ازدواج عبارتند از :

 - رشد عاطفی و فكری

 - تشابه علایق و طرز تفكر

 - تشابه مذهبی ( مسائل عینی مذهبی مد نظر است نه كلیات )

 - تشابه تحصیلی و طبقاتی

 - تشابه طرز فكر نسبت به امور جنسی

 - تشابه علاقه به زندگی و سرعت عمل در كارها

 - رابطه با خانواده زن و شوهر

- رشد عاطفی و فكری

مهمترین عامل موفقیت در زندگی زناشویی، رشد عاطفی و فكری است. البته واضح است كه درجه رشد عاطفی و فكری تنها بستگی به سن ندارد، بلكه سن روانی، اجتماعی و عاطفی و سن جسمانی همه از عوامل موثر روشنفكری است. اگر این عوامل فراهم باشد، بهترین سن برای ازدواج بیست وپنج سالگی برای مرد و بیست ودو سالگی برای زن است. در این سن یك فرد عادی به اندازه كافی رشد و ثبات فكری و عاطفی دارد و امكان تغییر ناگهانی در رفتار او كم است، اگر چه در این سن عادات مختلف در فرد به صورت محكمی در آمده، ولی هنوز قابلیت تطبیق و سازش در او موجود است.باید اضافه كرد كه این سن را تنها از لحاظ كلی محاسبه نمایم، بدین معنی كه خیلی ازدواجهای مقرون به خوشبختی وجود دارد كه زن و مرد در موقع ازدواج بسیار مسن تر یا جوان تر از سن مذكور بوده اند. رشد جسمانی نیز عامل مهمی در آمادگی برای ازدواج است. اگر چه در اجتماع كنونی ما ازدواج معمولا بعد از بلوغ صورت می گیرد،‌ معهذا باید گفت كه روان شناسان، زناشویی كودكان تازه بالغ را كه آمادگی وارد شدن به زندگی پر مسئولیت زناشویی را ندارد، صلاح نمی بینند.

مسئله دیگری كه از لحاظ صحت روانی قابل ملاحظه است اینكه آیا در ازدواج اختلاف هوش و معلومات سبب بروز اختلافات زناشویی خواهد شد یا خیر ؟ تحقیقاتی كه در این زمینه موجود است نشان می دهد كه مردان تمایل دارند كه با زنان كم هوش تر از خود ازدواج كنند و اغلب زنهای خیلی با هوش مجرد می مانند. از لحاظ خوشبختی زناشویی، صلاح است كه مرد از لحاظ هوش، كمی برتر از زن باشد، زیرا محیط ما چنین اقتضاء می كند. ولی تفاوت زیادی در این مورد نباید وجود داشته باشد‌، زیرا در غیر این صورت علایق و طرز تفكر آنان با یكدیگر توافق نخواهد داشت. البته امكان دارد ازدواج موفقیت آمیزی كه در آن زن با هوش و فعالی شریك است، وجود داشته باشد، ولی خطرات ناشی از آن زیاد است. در واقع هوش یك معیاری است كه علایق و طرز تفكر خاصی را تولید می كند و درصورت اختلاف هوشی زیاد انطباق و توافق طرفین به شدت كاهش می یابد.

رشد اجتماعی رابطه نزدیكی با رشد عاطفی و فكری دارد، زیرا شخصی كه از لحاظ اجتماعی رشد كرده است، روابط اجتماعی را بهتر درك می كند. او می داند چگونه با دیگران، به خصوص خانواده و همكارانش سازش كند. او درك می كند كه انتظارات اجتماع از او چیست و تا اندازه زیادی قادر است خود را با این توقعات تطبیق دهد.

همچنین او آماده قبول مسئولیت است و نسبت به محدودیتهای خود آگاهی دارد. یكی از مهمترین عوامل رشد، مقدار و چگونگی رشد عاطفی است. مثلا شخص ممكن است سی یا چهل سال عمر كرده باشد، ولی از لحاظ رشد عاطفی عقب مانده محسوب شود. چنین شخصی قدرت كنترول احساسات و عواطف خود را ندارد و در نتیجه زندگی زناشویی او مختل می شود.

توافق و طرز فكر

مسئله مهمی كه قبل از ازدواج وجود دارد، این است كه جوانان قبل از وارد شدن به زندگی زناشویی، د رموضوع های مهم زندگی توافق نظر داشته باشند و این توافق معمولا روی علایق و طرز فكر قرار می گیرد. طرز تفكر، موضوع بسیار مهمی است ؛ زیرا بر اساس آن ‹‹ فلسفه زندگی ›› هر فردی ریخته می شود. برای روشن شدن مطلب چند مثال ذكر می گردد: آیا زن و مردی كه خیال ازدواج دارند به یك اندازه جاه طلب هستند یا اینكه یكی از آنها خیلی جاده طلب و دیگری معتقد به داشتن زندگی آرام و آهسته و بی دردسری است.

اگر در این مورد، مرد،‌ شخص جاه طلبی است، شاید مضار آن زیاد نباشد، اگر چه ممكن است زن او از اینكه شوهرش ساعات طولانی مشغول به كار است آزرده گردد. ولی اگر زن بی اندازه جاه طلب باشد، سعی خواهد كرد تا شوهر راحت طلب و تنبل خود را به اصرار و پافشاری به كار بكشد و او را مجبور به پذیرفتن کاری كند كه از عهده استعداد و علاقه اش خارج است،‌ و این وضع با موفقیت و خوشبختی زناشویی تباین دارد.

نظریات سیاسی، می تواند عوامل اختلافات زناشویی شود، زیرا با افراطی بودن یكی و محافظه كار بودن دیگری، امكان تصادم افكار زیاد است. البته حتما نباید نظریات سیاسی دو همسر شباهت كامل به هم داشته باشد ولی صلاح در این است كه از لحاظ عقاید سیاسی در دو قطب مخالف قرار نگیرند. مسئله مهم دیگر در زناشویی، توافقی است كه زن و شوهر در مورد قضاوت درباره مسائل زندگی دارند. مثلا اگر شوهر،‌ فردی تخیلی و ایده آلیست، ولی زن شخص واقع بین و به اصطلاح رئالیست باشد، شوهر ممكن است از رویه خشك و زیاده از حد مادی زن خود خسته شود و احساس كند كه زنش قدرت درك معنویات و ظرایف زندگی را ندارد. زن واقع بین نیز ممكن است از دست شوهر تخیلی و فلسفه باف خود به ستوه آید و او را آدمی خیالباف،‌ تنبل و دور از حقیقت زندگی بداند و مكرر آرزو كند كه ای كاش شوهرش قدری به خود بیاید و واقعیات زندگی را آن طور كه هست مشاهده كند. در چنین موقعی امكان وجود یك كانون خوشبختی كم است.

البته علایق رابطه نزدیكی با طرز تفكر دارد و شامل فعالیتهای متعدد روزانه از قبیل رفتن به سینما، تیاتر،‌كنسرت، گوش دادن به رادیو و تماشای تلویزیون، خواندن كتاب،‌ رفتن به مهمانی، و امثال آن می گردد. البته نباید انتظار داشت كه زن و شوهر در همه این علایق با یكدیگر توافق داشته باشند، ولی برای سعادت خانواده توافق كلی در قسمت عمده ای از علایق ضرورت دارد.

 - عقاید مذهبی

شباهت در عقاید مذهبی به قدری در سعادت كانون زناشویی اهمیت دارد كه روان شناسان،‌ ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را معمولا غیر عاقلانه می دانند. دلایل این نظریه بسیار است. در وهله اول،‌اگر تنها یكی از دو همسر به عقاید مذهبی خود با ایمان كامل پایبند باشد، امكان اختلاف نظر در این مورد زیاد خواهد بود. به علاوه آنچه كه در این زمینه اهمیت دارد، تربیت كودكان بر حسب عقاید مذهبی به خصوص است. یكی دیگر ا زمشكلات ازدواج افرادی كه دارای مذاهب مختلفند، مخالفت اولیاء آنهاست، زیرا این مسئله اغلب باعث جدایی جوان از پدر و مادر خود می شود و بعدها ممكن است هر یك از طرفین تقصیر این جدایی را به گردن همسر خود بیندازد. ولی اگر یكی از طرفین مسئله مذهب را جدی نگیرد،‌احتمالا مشكل حادی پیش نخواهد آمد.

نكته بسیار مهم در مورد نقش مذهب و ازدواج :

بسیار پیش آمده است كه دو نفر قبل از ازدواج از مفاهیم كلی در مورد مذهب استفاده می كنند و هر دو توافق پیدا می كنند ولی بعد از ازدواج، در نمودها و مصادیق آن موارد كلی، دچار اختلاف می شوند. مثلا، هر دو می گویند مسلمانیم، هر دو از صداقت،‌ ایمان،‌ حجاب و.... حمایت می كنند. ولی در برخورد با مسائل و جزئیات زندگی، برداشتها و اختلافهای جدی پیدا می كنند. یكی حجاب را چادر می داند، دیگری هیچ اعتقادی به چادر یا حتی به پوشیدن لباس معمولی سنتی هم اعتقاد ندارد. یكی هرگونه موسیقی را حرام می شمارد، دیگری موسیقی را آرامش روح می داند.

یكی زندگی مرفه را در تعارض با مذهب نمی داند،‌ دیگری رفاه گرایی را در تضاد با مذهب خود می داند. یكی پذیرائی مهمان زیاد را در منزل، مهمان نوازی دانسته و می گوید : در خانه من، به روی همه باز است و من مهمان نواز هستم،‌ دیگری میگوید مگر خانه ما،‌ كاروانسراست كه درش بروی هر كسی باز باشد. و دیگری را ولخرج می شمارد. و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر در زندگی مشتركشان پیش می آید،‌ كه با تولد فرزندان حادتر می شود،‌ چون تفاوت در سبك تربیتی فرزندان را نیز شامل می گردد. و هر كدام سعی دارد با طرزدید خود، فرزندان را تربیت كند.

تربیت و پرورش کودکان

http://www.iranmatch.org/blogpics/1167.jpghttp://www.qeshm.ir/Images/Events/children1.jpg

خانواده خوب و خوشبخت از بزرگترین نعمت های زندگی محسوب میشود.

 در بیست سپتامبر 1993، ملل متحد، سال 1994 را سال جهانی خانواده و روز پانزده می را روز جهانی خانواده نامید. این برنامه سالانه در تاکید بر اهمیت بنیاد خانواده به عنوان واحد اصلی جامعه و نقش آن موقعیت جهانی هر ملت برگذار میشود. این روز فرصت مناسبی برای بررسی مسائل و مشکلات، آگاهی و مشاوره و صدها مورد اجتماعی دیگر به دست دست اندرکاران میدهد. در بیشتر کشورها، روز جهانی خانواده روزی پر از فعالیتهای جمعی و خانوادگی، روزی برای یادگیری و از همه مهمتر روزی برای یادآوری عشق و احترام به اعضا و محیط خانواده است.
داشتن یک خانواده شاد و خوشبخت تنها با فراهم کردن نیازهای اولیه زند گی به دست نمی آید. اما نگران نباشید، رسیدن به چنین هدفی بسیار آسان تر از آن است که تصورش را بکنید. مطالبی چند ی از کتاب رازهای ساده خانوادهای خوشبخت راانتخاب نموده ایم امیدمورد توجه واقع شود.

 - برای زندگی خود محله مناسبی انتخاب کنید
گذشته از این حقیقت که محل زندگی خود را با درنظرداشت بودجه و امکانات خود انتخاب میکنیم، اما همین انتخاب که گاهی محدود هم هست باید با تفکر صورت گیرد. سوال اصلی این است همسایه های شما چه کسانی هستند؟ آیا در این محل تعداد اطفال زیاد است؟ آیا فرزندان شما میتوانند به راحتی در خارج خانه رفت و آمد و بازی کنند؟ آیا در این محل مکتب خوب، کتابخانه و خدمات مشابه وجود دارد؟ به خاطر داشته باشید کسانی که از محل زندگی خود راضی هستند بیست وپنج درصد بیشتر از دیگران از زندگی خانوادگی خود راضی هستند.
 - با فرزندان خود صحبت کنید
اگر با فرزندان خود ارتباط برقرار نکنید، احتمال اینکه آنها با بدبینی و احساس نا امنی رشد کنند بسیار زیاد خواهد بود. هنگامی که کودکان غمگین و گوشه گیر به نظر می آیند، این وظیفه شما است که گفتگو را آغاز کنید و به بهترین نحو دلیل ناراحتی او را بپرسید. فرزندان شما به توجه واقعی شما نیاز دارند و باید آنرا حس کنند.
 - افکار و خاطرات روزانه خود را بنویسید
تحقیقات نشان میدهند والدینی که یک دفتر روزانه دارند، زندگی خانوادگی شادتری دارند. ثبت احساسات و افکارتان در باره جهان اطراف، امیدها و رویاها یا هرچیز دیگری که در ذهن دارید، علاوه بر ثبت خاطرات، یک فضای خصوصی و آرام بخش برایتان مهیا میکند.
 - کارهای منزل را باهمدیگر انجام دهید
شاید تصور میکنید که انجام کارهای منزل به تنهایی ساده تر باشد. اما زمانی که کارها را بین همسران و فرزندان تقسیم شود، هم بستگی و احترام بیشتری به دنبال خواهد داشت. زمانی که کارهای خانه به طور عادلانه تقسیم شود، خوشبختی خانواده را تا چهل فیصد افزایش خواهد داد.
- با خانواده همسرتان مهربان باشید
داشتن رابطه خوب با خانواده همسر، نه تنها موجب میشود که همه روزگار بهتری در کنار هم داشته باشند، بلکه شناخت بهتری از شریک زندگیتان به شما خواهد داد.
 - درباره تاریخ خانواده خود صحبت کنید
شنیدن خاطرات و داستانهایی از نسلهای گذشته، موجب استحکام بنای خانواده و قدرت بخشیدن به ریشه های خانوادگی در ذهن کودکان خواهد شد. دانستن اینکه چه کسی هستیم و از کجا آمده ایم همواره جالب و در بسیاری مواقع افتخار آمیز است.
- به خود اعتقاد داشته باشید
هیچ چیز اسرارآمیزی در رسیدن به مقام یک پدر/مادر خوب وجود ندارد. والدین خوب کسانی هستند که در زندگی فرزندان خود حضور دارند و عشق بی قید و شرط خود را به آنان عرضه میکنند. آنها را درک میکنند و در مشکلات شان خودراشریک ودخیل میدانند.

 - فرزندانتان را بانازونعمت تربیت نکنید
کودکانی که توسط والدین بیش از حد حمایت می شوند، به سختی می توانند در خارج از محیط خانواده موفق باشند. سپر بلای فرزندان خود نشوید، بلکه مشکلات را برایشان توضیح بدهید. به آنها بیاموزانید که مسائل ناگوار همیشه وجود دارند اما شما همیشه سعی خواهید کرد برای رفع مشکلات آنها را یاری دهید.
- با همسر و فرزندانتان دوستانه رفتار کنید
معمولا ما بیش از حد روی میزان تحمل و حوصله همسر و فرزندان خود حساب میکنیم اما همیشه مراقب حال و هوای دیگران هستیم. با خانواده خود هم همانطور رفتار کنید که با دوست نزدیک خود رفتار میکنید. برایشان وقت بگذارید، به درد دلشان گوش بدهید و گاهی بیرون ازمنزل غرض سیروسیاحت ویا رستورانت وخرید بروید.
- اعصاب خود را کنترول کنید
تحقیقات نشان داده است که از هر ده خانواده، اعضای چهار خانواده عادت دارند در زمان بحث، فریاد بکشند. چنین رفتاری نه تنها برای کودکان بسیار مخرب است بلکه هیچ مشکلی را هم حل نمیکند. زمانی که از شدت عصبانیت نمیتوانید درست فکر کنید، خود را از بحث بیرون بکشید.
- مراسم و آداب خانوادگی خاصی ترتیب دهید
مراسم خانوادگی شما میتواند یک گردهمایی سالانه باشد ویا نشست خوشبختی هفتگی، مهم این است که چنین نشستها در تقویت و هم بستگی خانوادگی تاثیر فراوانی دارند.
- وقت شناس باشید
شاید این مورد به نظر پیش پا افتاده باشد. اما وقتی در زمانی که تعیین کرده اید حاضر باشید، نه تنها حس احترام دیگران را برمی انگیزید، بلکه به فرزندان و همسر خود نشان میدهید که چقدر برایشان اهمیت قایل هستید.
- با بزرگترها معاشرت کنید
با خواهر و برادر، بزرگترهای فامیل و دوستان نزدیک خود معاشرت کنید. حضور این افراد میتواند در ایجاد الگوهای مناسب در فرزندانتان بسیار موثر باشد. تحقیقات نشان داده است کودکانی که با دوستان و بزرگسالان دیگر در خانواده معاشرت میکنند، شادتر هستند.
- به آنها بگویید که دوستشان دارید
حتا اگر علاقه شما به همسر و فرزندانتان امری واضح باشد، آنها نیازمند شنیدن آن هم هستند، از یادآوری عشق خود به عزیزانتان غافل نشوید..

نکات چندی از مسوولیت پذیری وبی تفاوتی والدین دربرابرفرزندان.

خانواده خشن وناسالم :

-         پدران و مادران با فرزندان همان طور رفتار می كنند كه با خودشان رفتار كرده اند.

-         تصمیم گیری با یكی از والدین انجام می گیرد. وهیچ یك از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند.

-         والدین چنان رفتار می كنند كه فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی كه می تواند مانع از بروز بعضی مشكلات برای خانواده گردد - ندارند.

-         اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نكنند، والدین آنان ناراحت، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.

-         فرزندان جرات سئوال كردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن كارها را، از والدین خود ندارند.

-         والدین بر رفتا و كارهای فرزندان خود كنترول شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می كنند.

-         والدین دلیلی را - برای دستوراتی كه صادر می كنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت كنند.

-         نسبت به رعایت نظم و انضباط،‌ ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.

-         به سخنان كودكان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است كه با آن مخالفتی را نشان دهند.

-         در مواردی كه فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن كاری منع می كنند،‌ دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.

-         برای تصمیات فرزندان خود،‌ حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد،‌ احترام قائل نیستند.

-         معتقدند كه چون سن، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است، بنابراین، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین كارهای فرزندان خود را دارند.

-         والدین ضعیف که درمشاجره های خانوادگی پدرویامادردرحمایت ازفرزند قرارگرفته دیگرش راتحقیرمینماید در چنین حالتی ارزش یک جانب ازبین رفته ودرآینده مشکلات متعددی راتجربه مینمایند. و والدین دیگر ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.

-         پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند. به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی كودك نمی پردازند و چون آسانگیر هستند،‌ برای خاموش كردن صدای فرزندان،‌ هر چه كودكشان از آنها می خواهد، آنها انجام می دهند. لذا كودك پرتوقع تربیت می شود.

-         هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل، در تربیت فرزندان خود از روش، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی كنند.

-         هیچ نوع كنترولی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را كاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی كه خود مایل هستند،‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به كار گیرند.

-         هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند كه والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.

-         نسبت به رفتار فرزندان خود،‌ حتی در مواردی كه مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند،‌ توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد، بی تفاوت عمل می كنند.

-         اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نكنند، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می كنند كه گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی، عادی و متداول است.

-         در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی كه كار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می كنند و بی تفاوت هستند (‌به یاد داشته باشیم كه منظور از تنبیه كردن در معنای روانشناسی آن،‌ محروم كردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).

-         شیوه های رفتاری والدین چنان است كه در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی كند.

-         نسبت به تكالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همكاری با معلمان و اداره مکتب ومحل تحصیل آنان ندارند.

-         آنچه را كه فرزندان اراده كنند یا بخواهند، برای آنان تهیه می كنند و در این مورد،‌ سلیقه خاصی را اعمال نمی كنند.

-         هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یكی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد،‌ كار خاصی را در زمینه كاهش این نوع وابستگی كه بعدا برای آنان مشكل ساز خواهد بود،‌ انجام نمی دهند.

-         نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی كنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.

-         فرزندان خود را برای انجام هر كاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی كه مداخله آنان لازم به نظر می آید، دخالت نمی كنند.

-         این اطفال چون در زندگی با موانع مواجه نشده است،‌ لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه كافی، زود تسلیم میشود و شکست میخورند.

-         دراکثر خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند كه تاثیر منفی روی كودكان می گذارد.

-         گاهی كودك به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یكی از طرفین می گردد.

-         كودك علاوه بر اینكه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد،‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد.

-         میزان ارزش و احترامی كه هر یك از افراد خانواده برای خود قائل هستند، ناچیز است.

-         چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین، گرفته،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند.

-         گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یكدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است كه به سختی قابل شنیدن می باشد.

-         نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده كم است و در مواردی حتی از وجود یكدیگر نیز بی اطلاع هستند.

-         شوخی های افراد خانواده با یكدیگر در بیشتر اوقات گزنده،‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.

-         اکثر پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند.

-         فرزندان خانواده كمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ،‌ فهمیده،‌ باشعور،‌ اصیل و دوست داشتنی،‌ بهره مند می شوند.

-         پدر و مادر برای احترازو دوری از یكدیگر، آن چنان خود را مشغول كارهای خارج از محیط خانواده می كنند كه گویی تنها وظیفه آنان كار كردن و تامین مایحتاج زندگی است.

-         افراد خانواده، احساس تنهایی و بی یاور بودن می كنند و به این باور می رسند كه بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می كنند.

-         افراد خانواده غالبا ذهنیگرانه عمل می كنند،‌ عصبی هستند، احساس گناه و تقصیر می كنند یا بر عكس،‌ احساس می كنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یكدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند.

-         افراد خانواده برای كنترول امورغیر ممكن،‌ تلاش فراوان می كنند و هرگز متوجه نمی شوند كه انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل، غیر ممكن است.

-         وابستگی افراد خانواده با یكدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مركز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می كند.

-         افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال، منطق، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند.

-         افراد خانواده و بخصوص فرزندان این خانواده ها با یكدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یكی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت کاری، خرید موتر، خرید لباس و... ) موجب رنجش، نگرانی،‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود.

-         افراد خانواده مسائل و مشكلات خود را انكار می كنند و به همین دلیل نیز مشكلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشكلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می كند.

-         افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یكی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان، غیبت و بدگوئی از دیگران است.

-         دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یك از افراد خانواده یاد گرفته اند كه برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی، به افراد دیگر دروغ بگویند.

-         احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود.

-         احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده رواج دارد و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند.

خانواده خوشبخت وسالم:

-         افراد خانواده خوشبخت با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است.

-         افراد خانواده به طور آشكار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می كنند.

-         افراد خانواده از ریسك معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند كه ممكن است اشتباهاتی نیز داشته باشند، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای كسب تجربه بیشتر باشد.

-         افراد خانواده برای یكدیگر ارزش و احترام قایل اند و یكدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.

-         روابط افراد خانواده با یكدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یكدیگر سخن می گویند.

-         زمانی كه در خانواده سكوت برقرار است، سكوتی است آرامبخش و نه سكوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.

-         وقتی در خانواده سرو صدا هست، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خاموش كردن صدای دیگران.

-         هریك از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت كه حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سكوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.

-         اگر یكی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت كردن پیدا نكرده است، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه كمی محبت،‌ كم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده.

-         اعضای خانواده به راحتی یكدیگر را نوازش می كنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی.

-         افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می كنند، با علاقه به سخنان یكدیگر گوش می دهند، با یكدیگر راست و صادق هستند و علاقه خود را به یكدیگر نشان می دهند.

-         افراد خانواده آزادنه با یكدیگر درد دل می كنند و این حق را دارند كه درباره هر موضوعی (‌ مثل ناكامیها، ترسها، صدمه هایی كه دیده اند،‌ خشم خود،‌ انتقاد از دیگری، خوشیها یا كامیابیها )‌،‌ با یكدیگر سخن بگویند.

-         افراد خانواده برای كارهای خود پلان میسازند و در این راه اگر مشكلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود،‌ به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه،‌ بیشتر مشكلات زندگی خود را حل و فصل كنند.

-         در خانواده،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.

-         در خانواده،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا اداره کننده خانواده می دانند و نیز می دانند كه در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یك انسان واقعی بودن نزدیك شوند.

-         اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود (‌ در قضاوت، رفتار،‌ بروز هیجانها و... ) به همان سهولتی با یكدیگر سخن می گویند كه در مورد اعمال، كردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می كنند.

-         رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می كنند - مطابقت كامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند.

-         پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا اداره کننده موفق،‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود،‌ استفاده كنند.

-         اگر یكی از افراد خانواده مرتكب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود، پدر و مادر و بزرگترها در كنار او قرار می گیرند تا از او حمایت كنند. این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت،‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت تربیتی كه پدر و مادر برای او فراهم كرده اند،‌ بیشترین بهره را بگیرد.

-         اولیاء خانواده می دانند كه فرزندانشان عمدا بدی نمی كنند. به همین دلیل، اگر متوجه شوند كه فرزند آنان در زمینه ای كاربدی كرده است به این نتیجه می رسند كه یا سوء تفاهمی در كار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن،‌ در فرزند آنان كاهش پیدا كرده است و باید برای این مشكل راه حلی را پیدا كرد.

-         اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت كه خود را با ارزش بداند و احساس كند كه دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.

-         اولیاء‌ خانواده می دانند كه هر چند با شرمنده ساختن كودك و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد،‌ اما این آگاهی را نیز دارند كه آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.

-         وقتی یكی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد كه برای تصحیح عمل یا كار او الزامی به نظر می آید، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس كردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او، آغاز می كنند.

-         پدر و مادر خانواده می دانند كه در زندگی هر شخص مشكلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشكلات زندگی امكان ناپذیر می باشد. بنابراین گوش به زنگ آن هستند كه برای هر مشكل تازه،‌ راه حلی پیدا كنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشكلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.

-         اولیای خانواده می دانند كه تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است، بنابراین، می پذیرند كه فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می كنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.

درفرجام

گفته می شود كه از هر صد خانواده تنها سه ویا چهاردر صد ( سه یا چهار خانواده ) می دانند كه چه باید كرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار،‌ نومید، افسرده و ضد اجتماعی،‌ معتاد و.... است و اكثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی معتاد، فقیر،‌ از خود بیگانه،‌ جانی و... در خانواده های ناسالم رشد پیدا كرده اند.می توان ویژگیهای مهم خانواده های خوب وبد را چنین خلاصه كرد.

-         در خانواده ارزش و احترامی كه هر فرد برای خود قائل است در حد پائین است.

-         ارتباطها غیر مستقیم، مبهم و كاملا نادرست است.

-         قواعد و مقررات خانواده،‌ خشك، نامنظم، ناسازگار و همیشگی است.

-         پیوند و رابطه با جامعه، مایوس كننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.

-         سطح ارزش و احترامی كه هر فرد برای خود قایل است، در حد معقول و منطقی می باشد.

-         ارتباطها مستقیم،‌ واضح، صریح و مبتنی بر راستكاری است.

-         قواعد قابل انعطاف، انسانی، منطقی دستخوش تغییر است.

-         پیوند با جامعه، سالم و امید بخش می باشد.

ازمنابع که در تهیه این نوشته استفاده شده است : همدرد، خانواده ها از نظر تربیت كودك وتربیت فرزندان وروانشناسی خانوادگی.

 

 

 

 توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت  محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

 

www.esalat.org