یکشنبه، ۹ جون ۲۰۱۳
طنز
از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد
تاریخ ارسال به «اصالت»:
Sunday, June 9, 2013 20:43:55
دیروز گل لالا، در محفلی که به مناسبت دفاع مستقلانه و بدون مشارکت خارجی ها برای افسران بلند رتبه تا پایئن رتبه در یکی از تالار های مجلل و مفشن شهر دایر شده بود، با کشششششششششش و فشششششششششش اشتراک نموده بود. راستی، گل لالا کیست؟ یادم رفت که برایتان بگویم که گل لالا، اگر تصور کنیم که نفر اول دو دست دارد، باز گل لالا، دست راست نفر اول است. باز اگر تصور کنیم که نفر اول صاحب دماغ است، گل لالا دماغ اکبرِ نفر اول است. و باز هم اگر تصور کنیم که نفر اول، مالک دو گُردهء فعال است، پس گل لالا، گردۀ راستِ نفر اول است، همین طور هر آنچه در وجود جناب نفر اول دو تا هست، بپذیرید که گل لالا، همان راست از آن دو است. امیدوارم که با این معرفی مختصر با شخصیت شخیص گل لالا، اندکی آشنا شده باشید.
می آیم سر اصل گپ دربارۀ گزارش از محفلی به مناسبت دفاع مستقلانه و بدون مشارکت خارجی ها برای افسران بلند رتبه و تا پایئن رتبه که در یکی از تالار های مجلل و مفششششششششششن شهر دایر شده بود. خلاصه که بعد از رسم و رواج معمول در محافل، با نهایت احتیاط، امانت داری، حرمت و احترام، گردانندۀ محفل از گل لالا خواهش به عمل آورد تا پیرامون دفاع مستقلانه و بدون مشارکت خارجی ها سخن دوانی نماید. گل لالا، پشت میز خطابه تشریف آورد و سخن دوانی خود را چنین آغاز نمود: "برادران قوی و زور دار و پهلوان، اینه سال دوهزار و چهارده با گذشت هر روز بدبختانه نزدیک شده می رود و قرار است دوستان قدرت مند بین المللی ما از کنار ما بروند و ما می مانیم و شما، شاعر چی خوب فرموده (عاصی ماند و دوزخ)، باید که ما با تمام قدرت، قوت، زور و توان خود به دوستان و هم به دشمنان ما نشان بدهیم که صلاحیت تقسیم کردن دو تا "جو" را یگان دفعه داریم. در حالیکه احساسات گل لالا مثل جنراتور های دیزلی لحظه به لحظه کش می گرفت، به صحبت پراگنی خود چنین ادامه داد: "این ها چی فکر کرده اند، می فهمین که ما زن پدر شان هستیم. "گردانندهء محفل با عجله خود را بغل گوش گل لالا رساند و چیزی در گوش وی پوف کرد. گل لالا، با وارخطائی معذرت خواست، گفت، ببخشین که در همین روز ها بسیار در مورد زن ها در میدیا و مطبوعات قصه ها گرم است، من هم اشتباهاً گفتم که زن پدر شان هستیم، معذرت می خواهم، من می خواستم بگویم که شوی پدر شان (شوهرپدرشان) هستیم. در همین لحظه صدای زنگ تلیفون گل لالا بلند شد. گل لالا، بدون توجه به اینکه در مقابل مایک روشن قرارد دارد، تلیفون را از جیب کین پیراهنش کشید و گفت، بلی، گل لالا هستم. نفر مقابل گفت، صاحب نوکر تان قند آغا از دوبی مزاحم حال و احوال مبارک تان می شوم. گل لالا گفت، بگو قند آغا، چی کردی حساب خانه ره، ویزۀ اقامت دایمی ما ره، کارشه به کجا رساندی؟ قند آغا گفت، قربان تان شوم، کُل گپها جور است، فقط یک ماه بعد میشه خانه ها و موتر ها و هوتلهای تانرا در کابل بفروشید و پول آنرا در بکس دیپلومات جابجا کرده، بدست کُر آغا به این جا بفرستید من آنرا تسلیم می شوم. گل لالا، چهره جدی به خود گرفت و گفت: نی، نی، پولها را هر وقت که من مع الخیر ترک وطن می کردم با خود می آورم. گوش کو، وقت بسیار ذیق است، ایره بگو چی وقت بکن نیم، قند آغا با تعجب پرسید چی ره صاحب بکن نید؟ گل لالا با غضب گفت، او لوده، بار و بستره ره چی وقت بکن نیم؟ قند آغا گفت: اینه یک ماه بعد کُل کارها جور میشه بخیر، باز مه شما ره در جریان می گذارم. گل لالا تاکیداً گفت، او بچه تو یک کمی لوده هستی، فکر ات باشه که کسی خبر نشه، کل کارها مخفی و سرپوشیده انجام شود. قند آغا گفت، صاحب مطمین باش، شما اولین مشتری ما نیستین، در شمار مقامات عالی قدر، شما نفر نود و نهم هستید، تشویش نکنید صاحب، نشنیده اید که می گویند: "راز مقامات پیش قاچاقبران"، با شنیدن این سخنِ قند آغا، نا خواسته یکبار حاضرین در تالار به دو پا ایستاده شدند چنان کف های محکم، محکم زدند که صدای کف زدن ها باعث درز شدن خبر ترک وطن کردن گل لالا به رسانه ها شد و روزنامه ها فردای آنروز با عنوان دُرشت نوشتند:
"اگر گل لالا ترک وطن نماید، هر آنچه به طرف راست بدن نفر اول قرار دارد فلج خواهد شد."
08/06/2013
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat