تهیه و ترتیب :

 ماستر علوم سیاسی، ع . ق . فضلی

 

|

 

روز ۲۴ دلو سال جاری ۴۹ سال از مرگ نا بهنگام فروغ فرخزاد شاعر بزرگ ایرانی می گذرد. فروغ فرخزاد در ماه جدی سال ۱۳۱۳ خورشیدی در شهر کاشان دیده به جهان گشود. نخستین مجموعه شعر فروغ، هنگامی که بیش از ۱۷ سال از عمر وی نمی گذشت، انتشار یافت. این مجموعه که «اسیر» نام داشت، استعداد و توانمندی خارق العاده فروغ را در هنر سرایش به همگان نمایاند و طلوع ستاره دیگری را در آسمان بیکران ادبیات پارسی نوید داد.

فروغ چار سال پس از انتشار «اسیر» مجموعه شعر دیگری را بنام «دیوار» به دست نشر سپرد و پس از کوتاه زمانی، مجموعه «عصیان» را نیز به ادب دوستان کشورش اهدا نمود.

انتشار این آثار که هم از جهت سبک و شیوه نگارش و هم از جهت مضمون و محتوای اندیشه و کلام «نو» بودند و در جامعه آنروز ایران تازه گی داشتند، مخالفت ها و موافقت های بسیاری را بر انگیخت اما دوستداران او آزاده گی و آزاد اندیشی وی را می ستودند شعرش را گل باران می کردند.

شاعر در سال های پس از انتشار اسیر و دیوار و عصیان مجموعه شعر های دیگری را بنام های «تولد دیگر»، «گزیده اشعار»، و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را نشر کرد.

فروغ در سال ۱۳۳۷ به هنر سینما روی آورد و توانایی خود را در این عرصه نیز نشان داد. در سال ۱۳۴۲ پس از تهیه و کارگردانی چند فیلم، جایزه بزرگ بهترین فیلم سال را به دست آورد. فیلم های فروغ نیز مانند سروده هایش از ویژه گی های نو و تازه خالی نبودند و قضاوت های بسیاری را برانگیختند. در سال ۱۳۴۳ سازمان «یونسکو» فیلم مستند نیم ساعته یی از زنده گی او تهیه کرد و فروغ را بیش از پیش به جهانیان شناساند. آثار و اشعار فروغ به زبان ‌های انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، جاپانی، آلمانی و عبری ترجمه شده ‌اند.

فروغ فرخزاد تا سال ۱۳۴۵ به فعالیت های هنری خود ادامه داد و در این سال طعمه مرگ زودرس و نابهنگام شده، در ۲۴ دلو ۱۳۴۵ یک حادثه غم انگیز تصادم به زنده گی فروغ پایان داد و دوستدارانش را به ماتم نشاند. یادش گرامی باد!

ع . ق . فضلی

Helmand100@hotmail.com

۱۶ فبروری ۲۰۱۶

 

نمونه ی از شعر فروغ فرخزاد که هنرمند محبوب کشور احمد ظاهر آنرا در قالب آهنگ با صدای دلپذیر و زیبایش اجرا نموده است :

 

اسیر

ترا می خواهم و دانم كه هرگز

به كام دل در آغوشت نگیرم

توئی آن آسمان صاف و روشن

من این كنج قفس، مرغی اسیرم

 

ز پشت میله های سرد و تیره

نگاه حسرتم حیران برویت

در این فكرم كه دستی پیش آید

و من ناگه گشایم پر بسویت

 

در این فكرم كه در یك لحظه غفلت

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

كنارت زندگی از سر بگیرم

 

در این فكرم من و دانم كه هرگز

مرا یارای رفتن زین قفس نیست

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نیست

 

ز پشت میله ها، هر صبح روشن

نگاه كودكی خندد برویم

چو من سر می كنم آواز شادی

لبش با بوسه می آید بسویم

 

اگر ای آسمان خواهم كه یكروز

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم كودك گریان چه گویم

ز من بگذر، كه من مرغی اسیرم

من آن شمعم كه با سوز دل خویش

فروزان می كنم ویرانه ای را

اگر خواهم كه خاموشی گزینم

پریشان می كنم كاشانه ای را

 

 

 

 منبع: آرشیف نویسنده، گوگل، یوتیوب و انترنیت

توجه:

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

 

www.esalat.org