باز هم فرخنده ی شهید
بیگناهی میدهد فرخنده در چنگ عقاب
همچو زالو خون کشد از رگ رگش چرکین نقابپاک بین است چشم آن چون چشم شبنم روی گل
آب دریا را به نوشیدن نیالاید کلاببرملا گردد دروغ و کبر زاهد لاجرم
پاره سازی پرده ی ظلمت ز روی آفتابتیغ دین را از نیام دین کشد نادان چند
نیست فرمان خدا در دفتر ام الکتابتا نسازد فاش راز و رمز نیرنگ و فریب
سنگ چوب کور و کر بارید بر شاخ گلابگلبن باغ شرف را کند از بن دیو جهل
حلق خود را بعد از آن تر کرد با خون شراببرگ و بارش چون خزان پیچید در آغوش خاک
نو نهال پر زگل خشکید در فصل شباباز در شاه دوشمشیر آختن شمشیر کین
تا شود دستان ناپاکان به خون آن خضابشعله ور شد آتش نمرود تا سوزد خلیل
می شنود احساس آدم ناله ی اشک کبابخواب غفلت چیره است بر چشم نابین عسس
نیست وجدانیکه بیند عرصه ی رنج و عذابقلب گردون داغ میگردد ز آه و ناله اش
آورد آب سرشکش را به جام خود سحابآتش خشم جهان زین کار ننگین شعله خیز
اشک خون آلود میریزد دوچشم شیخ و شابگر ترازوی عدالت بر کف شاهین فتاد
رو سیه را می کند بیرون به میدان حسابخواهمش بینم که روزی پای قاتل زیر دار
بسته گردد گردنش در حلقه ی سفت طنابرست گردد موی انسان در حریم بسترش
ماجرا بیند اگر (فرخاری) در کابوس خوابمولانا عبدالکبیر فرخاری
ونکوور کانادا
تاریخ ارسال به «اصالت»:
Thu Apr 09 2015 07:12:08
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat