استاد عبدالله وفا نورستانی

تاریخ ارسال به «اصالت»:

Date: Sat, 6 Sep 2014 01:33:51

 

 

امروز و فردا:

 

در دلِ آتش چو ابراهیم ماوا کرده ای 

از فراق و دوریت ما را چه رسوا کرده ای 

پشهٔ ارزش ندارد، این جهانِ سفله خو

در پسِ پیری چو خاکم، مفت سودا کرده ای

در جمع خیلِ قناری، مست میخواندم غزل

دور دور از لانه ام، مجنون صحرا کرده ای 

بلبلِ شوریده بودم در دیارِ گلشنم 

لیک با تیر فراق ما را، چه شیدا کرده ای 

طوطیِ افسرده گشتم در دیار بی کسی 

این زبانِ  پُر ملالم را تو گویا کرده ای 

عزتی هرگز ندارد خاک این بیگانگان 

در تسلی  دلمش، امروز و فردا کرده ای 

عشق آتش میزند هر لحظه بر روح و تنم 

قطره های اشک ما را همچو دریا کرده ای 

دیدهٔ نمناک ما را، اینقدر هم کم مگیر 

آتشی در بین جنگل، دیده بر پا کرده ای 

عمر ما اندر پسِ، امروز و فرداها گذشت 

عزم و پیمان دیده را، محتاج رویا کرده ای 

زندگی همچون حبابِ بیش نبود هوش دار 

آفرین و احسنت گر، دیده بینا  کرده ای 

تار و  پودم از جهانِ بی کسی دارد اثر 

غرقِ دریایِ جنونم، دین و دنیا کرده ای 

در جهانِ سفله خو، رنگ و رخِ دنیا مبین

حیف باشدخویش را چون مارِ کبرا کرده ای

دیدهٔ عبرت نگر را، چشم و گوشش باز دار

دامن فضل و «وفا» را فرش زیبا کرده ای 

06.09.2014

عبدالله «وفا»

ویانا

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org