از پوهندوی شیما غفوری
من از فمینست های نیستم، که بر ضد مرد ها باشم. اما در این سروده ام کوشیده ام تا گوشۀ از حقایق جامعه مارا بازگو کنم. با این سروده آرزویم منحیث یک هموطن از خوانندۀ گرامی این است، که بخاطر رنجهای بیشمار زنان کشور یکروز در ماه مارچ در این مورد باندیشد که کدام پندار، گفتار و کردار ایشان میتواند منتج به تباهی و کدام هم به صلاح جامعه ما منتج شود.
تاریخ ارسال به «اصالت»:
Mon, March 5, 2012 17:48
گِلۀ زنان از مردان
کاش که بتابد گهی خورشید صلح
قوتم افزون شود از دید صلح
صلحی که او مهر و صفا آورد
فـــرصــــت ایجـاد و بــقا آورد
تا وطنم گــشته شود خــــانه ام
نــظم و قرارش سر و سامانه ام
خادم او دختـر با غـیرتش
تا شومش شوکتِ جان و تنش
جان بـفشانم پی عـمران او
نـم بـزدایم ز دوچشـمان او
خندۀ گل زیب لبانش کنم
از سر مهر تازه جوانش کنم
وه اگرم مرد وطن ره دهد
سنگ مـوانع به ره ام مفگند
گر به زبان گویم زبان سوزدم
ورنه میان استخوان سوزدم
مرد وطن کرده وطن را تباه
فرقی نباشد به چه نام و چه راه
او بکشاند رمه را هر طرف
نعره زند بی هدف و با هدف
گاهی چی الوانیِ کتاب آورد
گاهی سیاهی و حجاب آورد
باری یکی دوست، دگر دشمنش
باری عدوش گشته، چو جان و تنش
بین خود هم در زدن و کندن اند
با قلم و صحبت و تلواری چند
ایزد حـق کاشکه خمیرش کـند
آدم نـو تازه ضمیرش کنــد
تا بشناسد گُنه و مرز خویش
تبدیلی آرد به ره و طرز خویش
تا نگرد سوی زنان چون بشر
حق بدهـد تا که ببـندند کمر
واکند آن قفل و طـناب زنان
از یـد و از پا و ز چشــم و زبان
تا زن افغـان بـــنماید بـــنــا
همـرۀ مردان وطن ملک ما
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat