یکشنبه‏، ۲۹ مارچ ۲۰۱۵


   نذیر ظفــــــر

 

نگذاشتند که سبز ببینم بهار را

اهداء به فر خندۀ شهیدِ هموطنِ معصومم 

 

نگذاشــــــتند که سبز ببینم بهار را 

دیدم ز خون پیکر خود لاله زار را

نگذاشتند که راز دل خود کنم بیان

سنگسار جور گشتم و دیدم شرار را

نگذاشتند که شمهِ افشا کنم به خلق

اشرار خشمگین و ملامت شعار را

نگذاشتند که صفحهء تعویذ وا کنم

روشن کنم سوانح صاحب مزار را

نگذاشتند که ظرف خرافات بشکنم

با آن طلــــسم ساحرِ نا پایه دار را

 

با اظهار تسلیت قلبی به خانوادۀ شهید فرخنده و کافه ملت مستضعف که زیر سا طور جباران قرون وسطایی بسر میبرند .

در کدام دین و آیین رواست که دوشیزهِ معصوم و بی دفاع را به اتهام نا حق ببندند و وحشیانه بر وی یورش کنند و با سنگ و چوب بر وی حواله نمایند و آوای لرزان قلبش را نا شنیده گیرند و به قتل اش اقدام ورزند و با آنهمه جنایت هنوز این سیه دلان ارضا نمیشوند و جسد مبارک اش را به آتش میکشند؛ ای جانیان اگر هر کدام تان این صحنه را در خواب می دیدید و عوض فر خنده شهید خواهر و یا یکی از اعضای فامیل تانرا می دیدید آیا تب خال وحشت لبان کثیف تانرا فرا نمی گرفت هیچ قیاس نکردید که این خواهر تان است؛ هموطن تان آنهم بی دفاع و بیچاره؟ یقین داشته باشید که صدای این شهید تا قیامت در فضا خواهد بود و گواه روشن بر جنایات تان میباشد.

لعنت بر ریا کاران؛ جباران و ظالمان و حامیان شان. شاد باد روان شهید فر خنده!

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org