دوشنبه، ۲۴ اگست ۲۰۰۹

 

 

 

انتظار

 

در دهکدۀ سبز

وزش باد

پيکر درختان بيد را نوازش ميداد

در قطار درختان

و خروش امواج دريا

محو زيبايي طبيعت شده بودم

هر طرف سبز بود

هواي گوارا تن من و درختان را

نرم نرم مي بوسيد

 

و در ميان انبوه درختان و سبزه ها

نفسهاي شمرده و آشنا

در کنارم

 

آه! چه دلپذير و روحبخش

کسي که سالها در انتظارش بودم

در چند قدمي مرا استقبال ميکرد

و نفسهايش مرا نيرو ميداد

و سايه هاي راستين او به دنبال من

در انتظار پيام و نامه هايش

و لي خودش

سايه وار مرا دنبال ميکرد

 

و چه احساس شگفتي برايم دست داد

فارغ از و سوسه و تشويش

فارغ از وحشت

نزديک به عاطفه  و مهر بودم

مدتها خواب از چشمانم ربوده شد

خواب چشمانم را نوازش داد

در تپش هاي قلب و نفس هايش خوابيدم

با جبران گذشته آرام آرام نيروي دوباره يافتم

در يغا!

روز زود گذشت

قصه ها نا تمام ماند

باز هم در گوشه ها

تنها نشستم

چشم انتظار او

 

صالحه (رشیدی)

 

 



 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org