چهارشنبه، ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲
«. . . او که از مرگ تدریجی حزب بعد از رسیدن بقدرت سخن میگوید به آغاز آن اشاره میکند. استبدادی که توسط حفیظ الله امین اعمال شد. اما با آنهم نمیگوید که حفیظ الله امین کی بود؟ چرا؟ برای اینکه او خود حامی بقایای گروپ حفیظ الله امین در دوران مصالحه ملی بود. او دقیقاً طرفدار مصالحه بود ولی مصالحه با قماش آدمکشان و جنایت کاران که نمونه اش آوردن گروپ حفیظ الله امین در صلاحیت های حزبی و دولتی بود که با رأی و نظر فرید احمد مزدک به حیث دومین شخص پر قدرت در آنوقت انجام شد «. |
او را چند تا آماتور سیاسی به صفحات فیسبوک کشانیدند. چند تن خوب و بد از نظریات او مبحث سیاسی ساختند. هنوز واکنش ها در راه بود که سر و کله اش از رادیوی بی بی سی برآمد. از فحوای آن مصاحبه معلوم شد که او خود چنین می خواسته است. شاید خواب های طلائی دیده و باغ های سرخ سبز برایش تصویر کرده اند.
این خیالات او را مسخره کرد. او که شرمنده بود عقده مند شد. رفت تا خود را تبرئه کند. عقده حقارت اش ترکید، اما تاثیرش خودش را دو باره فرا گرفت. سؤالات خلاف انتظار او بود. به چهره اش خوب نگاه کردم. شما هم نگاه کنید. از سر و رویش عقده حقارت می بارد.
سایت خوانای اصالت «اصالت» (همان هدیه ی گرانبها) مصاحبهء از فرید احمد مزدک را با «برنامه به عبارت دیگر» به شنود گذاشته است. آنرا اگر چند بار شنیدم، برای اینکه باید می شنیدم، برای اینکه باید می اندیشیدم.
شنیدن این مصاحبه دمی افکارم را جهت داد. حزبم را میراث اندیشه باوری ام را در برابرم قرار داد. به جریانات اخیر حزب خودم تأمل کردم. مزدک های چندی در نظرم مجسم شد. کسانی که در حزب خودم بحران آفرینی کرده اند. مگر در این حال و احوال نقد و نظر و مزدک تاریخ زده برای ما چه ضرری دارد؟ مگر به عقده گشائی او باید تمرکز کنیم؟ از یک جهت که او نه از ماست و نه با ماست باید تحویلش نگیریم ولی از جهت دیگر شاید بلی؛ چرا که او مهره سازی میکند و چه جای شک که کرده، و شاید در حزب ما رابطه های او لانه کرده است. آنهای که از پس ماسک ها می نویسند. عایله ای که در زایش است. عایله ای که مانند او حقیقتِ دروغ را می خواهند به دنیا بیاورند. بلی با تمام نسل و نژاد خیانت باید به مبارزه برخاست.
عنایت فانی
فرید احمد مزدک
چه عواملی باعث تغییر عقیده مهمان من شده است؟
چرا می گوئید کاش ح.د.خ.ا. به قدرت نمی رسید؟
شرایط نظام سیاسی حاکم اجازه میداد که حزب به حیث یک اپوزیسیون سالم باقی بماند؟
آیا احزاب دیگری در آنزمان وجود داشتند که دموکراتیک بوده باشند که شما می گویید حزب شما دموکراتیک نبود؟
آیا آرمان و اندیشه حزب شما غلط بود، اشتباه بود؟
آیا شما غرب زده شده اید؟
چه وقت به این نتیجه رسیدید که مارکسیزم یک فضای بسته ایجاد میکند؟
شما چرا کودتای داوود را آغاز فاجعه قلمداد می کنید؟
آیا شما در حق حزب تان کم لطفی نمی کنید که همه جفا ها را به گردن حزب تان می اندازید؟
هفت ثور اگر واقع نمی شد حزب شما پس چه باید میکرد؟
خود تان می گویید که داوود خان بطرف دموکراسی نرفت پس چطور می شد که شما با سیاست محمد داوود باید باقی می ماندید؟
ح.د.خ.ا. هیچ خدمتی نکرد؟
حکومت حزب شما اگر با مقاومت مسلحانه مواجه نمی شد آیا می توانست یک تحول اساسی را انجام بدهد؟
در حکومت نجیب الله موقعیتی بوجود آمد که شما می خواستید عوامل ناکامی آن سیاست ها چه بود؟
شما از مخالفین طرح مصالحه ملی بودید؟
این جملات بالا محتوای سؤالاتی اند که از فرید مزدک در این مصاحبه پرسیده شده است.
پاسخ ها چیست؟ پاسخ ها در بیان آرزو ها، اگر ها، شاید ها و باید ها گنجایش و ظرفیت یک آدمی را نشان میدهد که بقول «فانی» خود ما (رازق فانی) رنگ می فروشد تا آئینه باور ها را مکدر سازد و سنگ می فروشد که شیشه اندیشه ها را بشکند.
پرسش های عنایت فانی در موقعیت خودش و پاسخ های فرید احمد مزدک از موقعیت خودش خاطره ی را بیادم آورد.
دوست خانواده گی داریم همسرخانمِ آراسته، با شخصیت بر تر از ظرافت و لطافت که یک زن دارد. این طبیعت او بی حد طرف توجه دوستانش قرار داشت و دارد. روزی در خانه یکی از نزدیکان، دزدی طمع دزدی میکند، صاحبِ خانه بیدار می شود داد و واویلا سر میدهد که دزد است. اولین صدای کمکی را که همسایه های گذر آن کوچه شنیدند نترسید رسیدم، صدای همین همسر خانمِ یاد شده بود. از آن روز گپی در موردِ او با یادکردِ نامِ او تا حالا گفته می شود که کاش شوهرش خانم و خانمش شوهر می بود. در نتیجه، این مصاحبهء مزدک و عنایت فانی، همان آرزو در موردِ این دو شخص در ذهنِ نویسنده هم گل کرد که بگویم کاش این عنایت فانی مزدک می بود و مزدک فانی می شد.
عنایت فانی با معلومات لازم از سیاست، از رویدادهای سیاسی، اوضاع سیاسی مسلط آنوقت سؤالات خود را سیستماتیک مطرح میکند اما آقای مزدک با ژستی که عقده حقارتش در چشمانش حلقه زده، تا آنجا عقده گشائی میکند که عنایت فانی میگوید «فکر نمی کنید در حق حزب تان کم لطفی می کنید؟»
این مصاحبه در حالی که عقده حقارت مزدک را بیان میکند. چیزی دیگری را هم به نمایش میگذارد که او (مزدک) با هر رنگ «زرد، سرخ و سیاه» میتواند رنگ بگیرد.
«حزب قدرت شد» این سخن ورد زبان فرید مزدک است. سخنی که هنوز رنگ و بوی به گفته خودش «جوانانه» دارد. مزدک اینرا میداند که یک حزب سیاسی وقتی میتواند به تحقق آرمانها و اهداف خود موفق شود که در راس قدرت قرار بگیرد و درواقع یک حزب سیاسی برای بدست گرفتن قدرت مبارزه میکند. و زمانی که به قدرت میرسد تمام اهرم های قدرت را در اختیار میگیرد. مگر آیا در کشور های که مزدک تفکر جدیدش از آن متأثر است طور دیگر است؟ در تمام نظام های یک حزبی دو حزبی و چند حزبی البته استثناء از اینکه قدرت به اساس ایتلاف شکل گرفته باشد آیا نمونه ای وجود دارد که حزب قدرت نشده باشد؟ مگر در همین ایالات متحدۀ آمریکا زمانی که دموکراتها به پیروزی میرسند در اهرم های قدرت جمهوری خواهان را جابجا می کنند؟ صرف نظر از اینکه تفاوت ماهوی هر دو حزب چون تفاوت کیفیت کوکا کولا و پپسی کولا است. آنچه را که مزدک زیر عنوان حزب باید قدرت نمی شد ورد زبان ساخته است شاید این باشد که حزب باید اپوزسیون خود ش میبود. اصلآ قدرت نشدن حزب و قدرت شدن حزب از نظر مزدک چه توضیح دارد؟ که از آن چون حربه ای برای فرونشاندن عقده حقارت خود کار میگیرد.
پاسخ های پر از تناقض مزدک بیان عدم ثبات اراده او وصداقت درونی او به تمام آنچه خود گفته و میگوید می باشد. او زمانی که از دعوت های کمسمولی کشور شورا ها باز گشت میکرد فرصت نمیداد تا دفتر کارش برسد. کمره تلویزیون را در میدان هوائی فرا میخواند و در هر قدم مدح و ثنای کشور شورا ها و انتقال تجارب کمسمول لینینی را با ژست های «جوانانه» به بیان میگرفت. اما در مورد همه آنچه گفته سال ۱۹۸۵ مرز آرمان گریزی خودرا تعیین میکند او می گوید که مرکز الهام ما «درواقع الهام او» کشور شورا ها بود وقتی آنها میگویند که ما به بازگشت نو؟ نیاز داریم، پس ما چرا نگوییم؟ مگر آیا این مساله خود نمی رساند که مزدک با این ادعا های بلند بالا که گویا باید مستقل فکر میکردیم تا گوش در وابسته گی غرق بوده و است. دیروز با شوروی و روسیه امروز با غرب و نظام سرمایه.
مزدک روحیه وابستگی خود را بخوبی نمایش میدهد او وقتی محمد داوود را نکوهش میکند که برای تعویض شوروی با ایالات متحده آمریکا اشتباه کرد زمانی است که شوروی در اوج قدرت است ابر قدرت جهانی است او در این زمان نگاه ایدیالوژیک اش تیز است برای این بریدن از شوروی بیست سال را تعیین میکند این بیست سالی که ذهن او را احاطه کرده کشف دیروز او نیست امروز و همین حالا باگذشت بیست سال چنین فکر میکند. مگر بیاد نداریم کدام سالها بود که او موتر های مرسدس بنز ضد مرمی را از نام مقام حزبی سوار میشد حتی تا ده سال بعد هم به این مساله که داوود خان برای تعویض شوروی با ایالات متحده آمریکا باید بیست سال وقت میگذاشت چون یک آرزو فکر نکرده بود. او از یک طرف محمد داوود را محکوم میکند که بر ضد دهه دموکراسی که بصورت طبیعی رشد میکرد قرار گرفت و نگذاشت که یک رژیم شاهی دموکراتیک؟ را حاصل بدهد. یک لحظه بعد میگوید که رشد دهه دموکراسی توقف کرد.
بعد چه اتفاق افتاد؟ پلینوم هژدهم کمیته مرکزی مهره بخت مزدک را به بُرد شاند. او به حیث شخص دوم با صلاحیت در حزب وطن ارتقا یافت. دیگر دوران سیاست مصالحه ملی؟ است. در حالی که در قسمتی می گوید سیاست مصالحه ملی را ح.د.خ.ا. اعلان کرد ولی به آن صداقت وجود نداشت. اما وقتی او را آقای عنایت فانی مورد سؤال قرار میدهد که شما مخالف سیاست مصالحه ملی بودید؟ او میگوید سیاست مصالحه ملی را داکتر نجیب الله اعلان کرد و من از این سیاست در برابر سیاست های گذشته حزب حمایت کردم. حالا بر خلاف آنکه برای تعویض شوروی با ایالات متحده آمریکا برای محمد داوود وقت میگذاشت داکتر نجیب الله را محکوم میکند که برای تعویض روسیه با ایالات متحده آمریکا عجله نکرد. در این زمان دیگر جهان یکسو شده «نظم نوین جهانی» است و سیاست های مسلط جهان را ایالات متحده آمریکا رهبری میکند. آقای مزدک که از عدم وابستگی سخن می گوید ببینید چگونه گره های وابستگی را باز و بسته می کند.
عقدهها نا خود آگاه مزدک بیش از حد است تا آنجا که به پاسخ این سؤال «اگرحکومت حزب شما با مقاومت مسلحانه مواجه نمی شد آیا میتوانست یک تحول اساسی را انجام بدهد؟» او به اگر ها پناه میبرد. یا در برابر این سؤال که آیا حزب شما هیچ کاری مثبتی نکرده است؟ یک بار هم از خدمات و کار کرد های که در زمان حاکمیت حزب به سر رسیده چیزی را به شمارش نمی آورد و میرود به سالهای که او خودش در مصاحبه قبلی خود گفته بود در آنوقت به اثر احساسات حزبی شده بود و آنرا هم بصورت بسیار موجز میشمارد. او که باید از بسی مسایل حزب در آنزمان از حضور پارلمانی حزب، از ارائه طرح ها و خواست های حزب، از خواست های حزب به حکومت وقت، از کار انسجام نیرو های دموکرات، از وحدت حزب سخن می گفت که نگفت و چرا نگفت؟ چرا که در آنصورت نقش حزب بر جسته میشد. نقش شخصیت های برجسته میشد که او در برابر آنان عقده گشائی میکند. و اساساً او نمیخواهد نقش حزب در جوی سیاسی کشور برجسته باشد. او وظیفه خود میداند فقط بدنامی ها را آویزه حزب بسازد.
مزدک در تمام مصاحبه خود صرف نظر از اینکه باری چند کارکرد حزب را مجبور شد بشمارد یک بار راست گفت و آن اینکه گفت «قدرت بالای حزب تحمیل شد» اما استدلالی که برای تحمیل شدن این قدرت نمود درست از دیدگاهی به آن پرداخت که خود به آن ملوث است یعنی وابستگی. او از متحد بودن سخن نمی گوید. او نمی گوید که بلی اوضاع سیاسی جهان طوری بود که حزب ما باید متحدین منطقوی و جهانی خود را میداشت. از آنوقت که اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یگانه کشور در حمایت از دولت های دموکراتیک، جنبش های مترقی و احزاب سازمانهای عدالتخواه قرار داشت سخن نمی گوید. او درست در نقطه سقوط دولت اتحاد شوروی توقف میکند و آنرا هم غلط بودن آرمانها و باور های حزب حاکم میداند. تلاش های دنیای سرمایه برای تسلط بر جهان اینجا در دید او مفقود میشود. او که از مرگ تدریجی حزب بعد از رسیدن بقدرت سخن میگوید به آغاز آن اشاره میکند. استبدادی که توسط حفیظ الله امین اعمال شد. اما با آنهم نمیگوید که حفیظ الله امین کی بود؟ چرا؟ برای اینکه او خود حامی بقایای گروپ حفیظ الله امین در دوران مصالحه ملی بود. او دقیقاً طرفدار مصالحه بود ولی مصالحه با قماش آدمکشان و جنایت کاران که نمونه اش آوردن گروپ حفیظ الله امین در صلاحیت های حزبی و دولتی بود که با رأی و نظر فرید احمد مزدک به حیث دومین شخص پر قدرت در آنوقت انجام شد .
اینکه او میگوید در کدام سال به بیروی اجرائیه آمد، فضا برای او تنگ بود، احساس خفقان میکرد. این ژست های رومانتیکی شاید تنها همنیشنان خوش مشرب باده و ساغر او را مجذوب بسازد. اما لشکر صفوف و سپاهیان آرمان ح.د.خ.ا. که باری خون شهدای آن آرمانها را در این مصاحبه نیز به تمسخر میگیرد برای او (فرید مزدک) نفرین می گویند . . . . . .
محمد یعقوب هادی
(«اصالت» در قبال مطالب منتشره در دیدگاه ها هيچ مسووليتي ندارد و با احترام به آزادي بیان و دموکراسي نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينه نويسنده گان بزند)