دوشنبه، ۲۵ می ۲۰۱۵
ارسالیی : دیپلوم انجنیر هاجره امین
کالوین مرد، اما کالوینیست ها همچنان به حیات خود ادامه دادند. آنها می گفتند خدا به کسانی که زرنگ و صرفهجو باشند پاداش میدهد. به این ترتیب باوری پدید آمد که ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، بعدها آن را روح کاپیتالیسم نامید. بنابرین اید ثروت اندوزی مرزهای کشورها، اقیانوسها و قرنها را درنوردید. این ایده پیشه وران، تجار، کشاورزان و کارخانه داران را در ید قدرت خویش گرفت و بالاخره روح و روان مردی را تسخیر کرد که در هشتم جولاي ١٨٣٩ در آمریکا و در شهر کوچکی به نام ریچفورد واقع در ایالت نیویورک به دنیا آمد. این مرد وقتی که نوجوانی کم سن و سال بود شیرینی تهیه میکرد و با فروش آن به خواهر و برادرهایش سود به دست میآورد.
او هر سال روزی را که اولین شغلش را کسب کرد جشن میگرفت. محیط پیرامون وی را منطقه وحشی شرق آمریکا تشکیل میداد، آن هم در میانه قرن نوزدهم. میلیونها مهاجر از سراسر دنیا روانه کشور شده بودند و میخواستند زندگی کنند. از جایی که پیش از آن جنگل بود به یک باره خانه و کارخانهها سر برآوردند. کالسکهها به حرکت در آمدند و ماشینهای بخار سوت کشیدند. در بحبوحه چنین وضعیتی پدر راکفلر فروشندهای دوره گرد بود که بعضی مواقع در روستاها خودش را پزشک جا میزد و به مردم نادان و بینوا هرگونه اشربه و خوراکی را به جای دارو میفروخت.
مادر جان هم دهقان زادهای پرهیزگار و عابد بود که بچههایش را با انجیل و ترکه چوب تربیت میکرد. این زوج چهار پسر و دو دختر داشتند، اما پولشان آن قدر کم بود که نمیتوانستند هرچهارفصل برای بچه هایشان لباس بخرند. جان و برادرانش معمولا در کلاس درس وقتی که قرار میشد عکس دسته جمعی گرفته شود، به علت کهنه بودن لباسهایشان از جمع شاگردان خارج میشدند. سالها بعد یکی از همسایگان سابقشان گفت: یادم نمیآید آن زمان کودکانی فقیرتر از آنها را دیده باشم. این حرف را وی در زمانی به زبان آورد که نیمی از دنیا راکفلر را میشناختند و خبرنگاران و بیوگرافی نویسان به دنبال حقایق زندگی گذشته خانواده راکفلر بودند.
او در ١۶ سالگی به همراه والدینش به کلولند در اوهایو نقل مکان کرد. در آنجا پس از اتمام دبیرستان شغل حسابداری را در یک تجارتخانه برگزید. روز ٢۶ سپتامبر ١٨۵۵ اولین روز کاری او محسوب میشود.
سه سال و نیم بعد از اولین روز کاریاش از ريیسش درخواست کرد که حقوقش را افزایش دهد، اما وی سر باز زد. راکفلر که معتقد بود به اندازه کافی در کارش خبره شده، شغلش را رها کرد و یک تجارتخانه مستقل برای خودش تاسیس کرد. البته او در این هنگام یک دوست انگلیسی به نام موریس کلارک را نیز در کنار خود داشت. تجارت آنها رونق زیادی پیدا کرد. سیل مهاجران به کشور ادامه داشت و اقتصاد آمریکا رشد میکرد. بروز جنگ داخلی هم میزان تقاضا را افزایش داد. سربازان و کارگران کارخانهها به غذا احتیاج داشتند و کشاورزان به بذر.
کلارک و راکفلر این چیزها را به آنها می فروختند. آنها در اوهایو لوبیا معامله میکردند، در میشیگان گندم و در ایلی نویز نمک و گوشت. پس از اندکی به سراغ محصول جدیدی آمدند که روز به روز بیش از گذشته جای روغنهای حیوانی را در فانوسها و چراغهای خانهها میگرفت: نفت استخراج شده در پنسیلوانیا. در آن زمان با نفت همان برخوردی میشد که دههها بعد با رایانه یا اینترنت صورت گرفت: گروهی فکر میکردند که باید از این به بعد برای اين طلاي سياه نام دیگری به کار برد و گروهی دیگر میترسیدند که مبادا نتوان مدت زیادی با آن به تجارت پرداخت. راکفلر هم ابتدا مردد بود، اما بعد او و کلارک یک پالایشگاه کوچک خریدند.
از آن جایی که پالایشگاه سودآور بود راکفلر وامهای متعددی یکی پس از دیگری گرفت تا بتواند تجارت نفت را توسعه بدهد. پالایشگاه وی به صورت پیوسته رشد میکرد، هنگامی که کلارک رشد بیحد و حصر و سریع فعالیتهایشان را مورد انتقاد قرار داد میان او و راکفلر شکاف ایجاد شد. اختلافات ریشه دوانید و بالاخره شرکت آنها منحل و به حراج گذاشته شد. هم کلارک و هم راکفلر مصمم بودند در حراج پیروز شده و شرکت را در اختیار بگیرند.
راك فلر و پسرش، سال۱۹۱۰
گزارشی از پشت پرده ثروتمند ترین و با نفوذ ترین خانواده آمریکایی + تصاویر
نام راکفلر را زیاد شنیده ایم اما از پشت پرده این خاندان پرنفوذ آمریکایی چه می دانیم؟ از بنیاد راکفلر چه اطلاعی داریم؟ پروژه کنترل ذهن را چه کسانی کلید زدند؟ چرا اولین قربانیان این پروژه، خود مردم آمریکا بودند؟
خانواده راکفلر ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده از نظر مالی و سیاسی در یک صد سال گذشته آمریکا شناخته شده است. این خانواده در سال ۱۹۱۳ «بیناد راکفلر» را تأسیس کرد که یکی از مهم ترین مراکز تعیین کننده سیاست و اقتصاد آمریکا محسوب می شود.
این بنیاد نفوذ چشمگیری در سیاست گذاری های داخلی و بین المللی کاخ سفید دارد. هرچند این بنیاد در ظاهر درخصوص امور مربوط به بهداشت و آموزش در سطح جهانی فعالیت می کند اما در واقع یک شرکت تجاری جهانی محسوب می شود که به همراه شبکه های گسترده مالی و اقتصادی خود، مدیریت بازارهای بین المللی را در دست دارد.
خانواده راکفلر؛ ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده آمریکا
بنیاد راکفلر بدنه اجرایی نظام سیاسی آمریکا و مراکز حساس این کشور را از طریق عوامل خود در اختیار به طوری که گفته می شود از سال ۱۹۴۵ تاکنون، اکثر قریب با اتفاق شخصیت های آمریکایی که پست های مهم سیاسی را به عهده گرفته اند؛ همگی مدتی در این بنیاد و یا سازمان های تابعه آن فعالیت داشته و یا از کمک های آن استفاده کرده اند. بنیاد راکفلر دارای بخش های مطالعاتی پیشرفته ای است که درخصوص چالش های آمریکا و تدوین راهبردها و سیاست های جهانی و اقتصادی آمریکا فعالیت می کنند.
کنترل افکار عمومی از مهمترین اهداف دنیای سلطه است.
در راستای ترویج ارزش ها و نماد های آمریکایی در کشور های مختلف، بنیاد راکفلر تلاش کرده تا در این کشورها گروه های فعال سیاسی و مدنی مختلفی راه اندازی کند. امنیت اقتصادی و اجتماعی از دیگر برنامه های مطالعاتی بنیاد راکفلر است. در کل وظیفه اصلی این بنیاد پاسداری و حفاظت از نظام سرمایه داری است.
برای انجام همین وظیفه بنیاد راکفلر به طول چندین دهه از برنامه ها و مطالعات کنترل اذهان عمومی و مدیریت افکار از طریق رسانه ها حمایت های کلان مالی انجام داده است. در این گزارش به نقش این بنیاد در زمینه مدیریت افکار عمومی و پروپاگاندا خواهیم پرداخت.
راکفلرها و تحقیقات جنگ روانی
از دهه سی میلادی، بنیاد راکفلر منبع اصلی جهت دهی به افکار عمومی و تحقیقات جنگ روانی در آمریکا محسوب می شود که تا پایان جنگ جهانی دوم نقش مهمی در کمک به سیاست گذاری های آمریکا ایفا کرد. در آن زمان حمایت دولت از مطالعات مربوط به ساز و کارهای تبلیغاتی و پروپاگاندا محدود بود و بیشتر هزینه های مربوط به شکل دهی افکار عمومی و سنجش آن از طریق بنیاد راکفلر تامین می شد.
استفاده از رسانه ها به عنوان ابزار به انقیاد کشاندن مردم آمریکا
در واقع برای اجرایی کردن برنامه های بلند مدت نظام سرمایه داری بنیاد به نتایج این مطالعات نیاز داشت. این بنیاد از دو طریق در مورد افکار عمومی کار می کرد. 1- بررسی و تعیین وضعیت روانی مردم آمریکا در مورد درگیری پیش بینی شده این کشور در جنگ و 2- تامین هزینه جنگ روانی و سرکوب نظرات مخالف در کشورهای خارجی به ویژه در آمریکای لاتین.
در پی تشخیص ضعف سیاسی دولت فرانکلین روزولت و عدم توانایی آن در برنامه ریزی برای جنگ در اثر تبلیغات رسانه ای وسیع داخلی و خارجی، بنیاد راکفلر اقدام به تاسیس انستیتوهای تحقیقاتی در دانشگاه های مختلف کرد و مخارج پروژه های تجزیه وتحلیل رادیوهای موج کوتاه خارجی را بر عهده گرفت.
تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس
تحقیقات وسیع در مورد ارتباطات جمعی در آمریکا بدون اعطاهای مالی بنیاد راکفلر هرگز در آن حد قابل توسعه نبود. به همراه هارولد لاسول (Harold Lasswell) استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که در طی جنگ جهانی اول فعالیت رسانه ای و تبلیغاتی بزرگی داشت روانشناسی به نام هادلی کنتریل (Hadley Cantril) نیز کار می کرد که به اتفاق هم دانش و اطلاعات لازم برای تنظیم برنامه های بنیاد راکفلر برای جهت دهی تشکیلات تحت کنترل بنیاد در دوران پس از جنگ را تهیه می کردند. کنتریل در دهه بیست هم اتاقی نلسون راکفلر در کالج دارتموث بود و در دوره پس از جنگ اطلاعات و تکنیک های لازم برای سنجش و مدیریت افکار عمومی توسط بنیاد راکفلر در اروپا، آمریکای لاتین و آمریکا را تهیه و تنظیم می کرد. او از دانشگاه هاروارد دکترای روانشناسی دریافت کرده بود و به همراه استاد خود گوردون آلپورت کتاب روانشناسی رادیو را در سال ۱۹۳۵ نوشته بود.
در دهه های چهل و پنجاه، رادیو و تلوزیون از مهمترین ابزارهای کنترل ذهن جمعی مردم آمریکا بوده است.
بر اساس اسناد به دست آمده آشکار شده است که بنیاد راکفلر سال های طولانی هزینه ی تحقیقاتی را تامین کرده است که هدف آنها دست یابی به تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس در جوامع بوده است. برای مثال در دهه های چهل و پنجاه محققین دانشگاه ییل آمریکا بودجه های کلانی را برای تحقیق در مورد «مکانیسم های روانشناختی اعمال تاثیر ارتباطات» از این بنیاد دریافت کرده اند. ت
مرکز اصلی بر روی پروژه هایی بوده است که به دنبال یافتن پاسخی برای نکات نامفهوم چگونگی برخورد افراد با سردرگمی حاصل از ایده های پر کشمکشی است که به طور سرسام آوری به او ارائه می شود. نحوه تاثیر جانبداری احساسی و افکار واهی بر قضاوت و چگونگی تغییر فرایند قضاوت حین مطالعه یک موضوع از یک وضعیت به وضعیت دیگر در فرد از زمینه های مورد علاقه تیم روانشناسان و جامعه شناسان تحت مدیریت بنیاد راکفلر بود.
کارگروه علوم اجتماعی در بنیاد راکفلر
بنیاد راکفلر بخش علوم اجتماعی مخصوص به خود را داشته است که کارل هاولند (Carl I. Hovland)از محققین دانشگاه ییل یکی از اعضای این بخش بوده و انجام تحقیقاتی در مورد تغییر رفتار و گرایش گروه ها را به عهده داشته است .گلندر تیموتی (Timothy Glander) در کتاب «منشاء های تحقیقات ارتباطات کلان در طی جنگ سرد آمریکا «در مورد هاولند می نویسد :هاولند از اعضای کلیدی چندین شورای تخصصی ملی بود. انستیتو تحقیقات منابع انسانی نیروی هوایی، بنیاد فورد، بنیاد راکفلر و بسیاری جاهای دیگر از جمله مراکزی بودند که هاولند در آنها بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی کار می کرد.
هاولند با بودجه بنیاد راکفلر بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی تحقیق می کرد.
بنیاد راکفلر در سال 1948 با این تفکر که درک ارتباطات و تغییر گرایش ها برای سیستم آموزشی آمریکا و مدیران سازمان های بزرگ و برای کسانی که نگران عقاید سیاسی و رفتار مردم هستند؛ ضروری است؛ بودجه بزرگی را در اختیار هاولند می گذارد تا تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام دهد که به صورت کلی پروژه های مربوط به کنترل اذهان عمومی و جهت دهی آن را در بر می گیرد.
جنگ سرد، بمباران تبلیغاتی مردم آمریکا
در روزهای جنگ سرد اغلب واقعیت جار و جنجال رسانه ای برای غربی ها به صورت رسوایی آشکار بود.از این رو بنیاد راکفلر تشخیص داد که نیاز است کار بیشتری بر روی مردم آمریکا انجام شود و این مردم در معرض اشکال ظریف تری از دستکاری های ذهن قرار بگیرند تا به تدریج به سوی پذیرش پروژه دولت جهانی که در سال های بعد قرار بود مطرح شود سوق داده شوند. در گزارش بنیاد در سال ۱۹۵۴چنین آمده است: «اگرچه اعتقاد بر این است که فیلم ها، تلوزیون و کتاب های قصه تصویری موجب بزهکاری نوجوانان در این کشور شده است؛ ظاهرا این امکانات و دیگر رسانه های ارتباط جمعی در ایجاد شهروندان خوب یا اشاعه یک ایدئولوژی دموکراتیک مثبت برای جنگ سرد تاثیر بسیار کمی دارد.ترس آن می رود که رسانه های ارتباط جمعی شوروی در انتشار عقاید کمونیستی هم در پشت مرزهای آهنین خود و هم در کشورهای خنثی موفق عمل کنند«.
رسانه های آمریکای سرمایه داری در طی جنگ سرد همواره خطر کمونیسم را به مردم گوشزد می کردند.
بنیاد راکفلر برای رفع نگرانی ها در این مورد و برای کمک به توسعه بنیان های علمی مدیریت تاثیرگذاری رسانه های جمعی کمک های مالی خود به تحقیقات کنترل اذهان عمومی و ارتباطات جمعی را در سال ۱۹۵۴ تا ۲۰۰ هزار دلار افزایش داد که در آن سال هزینه بزرگی محسوب می شد.این بودجه قابل توجه تنها نمونه ای از هزینه های فراوانی است که بنیاد راکفلر در اختیار محققین علوم اجتماعی قرار داده است تا هنر تلقین افکار را به نحو احسن مطالعه کرده و در مسیر اهداف استعماری بنیاد به کار بندند. یکی از نتایج مطالعات آنها آشکار شدن بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن توسط تیم تلقین بنیاد بود. محققین بنیاد دریافتند که ترس، چه القایی و چه به هر صورت دیگر رخ دهد؛ موجب می شود که شخص تبدیل به یک قربانی راضی برای طبقه اشراف شود.
بنیان گذاران بنیاد راکفلر
بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن
هاولند در جایی می گوید: «مجبور نیستید برای ایجاد ترس درد و رنج ایجاد کنید. کورتکس قدامی مغز انسان عملکرد ذاتی برای فکر در مورد ترس را به عهده دارد. ما کاملا مجهز شده ایم تا بتوانیم تصور کنیم که چه چیزی ممکن است روی دهد و سپس احساسات مقدماتی را تجربه کنیم. این موضوع در تکامل ما موثر بوده است اما می تواند موجب مشکلاتی مانند ترس از اتفاقاتی که ممکن است هرگز روی ندهند شده و در نتیجه باعث ایجاد استرس در ما شود که می تواند منجر به پذیرش ترغیب از سوی دیگران شود».
در واقع این چند جمله اساس برنامه ریزی های کلان نظام آمریکا در بازی با افکار عمومی مردم خویش طی دهه های گذشته بوده است. ابتدا یک ترس واهی بزرگ ایجاد می شود. سپس این ترس در جامعه از طریق رسانه ها تقویت شده و به استرس و اضطراب و حتی وحشت جمعی منجر می شود.آنگاه برنامه ریزان کلان وارد گود شده و از طریق رسانه ها راهکارهای گوناگونی ارائه می دهند. سپس مردم وحشت زده که در ذهن خود درگیر نتایج خیالی یک تهدید بزرگ هستند به قبول یک یا چند راهکار ترغیب می شوند و به این ترتیب سیاست های توسعه طلبانه و جنگ افروزی و لشکر کشی های مختلف، سیاست های اقتصادی استثماری و حتی سیاست های ضد بشری و ضد فطری فرهنگی نیز به راحتی راه خود را باز می کنند.
هاولند: مجبور نیستیم برای ایجاد ترس، درد و رنج ایجاد کنیم؛ رسانه در خدمت ماست.
پروپاگاندای مشکلات بزرگ تراژیک
در میانه دهه هفتاد این مطالعات جنبه کاربردی تری نیز به خود گرفت و بنیاد راکفلر شروع به پرداخت رشوه های کلان به گزارشگران کرد و تامین منابع مالی رسانه های بزرگ را به عهده گرفت تا در جهت اهداف خود به کار گیرد. بعد از آن بود که موضوعاتی همچون تغییرات آب و هوایی کره زمین به شدت به صورت یک پدیده تراژیک منتج از مداخله بشر در محیط زیست کره زمین در رسانه ها مطرح و تبلیغ شد و یا غذاهای تغییر یافته ژنتیکی به عنوان داروی شفابخش تمامی بیماری ها معرفی شدند.
در واقع بر اساس مطالعات مفصل انجام گرفته در بخش علوم اجتماعی بنیاد راکفلر و پس از به دست گرفتن رسانه ها، پدیده های مختلف در طی یک روند بازی کننده با احساسات و اذهان عمومی در جهت نیل به اهداف بلند مدت نظام سرمایه داری آمریکا به خورد مردم آمریکا و دیگران داده شد. در سال۱۹۷۴ در گزارش بنیاد راکفلر آمده است:
بنیاد راکفلر تیم تخصصی بازی با احساسات و افکار عمومی مردم آمریکا را مدیریت می کرد.
«چندین ویراستار علمی درخواست کرده اند که در جلسات برگزارشده در بنیاد که موضوع تغییرات آب و هوایی، تولید غذا، مقاومت گیاهان به حشره کش ها، کشت آبی و مناقشات بین المللی را بررسی می کنند شرکت کنند. متعاقبا گزارش هایی از این جلسات در روزنامه نیویورک تایمز چاپ شد و آسوشیتد پرس نیز گزارش جامعی منتشر کرد. در هر دو مورد، نویسنده گزارش ها با مسئولین برگزاری برنامه های ما دیدار کرده و با آنها گفتگو کرده اند. (در واقه هم اکنون مسئولین برنامه ها با روزنامه نگاران دیدار می کنند و خصوصا در مورد موضوعاتی که این روزها اخبار فراوانی در مورد انها منتشر می شود؛ گفتگو می کنند. از جمله تولید غذا، مشکلات افزایش جمعیت، مسائل محیط زیست و هنر)«.
همکاری بی شرمانه دو طرفه
در چندین مورد و در مقالات مختلفی که منتشر شد بنیاد راکفلر آشکارا با سوء استفاده از رسانه ها به رجز خوانی و تبلیغ در مورد برنامه های خود پرداخت و از سوی دیگر هیچگاه هیچ ایرادی را متوجه رسانه ها نکرد. در واقع یک همکاری بی شرمانه دو طرفه در بازی با اذهان مخاطبان و کنترل افکار آنها شکل گرفته بود.
مویرز:از خدمتگذاران بنیاد راکفلر
بنیاد در گزارش سال ۱۹۷۴ از گزارشگر نیویورک تایمز بیل مویرز (Bill Moyers) تمجید می کند و از او به عنوان شخص موثر در انتشار اطلاعات ذکر می نماید.»با تهیه گزارش ۲۵ قسمتی در مورد وضعیت غذا در جهان، گزاشگر نیویورک تایمز، بیل مویرز، به فرد مورد اعتمادی برای بنیاد تبدیل شده و روابط صادقانه رو به جلویی را با اکثر کارشناسان ما ایجاد کرده است. کارشناسان ما اطلاعات و ضروریات مورد نیاز برای بیل مویرز در ساختن گزارش های تلوزیونی اش در مورد وابستگی متقابل جهانی تهیه کرده اند.این ها فقط گوشه هایی از موفقیت های ما در ایجاد روابط سازنده جدید با افراد شاغل در رسانه های جمعی است«.
ایده دولت جهانی
با هدف قالب کردن ایده دولت جهانی به جامعه، تحقیقات اجتماعی انجام گرفته توسط تیم کارشناسان بنیاد راکفلر بسیار ارزشمند بود. همانطور که می بینیم تکنیک های کشف شده تا به امروز کارایی خود را حفظ کرده و هم اکنون نیز مورد استفاده هستند.
بر اساس اصول روانشانختی دسته جمعی، نظام آمریکا همواره در دوره های مختلف مردم این کشور را با ترس های گوناگون درگیر می کند تا به راحتی ایشان را به قربانیان اهداف خود تبدیل کند. در یک دوره خطر شوروی بعد از آن خطر صدام سپس القاعده و به دنبال آن هم اکنون نیز تروریسم و اسلام هراسی از طریق رسانه های تحت کنترل سیاست مداران سرسپرده به اقسام راکفلرها به عنوان ابزار ایجاد ترس در مردم آمریکا مورد بهره برداری قرار می گیرند.
در آمریکا سرمایه سالارانی وجود دارند که با پوشش بنیادهای مختلف درصدد هستند تا با نفوذ در بدنه سیاسی و تصمیم گیری کاخ سفید، راهبردها و سیاست های آمریکا را در جهت اهداف و منافع خود قرار دهند. یکی از این بنیادها، راکفلر است که گفته می شود نقش قابل ملاحظه ای در حوزه تصمیم سازی آمریکا دارد. از این رو در این نوشتار تلاش می شود با بررسی پیشینه تأسیس این بنیاد، اهم فعالیت ها و عملکرد تاریخی بنیاد راکفلر در تدوین و طراحی سیاست های کاخ سفید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
پیشینه تأسیس
خانواده راکفلر، قدرتمندترین، ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده یا امپراتوری مالی و سیاسی آمریکا در یکصد سال گذشته بوده است. به منظور پیشبرد اهداف و منافع خود، خانواده راکفلر به دو اقدام مهم و تعیین کننده دست زد که تأسیس «بیناد راکفلر» در سال ۱۹۱۳ و نقش اصلی در راه اندازی «شورای روابط خارجی» در سال ۱۹۲۱ این دو اقدام مهم را تشکیل می داد.
بنیاد راکفلر یکی از مهم ترین ، مراکز قدرتمند سیاسی و اقتصادی آمریکا است که از زمان تأسیس تاکنون در جهت گیری های سیاست داخلی و خارجی آمریکا و حتی جهان نقش قابل ملاحظه ای داشته است؛ به طوری که در راستای منافع سران خود و همچنین شبکه های تجاری خزنده تحت پوشش خود، نفوذ چشمگیری در حوزه تصمیم سازی سیاست ها بین المللی کاخ سفید داشته است.
اهم فعالیت ها
بنیاد سرمایه داری «راکفلر» که در ظاهر درخصوص امور مربوط به بهداشت و امور آموزشی آن هم در سطح جهانی فعالیت دارد، در واقع یک شرکت تجاری جهانی است که به همراه شبکه های زنجیره ای مالی و اقتصادی خود، به دنبال تصاحب بازارهای بین المللی است.
بنیاد راکفلر دارای صدها بنیاد، موسسه و تشکیلات مشابه است که هر کدام، بخشی از بدنه اجرایی نظام سیاسی آمریکا و مراکز حساس این کشور را احاطه دارد.
بنیاد راکفلر نفوذ جدی و قطعی در روابط و سیاست های خارجی و مناسبات اجتماعی ایالات متحده دارد و عنداللزوم در تحول آداب، رسوم و ارزش ها و افکار و نهادهای جامعه آمریکا نقشی حساس و حیاتی ایفا می کند.
از سال ۱۹۴۵ تاکنون، هیچ شخصیت آمریکایی که مشاغل و پست های مهم سیاسی را عهده دار شده است وجود ندارد که مدتی در این بنیاد فعالیت نداشته و از مزایای این بیناد استفاده نکرده باشد. در واقع بنیاد راکفلر به منزله اتاق رخت کن! برای ورود مقامات عالی این بنیاد به کاخ سفید است. به عنوان مثال، «دین راسک» و «جان فاستر دالس» ، «رالف بانچ» از وزرای خارجه اسبق آمریکا هر کدام مدت ها در بنیاد راکفلر فعالیت داشته وحتی ریاست آن را برعهده داشته اند.
یکی از سیاست های بنیاد راکفلر، تأسیس مراکز عمده فرهنگی و پژوهشی در آمریکا است که درخصوص تدوین و طراحی سیاست های جهانی آمریکا و بنگاه های تجاری خانواده راکفلر فعالیت می کنند. حتی گفته می شود، برخی از دانشگاه های بلندآوازه آمریکا نظیر «هاروارد» ، «برکلی»، «استانفورد» و … با حمایت مالی این بنیاد اداره می شوند.
بخشی از فعالیت های پوششی بنیاد راکفلر که در زمینه بهداشت و تغذیه جهانی انجام می شود، در راستای بت سازی از آمریکا در داخل و خارج آمریکا انجام می شود.
بنیاد راکفلر همچنین بخشی از کارخانجات بزرگ اسلحه سازی آمریکا را تحت سیطره خود دارد. به عنوان مثال؛ بخش های مطالعات نظامی این بیناد، از ابداع سیستم پرتاب انواع موشک و در مدار قرار دادن ایستگاه های فضایی و تکمیل موشک های بالستیک گرفته تا بررسی روابط نظامی با کشورهای مختلف را در دستور کاری خود قرار داده است.
بنیاد راکفلر دارای بخش مطالعاتی پیشرفته ای است که درخصوص چالش های آمریکا و تدوین راهبردها و سیاست های جهانی و اقتصادی آمریکا فعالیت می کند. در بخش پژوهش و مطالعاتی این بنیاد، ادارات مطالعاتی منطقه ای طراحی شده است که یکی از این ادارات، اداره منطقه ای آفریقا است که درخصوص توسعه نفوذ آمریکا در قاره سیاه و همچنین بررسی ظرفیت های اقتصادی و صنعتی آفریقا فعالیت می کند. این اداره همچنین در حوزه تدوین راهبردهای آمریکا در این قاره فعالیت مطالعاتی جدی دارد.
دومین اداره مطالعاتی منطقه ای، اداره منطقه ای آسیا است که درخصوص توسعه سیستم بازار آزاد در منطقه آسیا فعالیت می کند. این اداره به دنبال همگرایی اقتصادی کشورهای آسیایی با شرکت ها و موسسات تجاری و صنعتی آمریکایی می باشد. اداره منطقه ای آسیا، همچنین در جهت شناسایی کشورهای مخالف سیاست های آمریکا فعالیت مطالعاتی می کند.
یکی از کارکردهای مهم بنیاد راکفلر، ترویج دموکراسی در کشورهای مختلف دنیا خصوصاً مناطقی که برای نظام سرمایه داری ارزش فراوانی دارد، می باشد. در این راستا، با تأسیس بنیادهای مختلف سیاسی و تجاری، بنیاد راکفلر تلاش کرده تا در کشورهای مختلف، گروه های فعالان سیاسی و مدنی مختلف را راه اندازی نماید.
بخش مطالعاتی بنیاد راکفلر همچنین در زمینه انرژی و محیط زیست فعالیت می کند. البته در این حوزه، پژوهش های گسترده در مناطق انرژی زای جهان خصوصاً مناطق نفت خیز در دستور کار تحقیقاتی آن قرار گرفته است.
امنیت اقتصادی و اجتماعی از دیگر برنامه های مطالعاتی بنیاد راکفلر است که در زمینه تدوین راهبردهای جهانی اقتصادی آمریکا تمرکز مطالعاتی دارد. همچنین در این برنامه، درخصوص ترویج ارزش ها و نمادهای آمریکا (لیبرال دموکراسی) در کشورهای مختلف جهان فعالیت مطالعاتی دارد.
جهانی سازی و جهانی شدن یکی از برنامه های اصلی بنیاد سرمایه داری راکفلر است که در جهت نوسازی اجتماعی و توسعه اقتصادی برمبنای بازار آزاد در کشورها مختلف دنیا فعالیت می کند. «جهانی شدن هوشمند» از جدیدترین طرح های این برنامه است که در زمینه سازماندهی گروه های اجتماعی و هدایت جوامع مدنی کشورها در راستای سیاست ها و ارزش های آمریکایی فعالیت می کند. طرح «جهانی سازی هوشمند»، نفوذ در دانشگاه ها و مراکز سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی کشورهای مختلف جهان، از عمده فعالیت های اجرایی این طرح است. با توجه به ماهیت این طرح که وظیفه اصلی آن پاسداری و حفاظت از نظام سرمایه داری است، هم اینک بخشی از بنیادها، شرکت و موسسات زیرمجموعه بنیاد راکفلر حول محور اسلام زدایی در جهان، خصوصاً در میان کشورهای اسلامی فعالیت می کنند.
به طور کلی، حجم عمده فعالیت های بنیاد راکفلر، حول فعالیت های بازرگانی و روابط اقتصادی آمریکا با سایر کشورها تمرکزیافته است؛ شرکت های چند ملیتی از مهم ترین بازوان اجرایی اقتصادی بنیاد سرمایه داری راکفلر هستند.
بنیاد راکفلر همچنین نفوذ گسترده ای در بانک های آمریکا و حتی نظام بانکداری جهانی دارد. به طوری که گفته می شود، بخش بزرگی از بانک های آمریکا متعلق به بنیاد راکفلر است که «چیس مانهاتان بانک» یکی از جمله آنهاست.
همچنین این بنیاد، از برخی سازمان های غیردولتی در آمریکا نیز حمایت می کند. سازمان دیده بان حقوق بشر (هیومن راتیز واچ) که در سال ۱۹۸۷ تأسیس شد، یکی از این سازمان ها است که در ورای الفاظ و شعارهای به ظاهر بشردوستانه، نقش موثری در پیشبرد منافع نظام سرمایه داری و صدور ترویج ایدئولوژی لیبرالیزم دارد.
یکی از فعالیت های مهم بنیاد سرمایه داری راکفلر، تربیت جوانان و اندیشمندان سکولار در جهان سوم است، به طوری که بخشی از راهبردهای سیاست خارجی کاخ سفید و حتی نهادهای جاسوسی و امنیتی آمریکا نظیر، «اف بی آی» و سازمان «سیا» در حول محور این برنامه بنیاد راکفلر قرار گرفته است. تلاش در جهت تأثیرگذاری بر زندگی مردم آسیا، آفریقا و آمریکا لاتین، اعطای کمک هزینه های تحصیلی به اتباع خارجی و حمایت از پژوهشگرانی که دارای افکار مشابه به ارزش های آمریکایی دارند، انتشار نشریات خاص، مشاوره با دولت و ارائه خدمات به شرکت های چند ملیتی و هزاران طرح و برنامه دیگر در امر تولیدات فرهنگی و … از جمله اقدامات و برنامه های این طرح است.
مراکز مطالعاتی وابسته
بنیاد سرمایه داری راکفلر دارای مجموعه بزرگی از موسسات و بنیادهای خیریه، دانشگاه های بزرگ، مراکز پژوهشی و تحقیقی و … می باشد که به برخی از آنان اشاره می کنیم:
- »کمیسیون سه جانبه» این مرکز یکی از مراکز مطالعاتی رسمی بنیاد راکفلر است که درخصوص توسعه روابط آمریکا، اروپا و ژاپن فعالیت دارد. در واقع «کمیسیون سه جانبه» از به هم پیوستگی شرکت های بزرگ بین المللی درست شده که نقش مهمی در اتخاذ سیاست های خارجی مشترک در کشورهای متبوعات شان دارند.
- »صندوق برادران راکفلر» این صندوق از دیگر مراکز رسمی وابسته به این بنیاد است که از شبکه بسیار گسترده ای از مراکز مطالعاتی و تحقیقی در آمریکا، حمایت مالی می کند. حتی گفته می شود بسیاری از پروژه های تحقیقاتی دانشگاه های معتبر آمریکا توسط این صندوق تعریف و حمایت می شود.
- »شرکت تحقیقات زیست شناسی اجتماعی» از دیگر مراکز مطالعاتی وابسته به بنیاد راکفلر است که در زمینه عقیم سازی مردم کشورهای جهان سوم تمرکز مطالعاتی دارد.
عملکرد تاریخی بنیاد راکفلر
تأسیس «شورای روابط خارجی آمریکا» در سال ۱۹۲۱ یکی از اقدامات اساسی بنیاد راکفلر بود که توانست نقش جدی در تدوین سیاست ها و راهبردهای جهانی کاخ سفید داشته باشد. بیناد راکفلر به عنوان معمار تجاری آمریکا، بیشتر سیاست ها و طرح اقتصادی آمریکا را تدوین و طرح ریزی کرده است. به طور مثال این شورا، نقش اساسی در طرح مارشال در اروپا در طی بحران های اقتصادی ۱۹۳۰ را برعهده داشت.
همچنین در سال ۲۰۰۴، صندوق برادران راکفلر از پروژه های «گری سیک» درخصوص حمایت از جریان اصلاح طلب و نافرمانی های مدنی در ایران حمایت مالی نموده است که گفته می شود این رقم به ۴۰ هزار دلار رسیده است.
در یکی از آخرین فعالیت های این بنیاد در زمینه مسائل ایران، برنامه «آمریکا و اتحادیه اروپا برای جلوگیری از انتخاب مجدد دکتر «احمدی نژاد» و رشد جریان اصولگرایی در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران بوده که با شکست مواجه شد.
https://www.youtube.com/watch?v=1OoHQHkVCcc
نشست کلوپ قدرتمندان در پشت درهای بسته
کنفرانس سه روزه بیلدبرگ با شرکت شخصیتهای سیاسی و اقتصادی مطرح جهان روز جمعه، ۷ ژوئن در لندن آغاز شد. شرکتکنندگان در این نشست درباره مهمترین مسائل سیاسی و اقتصادی جهان بحث و تبادل نظر می کنند.
نشست "کلوپ قدرتمندان جهان" موسوم به کنفرانس بیلدربرگ امسال نیز همانند سالهای گذشته پشت درهای بسته برگزار میشود. کنفرانس بیلدربرگ سال ۲۰۱۳، در هتلی در شمال لندن به مدت سه روز از دیروز جمعه، (۷ ژوئن / ۱۷ خرداد) آغاز شده و تا روز یکشنبه، (۹ ژوئن / ۱۹ خرداد) ادامه خواهد داشت.
همه ساله شخصیت های پرنفوذ سیاسی و اقتصادی از جمله برخی از روسای جمهور پیشین و فعلی تعدادی از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، دیپلماتها، مدیران شرکت های بزرگ، نظامیان، خانواده های سلطنتی و تعدادی از نخبگان و روزنامه نگاران در کنفرانس بیلدربرگ شرکت می کنند.
اعضای شرکت کننده در این کنفرانس به ۱۳۰ نفر میرسد که بیشترین آنها از کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) هستند.
طبق روال هر سال دو سوم از شرکت کنندگان از کشورهای اروپای غربی و یک سوم آنها از کشورهای آمریکای شمالی انتخاب میشوند.
نخستین کنفرانس بیلدبرگ در سال ۱۹۵۴ میلادی در هتلی به همین نام در کشور هلند برگزار شد. از زمان آغاز به کار این نشست تا به امروز بیش از ۲۵۰۰ تن از ۲۸ کشور جهان در آن شرکت داشته اند.
تبادل نظر درباره مسائل بین المللی
موضوعات محوری کنفرانس بیلدبرگ را مباحث مربوط به اقتصاد جهانی و روابط بینالملل تشکیل میدهند. قابل توجه است که نتایج گفتوگوها و تصمیمات این کنفرانس کاملا محرمانه است، صورت جلسه نمیشود و در دسترس عموم نیز قرار نمیگیرد.
منتقدان با درخواست شفافیت بیشتر درباره کنفرانس بیلدربرگ، این نشست را کنفرانسی سری معرفی میکنند که در آن درباره سرنوشت جهان و سیاستهای پیش رو در پشت درهای بسته تصمیمگیری میشود.
فهرست برخی از شرکتکنندگان
روزنامه انگلیسی "دیلی تلگراف" فهرستی از شرکت کنندگان امسال در کنفرانس بیلدربرگ را منتشر کرده است که در بین آنها نام نخست وزیر پیشین ایالت هسن آلمان، رونالد کوخ، مدیر عامل پیشین دویچه بانک، یوزف آکرمن از آلمان و وزیر اقتصاد بریتانیا و رئیس شرکت نفتی بی پی، باب دادلی دیده می شوند. این روزنامه به حضور کریستین لاگارد، رئیس صندوق بینالمللی پول نیز در این نشست اشاره کرده است.
گفتنی است، هئیت مدیره کنفرانس بلیدبرگ هر سال درباره اعضای شرکتکننده در این نشست تصمیمگیری میکند.
از محورهای اصلی کنفرانس امسال بیلدبرگ، بررسی تاثیرات ناشی از اینترنت، چالشهای آفریقا و شانسهای پیش روی آمریکا و اروپا برای رشد اقتصادی عنوان شده است.
معترضان به کنفرانس بیلدبرگ در برابر محل برگزاری این نشست در لندن تجمع کردهاند. منتقدان این نشست، شرکت کنندگان آن را به عدم شفافیت در تصمیمگیری متهم میکنند.
کلیپ مستند وجود دارد جالب است. که جلسه گروپ بیلدربرگ د فیرجینا مخفیانه تشکیل جلسه نموده بودند و ژورنالستان در پشت محل کنفرانس شان دست به مظاهره زدند و با شعارهای که شما جنایتکاران هستید و به سرنوشت جهان بازی میکنید..
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910308000900
بیلدربرگ «Bilderberg» یک سازمان جهانی سیاست گذاری ماسونی «Masonic» است که با دو شاخه فرعی لژ نیویورک «Lodges in New York» و لژ منچستر«Lodge Manchester» فعالیت می کند و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. هدف اصلی این گروه، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکمرانی یک طبقه ممتاز باشد. در این گزارش سعی داریم به نمایی کلی از این گروه پرنفوذ و پنهان کار بپردازیم.
لژ نیویورک «Lodges in New York» روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت می کند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.
هماهنگی های لازم در این سازمان از طرف دفتر گروه بیلدربرگ که در نزدیکی شهر لاهه در کشور هلند قرار دارد؛ انجام می شود. این نهاد مانند اکثر سازمان های بزرگ بین المللی تحت کنترل صهیونیست ها بوده و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. این گروه اولین اجلاس خود را در سال ۱۹۵۴ در هتلی بیلدربرگ واقع در هلند برگزار کرد.
هتل بیلدربرگ
محل اولین اجلاس گروه
اولین اجلاس گروه بیلدربرگ
در هتلی به همین نام در سال ۱۹۵۴
یلدربرگ با بهره گیری از رسانه ها و منابع عظیم مالی اعضای خود و افراد دست نشانده اش در کشورهای مختلف، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد مورد نظر خود می سپارد تا به وسیله آنها طرح های جهانی خود را عملی کند. در این راستا از اهرم هایی چون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، ناتو و… استفاده کرده و مناسبات نظامی همچون جنگ های مختلف و شرایط اقتصادی مانند قیمت نفت و طلای هر سال را تعیین می کند. از سوی دیگر از طریق بازوهای اجتماعی و حقوقی خود در کشورهای مختلف قوانینی را وضع می کند که هرگونه اقدام علیه اهداف صهیونیسم جهانی را خنثی کند.
اعضای گروه بیلدربرگ تماما انتصابی بوده و تعدادشان حدود ۱۳۰ نفر است که از قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در زمینه های سیاست، اقتصاد و رسانه های عمومی می باشند. این گروه دارای اعضای دائمی بوده و علاوه بر آن در اجلاس های سالیانه خود افرادی را به عنوان مهمان نیز دعوت می کند.
بسیاری از اعضای دائم گروه بیلدربرگ سیاست مداران کهنه کار، صاحبان اقتصادهای بزرگ و پادشاهان و اعضای خاندانهای سلطنتی کشورهای غربی هستند. شخصیت های شرکت کننده یا خود از بزرگ ترین سهام داران کنسرسیوم های نفتی و نظامی اند و یا به نمایندگی از صاحبان و سهام داران بزرگ آن کنسرسیوم ها در این کنفرانس های سالانه شرکت می کنند.
در طی اجلاس، منابع مالی بیلدربرگ کشور برگزار کننده را کاملا تطمیع می کند. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه بوده و کشور میزبان برای جلویگری از هرگونه ایجاد مشکل در آینده برای دعوت شدگان ویزا صادر نمی کند تا این اسامی در جایی ثبت نشود. این اجلاس عموما در اطراف شهرهای کوچک اروپایی و آمریکایی تشکیل می شود و دارای هیچ بیانیه افتتاحیه رسمی نیست.
تنها در زمان کوتاهی قبل از مراسم افتتاح اجلاس، بیانیه کوتاهی به نشریات محلی داده می شود تا مردم نسبت به تدابیر امنیتی خاص در روزهای اجلاس آگاهی داشته باشند و محدودیت های مربوط به این تدابیر را در نظر بگیرند. بعد از نشست های سالانه بیلدربرگ که معمولا سه روز به طول می انجامد، قطعنامه ای صادر نمی شود و در مورد هیچ موضوعی نیز رای گیری انجام نمی گیرد و شرکت کنندگان سوگند یاد می کنند که آن چه که در جلسات گذشته است را در هیچ جایی فاش نکنند.
براساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیله ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی چون کلینتون، بلر و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای مارگارت تاچر، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجهه ژان ماری لوپن ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیم گیری شده اند.
جلسات بیلدربرگ هر سال در یکی از هتل های پنج ستاره دنیا و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی تشکیل می شود. از آنجایی که رمز موفقیت خود را «پنهان کاری» می داند، هیچ رسانه ای حق ورود به جلسات آن را ندارد. هتل مورد نظر ۴۸ساعت قبل از شروع اجلاس قرق می شود. ماموران سیا و کشور برگزارکننده، در جای جای هتل مستقر می شوند. به آنها دستور داده می شود که هر جنبنده ای را در محدوده چند کیلومتری هتل تحت کنترل داشته و در صورت نیاز، افراد مشکوک را به قتل برسانند.
کشور برگزارکننده اجلاس، از سوی منابع مالی بیلدربرگ برای رزرو هتل تغذیه می شود. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه می ماند و کشور میزبان برای دعوت شدگان ویزا هم صادر نمی کند تا نام آنها در جایی ثبت نشود. محتوای اجلاس کاملا محرمانه می ماند و هیچ یک از اعضا حق انتشار مطالب مطروحه در جریان نشست ها را ندارد.
تمامی ورود و خروج ها در جریان این نشست های چهار روزه تحت کنترل است. حتی میوه ها و مواد غذایی که برای شرکت کنندگان تهیه می شود، کاملا بازرسی می شوند. سؤال منتقدان این است که «اگر هدف از برگزاری این اجلاس توطئه چینی علیه ملت ها و کشورها، استثمار جهان سوم، استحمار افکار عمومی، و پیشبرد اهداف شوم صهیونیسم نیست، چرا این اصل دموکراسی مبنی بر «بحث و تبادل نظر علنی در مورد مسائل» در بیلدربرگ رعایت نمی شود؟»
گروه بیلدربرگ تا کنون مورد توجه افراد زیادی از خبرنگاران و تحلیل گران قرار گرفته است. برخی از آنها در مسیر کندوکاو و کسب اطلاعات در مورد اهداف و خط مشی های این سازمان با مشکلات و هزینه هایی نیز مواجه شده اند. در زیر از روزنامه نگار آمریکایی “جیم تاکر” و نیز نویسنده و بیلدربرگ پژوه معروف “دانیل استولین” حقایقی را در مورد این کلوب می خوانیم.
جیم تاکر
جیم تاکر یک خبرنگار آمریکایی است که افشاگری های فراوانی در مورد بیلدربرگ انجام داده است. او معتقد است که اعضای شرکت کننده در این اجلاس یک گروه سری از جنایت کاران بین المللی سیاسی و اقتصادی هستند. به باور او این گروه از سرمایه داران بین المللی و سیاست مداران بلند پایه دولت های اروپایی و آمریکایی برای کنترل و مدیریت جهان تشکیل شده است.
جیم تاکر، روزنامه نگاری که معتقد است بیلدربرگ مجموعه ای از جنایتکاران بین المللی است.
وی سکوت خبری رسانهها به خصوص رسانه های اصلی امریکایی درباره این اجلاس را به دلیل شرکت مقامات ارشد این رسانهها در این اجلاس می داند و از جمله این رسانه ها به روزنامه های با نفوذی مانند “واشنگتن پست”، “نیویورک تایمز” و “لس آنجلس تایمز” اشاره می کند. او می گوید: “بیلدربرگی ها از سال ۱۹۵۴ تا کنون بر دنیا حکومت می کنند.” و معتقد است که اعضای کلوب بیلدربرگ در مورد زمان شروع، مدت ادامه و زمان پایان جنگ ها بر روی زمین تصمیم می گیرند.
دانیل استولین
دانیل استولین در لتونی متولد شده است و اصالت روسی دارد. نویسنده و سخنرانی است که حوزه اصلی مطالعاتی او گروه بیلدربرگ است. او معتقد است گروهی متشکل از طبقه اشراف جهان و سیاست مداران عمده که اجلاس های منظم سالانه ای را از سال ۱۹۵۴ به بعد تشکیل می دهند و در مورد سیاست ها، طرح های نظامی، رسانه ها و اقتصاد کل جهان تصمیم گیری هایی انجام می دهند. استولین کتابی در مورد اهداف و ساختار این گروه با نام – داستان واقعی بیلدربرگ- انتشار داده است که در آن می نویسد: “هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد که تلاش دارد منابع طبیعی زمین را تحت کنترل خود داشته باشد.” این که این طبقه ممتاز متشکل از چه کسانی بوده و راهکارهای آنها برای رسیدن به این هدف چیست را از زبان استولین می شنویم:
کتاب داستان واقعی بیلدربرگ اثر استولین
دانیل استولین: هدف ایجاد یک دولت جهانی است.
ماهیت ایدئولوژیک بیلدربرگ
بیلدربرگ یک شخص نیست. بلکه یک ایده است. ایده ای که انسان را ذاتا شیطانی می داند. بشریت نمی تواند خود را از دست “قدرت های متحد” نجات دهد مگر این که به مبارزه با ایده آلیسم ارائه شده توسط آن برخیزد. در واقع این ایده های دولت هاست که سیاست هایشان را ایجاد می کند و راس قدرت است که موجب کشاندن بشریت به جنگ می شود. از همین روست که باید گفت جنگ جهانی دوم برنده واقعی نداشت.
در این جنگ با هزینه شدن زندگی صدها میلیون انسان یک فرد واحد و دارو دسته اش شکست داده شد؛ اما با ایده ای که پشتوانه آن گروه بود مبارزه ای انجام نشد و امروز آن ایده دوباره در آمریکا ریشه دوانده و برای تسخیر خط مش های اقتصادی، کسب و کار، نظام آموزشی و در نهایت بالاترین نقطه قدرت دولتی خیز برداشته است. “هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد. این طبقه تلاش می کند منابع طبیعی زمین را کاملا تحت کنترل خود داشته باشد.”
برجسته ترین فرد موثر در بیلدربرگ
گفته می شود این فرد جوزف رتینگر است که رتبه ۳۳ ماسونی را داشت. او بازوی سیاسی ژنرال سیکورسکی بود و در دولت در تبعید لهستان که در لندن تشکیل شده بود خدمت می کرد. با توجه به تجربیات و سطح کاری اش او در سال ۱۹۵۰ قادر به ایجاد روابطی با سیاستمداران و نظامیان رده بالا بوده است.
جوزف رتینگر
بنیان گذار و ایده پرداز بیلدربرگ
شاهزاده برنارد و کلوب مخفی بیلدربرگ
برنارد مثل یک آگهی پخش کن عمل کرد. در ۱۹۵۲ رتینگر پیشنهاد تشکیل یک کنفرانس مخفی را به برنارد داد تا در آن رهبران ناتو را یکجا جمع کنند و کاملا شفاف و صریح در مورد مناسبات بین المللی مذاکره کرده و تصمیم گیری کنند. در آن زمان شاهزاده برنارد فرد مهمی در صنعت نفت بود و منصب مهمی در شل داشت.با حمایت های مالی برنارد، ایده های رتینگر عملیاتی شد و او توانست افرادی را که می خواست در یک جا جمع کند.
روش های اجرایی بیلدربرگ
در همه جا، دولت، شرکت های اقتصادی بزرگ و هر سازمان بزرگ دیگری کارهایی را در خفا انجام می دهد. میتینگ هایی مانند اجلاس جهانی اقتصاد، بانک های مرکزی، جی ۸، اجلاس شورای اروپا و… همیشه در پشت درهای بسته تشکیل می شود. تنها دلیل ممکن برای این کار این است که آنها نمی خواهند دیگران بدانند که آنها واقعا مشغول چه کاری هستند. وقتی در مورد موضوعی گفته می شود که “این مورد توجه عموم مردم نیست” در واقع منظور این است که قدرت ها علاقه ای به عمومی شدن این موضوع ندارند.
مثلا اجلاس جهانی اقتصاد در ماه های ژوئن/فوریه برگزار می شود، اجلاس جی ۸ و بیلدربرگ در جون/جولای و کنفرانس سالانه بانک جهانی/ صندوق بین المللی پول در سپتامبر برگزار می گردد. اگر به توالی تاریخ ها دقت کنیم؛ یک توافق بین المللی وجود دارد که به نظر می رسد از یک اجلاس به اجلاس دیگر برده می شود. اما واقعا شخص خاصی رهبری آن را به عهده ندارد. موضوع این توافق، پیش زمینه نشست اقتصادی جی ۸ را تشکیل می دهد و همان چیزی است که به صندوق بین المللی در مورد سیاست گزاری هایش ارائه می شود و در نهایت چیزی است که رئیش جمهور آمریکا آن را به کنگره پیشنهاد می کند.
بیلدربرگ صندوق بین المللی پول را کنترل می کند و بانک جهانی، سازمان ملل و تمامی بانک های مرکزی اروپا را در سیطره خود دارد. هر دولت مرد مهم اروپایی حداقل یک بار به اجلاس بیلدربرگ دعوت شده است و تمامی دبیران ناتو عضو بیلدربرگ بوده اند.
آیا بیلدربرگ رقیبی نیز دارد؟
در حقیقت بیلدربرگ بازوی سیاست خارجی یک گروه ناشناخته دارای قدرت مطلقه ای به نام “کمیته ۳۰۰″ است که اجداد آنها صاحبان کمپانی چای انگلیسی هند شرقی بودند که کار اصلیشان تجارت چای نبود بلکه حمل و نقل مواد مخدر بوده است.
بیلدربرگ ریشه در تاریخ استعمار دارد.
در واقع تمامی تجارت مواد مخدر جهان توسط قدرتمندترین مرد و تعدادی زن مدیریت می شود که همه آنها عضو کمیته ۳۰۰ هستند. سود تجارت جهانی مواد مخدر چیزی مابین ۵۰۰ تا ۷۰۰ میلیارد دلار است که اکثریت این پول کثیف وارد عرصه سهامداری شده و سپس به عنوان پول مشروع به جیب زده می شود. بیلدربرگ در مدیریت این گردش مالی پیچیده نقش بزرگی ایفا می کند.
اشخاص شرکت کننده در اجلاس
بیلدربرگ از زمان تاسیسش توسط یک هسته مدیریتی کوچک اداره شده است که از آمریکایی ها و اروپایی ها تشکیل یافته و سالانه کسانی که از نظر آنها دارای تاثیر به خصوص در افکار ملی و بین المللی هستند به این اجلاس دعوت می شوند. این افراد کسانی هستند که می توانند در خدمت اهداف و منابع بیلدربرگ بوده و منافع سیاسی و اقتصادی گروه را تامین کنند.
برای مثال، بیل کلینتون برای اولین بار در سال ۱۹۹۱ در آلمان وارد اجلاس بیلدربرگ شد. در آنجا او توجیه شد که منافع (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) در خدمت دیوید راکفلر است و کلینتون باید از آن حمایت کند. سال بعد کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود. تونی بیلر در سال ۱۹۹۳ به بیلدربرگ دعوت شد سپس در جولای ۱۹۹۴ رهبر حزب شد و در ماه می ۱۹۹۷ نخست وزیر انگلستان بود. جان ادوارد در سال ۲۰۰۴ جند هفته بعد از این که جان کری به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری اعلام شود؛ به بیلدربرگ دعوت شد. دلیل این که او در سال ۲۰۰۵ به اجلاس دعوت نشد این است که دیگر برای بیلدربرگ ارزشی نداشت.
تونی بیلر و بیل کلینتون در راستای سیاست های بیلدربرگ به قدرت رسیدند.
اهداف بیلدربرگ
از نقشه های بلند پروازانه بیلدربرگ می توان به ایجاد یک دولت جهانی اشاره کرد که دارای یک بازار جهانی است. یک ارتش دارد و امور اقتصادی آن توسط یک بانک اداره می شود. و دارای یک کلیسای جهانی هم هست تا مذاهب موروثی بشر را در جهت اهداف نظم نوین جهانی به کار گیرد. تمامی دیگر مذاهب باید از بین بروند. تمامی هویت های ملی باید از درون تخریب شوند. فقط ارزش های جهانی اجازه رشد خواهند داشت.
جامعه پسا_صنعتی باید نرخ رشد صفر داشته باشد. این نرخ رشد صفر برای انهدام آثار رفاه ضروری بوده و این امکان را به وجود خواهد آورد که جامعه به دو بخش مالکان و بردگان تقسیم شود. وقتی رفاه وجود دارد در نتیجه پیشرفت نیز در پی خواهد آمد که اجرای برنامه های رکود را سخت خواهد کرد. مثلا، این به معنای اتمام کار صنعتی سازی و تولید برق به جز برای کامپیوترها و صنایع خدماتی است. باقی صنایع در آمریکا و کانادا به کشورهای فقیری همچون بولیوی، پرو، اکوادور، نیکاراگوئه و … منتقل می شوند. جایی که برده ها نیروی کار ارزانی هستند.
یکی از اهداف اصلی (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) این است که تا جایی به سازمان ملل قدرت دهد که آنجا را به یک وزنه و پایگاه دولت جهانی تبدیل کند و از طریق این سازمان یک مالیات “شهروند جهانی” برقرار سازد تا NAFTA را در غرب تا حدی گسترش دهد که بتواند یک “اتحادیه آمریکایی” شبیه به “اتحادیه اروپا” بسازد و ناتو را به عنوان ارتش جهانی سازمان ملل معرفی کند.
نمونه فعالیت های بیلدربرگ
قبل از این که دولت نیکسون به طور عمومی سیاست برقراری رسمی روابط با چین را اعلام کند، این بیلدربرگ بود که پیشنهاد دهی و تصمیم گیری برای این کار را انجام داده بود.
در اجلاس سال ۱۹۷۳ در سوئد بیلدربرگ موافقت کرد که قیمت نفت را به ۱۲ دلار در بشکه افزایش دهد که یک پرش بزرگ در قیمت بود تا در اقتصاد آمریکا و اروپای غربی به عنوان بخشی از سیاست کاهش سرعت، هرج و مرج ایجاد شود.
در ۱۹۸۳ بیلدربرگ از رئیس جمهور شدیدا محافظه کار آمریکا، رونالد ریگان این قول را دریافت کرد که ۵۰ میلیارد دلار از درآمدهای مالیاتی آمریکا را از کانال های دلخواه، صندوق بین المللی و بانک جهانی به جهان سوم و کشورهای کمونیستی اختصاص دهد تا سود سرمایه های اعضای بیلدربرگ که به صورت وام از طرف بانک های اروپایی به این کشورها پرداخت شده بود را بپردازند. این موضوع مفتضح تر از آن بود که بشود مخفی اش کرد و به طرح برادی (Brady Plan) معروف شد.
بیلدربرگ تصمیم هایی که منجر به حذف مارگارت تاچر از سیاست شد را هماهنگی و مدیریت کرد. زیرا که او اجازه در اختیار بودن تمام و کمال قدرت انگلستان برای ایجاد دولت مافوق اروپایی طراحی شده توسط بیلدربرگ را نمی داد و کار به جایی رسید که حزب مطبوع تاچر او را به نفع بیلدربرگ کنار گذاشت.
در ۱۹۸۵، سال ها پیش از این که به صورت سیاست رسمی دولت آمریکا مطرح شود؛ بیلدربرگ دستور حمایت کامل از استراتژی های ابداعی دفاعی (جنگ ستارگان) را صادر کرد. طرحی که محافظت از ثروت نامحدود بیلدربرگ را تضمین می کرد.
در سال ۱۹۹۰، بیلدربرگ تصمیم بر افزایش مالیات ها گرفت تا سود بیشتری به سرمایه گذاران بین المللی بانک ها پرداخت شود. بیلدربرگ به جرج بوش پدر دستور داد مالیات ها را افزایش دهد و لایحه بودجه شامل این افزایش را امضا کند که در نتیجه او انتخابات را از دست داد.
در ۱۹۹۶ بیلدربرگ تصمیم به فروپاشی کمپانی Ontario Hydro که در مالکیت دولت کانادا بود گرفت. این کمپانی در بخش الکترونیک فعال بود که به پنج بخش کوچک و خصوصی مستقل تبدیل شد و در اختیار اعضای بیلدربرگ قرار گرفت. گزارش های درز شده از اجلاس سال ۲۰۰۲ بیلدربرگ حاکی از آن است که اعضاء در این سال تصمیم گرفتند که جنگ عراق تا ماه مارس ۲۰۰۳ به تعویق بیافتد. این در حالی بود که تمامی تحلیل گران در تابستان ۲۰۰۲ منتظر آغاز جنگ بودند.
گردهم آیی سال ۲۰۱۱ بیلدربرگ نیز در سوئیس و تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد. چالش های اتحادیه اروپا، اقتصادهای نو ظهور، شبکه های اجتماعی مجازی، امنیت جهانی، اوضاع جدید خاورمیانه و وضعیت چین از جمله بحث های مطرح شده در این اجلاس بوده است. بدیهی است با گذر زمان و فعالیت های حقیقت جویان مستقل چهره واقعی سازمان ها و افرادی که در تکاپوی ایجاد نظم نوین استعماری در جهان هستند بیش از پیش نمایان خواهد شد و یقینا پیروزی نهایی از آن ملت های آزادی خواه و استعمارستیز جهان است.
اسامی برخی شرکت کنندگان
فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته و یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایشهای سالیانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شدهاند.
اعضای خاندانهای سلطنتی
پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو
پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا و پرنس ولز (از ۱۹۸۶ میلادی – تاکنون)
ملکه بئاتریکس هلند
کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند
ویلم الکساندر، ولیعهد هلند
خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا
ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوی پادشاه اسپانیا
پرنس فیلیپ، ولیعهد بلژیک
کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد
هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین
پرنس الکس، شاهزاده دانمارک
سیاست مداران
انگلستان
گوردن براون نخستوزیر سابق بریتانیا
تونی بلر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جان میجر نخستوزیر اسبق بریتانیا
مارگارت تاچر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جیمز کالگهان نخستوزیر اسبق بریتانیا
ادوارد هیث نخستوزیر اسبق بریتانیا
هارولد ویلسون نخستوزیر اسبق بریتانیا
فرانسه
والری ژیسکار دستن رئیسجمهور اسبق جمهوری فرانسه
لیونل ژوسپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
ژرژ پمپیدو نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
دومینیک دوویلپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
لورن فابیوس نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
میشل روکارد نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
پیر بروگووی نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
آلمان
آنگلا مرکل صدراعظم کنونی آلمان
گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان
هلموت کهل، صدراعظم اسبق آلمان
هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان
ریچارد ون ویزتاکر، رئیسجمهور اسبق آلمان
پر اشتاینبروک، وزیر اسبق اقتصاد آلمان
دبیر کلهای افتخاری:
در این دوران، افراد ذیل به ترتیب به عنوان دبیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شدند:
الف – جوزف ای. جانسون «Joseph E. Johnson» از مؤسسه کارنگی
۳۰ )آپریل ۱۹۰۶ – ۱۹۹۰) او یک آمریکایی متولد ویرجینیا بود که در تحصیلات خود را در هاروارد به اتمام رسانده بود. در زمان ریاست جمهوری روزولت به وزارت امور خارجه آمریکا منتقل شد در سال ۱۹۴۵ به ریاست اداره امور امنیت بینالمللی منصوب گردید. وی همزمان نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد بود.
اما او از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱، رئیس بنیاد خیریه (موقوفههای) کارنگی «Carnegie» بود و در همین سمت به عنوان مدیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شد.
ب – ویلیام باندی «William Bundy» از گروه پرینستون «Princeton»:
۲۴) سپتامبر ۱۹۱۷ – ۶ اکتبر ۲۰۰۰). او از اعضای برجسته سازمان سیا «CIA» و مشاور امور خارجه رؤسای جمهور جان اف کندی و جانسون بود. وی یکی از عناصر کلیدی برنامهریزی جنگ ویتنام بود که پس از پایان خدمات دولتی به تاریخنویسی روی آورد.
عضو سازمان سیا و مشاور امور خارجی به ریاست جمهوری جان اف کندی و جانسون بود. او نقش کلیدی در برنامه ریزی جنگ ویتنام بود. پس از ترک خدمت دولت او مورخ بود.
ج – تئودورال ل. الیوت «Theodore L. Eliot» سفیر سابق آمریکا در افغانستان:
کمیسر «Theodore L. Eliot» متولد سال ۱۹۲۸ در نیوجرسی بود و در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸ در دورهی ریاست جمهوری نیکسون و حتی سال اول ریاست جمهوری کارتر نیز سفیر آمریکا در افغانستان شد. او یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی آمریکا بود. وی از مؤسسه مطالعات سیاسی جرج تاون «Georgetown» برای مدیر کلی افتخاری انتخاب شده بود. فعالیت می کند و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. هدف اصلی این گروه، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکمرانی یک طبقه ممتاز باشد. در این گزارش سعی داریم به نمایی کلی از این گروه پرنفوذ و پنهان کار بپردازیم.
لژ نیویورک روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت می کند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.
هماهنگی های لازم در این سازمان از طرف دفتر گروه بیلدربرگ که در نزدیکی شهر لاهه در کشور هلند قرار دارد؛ انجام می شود. این نهاد مانند اکثر سازمان های بزرگ بین المللی تحت کنترل صهیونیست ها بوده و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. این گروه اولین اجلاس خود را در سال ۱۹۵۴ در هتلی بیلدربرگ واقع در هلند برگزار کرد.
نشست گروه «بیلدربرگ» در سال ۲۰۱۱ میلادی نیز برگزار شد و شرکت کنندگان به بررسی مسایل پیش رو و ارایهی راهکارهایی برای حل آنها پرداختند. برای کسانی که با نام و برنامههای این سازمان فوق سرّی و مرموز آشنا هستند شنیدن نام بیلدربرگ برای آنان بوی توطئه و خیانت میدهد اما برای کسانی که برای اولین بار است با این نام مواجه میشوند ضروری است مقدمهای هر چند کوتاه دربارهی تاریخچه و دستور کار بیلدربرگ ارایه شود.
ماهیت و اهداف گروه بیلدربرگ:
در ویکیپدیا ذیل عنوان گروه بیلدربرگ آمده است: «گروه بیلدربرگ گروهی غیررسمی است که هر ساله به صورت کاملاً خصوصی و محرمانه در نقطهای از جهان گرد هم میآیند. تمامی اعضای گروه بیلدربرگ انتصابی هستند و تعدادشان به حدود 130 نفر میرسد. همهی این اعضا از قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در زمینههای سیاست، بانکداری، اقتصاد، نظامیگری و رسانه هستند. بسیاری از پادشاهان و اعضای خاندانهای سلطنتی کشورهای غربی از اعضای دایم گروه بیلدربرگ میباشند. اعضای گروه بیلدربرگ در کنفرانس سالیانهی خود، در مورد مسایل جاری سیاسی و اقتصادی جهان به صورت محرمانه با یکدیگر تبادل نظر و مشورت میکنند.» ولی این تمام ماجرا نیست.
«بیلدربرگ» یک سازمان جهانی مرموز است که در سال ۱۹۵۴ شکل گرفته است و بسیاری آن را «دولت پنهان جهان» میدانند. صهیونیستها در راستای اهداف خود برای تسخیر جهان و تشکیل یک «دولت واحد» تحت کنترل خود، پس از برنامهریزی برای در دست گرفتن اهرمهای سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی جهان، حال به این نتیجه رسیده بودند که باید این اهرمها را در یک نقطه جمع کرده و از یک منبع فکری و ایدئولوژیک تغذیه کنند.
«بیلدربرگ» این منبع ایدئولوژیک است که تقریباً سالی یکبار رهبران سیاسی جهان، رؤسای شرکتهای بزرگ و محافل مالی عظیم که بازوهای اقتصادی و بازرگانی دنیا را در انحصار خود دارند و نیز صاحب نظران عرصههای سیاسی، اجتماعی و تبلیغاتی را در یک نقطه جمع کرده و پشت درهای بسته دستور کار سال آیندهی جهان را تعیین میکنند.
این نهاد تحت کنترل صهیونیستها، تمامی ابزارهای لازم را برای تحقق اهداف خود در اختیار دارد. با بهرهگیری از رسانهها و منابع عظیم مالی، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد مورد نظر خود میسپارد؛ با استفاده از اهرمهایی چون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و مانند آنها، قیمت نفت و طلای سال را تعیین میکند. به واسطهی بازوهای اجتماعی و حقوقی خود قوانینی را برای کشورها وضع میکند که جلوی هرگونه تحرک برضد اهداف صهیونیسم را بگیرد.
براساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیلهی ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی چون «کلینتون»، «بلر» و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای «مارگارت تاچر»، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجههی «ژان ماری لوپن» ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، ماجرای رسوایی اخلاقی «دومینیک استراسکان» رییس سابق صندق بینالمللی پول همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیمگیری شدهاند. بیلدربرگ به دنبال ایجاد یک دولت جهانی است.
گروهی از تحلیلگران معتقدند سران فراماسونری جهانی سه نشست سالانه برگزار میکنند که بخش اقتصادی آن در گردهمایی «داووس»، بخش امنیّتی آن در گردهمایی «مونیخ» و بخش سیاسی آن در گردهمایی «بیلدربرگ» برگزار میشود که بیلدربرگ از همه مخفیانهتر و بدون پوشش خبری است و تنها یکی از خروجیهای آن، نشست سران «جی هشت» است. جلسات بیلدربرگ هر سال در یکی از هتلهای پنج ستارهی دنیا و تحت شدیدترین تدابیر امنیّتی تشکیل میشود. هیچ رسانهای حق ورود به جلسات آنها را ندارد.
تاریخچه و نحوهی فعالیت این سازمان فوق سری آن قدر جای کار دارد که در این نوشتهی کوتاه فرصت پرداختن به آنها نیست و هدف از این مقدمهی کوتاه صرفاً برای ورود به بحث و بررسی سیاستها و دستور کار نشست سال ۲۰۱۱ میلادی بود.
نشست سال ۲۰۱۱:
نشستهای گروه بیلدربرگ تحت تدابیر شدید امنیّتی برگزار میشود و معمولاً سعی میگردد تا جایی که ممکن است دستور کار آن به دست رسانهها و خبرنگاران نرسد اما هستند افرادی که با نفوذ در داخل این شبکهی پیچیده و سرّی، اخبار و حواشی مربوط به این نشست را منتشر میکنند. سایت اینترنتی «Bilderberg2011.com» اطلاعاتی در خصوص مکان، افراد شرکت کننده و دستور کار نشست امسال منتشر کرده است. نشست سال ۲۰۱۱ بیلدربرگ از ۹ تا ۱۲ ژوئن (پنج شنبه ۱۹ تا یکشنبه ۲۲ خرداد) در هتل «سورتا هاوس» در «سنت موریتس»سوییس برگزار شد اما چه کسانی در اجلاس ۲۰۱۱ شرکت داشتند؟ در نشست امسال بیش از ۱۲۰ نفر از افراد پرنفوذ و صاحبان قدرت حضور داشتند که در اینجا به نام برخی از سرشناسترینآنها اشاره میشود:
«آندرس فوگ راسموسن» دبیرکل ناتو، «خواکین آلمونیا» معاون رییس کمیسیون اروپا، «خاویر سولانا»مسؤول سابق سیاست خارجی اتحادیهی اروپا، «ژان کلود تریشه»رییس بانک مرکزی اروپا، «رابرت زولیک»رییس گروه بانک جهانی، «هنری کیسینجر» تئوریسین و رییسشرکتهای مختلف و مشاور سابق امنیّت ملی آمریکا، «بیل گیتس»رییس سابق مایکروسافت و رییس فعلی بنیاد «گیتس»، «رابرت گیتس» وزیر دفاع آمریکا (گیتس در زمان برگزاری نشست وزیر دفاع بود که اینک از این سمت کنار رفته است)، «دیوید راکفلر»سرمایهدار معروف و رییس سابق بانک منهتن، «میچلت وایت» مدیر مسؤول هفته نامهی اکونومیست، «آنجلا مرکل» صدراعظم آلمان، «جورما اولیلا»رییس شرکت نفتی رویال داچ شل، «جرج دیوید»رییس شرکت کوکاکولا.«ملکه هلند»، «هاکان» ولیعهد نروژ، «پیتر برابک لتما»رییس شرکت نستله، «سوفیا» ملکه اسپانیا، «خوزه لوییز زاپاترو» نخست وزیر اسپانیا و .....
دستور کار نشست سال ۲۰۱۱:
قبل از اینکه به رئوس برنامهها و دستور کار نشست امسال بپردازیم ذکر این نکته حایز اهمیت است که برای اعضای گروه آنچه که اهمیّت دارد اهداف بیلدربرگ برای تشکیل دولت جهانی و به طور کلی به پیش بردن پروژهی جهانی سازی و از بردن وفاداریهای ملی، حاکمیّت ملی و ناسیونالیسم است. این نکته از آن حیث حایز اهمیت است که در دستور کار نشست مواردی مطرح میشود که به زیان دولت و ملت برخی از اعضای شرکت کننده است. اما این امر برای آنان مهم نیست چرا که این اهداف گروه است که باید به پیش برود و اصلاً افراد برای این هدف انتخاب شدهاند که سیاستها و موارد مطرح شده را هر چند هم به زیان منافع ملی کشورش باشد به مورد اجرا گذاشته و برای تحقق آنها تلاش کنند. در واقع باید گفت بیلدربرگ اتاق فکر بینالمللی است که به دنبال ایجاد اجماع در بین نخبگان و القای ایدئولوژی خاص خویش به آنها است.
در دستور کار نشست مواردی مطرح میشود که به زیان دولت و ملت برخی از اعضای شرکت کننده است؛ اما این امر برای آنان مهم نیست چرا که اهداف گروه باید به پیش برود و اصلاً افراد برای این هدف انتخاب شدهاند که سیاستها و موارد مطرح شده را هر چند هم به زیان منافع ملی کشورش باشد به مورد اجرا گذاشته و برای تحقق آنها تلاش کنند!
بهار عربی:
قیام مردم منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا بر نشست امسال بیلدربرگ سایه انداخته بود و آنان در صدد بودند بیشترین بهره برداری ممکن را از این تحولات به نفع خود انجام دهند و حتی سعی در تحریف و تغییر مسیر این انقلابها داشتند. شرکت کنندگان در نشست امسال نگران آن بودند که مجلس نمایندگان آمریکا با ادامهی حملات غیرقانونی نیروهای ناتو و سازمان ملل به لیبی مخالفت کند. زمزمههایی در مجلس نمایندگان به خصوص در میان جمهوری خواهان وجود داشت که نیروهای ناتو که مسبب شکلگیری جنگ داخلی در لیبی هستند باید از این کشور عقب نشینی کنند. بیلدربرگیها به شدت خواستار یک جنگ بزرگ و تمام عیار در منطقهی خاورمیانه میباشند تا بدینوسیله در اثر جنگ و کشتار جمعی، منافع اقتصادی سرشاری روانهی جیب رؤسای تجاری این بنیاد شود.
«ناتان روچیلد» از اعضای این گروه کسی بود که افزون بر سرمایهگذاری برای ارتش ناپلئون در نبرد واترلو برای ارتش حریف و دشمن او یعنی «دوک ولینگتون» هم سرمایهگذاری کرد. بنیاد روچیلد در جنگهای پروس، جزیرهی کریمه، تسخیر کانال سوئز توسط انگلیس برضد فرانسه، جنگ مکزیک و جنگهانی داخلی آمریکا سرمایهگذاری کرده بود. این مورد تنها نمونهی کوچکی از سیاستهای این گروه برای شعلهور ساختن آتش جنگ و فتنه در سرتاسر جهان برای رسیدن به منافع شخصی و گروهی است.
سانسور اینترنتی:
موضوع دیگری که امسال مورد توجه اعضای این گروه بود به اینترنت مربوط میگردید. بیلدربرگیها به شدت نگران تأثیر اینترنت بر حرکتهای آزادیخواهانهی مردم در جهان امروز هستند. همین امر هم باعث گردیده بستههای پیشنهادی ارایه شده در کنگرهی آمریکا برای اختصاص سرمایه به منظور تنزل دادن اینترنت به محدودترین و پایینترین سطح ممکن مورد توجه جدّی قرار گیرد. کمیسیون اروپا هم به تازگی به اِعمال قوانین شدید و سختگیرانه برای محدود کردن آزادیهای فردی در اینترنت و نابودی فضای بیطرفی و دموکراسی چراغ سبز نشان داده است. طرفداران جهانی شدن با وجود اینترنت مخالفتی ندارند چرا که برای آنهاپولساز است. این افراد جایی با اینترنت مخالفت میکنند که اطلاعات فاش شدهی دست آنها را رو کرده و با سیاستهای جهانی سازی آنها مخالفت کند. در آینده شاهد ظهور وسیع همین نوابغ بیلدربرگی در عرصهی سیاست خواهیم بود که از مردمان جهان میخواهند از اینترنت استفاده نکنند چون در حال تبدیل شدن به یک سلاح تروریستی برای نابودی نوع بشر است.
دمیدن در کوره ی بحران اقتصادی:
امسال تعداد زیادی از اعضای شرکت کننده در نشست بیلدربرگ صاحبان شرکتها، بانکداران و اقتصاد دانان بودند. آنان سعی دارند تا میزان ورشکستگیهای بانکی و مردمی را تا حد اعلی بالا ببرند. برای آنان کشورهای پرتغال، ایرلند، یونان و دیگر اعضای اتحادیهی اروپا در درجهی اول اولویت قرار دارند. اعضای گروه بیلدربرگ خواستار افزایش چشمگیر قیمت نفت و گاز و سقوط اقتصاد کشورها هستند؛ کافی است به افول نقش دلار، افزایش قیمت انرژی و ادامهی بحران اقتصادی و اعتراضهای سراسر دنیا توجه کنید؛ آن وقت خواهید یافت بیلدربرگ چه میخواهد. این بنیاد تصمیم دارد تا با نابود کردن درآمد و دارایی ملی کشورها، آشتی بیشتر قدرت و پول و بهرهوری از یک بحران اقتصادی یک دولت جهانی با یک ارز رایج و حکومت واحد جهانی به وجود آورد. آنچه در این مورد متناقض به نظر میرسد این است که گروه در پی دمیدن در کورهی بحران اقتصادی مخصوصاً در اروپا است حال اینکه تعداد زیادی از افراد شرکت کننده در نشست از اقتصاد دانان و مسؤولان اقتصادی اتحادیهی اروپا هستند.
در پاسخ به این سؤال باید گفت: «بیلدربرگ از سالهای دور،رؤیاییکپارچه کردن اتحادیهی اروپا را در سر میپروراند و طرحهای متعددی همچونتشکیل حکومت اقتصادی واحد اروپا، ایالات متحدهی اروپا و کنفدراسیون اروپا را مطرح کرده است و بسیاری از افراد صاحب نام اروپایی که در نشستهای بیلدربرگ شرکت کردهاند با ایدهی حکومت اقتصادی واحد اروپا موافق هستند. طرح دمیدن در کورهی بحران اقتصادی نیز در واقع برای رسیدن به این هدف است. کشورهای اروپایی درگیر در بحران مالی به تدریج سیاستهای ملی گرایانهی خود را کنار میگذارند و به اجبار به طرح تشکیل دولت واحد اروپایی (حداقل در بعد اقتصادی آن که خود مقدمهای برای یکپارچگی و ایجاد دولت واحد اروپایی است) گردن مینهند. مقامهای اروپایی شرکت کننده در این نشست هم باید در راستای این سیاست گام بردارند و کشورها را برای پذیرش طرح یاد شده، آماده نمایند.
ظهور ابرقدرتی به نام چین
در نشستهای اخیر گروه بیلدربرگ موضوع ظهور قدرت نوظهوری به نام چین همواره مورد بحث و بررسی قرار میگیرد اما چیزی که در نشست امسال تازگی داشت حضور دو تن از شخصیتهای برجستهی سیاسی و اقتصادی چین برای اولین بار در نشست بیلدربرگ بود. در نشست امسال بیلدربرگیها در خصوص جایگاه چین در نظم نوین جهانی بحث و مذاکرات طولانی داشتند. در این خصوص موضوعاتی چون نزدیک شدن پاکستان به چین و اتحاد استراتژیک این دو در عین دور شدن تدریجی اسلام آباد از واشنگتن، گسترش نفوذ چین در حوزهی بینالملل به خصوص در حیاط خلوت غرب و رشد اقتصادی این کشور حایز اهمیت فراوان بود. بر اساس پیشبینی صندوق بینالمللی پول، تا سال 2016 چین به لحاظ اقتصادی از آمریکا پیشی گرفته و به قدرت اول جهانی تبدیل میشود اما آنچه که بیلدربرگیها را مجبور به بررسی جایگاه چین کرده است محدود به قدرت اقتصادی آن نیست بلکه مهمتر از آن مسایل ژئواستراتژیک و گذار سیاسی است. اگر همین شیوه ادامه پیدا کند چین به زودی به ابرقدرت بینالمللی در حوزهی سیاسی هم تبدیل خواهد شد و آمریکا جایگاه خود را از دست خواهد داد اما این چیزی نیست که بیلدربرگ بخواهد ادامه پیدا کند. این گروه در پی تداوم سلطه و هژمونی آمریکا و در ادامه، حکومت آن بر سرتاسر جهان تحت لوای حکومت جهانی واحد است و ظهور ابر قدرت جدیدی مانند چین میتواند در این راه مشکل ساز شود. در اینجاست که به اهمیّت حضور دو تن از مقامهای عالی رتبهی سیاسی و اقتصادی چین برای اولین بار پی میبریم.
سازمان دهندگان و برنامه ریزان بیلدربرگ و طرح دولت واحد جهانی نمیخواهند چین را از خود دور کنند و سعی در آن دارند که این کشور نیز وارد بازی سیاسی آنها شود و در راستای این طرح گام بردارد. طرح تشکیل دولت جهانی به سرکردگی آمریکا بدون حضور و رضایت چین امکان پذیر نیست.
تعیین رییس جدید صندوق بینالمللی پول:
صندوق بینالمللی پول برای بیلدربرگیها به مثابه شاهرگ اقتصادی است چرا که افزون بر تأمین هزینههای مورد نیاز برای اجرای سناریوهای طراحی شده، این صندوق میتواند کشورها را وادار به انجام سیاستهاییکند که مطلوب و مدنظر گروه است. خیلیها معتقدند که بیلدربرگ، طراح ماجرای رسوایی اخلاقی «دومینیک استراس کان»رییس پیشین صندوق بینالمللی پول بود تا بدینوسیله او را از این پست کنار بگذارد. در اجلاس امسال بر روی نام دو شخص برای تصدی این سمت تأکید شد: «آگوستین کارستنس» (رییس بانک مرکزی مکزیک) و «کریستین لگارد» (وزیر دارایی فرانسه) که در نهایت دومین فرد به این سمت انتخاب شد.
افزایش جنگ و کشتار:
بر اساس گزارشات رسیده از نشست بیلدربرگ، ایجاد جنگ در خاورمیانه یکی از مهمترین برنامههای بیلدربرگ است. بیلدربرگیها بر این اعتقادند که جمعیّت جهان بسیار زیاد شده و فقط جنگ میتواند تا حدودی این مشکل را حل کند. بر اساس اطلاعات فاش شده، تمامی افراد عضو بیلدربرگ برای اجرای این تصمیم اصرار داشته و بروز جنگ را قطعی میدانند. کشتار انسان در فرقههای ماسونی از جمله بیلدربرگ، جزو اصول اصلی است و عوامل این گروههاموظفاند، تا حد ممکن به جنگ و نسل کشی دامن بزنند البته وقوع جنگ و کشتار مزایای دیگری را هم به همراه دارد که برای نمونه میتوان به رونق اقتصادی شرکتهای تسلیحاتی و شرکتهای خصوصی امنیّتی و ... اشاره کرد.
این دستور کار نیز میتواند بحث برانگیز باشد چرا که خود گروه و افراد شرکت کننده در این نشستها پیوند وثیقی با صهیونیسم و اسراییل دارند و طرح تشدید جنگ و کشتار در خاورمیانه ممکن است امنیّت اسراییل را به خطر اندازد. اما باید گفت که هدف طرح یاد شده درست خلاف آن و به دنبال ایجاد حاشیهی امنیّتی برای اسراییل است. اسراییل در بین کشورهای خاورمیانه همچون موجودی انگل است که هیچگاه احساس امنیّت ندارد و دایم در هراس و نگرانی به سر میبرد. چرا که خود نیز به نامشروع بودن موجودیتّش واقف است اما ایجاد جنگ و خونریزی در خاورمیانه میتواند توجه کشورها و ملتها را از اسراییل دور کند تا این موجودیّت جعلی بتواند نفسی راحت بکشد. همان طور که میبینیم به دنبال بحرانهای منطقهای توجهها به اسراییل کمتر شده و این رژیم آسوده خاطر به سیاستهای شهرکسازی یهودی نشین خود ادامه داده و قوای نظامیش را سامان مجدد میبخشد و گهگاه لبنان و فلسطین را مورد تهدید هم قرار میدهد. کاروان کمکهای بشر دوستانهی عازم به نوار غزه را تهدید به مصادره و حمله میکند اما هیچ واکنش درخور توجهی دریافت نمیدارد چرا که توجهها به سمت مصر، سوریه، لیبی، یمن، مراکش و ... منحرف شده است. از طرف دیگر جنگ در منطقه میتواند به رونق اقتصادی شرکتهای یهودی نیز کمک کند.
ایجاد جنگ و خونریزی در خاورمیانه، حاشیهی امنیّتی برای اسراییل است چرا که میتواند توجه کشورها و ملتها را از اسراییل دور کند چنانکه اکنون این رژیم آسوده خاطر به سیاستهای شهرکسازی یهودی نشین خود ادامه داده و قوای نظامیش را سامان مجدد میبخشد و گهگاه لبنان و فلسطین را مورد تهدید هم قرار میدهد.
پیامدهای نشست ۲۰۱۱ و تأثیر آن بر سیاست کشورهای عضو
برای اینکه بتوانیم به تأثیر موارد مطرح شده در نشست امسال پی ببریم باید به آثاری که این تصمیمها در عالم واقع به وجود آوردهاند، دقت کنیم. هر چند که قضاوت در خصوص این مسأله بسیار زود است و هنوز یک ماه از این نشست نگذشته است اما تأثیرات محسوسی در همین مدت کوتاه به وجود آورده که میتوان پیش بینی کرد در دراز مدت چه اتفاقاتی خواهد افتاد. در مورد حمله به لیبی دیدیم که بیلدربرگیها نگران مخالفت کنگرهی آمریکا با ادامهی جنگ و عدم تخصیص بودجه برای آن بودند. طی هفتهای که گذشت کنگرهی آمریکا لایحهی پیشنهادی جمهوری خواهان برای عدم تخصیص بودجه به جنگ در لیبی را رد کرد و این به معنای چراغ سبز به اوباما برای تداوم حضور در لیبی و گسترش جنگ در خاورمیانه است. میبینیم که در این مدت کوتاه یکی از مهمترین رؤیاهای بیلدربرگیها برای ادامهی جنگ در لیبی و گسترش جنگ افروزی و درگیری در خاورمیانه تحقق پیدا کرده است.
دومین مورد مهم حایز اهمیت، به انتخاب رییس جدید صندوق بینالمللی پول بازمیگردد. بیلدربرگیها با نقشههای از پیش طراحی شده «استراس کان» را از مسند قدرت کنار کشیدند تا مهرهی دلخواه خود را بر این جایگاه حساس بنشانند، جایگاهی که به عنوان بازوی اقتصادی گروه عمل میکند. طی هفتهی گذشته خانم «لگارد» وزیر دارایی فرانسه به این سمت انتخاب شد. وی از گزینههای مد نظر بیلدربرگ برای ریاست صندوق بینالمللی پول بود و بدین ترتیب دومین سناریوی بیلدربرگ هم به تحقق پیوست.
در خصوص طولانیتر شدن بحران اقتصادی هم سیاستهای گروه یکی یکی در حال پیاده شدن است. بستههای کمک اقتصادی اروپا و صندوق بینالمللی پول به کشورهای بحران زدهای چون یونان منوط به اعمال شرایط سختگیرانهی اقتصادی از جمله اتخاذ سیاست ریاضت اقتصادی است. این سیاست هم به لحاظ بینالمللی و هم به لحاظ داخلی کشورها را با چالشهای عمیقی مواجه میسازد. به لحاظ بینالمللی کشورهایی چون یونان آن قدر زیر بار بدهی میروند که توانایی باز پرداخت آن را نخواهند داشت و مجبور به پناه بردن به منابع دیگر برای پرداخت دیون گذشته میشوند و همین امر سبب میگردد که کمر اقتصاد کشورهای ضعیف زیر بار سنگین این کمکها بشکند و این کشورها هرچه بیشتر تحت سلطهی بانکداران و صاحبان صنایع و شرکتهای چند ملیتی درآیند. از طرف دیگر، اتخاذ سیاست ریاضت اقتصادی از جانب این کشورها به لحاظ داخلی سبب اعتراضهای مردمی، اعتصابها، نافرمانی مدنی و .... میشود و دولتهای آنها زیر این فشارها دوام نخواهند آورد اما بیلدربرگ به هدف خود میرسد: «تداوم بحران اقتصادی»
نکتهی دیگر این است که گروه بیلدربرگ از هیچ تلاشی برای شعلهور ساختن آتش جنگی دیگر در خاورمیانه فروگذاری نمیکند. نمونههایی از این تلاش را میتوان در مأموریت تازهی جنگندههای بدون سرنشین آمریکا در بمباران مواضع انقلابیون یمنی به بهانههای واهی چون مبارزه با تروریسم و القاعده شاهد هستیم که سعی در گسترش جنگ داخلی در این کشور و سپس گشوده شدن راهها برای مداخلههای خارجی است. از طرف دیگر طرحهایی نیز برای ارایه به شورای امنیّت برای مداخلهی نظامی در سوریه به چشم میخورد که در صورت تحقق میتواند یکی دیگر از رؤیاهای بیلدربرگ را برآورده سازد.
نتیجه آنکه با بررسی جز به جز رویدادهای جهان واقع پی میبریم که چهطور گروهی متشکل از چندین تن از افراد بانفوذ و ثروتمند در پی حکومت بر کل جهان هستند و سناریوهای خود را یکی پس از دیگری به مورد اجرا میگذارند و این قطعات پازل هر روز بیشتر از روز قبل با هم جفت و جور میشوند.
«دیوید راکفلر» سرمایهدار، رییس بنیاد راکفلر آمریکا و رییس چندین شرکت و بانک مهم و از بنیانگذاران گروه بیلدربرگ در کتاب خاطرات خود گفته است: «اگر من متهم به تلاش برای ایجاد دولت واحد جهانی هستم به این اتهام افتخار میکنم.»
راکفلر به تازگی نیز اظهار داشته است: «جهان در شرایط کنونی بسیار مستعد ایجاد دولت جهانی است. حاکمیّت فراملی نخبگان و بانکداران جهانی بسیار بهتر از حاکمیّت ملی و سیاست محدود کنندهی ناسیونالیسم است.»
همین اظهارنظرها کافی است تا خواننده پی به اهداف شوم این گروه ببرد.*
منابع:
1-http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=25302
2-http://bilderberg۲۰۱۱.com/bilderberg-group/bilderberg-۲۰۱۱-plans-for-more-economic-chaos/
http://www.rockefellerfoundation.org/
http://changingminds.org/techniques/general/articles/fear_persuasion.htm
http://en.wikipedia.org/wiki/Rockefeller_family
http://www.crossroad.to/Quotes/brainwashing/rockefeller-mind-control.htm
http://www.theforbiddenknowledge.com/hardtruth/mind_control_index.htm
http://illuminatimindcontrol.com/category/rockefellers/
http://www.infowars.com/rockefellers-engaged-in-mass-mind-control-infowars-nightly-news/
توجه:
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat