امین الله مفکر امینی

 

        طنز:

 

"در یخ نوشته کن و در اَفتَو بان"

 

گل پری جان و ناز بوجان دو خواهر خوانده های دوران مکتب، بعد از مدتها دوری یک دیگر را در یکی از دکان های شیر یخ فروشی در کوچهء علیرضا خــــان کابل می بینند بعد از ســلام به یکدیگر، و شکایت ها و حکایت ها، گل پری از ناز بو جـان میخواهد به منزلش واقع در همان نزدیکی ها که عبارت از باغ علی مردان است، بروند نازبو، با اعتماد قبلی و شناختی که از این خواهر خوانده اش دارد تقاضایش را میپذیرد و میگوید به شرطی میروم همرایت که مرا زیاد زیاد نگهداری نکنی . که شوهرم می آید و اگر ببیند که من نیستم، بدون سوال و جواب، شروع میکند به لت و کوب و دیگرش را خودت میدانی. آن دو فعلا در خانهء گل پری جان هستند.

 گل پری: خو نازبو جان اول بگو که شوهر کرده ای یا نکرده ای و یا تا حال هم مثل مه واری مجرد هستی.

نازبو: بخدا خواهر جان، راست بگویم خو ازدواج کرده ام ولی چه بگویم، نمیدانــم.

گل پری: ببین مه و تو خو سالها خواهر خوانده بودیم و هیچ چیزی از یکدیگر پـــت و پنهان نبود. بگو چرا؟ خیریت خو است.

نازبو: نی خیریت خو هم است و هم نیست. خیریت از این خاطر است که یک شوهــر حق داشتم، پدر و مادر مرا به شوهر دادند، زیرا مادر و پدر حق دارند که اولاد هــا را تربیه میکنند و بی گفتی آنها گناه است. دیگر اینکه حالا خو دور پدر سالاری، مادر سالاری، نمیدانم بیادر سالاری، شوهر سالاری و غیره و غیره است و اگر هر قانـــون تطبیق نمیشه، این قانون سالاری ها خو حتماً تطبیق میشه. و اینطور خو هم نیست که هیچ چیزی تطبیق نمیشه.

گل پری: ای در غضب خدا شوی، چطور کتره گک هایت را خو میزنی.

گل پری ادامه میدهد: از گپک هایت خو معلوم میشه که خوش نیستی.

نازبو جان: نی چطور خوش باشم، من دهها بار به مادر و پدرم گفتم که درست است کــه من اجازه انتخاب شوهر را ندارم. و هر چه شما بگویید همان میکنم. ولی حد اقــــل باید این را بدانید که شوهری که به من انتخاب میکنید دارای تحصیل باشد و بلا در پـــس صورتش، حد اقل سیرت خو داشته باشد . من از آن دخترانی هم نیستم که به ظاهر یک مرد فکر کنم، ولی شرافت و انسانیت و تحصیل، چیز های پر ارزش اند. امــــــا افسوس که آنها، صرف به پول این مرد، که حالا شوهر من است فکر کردند و دیــگر چـــیزها را نا دیده گرفتند. ببین من راست گفتم که همه اینها گناه همین سالاری ها است .

گل پری به نازبو جان: آن خواهر جان این را خو راست میگویی ولی حالا بگو کــــه شوهرت ترا میزند بگو اگر ترا میزند دیگر آزار و اذیتی هم دارد.

نازبو به گل پری: تو هم خواهر گل چه چیزها را پرســان میکنی، زدن و کشتــــــن و بستن و بالاخره طلاق دادن، خو حق قانونی و شرعی این مرد ها است و خصـــوصاً حالا که این قسم مرد ها یعنی همان های که خود ها را مجاهدین میگویند و مــــدافع حقوق اسلام خود ها را میدانند و سر قدرت هم هستند، چطور ما، روز خوشی داشته باشیم .

گل پری به نازبو: بگو خواهر جان دیگه چه جبر و ستم بالای تو است:

نازبو به گل پری: دیگر چه باشد، هر روز صبح وقت که خوابم هم از دست کار و بار روز گذشته پوره نمیشه، خمیر میکنم، نان پخته میکنم، دیگ و کاسه برای چاشت و شب شان یعنی فامیل خسرم که نام خدا بیش از ده نفر جمله میشویم تیار میکنم از همه کرده این کالا شویی را خو نمی گویی، که خیلی برایم سخت تمام میشود ولی از ترس صدای خود را کشیده نمیتوانم و اگر بکشم فورا به درجه یک شوهرم میگوید که زن را خـدا برای همین چیز ها خلق کرده و اعضای فامیلش هم فورا، همین قبیل حرفها را مــی زنند و از آیت و حدیث اینقدر میگویند که من چپ می مانم.

گل پری به ناز بو: چرا به یک مرجع نمیری و شکایت نمیکنی. کمیته دفاع از زنان وجود دارد، آخر قانون وجود دارد، پلیس است و قاضی است و غیره .

نازبو جان به گل پری جان: بین من و تو باشد، یک روز آهسته گفتم که خانهء مـــادر میروم، رفتم به حوزه امنیتی، پلیس ها که مرا دیدند یگان تایش، چشمک زدن را به طرف من شروع کردند. پیش هر که رفتم یعنی قاضی و مفتی، و وکیل، او خواهر جان همه اینطور لق لق به من میدیدند که نزدیک بود از خجالت آب شوم.

همه چشمک پران شده اند. من شنیده بودم که کرزی صاحب همیشه چشمک میزند حالا مرض ساری او با این اهل و بیت دولتش سرایت کرده و خود کرزی صاحب کـمی خوب شده و علت چشمکش هم مانند این کارمندان دولتی اش خراب نبوده و فکر میکنم یک نوع عادت بوده است، ولی چشمک زدن نفری های زیر دستش، دیگه رقم چشمک زدن است، من و تو خو زن هستیم چشمک عادتی و چشمک غیر عادتی را یعنی بد را خوب میدانیم.

گل پری: با شنیدن این حرف و سخن های خواهر خوانده اش، نازبو به خـــندهء قهقهه شروع میکند و میگوید در غضب خدا شوی دل مه کفاندی از خنده.

نازبو میگوید، باش حالا اینقدر خنده و گریه بتم ترا، که پشیمان شوی از قصــه هایم گل پری ادامه میدهد. بالاخره چه کردی، یکبار سری به دفتر مدافع حقوق زنـــان یا وزارت امور زنان زدی.

نازبو به گل پری: او خواهر تو دیوانه هستی، مگر نشنیده بودیم که میگفتند در یــخ نوشته کن و در افتو بمان. کار این قانون گذاران فـعلا به همین ضرب المثل مـا میماند تو میدانی که چیزی که در یخ نوشته کنی، یخ که آب شد، نوشته ها هـم از بین میروند.

آیا نشنیده ای که گفته اند چیزی که در دیگ است در چمچه است.

آیا نشنیده ای که گفته اند: نام بکش در غندی خیر بنشین.

ببین خواهر گلم، گل پری جان، تمام این ضرب المثل ها به خدا در این حکومت فعلی تطبیق میشود. حالا تو باید یقین کنی که ضرب المثل ها به روی تجارب برای یــک موضوع خاص گفته شده است.

گل پری به نازبو: او خواهر جان چرت و رای نزن، قانون حمایت از زنان، میگویند تصویب شده و به پارلمان غرض منظوری رفته است.

نازبو به گل پری جان: برو خواهر تو هیچ نمیدانی من چقدر ضــــرب المثل ها گفتم تو هنوز هم از قانون و قانونیت گپ میزنی، این اعضای پارلمان کی ها هستند. این ها همان کسانی اند که بسیار سخت مذهبی استند به نظر اینها این شعار درست است:

که زن یعنی بزن، و دیگر اینکه اینها به این عقیده استند که زن برای معاشرت هــا و اولاد آوردن و آشپزی کردن و مراقبت شوهران خلق شده و در این باره آیه هــــای قرآن و گفته های مذهبی را به رخ ما کشیده و بآن استدلال میکنند. آیا نشنیدی از طـریق اخبار طلوع نیوز که پارلمان آنرا قطعا به تصویب نرسانده. آنها چطور این قانون را پاس میکنند که اکثر آنها، مانند ما بیچاره ها، با زن های خود شان، چنین برخورد میکنند.

گل پری به ناز بو: بس است خواهر جان گل که دلم به حال تو و خودم و بسیار زنــان وطنم سوخت.

نازبو به گل پری: تو هیچ از خود نگفتی و حالا نوبت تو است که بگویی.

گل پری به نازبو: باید بگویم که من هم ازدواج کرده ام و دو اولاد نیمه جوان پسر دارم باقی چرا ترا درد سر بدهم. تمام قصه های تو فقط و فقط بگویی قصه های من است ولی از من یک کمی از تو کرده هم جگر خون کننده تر است و آن اینکه شوهرم خپ به مرض، چرس کشیدن و نمیدانم کوکائین میگویند و یا چه، گرفتار است و دو پسر نیمچه جوان من هم به مرض چرس گرفتار است. خیلی چرت و فکرم خراب است.

نازبو او خواهر جان چه میگویی. تو خو به من گفتی که مجرد هستی.

گل پری به نازبو: با تو شوخی کردم و سعی کردم ببینم تو از زنده گی خود چه میگویی.

نازبو به گل پری: خو حالا بگو که با اولاد هایت باید یک چاره کنی.

گل پری به ناز بو: خواهر گل چطور چاره کنم، تمام کوچهء ما جوانان و اطفال قد و نیم قد همه شان باین مرض گرفتار اند و روز تا روز این بلا در بین جوانان چه که حتی در بین نیمچه جوانان هم سرایت کرده است .

نازبو به گل پری: او خواهر جان چه کنیم از دست این مرد ها و شوهران بی دانش و ظالم.

گل پری به نازبو: نی اینطور نیست همه مرد ها و شوهران چنین نیستند، عده ای هستند که با خانم ها و زنها رویهء انسانی دارند. ببین همو خانم جانگل را که چـــــطور آرام است. بیرون میرود، کار میکند، خانهء خویش و قوم آزادانه میرود و حتی مردش در کار خانه و امور منزل زنش را کمک میکند .

نازبو به گل پری: بلی تو هم راست میگویی که همه مردها نه تنها که اینطور نیستند بلکه آنها بخاطر من و تو و سایر زنان وطن، همیشه صدای شان را بلــــند کرده اند و از طریق نوشته ها و اشعار شان، به دفاع از ما همیشه گپ میزنند .

گل پری به ناز بو: والله خواهر شیرینم راست میگویی. مادرم میگوید که پدرم یعنی شوهرش از همین قبیل مرد های نیک بود.

قسم میخورد که تا وقتی که پدر جانت زنده بود، با من همیشه در کارهای منزل و غیره کمک میکرد، به فامیل من یعنی خسر و خشو و خیاشنه هایش بسیار مهربان هم بود.

نازبو به گل پری: بخدا راست میگویی: افسوس که پدر و مادرم و حتی برادرانم از قدرت پدر سالاری و نمیدانم مادر سالاری و برادر سالاری استفاده کردند و بـــــدون رضایت من، مرا در گیر این مردکه ای بی ادب و فامیل بی ادبش انداختند .

گل پری به ناز بود: آخر چه کنیم که حال من و تو خو اینطور شد، بگذاریم حال دیگر خواهران ما و شما مثل من و تو شود. باید یک کاری کرد.

نازبو به گل پری: بهترین کاری که باید کنیم از دختران و زنان فامیل خود شـروع کنیم و دل و دماغ شان را از عقیده های نا پاک و این بهانه های دین و مذهب، رهایی بخـشیم و تا دیر نشده همه مانند زنان روشنفکر وطن خود، و مادران فهمیده وطن خــــود به افهام و تفهیم بپردازیم و کار تبلیغاتی را شروع کنیم و همان اســـــت که همه زنان یکی بعد دیگر بیدار میشوند و تعداد ما بزرگتر میشود، و همان است که تمـاماً از حقوق شان با خبر میشوند و به کمک همین برادران فهمیده و وطندوست خود ها، به مقصود خود ها یعنی آزادی های مدنی و قانونی میرسیم.

مدنی و قانونی خود ها میرسیم.

هر دو با این گفته ها عهد و پیمان کردند و روی یک دیگر را بوسیدند و خدا حافظی نمودند و شماره های تیلفون خود را با یک دیگر رد و بدل کردند.

۲ نوامبر ۲۰۱۳

 

 

 

 

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

 

www.esalat.org