شنبه، ۱۳ مارچ ۲۰۱۰
فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی . . .
کَی و چگونه آغاز شد؟!
محمد طاهر نسیم
دوران پس از انقلاب کبیر اکتوبر، بر اساس واقعیت های تاریخی، به دو مرحله عمده، تقسیم میشود، که نمیتوان از نظر دور انداخت.
مرحله اول، دیکتاتوری پرولتاریا که به مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید در تمام بخش های صنعتی، کشاورزی و به اقتصاد پلانیزه شده انجامید، و بهبود وضع زندگی توده های زحمتکش، آزادی کامل زنان و اعتلای فرهنگی را بدنبال داشت.
و مرحله دوم، روی گردانیدن از سوسیالیزم و بازگشت به تولید سرمایه داری که سرانجام به اقتصاد بازار انجامید، میباشد. مرحله نخست حرکت از سرمایه داری به سوسیالیزم و مرحله دوم، حرکت از سوسیالیزم به سوی احیای سرمایه داری، بوده است.
تمام دستگاهها و رسانه های تبلیغاتی غرب، بشکل سازماندهی یافته بود، که دستآوردهای اتحاد شوروی را در مرحلۀ نخست، ناچیز و حقیر، و بی محتوی نشان دهد، و تلاش های جامعۀ پس از انقلاب را برای ساختمان سوسیالیزم محکوم به شکست قلمداد کند، دولت پرولتاریا را برای حل معضلاتی که با آنها دست به گریبان بود، ناتوان جلوه دهد، همواره مشکلات تازه ای که در برابر پیشرفت جامعه، موانعی ایجاد میکرد، تقویت کند و شدت بخشد!
دنیای سرمایه داری غرب، هرگز در برابر مارکسیزم و سوسیالیزم و انقلاب کبیر اکتوبر موضعگیری سازگاری نداشت، پیوسته و آشکارا همیشه در موضع با اتحاد شوروی سوسیالیستی، قرار داشت.
انقلاب کبیر اکتوبر فقط به پرولتاریای روسیه منحصر نبود، انقلاب کارگران سراسر جهان بود، که در کشورهای سرمایه داری گرفتار انواع ستم و استثمار بودند، و راه رهائی از مبارزه پیروزمندانه پرولتاریای روسیه، با در نظر گرفتن شرایط ذهنی و عینی جامعۀ خود، الهام میگرفتند. چنانچه انقلاب اکتوبر راه الهام بخش را برای کلیه نیروهای ملی، دموکراتیک و مترقی در مبارزه به سوی تحولات بنیادی، و رفع عقبماندگیهای گوناگون جامعه و تحقق نیازمندیهای توده های وسیع زحمتکش و بهبود زندگی شان گشود.
با رسیدن "خروشچوف" بر سر قدرت، مرحلۀ دوم آغاز شد. متوقف ساختن بنای سوسیالیزم و حرکت به سمت احیای سرمایه داری، مستلزم آن بود که اُتوریته رهبری سالم شوروی بویژه "استالین" در داخل و در عرصه بین المللی، پایان آورده و در هم شکسته شود.
خروشچوف در گزارش مخفی خود، استالین را زمامداری "احمق"، "ابله" و "جنایتکار" نامیده است، تا بتواند دستآوردهای سوسیالیستی جامعۀ بعد از انقلاب را بمثابۀ افکار یک خودکامه، از اعتبار بیاندازد و به جای آن اصول اقتصاد سرمایه داری و افکار بورژوازی، برگزیده شده را مورد اجرا قرار دهد.
وی ایدیولوژی بورژوازی را جایگزین ایدیولوژی طبقه کارگر ساخت، که آهسته، آهسته، اولین دولت سوسیالیستی پرولتاری، به تضعییف گرائید . . و ماهیت آن دگرگون شد!
با آمدن خروشچوف، کسب سود، یک اصل اساسی اقتصاد شوروی درآمد. اقتصاد پلانیزه شده را به دُور افگند، و به تدریج صنایع سبک، قربانی صنایع تسلیحاتی گردید، برای آنکه گویا بتواند با ابر قدرت امپریالیستی آمریکا به رقابت برخیزد. عقبگرائی اقتصادی سوسیالیستی و تضعییف آن، زمینه را برای بدبختی خلقهای شوروی فراهم ساخت.
مردم شوروی، تمام نیاز های زندگی خودرا، مواد سوخت، خوراک و پوشاک و مساکن را از دست دادند، عقبماندگی اقتصادی، تخنیک، آنچنان درگیر مشکلات سنگینی شد، که اتحادشوروی را غرض دستیابی به احتیاجات ذیضرورت خود به سوی دروازه های کمک رسانی کشورهای سرمایه داری غربی و آمریکا کشانید!
·
استالین در زمان خود و دور از هرگونه پرده پوشی و ابهام دو خط مشی سیاست خارجی
اتحادشوروی را روشن ساخت:
". . . یا ما در آینده نیز سیاست انقلابی را همچنان دنبال میکنیم و پرولتاریا و
ستمدیدگان کلیه کشورها را به دور طبقه کارگر اتحادشوروی سوسیالیستی گرد می
آوریم در این صورت، سرمایه داری بین المللی با تمام وسایل میکوشد، جلو حرکت
مارا به پیش بگیرد . . . یا ما از سیاست انقلابی خود سر باز میزنیم و در برابر
سرمایه داری بین المللی به یک سلسله گذشتهای عمده، تن در میدهیم، در این صورت
شاید سرمایه داری بین المللی از "کمک" به ما در کار دگرگونی کشور سوسیالیستی به
یک جمهوری بورژوازی "پاکیزه سرشت"، دریغ نورزد . . ."
". . . آمریکا از ما میخواهد، اساساً از پشتیبانی جنبشهای رهائی بخش طبقه کارگر
سایر کشورها، دست برداریم و اطمینان میدهد، چنانچه ما به چنین گذشتی تن در دهیم
همه چیز رو به راه میشود . . . ولی آیا به چنین گذشتی میتوان تن در داد . . .؟!
. . . نه . . . و درست به این علت که ما این گذشته و گذشته های نظیر آن
نمیتوانیم تن در دهیم، بدون آنکه بخود خیانت کنیم . . . سرمایه داری بین المللی
در آینده نیز علیه ما مرتکب همان گونه پستی و رذالت خواهد شد . . ."!
۱۹۲۸- استالین- آثار به زبان آلمانی- جلد ۱۱، ص ۵۰- ۴۹-
اما خروشچوف در سال ۱۹۶۰ از موضعگیری سازش سخن میراند و میگوید:
". . . باید کاری کرد، تا مبارزه اجتناب ناپذیر میان آنها- سوسیالیزم و
کاپیتالیزم- فقط بصورت مبارزه دو ایدیولوژی در آید . . ."!
خروشچوف، مبارزه با بورژوازی را به مبارزه ایدیولوژیک محدود میسازد، و طبیعتاً
مبارزه طبقاتی را کنار میگذارد!! چنانچه خروشچوف در همآهنگی با آمریکای
امپریالیستی میگوید:
". . . ما- شوروی و آمریکا- نیرومند ترین کشورهای جهانیم، اگر ما بخاطر صلح
متحد شویم، آنگاه جنگ وجود نخواهد داشت، آنوقت اگر دیوانه ای جنگ بخواهد، برای
ما کافی خواهد بود، که با انگشت خود روی او فشار بیآوریم، تا سر جای خود بنشیند
. . ." خروشچوف مدعی بود که دو کشور، اتحادشوروی و آمریکا "میتوانند پایه ای
برای اقدامات و مساعی هم آهنگ بخاطر سعادت تمام بشریت باشند . . ."
"میتوانند بخاطر تحکیم و برقراری همکاری حقیقی بین المللی همه کشورها، دست در
دست هم پیش روند . . ."!
·
بتاریخ ماه مارچ ۱۹۶۲ مجله "نیوزویک" نوشته است:
"نیکیتیا خروشچوف، بلوک متحد زمان استالین را بطور علاج ناپذیری درهم شکسته است
. . شاید این بزرگترین خدمتی است که خروشچوف نه به کمونیزم، بلکه به دنیای غرب
کرده است."!
·
و در گزارشی از "یونایتید استیتز اُند ورلد ریپورتر، در سپتمبر ۱۹۶۳ آمده است:
"ما باید سپاسگزار او- یعنی خروشچوف- باشیم که مناسبات خودرا با چینائی ها به
وخامت کشانید. ما باید سپاسگزار او باشیم که با ابتکارات بی موقع و پسندانه
خود، در جنبش کمونیستی بین المللی آشفتگی ایجاد کرده است"!
آنچه را که "دالس" میدید، کمونیست ها و حتی کمونیست های چینائی نمیدیدند، با
آنکه با هیچ یک از مواضعی که در کنگره (۲۰) حزب کمونیست اتحادشوروی، اتخاذ شد،
موافقت نداشتند. کمونیست ها این مواضع نادرست را ناشی از اشتباه میدانستند و
هرگز به مخیله و به تصورشان خطور نمیکرد که اتحادشوروی در حال بازگشت به سرمایه
داریست!
در سوسیالیزم، برخلاف سرمایه داری، سود نقش محرک تولید را ندارد. چنانکه مارکس
در کاپیتال خود میگوید:
"نرخ سود قوۀ محرکه تولید سرمایه داری است. اشیاء، تنها زمانی تولید میشوند که
سود آور باشند." وی علاوه میکند:
"شکل دورانی که نقطه آغاز و انجامش پولواقعی است، به محسوس ترین وجهی نشان
میدهد که تحصیل پول، علت محرکه تولید سرمایه داریست"
· استالین در این مورد گفته است: "این حقیقت است که نیروی محرکه عمده اقتصاد سرمایه داری، کسب سود است. (اما) اینهم درست است که کسب سود، نه هدف و نه نیروی محرکه صنایع سوسیالیستی است"
· گاربوزیف، وزیر دارائی ۱۹۶۵ در "سیستم اقتصادی جدید" یاد آور میشود: ". . . برای آنکه مؤسسه در جهت افزایش متداوم بازده سیر کند، بهترین آن است که از شاخص سود و سوددهی استفاده شود" علاوه میکند: "شاخص سود، باید محرک بازدهی هر کلکتیف باشد و به محرک اقتصادی عمده تبدیل شود . ."
· کارل مارکس در "برنامه گوتا"، چنین توضیحاتی را ارائیه کرده است: ". . . در سوسیالیزم، برعکس سرمایه داری، وسایل تولید کالا نیست . . در شرایط سوسیالیزم، هیچکس بجز کارش چیزی نمیتواند تحویل دهد . . هیچ چیز بجز وسایل مصرفی فردی نمیتواند به مالکیت افراد جداگانه درآید . ." "این کاملاً طبیعی است، چون افتادن وسایل تولید در گردونه خرید و فروش به معنی تولید خصوصی است که با سوسیالیزم سازگار نیست."
· و استالین در "مسایل اقتصادی سوسیالیزم" دربارۀ وسایل تولید گفته است: "وسایل تولید را در نظام ما به هیچ وجه نمیتوان مشمول مقوله کالا کرد"
· در سال ۱۹۵۸ خروشچوف در تصریحات خود، جانبداری خودرا از اقتصاد آزاد آشکار ساخته، میگوید: "اصل تجارت آزاد محصولات، باید به تدریج به تمام بخشهای اقتصاد توسعه یابد" موصوف پیشقدم میشود و تمامی "ایستگاهها ماشین ها و تراکتورها . ." را که متعلق به دولت بود، به شرکت های تعاونی زراعتی فروخت!
·
نتیجه ایکه از کنفرانس اقتصاددانان در ژوئن ۱۹۶۵ بدست آمد این بود که: "مسئله
بازار، نه فقط برای اجناس مصرفی، بلکه برای وسایل تولید نیز وجود دارد"!
در سالهای بعدی با اعلان سیاست ویرانگرانه "بازسازی"- پیریسترویکا- توسط
"گورباچُف" و دیگر عناصر فروخته شده، کلنگ کندن و منهدم سازی بر بنیاد
سوسیالیستی آشکارا فرود آمد، و بسیاری از جنبش های مترقی، ملی و دموکرات دیگر
کشورها و خلقهای جهان منجمله افغانستان را، علاوه بر جنبشهای کمونیستی به ویژه
در اروپا به سوی سرنگون سازی کشانید!
·
به منظور دستیابی بیشتر و دقیق به واقعیت ها و حقایق تاریخی درین مورد لازم است
تا به موضعگیری رسمی سیاسی و نظامی به خصوص ایالات متحدۀ آمریکا در عرصه های
ملی و بین المللی، در سازماندهی روند خصومت با اتحادشوروی و ایجاد آشوبگری را
در آنکشور ولو به شکل مختصر از سالهای پیشین، مراجعه کرد.
در دکتورین "ترومان"- سی و سومین رییس جمهور آمریکا- (۱۹۵۳-۱۹۴۵) از حزب
دموکرات، "ایزنهاور"- سی و چهارمین رییس جمهور (۱۹۶۹-۱۹۵۳)
از حزب جمهوریخواه، "جان. اف. کنیدی"- سی و پنجمین رییس جمهور (۱۹۶۳-۱۹۶۱)،
"نیکسون" (۱۹۷۸-۱۹۶۸) و "کارتر" از حزب دموکرات (۱۹۸۱-۱۹۷۷)، "ریگان"- چهلمین
رییس جمهور، از حزب جمهوری خواه و دیگران، همه و همه پلانهای ایجاد حلقه نظامی
و تبلیغاتی گسترده، محاصره اتحادشوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپائی، و
جنبش های رهائی بخش ملی و مترقی در تمام مناطق جهان، به منظور ویرانگری درونی و
بیرونی در دکتورین و روند کارشان عملاً قرار داشت. پخش واژه های "ضدکمونیستی"،
"مداخلات و نفوذ کرملین" "دفاع از حقوق بشر"، "دموکراسی"، "آزادی مردم" و "کمک
های بشردوستانه" که منجر به سقوط حکومت های انتخابی مردمی، و ایجاد رژیم های
دکتاتوری دست نشانده گردید، در دستور عمده روز جبهه امپریالیستی جهانی به ویژه
آمریکا، جای داشت، که تماماً در پلانهای وسیع ضدشوروی گنجانیده شده بود. و در
جمله این پلانها میتوان به حیث مثالهای زنده از طرح برنامه ای با رمز "هندوکُش"
سال ۱۹۴۸، امضای پیمان ناتو در دوران "ترومان" و به دست آوردن بمب هایدروجنی،
مارچ سال ۱۹۵۹ پیمان امضای صلح با جاپان، سپتمبر ۱۹۵۱، و امضای پیمان نظامی
بغداد- یا سنتو- با پاکستان، ایران، عراق، انگلستان، و طرح نقش نیروی هوائی
ستراتیژیک درسیاست " انتقام جویانه" مابین سالهای ۱۹۶۹-۱۹۵۳، بحران سویز سال
۱۹۵۶، افزایش و شدت بخشیدن به روند تسلیحاتی پیشرفته و تکنالوژی عالی نظامی در
آمریکا و اروپا، و ازمایشات هسته ای در فضا در سال ۱۹۶۲، و کشاندن کشورهای رو
به انکشاف در مناطق مختلف جهان در همکاری نظامی با ایالات متحدۀ آمریکا، و
تضعییف مناسبات آنان با اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی و شعله ور ساختن
جنگ درازمدت در ویتنام، یادآور شد.
· چنانچه سی آی ای و دیگر ادارات استخباراتی، و پنتاگون در ایالات متحدۀ آمریکا و ارگانهای جاسوسی دیگر کشورهای غربی در به کار گیری از عملیات جاسوسی هواپیمائی و ماهواره ها، پیشبرد فعالیت های جاسوسی و دهشت افگنی و سرنگون سازی حکومت های منتخب قانونی و دموکراتیک: حکومت داکتر مصدق در ایران ۱۹۵۳، گواتیمالا ۱۹۵۴، حمله نظامی آمریکا بر لبنان، زمان کمیل شمون ۱۹۵۸، حمله بر کیوبا در اپریل ۱۹۶۱ از خلیج قوتها و تجهیز نظامی فراریان کیوبایی، کودتای نظامی فاشیستی در عراق ۱۹۶۳، کودتای نظامی در اندونیزی ۱۹۶۵، و سرنگونی حکومت قانونی و منتخب "آلندی" در شیلی، تمویل و همآهنگ سازی سازمانها و اتحادیه های ضدملی نظیر "اتحادیه همبستگی لهستان" به رهبری "لیخ والینسا" و مشابه آن در کشورهای چکوسلواکیا و مجارستان و غیره، و سازماندهی جنگ تحمیلی گسترده علیه دولت مترقی و جوان افغانستان بعد از قیام اپریل ۱۹۷۸ تمویل، آموزش و تنظیم تروریستان "مجاهد" در یک اردوی بیش از ۲۶۰۰۰۰ نفری مجهز با اسلحه مدرن پیشرفته، همراه با گروپهای متخصص نظامی، و کوماندو و بعداً فراهم آوری زمینه برای آمدن تروریستان "طالب" و "القاعده" بن لادن در صحنه های دهشت افگنی و ویرانگری و اجرای پلانهای امپریالیستی به منظور بازکردن راه برای اشغال نظامی افغانستان، نقش مهمی را در پلانهای تجرید و انزوا سازی اتحادشوروی سوسیالیستی و پیشبرد فعالیت های تضعییف پایه های ساختمان سوسیالیزم به سوی فروپاشی آن، ایفا کرده است!
· این حقایق و واقعیت های تذکریافته، بسیار مختصر، نشان میدهد و عملاً به اثبات میرساند که فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی- وقت- و دیگر کشورهای سوسیالیستی، کی و چگونه آغاز شده است، و به شکل انکشاف یافته و مرگبار در زمان حکمفرمائی "گورباچُف و شرکا" با طرح سیاست "پیریسترویکا" تکامل یافت و عملی شد! و اولین کشور سوسیالیستی در جهان نتیجهء توطئه های پی در پی امپریالیستی و خیانت عده ای از "رهبران" فروخته شده شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی به فروپاشیده گی کشانده شد!
* * *
۲۰ جنوری ۲۰۱۰
فرانکفورت،
محمد طاهر نسیم
تایپ کامپیوتری از ع . ق . فضلی
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat