احمدشاه قادری
حوادث و جریانات سیاسی جهان از خود اثراتی بجا میگذارند که بعد از گذشت زمان برملا میشوند، آنوقت است که همه در آنمورد قضاوت میکنند، شواهد زمان ایشان را وادار به اصل نویسی میسازد. چون در جریان حوادث هر که به نفع خودش و یا به اصطلاح به روند حوادث برای بقای خودش مینویسد و قضاوت میکند.
قضاوت آنوقت مورد قبول واقع می شود که نگارنده در حالات و حوادث آنزمان که در موردش مینویسد شریک نبوده و نوشته اش نتیجهء پژوهش او باشد. ما امروز قضاوت ها را در مورد فقید رفیق کارمل میشنویم و میخوانیم.
زنده گی چندین دههء سیاسی فقید ببرک کارمل، که امروز پانزده سال از وفاتش میگذرد، در جریان حوادث سیاسی افغانستان بعد از مبارزات آزادی خواهی در دوران تحصیل که از آن سبب سه سال زندانی شدند و بعد رهایی از زندان و ختم تحصیل و در جریان مأموریت شان که قانون اساسی افغانستان در سال ۱۳۴۳ به تصویب شورای ملی رسید و از طرف شاه صحه گذاشته نشد، بوضاحت کامل شروع شد.
مبارزهء رفیق کارمل فقید در آنوقت با جان گرفتن و قد علم کردن جریان دموکراتیک خلق که بعداً بنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بالاخره بنام حزب وطن مسمی گردید، شروع شد.
رفیق کارمل که آرزویش ارتقاء و رفاه مردم افغانستان توأم با پیشرفت تکنالوژی جهان بود، فریاد گرسنگان و بیچارگان و در مجموع استثمار شوندگان را همیشه از ورای پارلمان، که چند دوره نمایندهء منتخب مردم بودند، میتینگ ها و تظاهرات حق طلبی مردم افغانستان، با نطق های آتشین شان بگوش جهانیان میرسانیدند.
رفیق کارمل در حقیقت دستخوش و قربانی حوادثی شدند که قبلاً پیشبینی شده نمیتوانست. او آنقدر به شخصیت های مبارز جهان، شوروی وقت و سیستم اقتصادی آن کشور (سیستم جهانی سوسیالیزم) باور د اشتند که فکر میکردند آهنگِ انترناسیونالیزم که از طرف دستگاه حاکمه یا حزبِ بر مسند قدرت تکیه زده بر میخواست، حقیقت است و در پس پرده و زیر کاسه، شیطنتی وجود ندارد. این بدان منظور بود که به استنادِ همان ضرب المثلِ مشهور- «هر کس هر چیز را در آئینهء خود میبیند»- چون خودِ شان شخص سخت راستکار و راست گو بودند، فکر میکردند همه چنان اند که بدبختانه چنان نبود.
در زنده گی سیاسی رفیق کارمل ما، نی تنها سیاست های بزرگ جهانی، بلکه همسایگان مغرض و توسعه طلب و قدرت جویان داخلی که در موجودیت ایشان خود ها را ناچیز میدیدند، مداخله داشته و اشتباهات جبران ناپذیری را مرتکب شدند.
آنانیکه از آغاز مبارزات وسیع و علنی سالهای شصت عیسوی به بعد در افغانستان داخل بوده اند و همزمان زیسته اند، بهتر میدانند که رفیق کارمل در رأس مبارزات حق طلبی و آزادی خواهان، در کنارِ تعداد معدود دیگر، یکی از چهره های شناخته شدهء ملی و بین المللی بودند که سبب روشن شدن اذهان همینقدر مدعیان روشنگری بوده است. هر که ازین چشم می پوشد اگر خوب بخود درآید و نا مغرضانه بیاندیشد این ادعای مرا تصدیق میکند.
من شخصاً به پاکی وجدان و راستی مبارزات ایشان خیلی معتقد بودم، اما یک عمل ایشان مرا بیشتر از پیشتر براستی و خیر خواهی یی ایشان برای مردم افغانستان معتقد ساخت.
در سال ۱۹۹۰ که من از آلمان به افغانستان سفری داشتم و در ماسکو که زنده یاد کارمل در تبعید زندگی داشتند باید ایشان را میدیدم. اما در آنجا دیدن ایشان چندان به آسانی میسر نمیشد. من پسران مرحوم رفیق جیلانی باختری را که از بهترین دوستان من بود و مصروف تحصیل در آنجا بودند پیدا کردم و توسط ایشان رفیق کاوه پسر رفیق کارمل را پیدا کردم که فردای همان روز رفیق کارمل عزیز مرا در خانهء بهاری شان پذیرفتند. درین نشست یما باختری، سوماً باختری، صفدر خان داماد مرحوم کارمل و پسر مرحوم شاه محمد دوست که اسمش کارمل است و همچنان رفیق با شهامت و استوار ما محبوبه جان کارمل هم تشریف داشتند. بعد عرض پیام رفقا از آلمان به ایشان از طرف من، جاوید نام ببرک کارمل به تشریح حالت افغانستان با پیوند تحولات در اتحاد شوروی و جهان پرداختند که خیلی شنیدنش خوش آیند و آموزنده بود. بعداً رفیق کارمل مرا برای صحبت در صفهء باغ دعوت کردند تا دوبدو با هم با آرامی صحبت نمائیم. ایشان همهء جریانات را از شروع رفتن شان به افغانستان تا همان روز برای من بوضاحت و اعتماد کامل تشریح کردند که من ازین اعتماد شان بخود بالیدم که همه را در بعد ها خواهم نوشت.
ضمن تمام صحبتها، چیزی که برای همه خیلی جالب است این بود که مرحوم کارمل زنده یاد بمن دستوری را گفتند تا برا ی مرحوم محمود بریالی برسانم و آن این بود که «رفقا، شما رفیق نجیب ما را تنها نگذارید و اورا با همه نیرو تقویه کنید چون با ضعیف شدن ایشان حزب به سقوط مواجه شده و افغانستان بدست دشمنان افغانستان می افتد و حتی سیستم جهانی سوسیالیزم هم رو به زوال خواهد شد»، من در افغانستان، بعد تلاش زیاد از طریق رفیق زمان قطب یار، موفق به رفتن نزد مرحوم محمود بریالی شدم که تازه از زندان رها شده و بسمت معاون صدراعظم ایفای وظیفه میکردند. من دستور را برای شان رسانیدم، که خیلی بفکر فرو رفتند و بعد مکث کوتاه فرمودند که این دستور را به کس دیگری نگویم. من هم به کسی نگفتم، اما فردای آنروز رفیق پُر شهامت مرحوم امتیاز حسن، که از دوستان خیلی نزدیک ودیرینهء من بود، نزدم آمدند و از آوردن همچو دستوری یاد آور شد و چگونگی اش را از من خواست. چون او میدانست من هم برایش همه را تشریح کردم. دو روز بعد، رفیق انجنیر نجیب یونسی، که ما با هم همکار بودیم، به دیدن من آمدند و از عین دستور یاد کرده و گفتند که میگویند این دستور را من آورده ام. و از صحت آن از من پرسیدند. من هم برایش تصدیق کردم.که او گفت: (مردبزرگ، بزرگ است). متأسفانه بعد ها دیدیم که همه کار ها مخالف آن دستور پیش رفت و حوادث در افغانستان چنان شاخ و پنجه پیدا کرد که ثمرهء آنرا همه دیدیم لمس کردیم و چشیدیم و آرزوی آن مرد بزرگ تاریخ سیاسی افغانستان در اثر عطش قدرت طلبی ها و انتقام جویی ها با صفر ضرب گردید.
فقید کارمل بزرگوار و پُر عظمت ما آنقدر به رفقای حزبی افغان و بین المللی اش با دل پاک و صاف اعتماد کرد که سبب بربادی خودش گردید. اما بزرگترین درسی برای تمام انسانهای جهان بخصوص رهبران دولتی و حزبی که برای غصب قدرت به هر چیزی تن در میدهند در آخرین مصاحبهء شان با آقای م. دانش در تبعیدگاهشان در حیرتان فرمودند:
(. . . باید بدانید که هیچ کشوری خارجی در کشور دیگری بجز برای تأمین منافع خودش نمی آید).
ما امروز شاهد زندهء آنیم که هرآنچه آن رهبر بزرگ حزب بخصوص درمورد تقویهء فندامنتالیستان و متفکرین دور حجر به جهانیان هوشدار میدادند، عملی شده روان است. نبود فقید کارمل بزرگ ضایعهء بزرگی برای تمام روشنفکران، مبارزان و روشنگران افغانستان است.
روان ببرک کارمل بزرگ شاد باد!
راستی و راستکاری اش در خدمت به مردم را سرمشق آنانی میخواهم که ادعای مبارزهء حق طلبی و عدالت اجتماعی را دارند . فقط همین.
احمد شاه قادری، هامبورگ
(«اصالت» به خاطر احترام به آزادي بیان، اظهار نظر، عقیده و دموکراسي نميخواهد سانسور نمايد و دست رد به سينۀ نويسنده گان بزند)
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat