دوشنبه، ۳۰ جون ۲۰۰۸
(قسمت هشتم)
مکاتب علم فرهنگ شناسی
نظریاتِ فرهنگی کارل مارکس
کارل مارکس فیلیسوف آلمانی، سوسیالوگ و سیاستمدار قرن ۱۹ بود. او نظریات مستقل را ایجاد نمود که رشد اقتصادی، مناسباتِ اجتماعی و فرهنگ را توضیح می نماید.
مارکس تصور می نمود که فرهنگ در رابطه با اقتصاد دوم است، اقتصاد سیمای فرهنگ و محتویاتِ آنرا تعیین می نماید.
در تیوری مارکس، رول رهبری کننده را اقتصاد، و دقیقتر، مناسباتِ مالکیت بازی می نماید. درین رابطه، اقتصاد بمثابه ای زیر بنا و فرهنگ بطور کل بمثابه ای روبنا مورد بررسی قرار داده می شود.
روبنا - عبارت از همه ای انستیتوت های دولتی، سیاسی و اجتماعی، فرهنگ، مذهب، فلسفه، علم و فورم اند که آنها مستقماً به زیربنا وابستگی دارند. برعلاوۀ آن، روبنا در خود خانواده و فورم مشخص تاریخی آن را نیزشامل می سازد.
طبق نظرِ مارکسیزم، زیربنا روبنا را تعیین می نماید و روبنا محافظت موجودیت مناسباتهای اجتماعی را تأمین می نماید. طبقه ای که در همان لحظه ای تاریخی حکمروائی دارند، دارای یک سلسله امتیازات اند و او نمی خواهد از آنها دست بردار باشد. افکارِ حاکم فرهنگی درآن جهت ثوق داده میشوند که منجر به محافظت واقعیت موجود می گردند. دراین فرضیه ای مارکس، فرهنگ در حقیقت تیوری متراد ف (یکسان) ایدئولوژی طبقه ای حاکم محسوب می گردد.
از دیدگاه مارکس، در وضعیتِ مبرم فرهنگی این ایدئولوژی الیمنتها (عناصر) مختلف شامل می گردند که به گذشته، حال و آینده تعلق می گیرند.
هر جامعه رشد مینماید و بخاطر ثمربخشی بهتر وسایل تولید سعی و تلاش می ورزد. هیچ یکی از جوامع تحقق یک فرماسیون اقتصادی بگونه ای خالص محسوب نمیگردد، چون هر نوع جامعه دارای عناصری میباشند که نه تنها با زیر بنای جامعه تطابقت دارند، بلکه حالت و وضعیت جامعه ای ماقبل و هم چنان آینده را که جدیداً پا به عرصه ای وجود می گذارد نیز انعکاس میدهند.
از نقطه نظر مارکسیزم، فقط بکمک این پروسه ای تاریخی بحد کافی موزون و مرحله به مرحله تاثیر می گذارد.
از یک طرف، مارکس میخانیزم حرکت تاریخ را تعمیم دست آورد های فرهنگی، در قدم اول تکنالوژی و یا به عبارۀ دگر- تغیراتِ فرهنگی می شمرد.
مارکس تاریخ فرهنگ را به مثابه ای پروسه ای قانونمند که در تبدیل فرماسیون های اجتماعی و اقتصادی - مجموعه ای مناسباتِ اجتماعی که در وابستگی با سطح رشد نیروهای مولده، ساختمان سیاسی و فورم های مالکیت بوجود می آیند مورد مطالعه قرار میداد. هریکی از فرماسیون گذار کننده از فرماسیون قبلی بحیث عالی ترین شکل سازمان اجتماعی محسوب می گردد. درین رابطه تبدیل فارماسیون به شکل تدریجی صورت می گیرد که در نتیجۀ آن در درون هر فرماسیون مترقی ترین عناصر جمع آوری میگردند که آنها منجر به تغیرات مناسبات اجتماعی، ساختار سیاسی و فورم های مالکیت، یعنی تشکل (نضج) فرماسیون جدید می گردند .
از جانب دگر، مارکس تشریح داد که چگونه فرهنگ (یعنی، روبنا) تحت تاثیر تغییرات اقتصادی (تغیرات زیربنا) تغییر مینماید.
تغیرات زیربنا که مناسباتِ تولیدی و نیروهای مولده را دربر می گیرند، منجر به تبدیل روبنا می گردد. مسئله در آن است که از دیدگاه مارکسیزم، وظایف اساسی روبنا عبارت از تأمین محافظت وضعیت موجوده ای اشیا است. مالکین وسایل تولید در شرایط فرماسیون اقتصادی و اجتماعی قدرت را اعم از اقتصادی و اجتماعی در اختیار خویش دارند و به همین خاطر واقعاً نمی خواهند که از تصاحب ارزش اضافی در محصولات تولیدی دست بردارند .به همین علت آنها فرهنگ، اخلاق، مذهب، فلسفه و همچنان انستیتوت های اجتماعی را استفاده می نماید، تا بتوانند قدرت خویشرا محافظت و پشتبانی نمایند.
تاریخ بطور عموم و تاریخ فرهنگ بطور خاص از طرف مارکسیزم به مثابه ای گذار متواتر و قانونمندی فرماسیون اقتصادی مورد بررسی قرار می گیرد.
زیر نام فرماسیون اجتماعی مارکس مجموعه ای مناسبات مالکیت، یعنی در آخرین حساب برای چه کسی ارزش اضافی (علاوه نمودن قیمت تمام شده ای کالای تولید شده) تعلق می گیرد. زمانیکه مناسبات تولیدی با سطح نیروهای مولده تطابقت می نمایند، آنها به بالابردن بعدی این سطح مساعدت می نمایند. رشد هریکی از فرماسیون اجتماعی در مرحله ای مشخص مترقی شمرده میشود، طوریکه خواهشات واقعی جامعه و حالت اقتصادی او را انعکاس میدهد. اما اگر نیروهای تولیدی بطور دایم و پُرتلاش تغییر و رشد می نمایند، مناسباتِ تولیدی تغییر ناپذیر باقی می مانند. بلاخره مناسباتِ تولیدی ثابت باعث سد رشد نیروهای مولده می گردد. با گذشت زمان، زمانیکه تطابقت بین سطح رشد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی به سطح وخیم می رسد، گذار فرماسیون اقتصادی بوقوع می پیوندند. این گذار امکان دارد که در نتیجه ای انقلاب و یا به شیوه ای صلح آمیز صورت گیرد. در تصادف اول مناسبات تولیدی مورد حمله ای سریع بخاطر درهم شکستن اساسی قرار می گیرند، در تصادف دوم این پروسه مرحله به مرحله جریان می یابد. اما در هر نوع تصادف مناسباتِ تولیدی حتمی در تطابقت سطح رشد نیروهای مولده پیش برده می شوند.
مارکس پنج فرماسیونهای اقتصادی و اجتماعی را تقسیم نمود: کمون اولیه، برده داری، فیودالی، سرمایه داری و کمونستی.
۱- فرماسیون اجتماع اولیه
از دیدگاه کارل مارکس، مشخصه ای این جامعه عدم مالکیت خصوصی بر وسایل تولید بوده و حاصلات کار به اجتماع یعنی کمون تعلق داشتند. سازمان کار امکان دارد به مثابه ابتدائی معرفی گردیده باشد. چون در این فرماسیون به طورعمده کار دستی انفرادی مورد استفاده قرار می گیرد، در عمل هیچ نوع میخانیزم استفاده نمی گردد. مناسبات دولتی و قدرت عامه وجود ندارند، اعضای جامعه مساوی بوده و از بزرگترین آزادی های شخصی برخوردار بودند.
۲ - فرماسیون برده داری
درین مرحله مالکیت خصوصی بر وسایل تولید بوجود می آید، درحالیکه چنین وسایل اساسی برده ها محسوب می گردند. برعلاوه، داشتن اخلاق و دولت قوی و قدرت همگانی شاخص چنین اجتماع می باشند.
۳ - فرماسیون فیودالی
این فرماسیون رشد مالکیت خصوصی را بر زمین مشخص می سازد، به طبقه ای خاص مالکین -فیودالها تعلق دارند. کارمندان درین فرماسیون دارای آزادیهای اند، اما از نگاهی اقتصادی وابسته به مالکین زمین ها می باشند. برعلاوۀ آن، مشخصه ای این فرماسیون فیودالی رشد عالی صنعتگران (پیشه وران) که در شهرهای بزرگ متمرکز می گردند می باشد.
۴ - فرماسیون سرمایه داری
درین نظام رول اساسی را صنعت بازی می نماید، وسایل تولید بطور چشمگیر پیچیده می گردد، رشد هنگفت میخانیزه نمودن کار و میتود های سازمان راسیونال او که امکان میدهد افزایش ثمربخشی دهها و صد ها بار افزایش یابد. طبقه ای بورژوازی بحیث طبقه ای حاکم استقرار می یابد. کارگران هم چنان آزاد هستند، اما از نگاه اقتصادی از سرمایه داران اطاعت می نمایند.
۵ - فرماسیون سوسیالستی (کمونستی)
شاخص این فرماسیون عدم مالکیت خصوصی بوده و در آن مالکیت دولتی بر وسایل تولید حکمروائی می نماید. در فرماسیون کمونستی کارگران دارای آزادی کامل و استقلال اقتصادی می باشند. رشد فوق العاده ای وسایل میخانیزم و تقسیم عادلانه ای (موزون) عواید بین اقشار مختلف نفوس از شاخص فرماسیون کمونستی می باشند.
مارکس بطور خاص شیوۀ تولید آسیائی را تشریح و توضیح نمود که از دیدگاه او شیوه ای تولید جداگانه ای است که در پروسه ای رشد جامعۀ اروپائی شامل نمی گردد. هر یکی از فرماسیونهای ذکر شده که از آن یاد اوری گردیده است در عمل بعضی اوقات به شکل خالص وجود ندارند، در جامعه فقط کسب این و یا ان مناسباتها را میتوان کشف نمود که آنها با عناصر دگری فرماسیونهای اقتصادی تلفیق می گردند. شیوه ای تولید آسیائی خویشرا در شاخه ای بن بست رشد جامع ای باستانی شرق (مصر چین و میکاپوت) معرفی می دارند، وجه مشخصۀ این جامعه در آن است که در اساس اقتصاد آن زمینداری آبیاری قرار دارد. مالکیت خصوصی بر وسایل تولید (زمین و ساختمانهای آبیاری) در این اقتصاد کم رشد بوده و در اساس خود دارای کرکتر دولتی میباشد. کارگران آزاد است، اما دارای دولت قوی می باشد (طبق معمول دولت مستبد و ظالم است).
ادامه دارد . . .
منابع:
ب.آ.سکلوف (کلتورولوژی برای محصلین موسسات تحصیلات عالی) سال ۲۰۰۸.
ایمل :bamyan_@hotmail.com
مورخ ۲۹ جون ۲۰۰۸
توجه !
کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !