یکشنبه، ۱۰ نوامبر ۲۰۱۳
 

مسعود حداد

 

غیابت

دیریست غایبی تو، در انتظار نشستم

تا رَسَم  بر آرزو، از خویشتن برَستم

افتاده ام چو زاهد، در عزلت و خموشی

احوال زارم ببین، کی بودم و کی هستم

چشمۀ آرزوئی، سر منشأ خیالات

 ترا اندر خیالم، همچو بت می پرستم

 مستان همه یکسان اند، اما هر کس بنحوی

میگسار از فرط می، من از خیالت مستم

دیوانه ام نخوانی، ای مظهر عقل و هوش

 از فرط هوشیاری، دیوانۀ تو هستم

ای کاش روزگاران، تکرار باید گردد

روزی رسد دوباره، دستی دهی بدستم

 بگویم بر حریفان، دیدید ای ضعیفان!

زنجیر غیابت را، «حداد» وار شکستم

مسعود حداد

۶ نومبر ۲۰۱۳

 

  

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org