چهار شنبه، ۱۷ اگست ۲۰۱۶
عبدالناصر نورزاد استاد دانشگاه کابل
اعتلای فرهنگ سیاسی و ایجاد جامعه سیاسی پویا، در افغانستان
بخشی از کتاب انقلاب من: نوشته عبدالناصر نورزاد
بخش اول:
از اینکه فرهنگ سیاسی نقش اساسی را در جهت بلند رفتن شعور و دانش سیاسی جامعه ایفا میکند و شعور بلند سیاسی مانع هرج و مرج در جامعه می شود، لازم است تا این فرهنگ نهادینه شود. پیش شرط های فرهنگ سیاسی، مبتنی بر قبول ارزش های است که تعادل را در رفتار سیاسی میان افراد، جامعه و سازمان های سیاسی مقرر می سازد.
فرهنگ سیاسی زمینه ساز، رشد و بالنده گی جامعه می شود،تا به سعادت آرمان گرایانه برسد و وجدان فردی را ملاک قضاوت در مورد نحوه برخورد افراد و گروه های سیاسی بسازد. گروه های سیاسی که عدم موجودیت نظم و ثبات سیاسی را مساعد فعالیت سازمانی خود می بینند در حقیقت بی بهره از فرهنگ سیاسی هستند. در حقیقت زمینه های اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و سیاسی راه را برای اعتلای فرهنگ سیاسی در جامعه باز می کند. فرهنگ سیاسی، فرهنگی است که زمینه را برای نظم و ثبات ارگانیک در رفتار و کردار سیاستمداران و دستندر کاران کازار سیاست مساعد می سازد و زمینه اغتشاش جمعی و خودگامگی فردی را در جامعه از بین می برد، تا اعتبار بالای افراد و گروه های سیاسی مضاعف شده و این حس اعتماد زمینه را برای شکل گیری یک نظم واحد ملی برای استقرار نظم و عدالت محوری مساعد سازد.
فرهنگ سیاسی در حقیقت شالودۀ اصلی فعالیت فردی و گروهی قشر سیاسی جامعه است و هنجار های مناسب را برای این کار پیشنهاد می کند. فرهنگ سیاسی در حقیقت راه را برای آنعده از افراد و گروه های سیاسی ای باز می کند که خواستار ایفای نقش برجسته در سیاست کشور اند. اگر به فرض مثال چنین فرهنگی وجود نداشته باشد، زمینه برای رشد و بالنده گی فردی و اجتماعی در جامعه مساعد نیست.
در ضمن موضوع نگرش های فردی و گروهی در هر جامعه در قالب تیوریک فرهنگ سیاسی متبلور می شود. فرهنگ سیاسی است که زمینه را برای انسانی شدن چهره سیاستؤ فراهم می کند و از چهره خشن و سرکوب گر سیاست اجتناب می کند. عملکرد های فردی و گروهی، نگرش های عام در میان گروه های سیاسی، عملکرد دستگاه دولتی، کردار و رفتار دولتمردان همه در سایه وقالب فرهنگ سیاسی مورد تبیین و بازنگری قرار گرفته و در سایه آن مورد ارزیابی قرار می گیرد. چگونگی تقسیم کار و قدرت سیاسی و عام المنفعه، تعیین حدود صلاحیت های فردی و دولتی، چگونگی بر خورد با حکومت و انجام وظایف محوله افراد، گروه ها و دولت در کل در قالب فرهنگ سیاسی مورد مداقه و ارزیابی قرار می گیرد.
در حقیقت فرهنگ سیاسی الگوی از ارزش ها و اعتقاداتی است که در سایه آن افراد و گروه ها، به تبیین چهره انسانی سیاست در امر خدمتگذاری به جامعه و مردم می پردازند. در واقع فرهنگ سیاسی تلفیقی از نگرش های احساسی و عقلی است که مردم جامعه در مورد سیاست های جهانی و کشور به آن می نگرند. فرهنگی سیاسی منجر به توسعه سیاسی، تشریح و تبیین ساخت قدرت سیاسی و مردمی شدن قدرت سیاسی می شود. یعنی فرهنگ سیاسی رسم سیاسی ای است که فرد را در روشنایی اهداف و مسولیت ها قرار داده و از آن خواستار ایفای نقش مثبت و فعال در امور سیاسی می شود.
در ضمن، بواسطه فرهنگ سیاسی است که مردم تفاوت میان خوب و بد در امر سیاستگذاری را می یابند و شرایط موجود را در جامعه به اساس ارزش های تعیین شده از جانب آن، به باد تحلیل و واکاوی می گیرند. فرهنگ سیاسی شرایطی را مساعد می سازد تا فرد در روشنایی قضاوت فردی خود قادر به حلاجی واقعات و رخداد های سیاسی در جامعه باشد و وجه افتراق میان سفید و سیاه را به روشنی و وضاحت تمام ببیند.
افزون بر این، فرهنگ سیاسی است که مردم را به سوی همبستگی و اتحاد سوق داده و جوهای مساعد سیاسی را برای مردمی شدن قدرت سیاسی فراهم می سازد. فرهنگ سیاسی در حقیقت شالودۀ اصلی، نظام مردم سالار است که جامعه را بسوی پویایی سیاسی و رشد فکری و عقلانیت سیاسی، سوق می دهد.
در واقع فرهنگ سیاسی است که هم سیر تاریخی حرکت های سیاسی را تحلیل و ارزیابی کرده و هم موانع و چالش های عدم همبستگی میان ملت ها را بخوبی می نمایاند. فرهنگ سیاسی به ما کمک می کند تا بدانیم چرا جریان های فکری در سیر تاریخی خویش به شکست مواجه شده اند؟ مسیر تحول و رشد فکری افراد و گروه ها در قالب حرکت های سیاسی در چهارچوب همین فرهنگ سیاسی به حلاجی گرفته می شود.
به جهت اینکه، از دیدگاه دانشمندان علم سیاست، فرهنگ سیاسی شامل فرهنگ تبعی، مشارکتی و محدود می شود، نیاز است تا بدانیم که فرهنگ سیاسی رایج در کشور ما چگونه است؟ آیا زمینه های عملی رشد فرهنگ سیاسی در کشور ما فراهم شده می تواند؟ جو موجود سیاسی، علی رغم فضای غبار آلود تعصب و تفوق طلبی در منصه سیاست ورزی قومی مساعد حال ترویج و گسترش فرهنگ سیاسی است؟
پرداختن به هریک این سئوالات، نیاز به واکاوی اندیشه ها و پیش زمینه ها موجود در عرصه سیاستگذاری در کشور ما دارد. فرهنگ های محدود، مشارکتی و تبعی هریک شرایط خاص خود را داشته و مردمان ویژه خود را می طلبند. فرهنگ سیاسی رایج در کشور ما، فرهنگ سیاسی تلفیقی؛ از محدود و تبعی است که در نوع محدود آن مردم از نظام سیاسی خود آگاهی چندانی نداشته و خواست و انتظارات شان از نظام سیاسی خیلی ها نا چیز و محدود است. در حالیکه در فرهنگ سیاسی تبعی سعی بیشتر بر ایفای نقش بزرگان قوم و قبیله ها می شود که در این حالت حس اعتماد به نفس مردم جامعه از نگاۀ حل و فصل معضلات و حجم انتظارات از نظام سیاسی خیلی ها محدود و غیر کافی است. پس در این صورت اگر هردوی این فرهنگ ها را تلفیقی تصور کنیم در می یابیم که نوع فرهنگ تحجر گونه در کشور ما حاکم بوده که امکان هرنوع تحرک و پویایی سیاسی را از مردم سلب کرده است.
پویایی سیاسی جامعه متصل فرهنگ سیاسی، از ویژه گی های یک جامعه متمدن است. پویایی سیاسی جامعه زمانی میسر است که فرهنگ سیاسی بگونه بنیادی نهادینه شده باشد. در حقیقت پویایی جامعه سیاسی محصول رشد و گسترش فرهنگ سیاسی است. در ضمن جامعه سیاسی پویا بدون نهاد های سیاسی مانند احزاب و سازمان های سیاسی مانند گروه های ذینفع و گروه های فشار مفهومی نخواهد داشت. در چنین حالت، سطح انتظارات و توقعات مردم از کارایی فرهنگ سیاسی، خیلی ها کمتر است. قدرت گیری و رشد نهاد های سیاسی به رشد فرهنگ سیاسی و پویایی جامعه بستگی دارد. فرهنگ سیاسی و پویایی جامعه پیشرط های را می طلبند که بدون بر آورده شدن آن ها، امکان هیچ نوع رشد و بالنده گی سیاسی در جامعه وجود نخواهد داشت. این پیشرط ها، شامل موجودیت نهاد های سیاسی ای می شوند که تاثیر گذاری آنها، بر روند تحولات و زنده گی سیاسی مردم خیلی ها بیشتر است. در این صورت نهاد های سیاسی باید مصلحت همگانی را برای بر آورده ساختن انتظارات و توقعات مردم مد نظر گیرند.
اعتلای فرهنگ سیاسی و ایجاد جامعه سیاسی پویا، در افغانستان
بخشی از کتاب انقلاب من: نوشته عبدالناصر نورزاد
بخش دوم:
پویایی جامعه سیاسی، سطحی از بالنده گی و رشد سیاسی در جامعه است که از تصادمات و تقابل گری ها در عرصه کسب منافع میان اعضای جامعه که جز کوچک نهادهای سیاسی را می سازند، جلوگیری کرده و سطح احتمال آن را به حد اقل کاهش میدهد. در حقیقت فروکش کردن سطح تصادم و تقابل میان افراد و گروه های سیاسی در عرصه کارزار سیاست، محصول تاثیرات و تبعات، فرهنگ سیاسی و پویایی جامعه است.
در یک جامعه سیاسی پویا که از مزایای دموکراتیک و مردم سالار استفاده می کند، جایگاۀ سیاست ورزی قومی کاملا تقلیل یافته و ضرب در صفر می شود. مهار خواست های قومی و سمتی در نتیجه رشد و گسترش فرایند پویا شدن جامعه و در قالب فرهنگ سیاسی، امکان پذیر است. رقابت میان گروه های قومی و زبانی و تشدید تصادمات میان این گروه های تنها در صورت رشد و پویایی سیاسی جامعه مساعد است. جامعه سیاسی ای که ما خواستار آن هستیم، جامعه ی است که حس همدیگر پذیری و انسان دوستی توام با انگیزه های وطندوستی و مردم محور نهادینه شده باشد. مطرح ساختن خواست های غیر عقلانی و امیتاز طلبی های فردی در قالب قوم و مذهب، ساخت قدرت سیاسی و کارایی نظام سیاسی را شدیدا تحت الشعاع قرار میدهد. در واقع، سیاست ورزی قومی زمینه را برای اغتشاش و هرج و مرج داخلی مساعد می سازد و کشور های بیرونی را مجال مداخله در امور داخلی کشور می دهد.
روند پویایی سیاسی در جامعه افغانی به دلیل ساخت و بافت های قومی و لسانی خیلی ها آسیب پذیر بوده است. تقلیل جایگاه ملی گرایانه و صعود خواست های فردی در قالب طرح های قوم پرستانه، کارزار سیاست ورزی ملی را به کندی مواجه ساخته و سیاست ورزی قومی را در جامعه افغانی رایج ساخته است. در واقع سیاست ورزی قومی، همانطوریکه در گذشته تذکر یافته، زمینه را برای مداخله بیرونی مساعد ساخته است. جذب و اقناع گروه های کوچکی که در قالب اندیشه های قوم پرستانه حرکت می کنند، مجال این مداخله را برای قدرت های بزرگ منطقوی و جهانی مساعد ساخته است. این قدرت ها بخوبی درک می کنند که نقطه ضعف این گروه های کوچک چیست و باید به کدام نکات حساس تماس گرفته شود تا این سیاست ورزی؛ توام با حیله های توطئه محور، به ثمر برسد.
از نگاه عقلانیت سیاسی، سیاست ورزی قومی از بعد اخلاقی کاملا مردود بوده و زمینه های رشد و بالنده گی سیاسی را در یک جامعه ای که خواستار پویایی سیاسی است از بین می برد. به همین علت است که سیاست ورزی های قومی و سمتی و نظام های برخاسته از بطن این سیاست ها، ناپایدار و بی ثبات بوده و زمینه رشد و بنیادی شدن را از دست می دهند.
قوم پروری و خویش خوری از نمونه های اندک سیاست ورزی نا خردانه قومی محسوب می شوند. در حقیقت این بعد غیر اخلاقی سیاست که متاسفانه در جامعه ما رایج است زمینه را برای بی باور ساختن مردم به نظام سیاسی کارا مساعد ساخته است. سیاست ورزی قومی عامل مهم عدم کارایی نظام سیاسی محسوب شده و پویایی جامعه را از لحاظ سیاسی زیر سئوال می برد. سیاست ورزی قومی مخالف و متضاد پویایی سیاسی در جامعه است که روند تکامل و تحقق آن را ضرب در صفر می سازد و از نهادینه شدن نظام مردم باور و ملی گرا، جلوگیری می کند
پویایی سیاسی جامعه زمینه را برای پربار شدن و موثریت نهاد های سیاسی مثل احزاب و گروه های سیاسی مساعد می سازد. در این زمینه اگر نهاد های سیاسی خوب عمل کنند، جلوبسیاری از نا هنجاری ها و نا ملایمات سیاسی می گیرند. این شرط به سازمان، ایدیولوژی و رهبری این نهاد های سیاسی تعلق دارد. نهاد سیاسی کارا تلاش می کنند تا توده ها و عوام مردم بسوی سیاسی شدن، سوق داده شوند و آخر الامر سیاسی شوند. اگر چنین آرمانی متحقق شود، در حقیقت بعوض دولت قومی و سمتی، دولت ملی و مردم گرا حاکم می شود. اگر سیاست از قومی شدن نجات یابد و زمینه رشد این سیاست مساعد شود تا توده ها در امیال دولتی خود را شریک بینند و خواست و مطالبات شان از طرف دولت ملی و مردم گرا مدنظر گرفته شود، شرط اساسی مردم باوری ودموکراسی بر آورده شده است.
اشتراک مردم در تصامیم مهم دولتی زمینه را برای حمایت مردم از دولت مرکزی و ملی مساعد می سازد. در حقیقت مردم باوری است که دولت را توانمند می سازد و به سران آن حس اعتماد می دهد تا با قوت هر بیشتر عمل کند و از هیچ دشمن وچالشی نهراسد. اگر دولت مدرن بتواند اعتماد توده ها رابرای متحقق ساختن مطالبات و خواست خود داشته باشد، در حقیقت از قالب سنتی دولت های کنونی بیرون آمده است. موجودیت اپوزیسون در برابر عملکرد های دولت و مخصوصا اینکه این اپوزیسون مجال انتقاد و نقد برنامه ها و عملکرد های دولتی را داشته باشد، نوعی از دولت موفق را نشان می دهد. این اپوزیسون، زمانی می تواند خوبتر و موثر تر عمل کند که دولت مرکزی واقعا مردمی باشد و برای مطالبات مردمی و توده یی اقشار مختلف جامعه وقعی بگذارد. اشتراک مردم در تصمیم گیری های دولت زمینه را برای این مساعد می سازد توده های محروم از قدرت و تصمیم گیری سیاسی، پناهگاه سیاسی پیداکنند و به آینده امیدوار شوند. در این راستا، توده ها باید مورد توجه قرار گیرند تا از روند تصمیم گیری بیرون حساب نشوند. البته در این راستا،مسولیت های هم متوجه اپوزیسونی است که خواستار اصلاح عملکرد های دولت هستند. نقش هماهنگ و موازی برای متحقق ساختن برنامه های بزرگ ملی در راستای اجرایی ساختن آن ها، از وظایف عمده اپوزیسون است تا با این کار، رضایت خاطر دولت مرکزی را فراهم ساخته و تشویش و نگرانی این دولت را از بابت موجودیت خطر از طر ف اپوزیسون، منتفی تلقی کند.
در حقیقت خواست افغانها، موجودیت نهاد های سیاسی قدرتمندی است که توانایی مهار بی برنامه گی های سیاسی را در سطوح مختلف جامعه داشته باشد. درحقیقت این نهاد های سیاسی هستند که میتوانند جامعه را از بی برنامه گی نجات داده بسوی پویایی و هدف مند شدن سوق دهند. تمام این ها زمانی متحقق می شوند که نقش دولت، نهاد های سیاسی و گروهک های کوچک فکری که منشا از توده ها گرفته باشند یکسان مورد تعقیب قرار گیرد. درضمن در فرایند پویا شدن نهاد های کار آمد سیاسی، این خود این نهاد ها هستند که میتوانند جامعه را بسوی خوشبختی و یا برعکس آن سوق دهند.
(«اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي
نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)