خروشچف همیشه تلاش می کرد در کنار رهبر باشد
پیک بهار از راه رسید و مژده آورد که عید است.
قرار است جامه نو از شکوه و گل و گلبرگ به قامت طبیعت بدوزد و نفس تازه بر جان جهان بدمد.
رسیدن قاصد عید را به همۀ رفیقان، دوستان، یاران رهرو حقیقت و عدالت خواهی، به همۀ کارگران و زحمتکشان استثمار شده، به تمامی محرومان و ستمدیدگان خجسته باد عرض نموده، با امیدواری به استقرار و صلح و امنیت و آسایش در جهان، بخش نخست «اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین ستیزی» را همراه با یک سرسخن کوتاه، بمثابه تحفۀ عید تقدیم میدارم.
«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».
ا. م. شیری
سر سخن
حاکمان، مقامات دولتی، سیاستمداران، رهبران و فعالان احزاب سیاسی، روشنفکران ممالکی که در آنها بیکاری و اجاره نشینی، حتی بدتر از آن، خانه بدوشی بیداد می کند، آن هایی که آزادی و برابر حقوقی زنان و حقوق بشر یکی از مهمترین دغدغه هایشان است و آن هایی که در کشورشان انسانها بر اساس جنسیت، نژاد و ملیت، رنگ پوست یا دین و مذهب، مقام و منصب، فقر و ثروت تقسیم می شوند، بلحاظ اخلاقی نه تنها حق فحاشی و افترا گویی، حتی حق انتقاد هم به ایدئولوژی سوسیالیزم علمی و بنیانگذاران آن، به کنشگران آن، بویژه، به استالین ندارند که رهبری ایجاد نخستین جامعۀ سوسیالیستی تاریخ جهان را برعهده داشت؛ که در امپراطوری مستأصل و بطور کلی ویرانه شدۀ روسیه در جنگ جهانی اول، ابرقدرت علمی، صنعتی، سیاسی و نظامی اتحاد شوروی را ساخت که تکیه گاه صلح و امنیت جهانی بود؛ که بدون آن هیچ مشکل جهانی حل و فصل نمی شد؛ که در سخت ترین شرایط اتحاد شوروی، برغم جنگهای ویرانگر داخلی با ارتس سفید تحت حمایت همه جانبۀ ١۴ قدرت خارجی، در مجموع با گذشت ١٢ سال از انقلاب کبیر اکتبر تیشه به ریشۀ بی کاری زد، که با محافظ خودش به بحث می نشست . . .
پر واضح است که نشر چنین مطالبی به هیچ وجه به معنی دفاع از شخص استالین نیست. چه که، کارها و آثار ماندگار او یک حقیقت مسلم است و بی نیاز از دفاع. بلکه، در واقعیت امر و در اصل بمعنی پرتو افکنی، البته در هر حد توان، به جهان بینی و ایدئولوژی رهایی بخش طبقۀ کارگر و تاریخ نخستین تجربۀ عملی آن است، که همواره مورد تهاجم عصبی نظریه پردازان بورژوازی و همۀ انواع نیروهای ارتجاعی جهان تحت بهانه ها و عناوین جعلی، از جمله، با عنوان نابخردانۀ قرار گرفته و می گیرد.
ا. م. شیری
***
اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالین ستیزی
در اقامتگاه «بلیژنیایا»
اسرار فاش نشدۀ مرگ استالین
مترجم: ا. م. شیری
ویراستار: حسین کوشی
٢٩ حوت ١٣٩۴
در مدت ۶٣ سالی که از مرگ استالین می گذرد، مورخان، محققان، مؤلفان، نویسندگان سناریوهای تلویزیونی هیچگاه حوادث روزهای ٢٨ فوریه تا ۵ مارس ١٩۵٣ در اقامتگاه استالین را مورد توجه قرار نداده اند. مسئله عبارت از این است که حتی قبل از تشییع جنازۀ استالین شبهاتی در توضیحات رسمی دایر بر بیماری او بوجود آمد. سوتلانا آلیلوئوا در مقالۀ خود متذکر می شود که هنگام احتضار استالین در اقامتگاه، واسیلی، پسر مست او حضور داشت که با داد و فریاد رهبران اتحاد شوروی حاضر در آنجا را به «قتل پدر متهم کرد». واسیلی بعدها یادآور شد هنگامی که در کنار تابوت پدر در تالار ستون ها ایستاده بود، در میان کسانی که برای وداع با استالین آمده بودند، یک بانوی پیر حضور داشت، که بر علیه رهبران کشور که بعنوان گارد تشریفات در کنار تابوت استالین ایستاده بودند، اتهام مشابهی را تکرار نمود. گذشته از تخیلات واسیلی مست، صحبت مادرم در بازگشت از مرکز مسکو پس از تلاش ناموفق برای ورود به تالار ستون ها، از احتمال صحت وقوع این رخداد، گواهی می دهد. در اتوبوس برقی انباشته از مسافر که او سوار بر آن به خانه بازگشت، ناگهان مردی با صدای بلند بعضی دشمنان را متهم کرد و گفت که آنها «استالین را کشتند و حالا در خفا شادمانی می کنند».
اقدام برای قتل استالین بارها در فیلمهای تلویزیونی توصیف شده است. در یکی از آنها سوسلوف سعی می کند شکلات مسموم به استالین بدهد. کتابی انتشار یافت که در آن گفته می شود در جایی یک بطری نگهداری می شد که استالین قبل از شروع درد مرگبار خود از آن آب معدنی نوشید. مؤلف کتاب متذکر می شود، که در دیوارۀ بطری آثار زهر وجود داشت. شایعاتی در این خصوص پخش گردید، که کلمنت گاتولاد، رئیس جمهور چکوسلاواکی که در آن روزها بنحوی در مسکو حضور داشت، زمانی به اقامتگاه استالین رفت که او بی هوش افتاده بود. هنگامی که گاتولاد به او نزدیک شد، لکههای خون در روی لبان استالین مشاهد کرد. گاتولاد با دستمال جیب اش لب های او را تمیز کرد و دستمال را به جیب اش گذاشت. معلوم است، که گاتولاد به بیماری ریوی مبتلا شد و پس از بازگشت به پراگ ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت.
شایعات و روایات در بارۀ قتل استالین مولود شواهد واقعی در مورد چگونگی بیماری و مرگ مرموز او بود. چرا در مدت چند ساعت که استالین در کف اتاق کار خودش بی هوش افتاده بود، هیچیک از تعداد زیاد نگهبانان (بنوشتۀ اولگ خولنیوک در کتاب «استالین، سرگذشت یک رهبر»، ٣۵۵ نفر بودند) سعی نکردند روشن نمایند که چه اتفاقی برای کسی افتاده است که همۀ آن افراد مسئول حفاظت از جان و امنیت او بودند؟ علاوه بر آن، واضح بود، که در آن روز، اول مارس، قرار بود به افتخار رهبران کشور و فرزندان استالین ضیافت شام برگزار شود. آنها به کرّات به اقامتگاه زنگ زدند و بیدار شدن استالین را از خواب جویا شدند، اما هر بار فقط یک جواب گرفتند: «هیچ خبری نیست». باز هم سؤال پیش می آید: چرا در میان کارکنان اقامتگاه (اولگ خولنیوک ٧٣ نفر نوشته است) یک نفر پزشک یا حتی یک فرد قادر به ارائه کمک های پزشکی وجود نداشت؟ بالآخره، شگفت آور است، چرا حتی پس از آنکه نگهبان استالین را روی کف اتاق بی هوش یافت تا آمدن پزشکان به بالای سر او بیش از ١٠ ساعت طول کشید؟
با این حال، به این و سایر پرسشهای حیرت انگیز می بایست پاسخ هایی برای اثبات این داده می شد که همۀ اتفاقات عجیب حاصل برقراری مقررات اکید توسط استالین بوده، و به تبع آن، خود او هم مسئول مرگ خودش شناخته شود. چیز عجیبی نیست، اما پاسخ های بی خردانه و فاقد منطق برای بخش قابل ملاحظه ایی از افکار اجتماعی کشور ما و همۀ جهان قانع کننده بنظر می رسند. این واقعیت منتفی نیست، که در جهان انسان های زیادی وجود دارند که با پیروی از الهیات کوینیتوس ترتولیانوس اعتراف می کنند که: «چون احمقانه است، باور می کنم».
نگهبانان کجا بودند؟
در توضیح اینکه، چرا نگهبانان به استالین سر نزدند، خولنیوک نوشت: «از وارد شدن به اتاق استالین می ترسیدند». این توجیه یکی از ابداعات خولنیوک نیست، بلکه آن در سال ١٩۵٣، قبل از تولد این فارغ التحصیل دانشکدۀ تربیت معلم وینیتسا پدید آمد. واقعا هم خولنیوک اذعان می کند که نگهبانان «به استالین عادت کرده بودند و استالینِ از تنهایی به آنها (کارکنان جایگزین خانواده او شده بودند). گاهی اوقات استالین همراه با کارکنان اقامتگاه در باغ کار می کرد، روی اجاق کباب می پخت. برای معالجۀ بیماری کمرش، گاهی به آشپزخانه می رفت و روی بخاری روسی دراز می کشید». اما برغم این اعترافات، خولنیوک می نویسد: «استالین اطرافیان خود را در شرایط ترس و انضباط سخت نگه می داشت». به این سبب، نگهبانان ترسیدند و هر چند که مدت زیادی از زمان معقول بیداری استالین در اول ماه مارس می گذشت، به او سر نزدند.
برغم این، نیروهای امنیتی و مسئولان خدماتی اقامتگاه استالین انسان های مرعوب شده نبودند. آ. رئبین، که مدت طولانی در نگهبانی استالین شاغل بود، در بارۀ او می نویسد: «از آدم چاپلوس بدش می آمد. من با آگاهی به طبیعت او، بارها با وی وارد بحث شدم. بعضی وقت ها استالین به فکر فرو می رفت و می گفت: احتمال دارد حق با شما باشد. من فکر می کنم». آن افرادی هم که عصر روز اول مارس استالین را از غذا خوری کوچک به تالار بزرگ اقامتگاه آوردند، انسانهای وحشت زده و مرعوب شده نبودند (م. بوتوسووا، و. توکوف، م. استراستین، پ. لازگاچف). خانم خانه دار، ماترنا بوتوسووا همیشه بر سر پوشیدن کفش تازه بجای کفش کهنه که استالین به آن عادت کرده بود، با رهبر بحث می کرد. هنگامی که قبل از سفر، و. توکوف، سرهنگ محافظ، وجود تپانچه در جیب مخفی شنل رئیس خود در داخل ماشین را بدقت وارسی می کرد و سپس، در صندلی جلو می نشست و بلافاصله بخواب می رفت، استالین صبورانه تحمل می کرد. (فقط یک بار استالین به همکار خود در داخل ماشین به آرامی گفت: «معلوم نیست، کی محافظ کیست؟» پس از آن که معلوم شد توکوف بخاطر زندگی با خانواده در یک اتاق و دختر سخت بیمارش، باندازه کافی نمی خوابد، برای نقل مکان توکوف به منزل جداگانه چاره اندیشید. استراستین هم یک بار، هنگامی که استالین بعد از یک ضیافت طولانی تصمیم گرفت در سرمای شدید شب در پارک قدم بزند، بی ملاحظه از دستور او سرپیچی کرد. سرهنگ دوم م. استراستین اول وانمود کرد، که نمی تواند در را باز کند، اما سپس، بدون ترس از اخراج توسط فرمانده، بصراحت اظهار داشت که به ساکن اقامتگاه اجازۀ خروج نمی دهد. با این وضع، استالین روز بعد از استراستین خواست حادثۀ دیشب را فراموش کند. زیرا متوجه شده بود که نگهبان بدلیل نگرانی از سلامتی او این کار را کرده است. این واقعیت که عصر روز اول مارس لازگاچف اولین کسی بود که به غذاخوری کوچک وارد شد، گواه آن است که او هم از ترس فلج نشده بود.
روایت ها در خصوص ارعاب نگهبانان با کتاب «اقامتگاه بلیژنیایای استالین. تجربۀ راهنمای تاریخی»، تألیف س. دویاتوف، آ. شفوف و یو. یورییف نیز که در همین اواخر انتشار یافت، تناقض دارند. چند روز پیش از اول مارس استالین به حمام رفت و یک ساعت در آنجا ماند. از داخل حمام صدایی شنیده نشد. نگهبانان به فرمانده بلافصل خود، ژنرال ن. پ. نویک اطلاع دادند. او نیز حادثه را به س. ل. ایگناتیف، وزیر امنیت ملی اتحاد شوروی که پس از عزلن. س. ولاسیک، از ٢٩ ماه مه ١٩۵٢ مسئولیت تأمین امنیت استالین را بعهده داشت، گزارش داد. ایگناتیف خبر دریافتی از اقامتگاه را به اطلاع مالنکوف رساند. با این حال، نویک به اقامتگاه رفت و دستور داد در حمام را بشکنند. همینکه نگهبانان مسلح به وسایل لازم به در حمام نزدیک شدند، در بطور غیرمنتظره باز شد. استالین خواب آلود در آستانۀ در ظاهر شد. «صبح بخیر!»- نگهبانان نفس راحتی کشیدند. استالین در پاسخ سر تکان داد. سپس معلوم گردید که او روی نیمکت اتاق استراحت بخواب رفته است. هیچ شواهدی وجود ندارد، که استالین از اقدام مسئولین امنیتی نارضایتی کرده باشد. واضح است که او اقدام مسئولان امنیتی برای ورود به حمام را بمعنی نگرانی آنها از سلامتی خودش درک می کرد.
چه تغییری در اول مارس بوجود آمد؟
پس از آن که استالین از خواب بیدار نشد، بر اساس خاطرات آنها، همان طور که او آن روز در خروج از حمام تأخیر کرد، اظهار نگرانی نمودند. اما اول مارس آنها برای وارد شدن به محل حضور فرد تحتالحفظ خود در مدت چند ساعت سعی نکردند. در حالیکه این بار بی نیاز از شکستن در، بسادگی می توانستند آن را باز کنند. اما نگهبانان به هر دلیلی چنین نکردند. می توان فرض کرد، که از انجام این کار منع شده بودند. حتی اگر نگهبانان به استالین وفادار نبوده باشند، مهمتر از هر چیز، آنها مأموران سازمان منظمی بودند که در آن دستورات صادره بطور اکید اجرا می شد. فقط ستوان امنیت ملی، و. استامین، مأمور این ساختار نظامی که همه والچکا صدایش می کردند، بدلیل رابطۀ خاص خود با استالین، میتوانست از هر دستوری سرپیچی نماید. نکتۀ قابل تأمل این است، که والچکا آن روز در اقامتگاه حضور نداشت.
مسلم این است که استالین پس از صرف غذا با چهار نفر از اعضای هیأت دبیران کمیته مرکزی، ساعت پنج صبح به اتاق خواب رفت و نگهبانان به دستور رئیس نگهبانی خروجی، ای. و. خروستالیف عمل کردند. این دستورالعمل در سالهای ١٩٨٠ علنی شد و عبارت از آن بود که نگهبانان برای اینکه مزاحم استالین نشوند، می بایست بخوابند. اما آیا دستورالعمل خروستالیف فقط عبارت از این بود؟ سخنان خروستالیف می توانست ذهن مردم را در مدت سه و نیم دهه تغییر دهد. خود خروستالیف هم نمی توانست به تاریخ نگاران کمک نماید. زیرا بعد از مرگ استالین، نیروهای وزارت کشور این نگهبان را بازداشت کردند. او بعد از چند روز آزاد شد، اما این مرد تنومند تقریبا بلافاصله بعد از آزادی در اثر حملۀ قلبی درگذشت و دستور واقعی که خروستالیف به زیردستان خود داده بود، بعنوان یک راز سر به مُهر پوشیده ماند.
یک نکته دیگر نیز ناروشن مانده است. نگهبانان می دانستند که استالین در حدود ساعت پنج صبح خوابید. آنها تصور می کردند که او در حوالی ظهر بیدار خواهد شد. بر حسب آنکه زمان گذشت و استالین از غذا خوری کوچک بیرون نیامد، نگرانی آن ها شدت گرفت. در این حال، ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه در پنجره غذا خوری کوچک روشنایی مشاهده شد. اول مارس در این ساعت در مسکو و منطقۀ مسکو خورشید غروب می کند. نگهبانان با این تصور که استالین مدتها نخوابیده، و، این دفعه هم، بروال برخی وقتها، خودش برای تهیه غذا چراغ را روشن کرده است، آرامش یافتند. با این وضع، باز هم معلوم نیست که چرا او برغم آگاهی به گذشت وقت غذا، بیرون نیامد. در هر حال، آنها در ساعت ٢٢ و ٣٠ دقیقه در را باز کردند و دیدند که او روی کف اتاق افتاده و شب چراغ در روی پاتختی روشن است. چه کسی چراغ را روشن کرده بود؟ اگر استالین روشن کرده باشد، در این صورت می توان گفت که او ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه از هوش رفته است. آیا احتمال دارد که چراغ را کس دیگری بمنظور فریب نگهبانان و ممانعت از ورود آنها به اتاق روشن کرده باشد؟
ریشههای سیاست بازی در «پروندۀ پزشکی»
اغلب تحلیلگران برای توجیه نبود کارکنان طبی در اقامتگاه چنین ادعا می کنند، که بعد از تشکیل «پروندۀ پزشکی»، استالین همۀ آنها را بیرون راند. ن. س. خروشچوف در گزارش خود در جلسۀ بستۀ کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی اظهار داشت: «بیائید . . . پروندۀ پزشکی را در نظر بگیریم». در واقعیت امر هیچ «پرونده ایی» جز گزارش خانم دکتر تیموشوک که به احتمال زیاد، تحت تأثیر یا به دستور کسی به استالین نامه نوشت و طی آن اعلام داشت که گویا پزشکان به روشهای غیرمجاز دست زده اند، وجود ندارد. برای استالین همین نامه کافی بود که بی درنگ به این نتیجه گیری برسد که در اتحاد شوروی پزشکانی وجود دارند که به اعمال مغایر با حرفه شریف پزشکی دست می زنند. او دستور بازداشت گروه برجسته ایی از متخصصان طب اتحاد شوروی را صادر کرد. استالین چگونگی انجام بازجویی ها و نوع روشهای بکار بسته شده در روند بازجویی از دستگیر شدگان را شخصا تعیین کرد».
در واقعیت امر هم واقعیات جداگانه این گزارش با خیال پردازی خروشچوف در هم آمیخته بود. ٢٩ اوت سال ۱۹۴۸ رئیس اتاق نوار قلب بیمارستان کرملین، لیدیا تیموشوک پس از معاینۀ آ.آ. ژدانوف، به رئیس خود نامه فرستاد و طی آن تأئید کرد که بیمار را بدون توجه به نوار قلبی او دال بر وجود سکتۀ قلبی معالجه نمودند. او در گزارش خود نشان داد که یگوروف و وینوگرادوف، پزشکان معالج ژدانوف «به او پیشنهاد کردند که با حذف عبارت سکتۀ قلبی، رأی پزشکی را تغییر دهد». ژدانوف دو روز پس از این معالجه درگذشت. در کالبد شکافی از جسد ژدانوف آثار سکته قلبی آشکار گردید که در تاریخچه بیماری او ثبت نشده بود. همۀ مشاورههای پزشکی برگزار شده بعد از مرگ ژدانوف رأی پزشکان را تأئید کردند. در نتیجه، تیموشوک از بیمارستان کرملین اخراج شد. ولاسیک در متن تندنویس مشاوره نوشت: «به وزیر گزارش شده، که رفیق پاسکربئشیف خوانده و تشخیص پزشکان را صحیح میداند، رفیق تیموشوک محق نیست».
اما سپس ولاسیک بعنوان فرد مسئول سازماندهی کار پزشکان مرکز درمانی کرملین نامۀ تیموشوک را (برخی اوقات نام خانوادگی او را تیماشوک مینویسند) مورد مداقه قرار داد و آن را در اختیار استالین گذاشت. بر اساس خاطرات ولاسیک، او ضمن اظهار ناباوری به مدعای تیموشوک، وی را موظف کرد «پروفسورهای معالج ژدانوف را بدقت مورد بررسی قرار دهد و تحت نظر امنیتی بگیرد، که من هم اجرا کردم. هیچ اطلاعاتی دال بر بیاعتباری پروفسورها وجود نداشت و من به استالین گزارش کردم». نامه تیموشوک به آرشیو فرستاده شد.
اما چند سال بعد نامۀ تیموشوک توجه بریا و متحد آن وقت او، مالنکوف را جلب کرد. ولاسیک فهمید که بریا و مالنکوف سعی می کنند او و پاسکربئشیف را به بی توجهی جنایی نسبت به نامۀ تیموشوک متهم نمایند. با نگاهی به ریشۀ این دسیسه، ولاسیک متذکر شد که هر چیز از آنجا شروع شد که او در این باره که سرکیسوف، رئیس حفاظت بریا محصولات بعمل آمده در اقامتگاههای دولتی را در بازارها بفروش می رساند، به استالین گزارش داد. با این حال، بریا در دفاع از سرکسیوف موفق شد و پس از آن دستگیری فداسییف، فرمانده اقامتگاه استالین را سازمان داد. او برعلیه ولاسیک شهادت داد و او را به تلاش برای مسموم کردن استالین متهم نمود. بگفته ولاسیک، استالین «فداسییف را برای بازجویی فراخواند. او در این بازجویی اظهار داشت: این دروغی بود که با ضرب و شتم مجبورم کردند امضاء کنم». اگر چه فداسییف را آزاد کردند، اما هیچیک از مسئولان «پروندۀ» او مجازات نشدند. در مقابل، بگفته ولاسیک، «بریا همراه با سروف شروع کرد به جمع آوری مدارکی علیه من، بدون اجتناب از دروغ بافی و مکاتبات بدگویانه».
در این هنگام سرهنگ م. د. رومین، سر بازپرس وزارت امنیت ملی اتحاد شوروی در امور ویژه، به بررسی «پروندۀ» دکتر یا. گ. اتنیگر بود که در ١٨ نوامبر ۱۹۵۰ بعلت اظهارات شدید «ضد شوروی» بازداشت شده بود. رومین مصرانه سعی می کرد از دکتر اعتراف گرفته و او را به شرکت در قتل آ. س. شرباکوف، دبیر کمیتۀ مرکزی در سال ۱۹۴۵ و دیگر بیماران از میان مقامات بلندپایه متهم نماید. فکر مشابهی به مغز رومین، حسابدار سابق هنگامی خطور کرد که او در ادارۀ امنیت ملی استان آرخانگلسک استخدام شد. در آنجا، بگفتۀ و. س. یاسین، معاون وزیر امنیت ملی، رومین «در آرخانگلسک یک پزشک یهودی را بازداشت کرد و او شهادت داد، که یک سازمان مخفی پزشکی در مسکو فعالیت می کند». رومین پس از بازداشت اتینگر، داستان توطئه پزشکان کرملین را نوشت که از قتل شرباکوف، ژدانوف و کالینین بدست آنها و از قصد آنها برای دست زدن به جنایات دیگر حکایت می کرد.
اما و. ز. آباکوموف، وزیر امنیت ملی، پس از بازجویی از اتینگر، اعلام داشت که «هیچ، مطلقا هیچ اقدام مرتبط با ترور در اینجا وجود ندارد». آن وقت، در بهار سال ۱۹۵۱ د. ن. سوخانوف، منشی مالنکوف در اتاق پذیرش کمیتۀ مرکزی با رومین ملاقات کرد و برای نوشتن نامه حاکی از اقامۀ اتهام علیه آباکوموف به استالینٍ، به این فرد کم سواد کمک کرد. رومین در آن نامه مدعی شد که اتینگر در اثر توطئه آباکوموف هنگام بازجویی در زندان مرد. رومین ادعا کرد که آباکوموف روند «پروندۀ صهیونیست ها» را متوقف کرد.
رومین در جستجوهای خود برای یافتن عاملان توطئۀ شوم، توجه خاصی روی پزشکان یهودی معطوف می داشت. در آن زمان، توقع دولت اتحاد شوروی از کمیتۀ یهودی تشکیل یافته در سالهای جنگ ضدفاشیستی، دایر بر سازماندهی کمک مالی با مساعدت بورژوازی جهانی یهودی به اتحاد شوروی ویران شده که نقش تعیین کنندهای در تارومار کردن هیتلریزم و نجات ملت یهود از نابودی ایفاء کرد، برآورده نشد. روابط اتحاد شوروی و اسرائیل نیز با وجود این که کشور ما در سال ۱۹۴۷ در سازمان ملل متحد از تشکیل دولت یهود پشتیبانی کرد و سپس به آن کمک کرد، تنظیم نشد. آمریکا برای نفوذ در این کشور بسرعت از اتحاد شوروی پیشی گرفت. شبهات به کمیتۀ صهیونیستها و همچنین، به هر کسی که از توسعۀ روابط بین اتحاد شوروی و اسرائیل پشتیبانی می کرد، افزایش یافت. در ماه نوامبر سال ۱۹۴۷ کمیتۀ یهودی منحل گردید و رهبرانش بازداشت شدند. از این رو، داستان توطئۀ پزشکان یهودی رومین با مصالح سیاسی آن دوره انطباق داشت.
بمنظور بازرسی اتهام م. د. رومین کمیسیونی مرکب از گ. م. مالنکوف، ل. پ. بریا و س. د. ایگناتیف، رئیس شعبۀ کمیتۀ مرکزی تشکیل گردید. بر اساس اتهام ساختگی، آباکوموف در ماه ژوئیۀ سال ۱۹۵۱ از مقام وزارت برکنار و بازداشت شد. س. ای. آگالتسوف، سرپرست وزارت امنیت ملی از ماه اوت، با پشتیبانی از مدعای رومین بررسی «پروندۀ پزشکی» را آغاز کرد. س. د. ایگناتیف تحتالحمایۀ مالنکوف، بعد از آن که در ماه اوت سال ۱۹۵۱ بمقام وزیر امنیت ملی منصوب شد، به این تحقیقات شدت بخشید. در تاریخ ١٩ اکتبر سال ۱۹۵۱ رومین بمعاونت وزارت امنیت ملی و رئیس بخش امور ویژه منصوب گردید. او به دستگیریهای بیشتر از میان پزشکان کرملین پافشاری کرد. فعالیت های رومین به طرح بریا و مالنکوف، یعنی، از میان برداشتن رئیس حراستی با نفوذ استالین، و احتمالا پاسکربئشیف- جواب می داد.
در مقابل آن، ولاسیک و پاسکربئشیف به جمعآوری اطلاعات در خصوص وجود فساد در رهبری جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی دست زدند، که در میان آنها افراد دارای ملیت مینگرلی وجود داشتند که بریا نیز به آن تعلق داشت.
تابستان سال ۱۹۵۱ استالین برای استراحت به گرجستان رفت. ولاسیک گواهی میدهد: «ما در بارژومی وتسخالتوبو اقامت کردیم . . . از معاون وزیر راه گرجستان که هیأت ما را همراهی میکرد، در بارۀ اوضاع نامساعد گرجستان و در این باره که برای ورود به دانشگاهها ١٠ هزار روبل طلب می شود، و یا بطور کلی در بارۀ رشد رشوه خواری در گرجستان گزارش هایی می رسید. من آن را به اطلاع استالین رساندم. او وزیر امنیت ملی گرجستان را فراخواند که وی نیز وجود چنین واقعیت هایی را تأئید نمود».
ولاسیک در خاطرات خود می نویسد: «در بازگشت به مسکو جلسۀ هیأت سیاسی تشکیل گردید که در آن استالین در بارۀ اوضاع گرجستان، از جمله، در بارۀ رشوه خواری به اعضای دولت گزارش داد. ٩ نوامبر سال ۱۹۵۱ قرار هیأت سیاسی صادر گردید که در آن گفته می شد: «رشوه خواری در گرجستان رشد یافته و . . . کاهش نمییابد . . . داخل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان، درون ساختار کمیتۀ مرکزی و دولت نیز چنین است. گروهی وجود دارد که از رشوه خواران حمایت میکند . . . رفیق بارامی، دبیر دوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان در رأس این گروه قرار دارد. اعضای این گروه به خلق مینگرلی تعلق دارند . . . گروه ناسیونالیستی مینگرلی رفیق بارامی . . . یک هدف دیگر هم دارد: تصرف پستهای کلیدی در ساختارهای حزبی و دولتی گرجستان و گماردن مینگرلیها در رأس آنها».
در قرار هیأت سیاسی در بارۀ احتمال ارتباط گروه بارامی با مهاجران گرجستان، «که از اطلاعات آمریکا . . . به نفع اطلاعات جاسوسی خود استفاده میکند . . .»، ذکرشده بود. در عین حال، قرار هشدار داده بود: «بی تردید، که اگر به اصل ضد حزبی حامی مینگرلی آزموده شده توسط رفیق بارامی، پاسخ لازم داده نشود، «حامیان» تازه از دیگر مناطق گرجستان، از کارتالینی، از کاخه تی، از ایمیرتی، از گوری، از راچی هم که می خواهند ایالات «خود» را سرپرستی کنند، از عناصر خاطی بمنظور تقویت نفوذ خود در میان «تودهها» حمایت خواهند کرد. و اگراین اتفاق بیافتد، حزب کمونیست گرجستان به یک تشکیلات امیر نشین های صاحب حاکمیت «واقعی» تنزل می یابد و از کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان و رهبری آن تنها یک نام ساده باقی می ماند.
«اصل حامی مینگرلی» نمی توانست فقط به گرجستان محدود باشد. هیچ کدام از جمهوریهای متحده و استان های آنها از نقض قوانین سوسیالیستی در امان نبوده است. پیامد رشد «اقتصاد سایه» بحساب سوء استفاده از مالکیت اجتماعی و ظهور گروههای مافیایی در ساختار حاکمیتی هنگامی که از رهبری کشور و حزب کمونیست «فقط یک نام ساده» باقی بماند، می تواند به سقوط اتحاد شوروی منجر شود. واضح است، که ظهور چنین پدیده ها در ۴۰ سال قبل از تجزیۀ اتحاد شوروی و تخریب سوسیالیزم باعث نگرانی استالین می شد. با این حال، او در باره این موضوع بطورعلنی صحبت نکرد. بعدها، آ. ن. پاسکربئشیف، منشی دائمی استالین در مورد جرایم اقتصادی و نگرش مثبت نیروهای حافظ قانون به آنها در کنگره ۱۹ حزب سخن گفت. او در خصوص مبارزۀ ضعیف با سوء استفاده کنندگان از مالکیت اجتماعی در استان های کییف و زاپاروژسکی اوکراین، در قرقیزستان و سایر جمهوریهای متحده سخن بمیان آورد.
به سختی میتوان آن وضعیتی را که باعث شروع بحث علمی پیرامون فراگیری قوانین سوسیالیزم و سرمایه داری گردید و کتاب «مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی»، اثر استالین پاسخ آن بود، اتفاقی دانست. بحث علمی در ماه نوامبر ۱۹۵۱ بلافاصله پس از بررسی «پروندۀ مینگرلی» در جلسۀ هیأت سیاسی آغاز گردید. «پروندۀ مینگرلی» نشان داد، که در کشور شوروی بورژوازی سایه موقعیت خود را تقویت می کند و اقتصاد سوسیالیستی را نابود می سازد.
استالین در عین حال که اهمیت بزرگی به تجهیز نظری حزب قائل بود، آگاهی داشت که مبارزه با بورژوازی سایه و عوامل آن نه تنها نیازمند ابزارهای ایدئولوژیک، حتی نیازمند تدابیر سازمانی و اقدامات ساختارهای حافظ قانون میباشد. علاوه بر آن، استالین به این نیز توجه داشت، که گروههای تشکیل شده بر اساس مشخصه های قومیتی و مرتبط با خارج از کشور، برای یافتن حامی نه تنها در سطح مقامات محلی، حتی در بخش ارشد مقامات کشور سعی می کنند. استالین گمان می برد، که گروه بارامی بدون پشت گرمی به حمایت ل. پ. بریا، نمایندۀ بلند پایۀ خلق مینگرلی، نمی توانست تشکیل شود و عمل کند.
قرار هیأت سیاسی به تاریخ ٢٧ مارس سال ۱۹۵۲ زیر عنوان «وضعیت در حزب کمونیست گرجستان» هشدار تازه ای به بریا بود که در آن گفته می شد: «کار اصلاح اشتباهات و نواقص در فعالیت کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان رضایت بخش نیست، بسیار کند و با دشواری پیش می رود. کندی اقدام کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) گرجستان در مبارزه برای از میان برداشتن عواقب فعالیت خصمانه گروه بارامی موجب نارضایتی در ساختارهای حزبی و در میان افراد غیرحزبی گرجستان گردیده است . . . در روند بازجویی معلوم شد که . . . گروه . . . قصد تصرف نهادهای قدرت در حزب کمونیست گرجستان را داشت و برای الغای حاکمیت شوروی در گرجستان تدارک می دید». بریا بمنظور برگزاری پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست گرجستان در ماه آوریل، به تفلیس اعزام شد، که طی آن ک. ن. چارکویانی (charkviani)، دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب برکنار گردید.
اما در همان ماه ضربۀ محکمی به ولاسیک وارد شد. این بار کمیسیونی برای رسیدگی به کار اداره کل نگهبانی بفوریت تشکیل گردید و ولاسیک، فرمانده آن را به همان اتهامی که او چند سال پیش علیه سرکیسوف اقامه کرده بود، متهم نمود. مالنکوف رئیس کمیسیون بود، اما بریا در کار آن شرکت داشت. بگفتۀ ولاسیک، محاسبۀ مخارج برای نگهداری اقامتگاه خودسرانه زیاد نشان داده شده بود. «بدون اینکه به من یا به معاون من اجازۀ توضیح دربارۀ چگونگی ذکر این رقم افسانه ایی و اشتباه بودن آن داده شود، آن را عینا به رفیق استالین گزارش دادند».
همۀ مقامات رهبری کشور می دانستند که استالین به مظاهر کلاهبرداری و فریبکاری چقدر دردمندانه واکنش نشان می دهد. بگفته و. س. ریاسنوی (Ryasnoy)، عضو این کمیسیون، استالین هنگام آشنایی با نتیجۀ کار کمیسیون عصبانی شد. ٢٩ آوریل سال ۱۹۵۲، ولاسیک، قهرمان گارد نگهبانی از مقام خود عزل گردید و به معاونت رئیس اردوگاه کار اجباری باژنوفسکی در شهر آبست (استان سوردلوفسک» منصوب شد. بدین ترتیب، هدف سازماندهان «پروندۀ پزشکی» (حذف ولاسیک) تحقق یافت و تحقیقات در مورد این «پرونده» متوقف گردید.
پزشکان کجا بودند؟
در دورۀ تدارک کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی، در روند آن و پس از آن معلوم شد، که استالین در نظر داشت ترکیب کادرهای رهبری حزب و کشور را بطور قابل ملاحظه ای تغییر دهد. دو سوم اعضای هیأت سیاسی جدید کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی عبارت از کادرهای دارای تحصیلات عالی و تجربۀ کار در تولید معاصر بودند که چنین افرادی در میان «قهرمانان» هیأت سیاسی تا آن وقت وجود نداشتند.
قابل توجه این که «پروندۀ پزشکان» که بنظر میرسید بعد از سقوط ولاسیک اهمیت خود را از دست داده است، پس از پایان کنگره فعال گردید. دو روز بعد از پلنوم اکتبر کمیتۀ مرکزی، پ. ای. یگوروف، رئیس درمانگاه کرملین که از مقام ریاست درمانگاه عزل گردیده بود، ١٨ اکتبر بازداشت شد. بدنبال او و. خ. واسیلییف، م. س. وُوسی و پ. ای. کاگان، پزشکان کرملین دستگیر شدند. در مجموع بیست نفر پزشک، از جمله و. ن. وینوگرادوف، بهترین پزشک استالین بازداشت شد. اگر از «پروندۀ پزشکان» پیشتر برای ساقط کردن ولاسیک و پاسکربئشیف استفاده می شد، حالا دستگیری متخصصان سرشناس مرکز درمانی کرملین سلامتی خود استالین را آسیب پذیر می ساخت.
بنا بر نوشتۀ و. ایستومین به نقل از آلیلوئِوا در خاطرات خود، استالین به گناه وینوگرادوف و سایر پزشکان کرملین باور نداشت. آلیلوئِوا نوشت: «بعدها والنتینا واسیلی اونا به من گفت، که پدر از جریان حوادث بشدت عصبانی بود. او این موضوع را از خلال صحبتها در سر میز غذا شنیده بود. او مثل همیشه غذا روی میز می چید. پدر گفت، که به «مقصر بودن» آنها باور نمی کند، این ممکن نیست . . . همه حاضران، طبق معمول در چنین مواردی، فقط سکوت کردند».
استالین به اعتراض شفاهی در سر میز غذا بسنده نکرد. همانطور که سوداپلاتوف متذکر می شود، «١٢ نوامبر سال ۱۹۵۲ استالین دستور داد رومین را بدلیل ناتوانی از کار در ذخیره کمیتۀ مرکزی حزب، از وزارت امنیت ملی اخراج نمایند. وظیفۀ حسابداری به رومین محول گردید». گمان می رفت این اقدام استالین می بایست به «پروندۀ پزشکان» نقطۀ پایان بگذارد. اما تحقیقات ادامه یافت. ۱۵ دسامبر ولاسیک بازداشت شد و پس از بازجویی، سند اعتراف امضاء کرد حاکی از این که «ما (او و آباکوموف) مدعیات تیموشوک را بررسی نکردیم، و حالا درک میکنم که ما با این کار، در واقع، او را بدست مجازات یگوروف سپردیم».
زندانی کردن پزشکان، استالین را نه فقط از کمک های پزشکی وینوگرادوف، حتی از خدمات طبی سایر پزشکان کرملین محروم ساخت، که پیشتر تحت مدیریت یگوروف کار می کردند و استالین به آنها اعتماد داشت. حالا استالین میتوانست به خدمات آنهایی که از دستگیریهای مرکز درمانی کرملین در امان ماندند و او بعنوان متخصصان سرشناس نمی شناخت، امیدوار باشد. بهمین سبب، استالین از مراجعه به خدمات مرکز بهزیستی کرملین خودداری نمود. به گواهی نگهبانان او، «در زمانهای آخر هر گاه او به فشار خون یا زکام مبتلا می شد، به پزشک مراجعه نمیکرد . . . قرص های لازم را از پاسکربئشیف، پیراپزشک سابق، دریافت می کرد».
با این حال، این منشی دائمی استالین بدنبال سخنرانی افشاگرانه در کنگره نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی راجع به موارد فساد در برخی جمهوری های اتحاد شوروی در پایان سال ۱۹۵۲ لکه دار گردید و از خدمت منفصل شد. استالین نه تنها از مجرب ترین مدیر، حتا از یک انسان هم که می توانست حداقل در سطح یک پیراپزشک او را معالجه نماید، محروم گردید.
از این به بعد استالین برای خود درمانی به ساده ترین داروها روی آورد. دیگر آینده روشن نبود، ریاسنوی به چویاف اطلاع داد، که استالین اغلب نگهبانان را «با لیست داروها به داروخانه های معمولی می فرستد. به خود درمانی روی آورده است. گمان می کنم می توانند او را به آن دنیا بفرستند . . .». ریاسنوی با نگرانی افزود «البته نه بی دلیل».
اما اقدامات احتیاطی استالین نمی توانستند به وی تضمین قابل اعتماد در این باره بدهند، که او داروهای امن دریافت می کند. نگهبانان شخصی وفادار او براحتی قابل شناسایی بودند و تحویل چیز دیگری تحت پوشش دارو به آنها ممکن بود.
حذف پزشکانی که قبلا در اقامتگاه کشیک می دادند، گواه آن است که برخی نیروهای تأثیر گذار سعی می کردند استالین را از مراقبت های بهداشتی اولیه محروم سازند. در کتاب مذکور در بارۀ اقامتگاه بلیژنیایا گفته میشود: «یو. س. ساکالوف، مأمور حفاظت از استالین بخاطر می آورد: پزشکان بیمارستان کرملین بطور شبانه روزی در اقامتگاه بلیژنیایا کشیک می دادند. پزشکان دو نفر بودند: دکتر کولینیچ، که دارای درجۀ علمی نامزد دکترای علوم پزشکی بود، و دکتر زاخاراوا. آنها نه تنها به استالین، حتا به افسران حفاظت شخصی او نیز خدمات پزشکی ارائه می دادند». در عین حال، س. ی. آلیلوئِوا نوشته است، که در ماههای ژانویه و فوریه سال ۱۹۵۳ فقط پرستاران در اقامتگاه کشیک می دادند، هیچ پزشکی در بلیژنیایا حضور نداشت». اما شب اول مارس در اقامتگاه پرستار هم نبود.
ادامه دارد . . .
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat