سه شنبه، ۱۹ جنوری ۲۰۱۶
سرور منگل
دو حادثه سنگین و پیهم تروریستی
سقوط طیارۀ مسافربری روسی با تلفات سنگین انسانی! و
حملات تروریستی پاریس، ممکن است امید به آغاز یک دوران جدید را گواهی دهد!!
بخش سوم و پایانی
راه حل مسئلۀ پناهندگان و مهاجرت از چه مسیری میگذرد؟
مهاجرت و پناهندگی و راه حلهای آن وارد بحثهای نظری و عملی وسیع دولتمردان سیاسی، دانشمندان اجتماعی و غیره بطور مکرر و پیگیر شده است، نتائیجی که از آن بدست آمده با نشیب و فراز، اما از یکدست، سود و بهره گیری از مهاجر در کشورهای مهاجر پذیر ثروتمند است اروپا، امریکا، استرلیا و کانادا است. اما گفته نماند که سیلهای مهاجران قرن هژده و نوزده بسرزمینهای امریکای شمالی و قارۀ آسترلیا، و جزایر نیوگینی، نیوزیلاند، سیلون، هاوائی، کانادا و غیره نه ناشی از جنگ و شرارت بود بیشتر ناشی از فقر و در جستجوی زندگی مرفه و آسایش و ثروت بود (ثروت در تصاحب طلا و زمین بیشتر متمرکز بود.)، اروپائیان که در قرن هژده و نزده به سلاحهای گرم دست یافتند و راه های بحری را با ماجراجوئی و جنگهای غارتگرانه در دریاها نخست با هم مقابل شدند. خلاصه کلام اروپائیان موفق به کشف راه بحری بشرق از دماغۀ امید در جنوب قارۀ افریقا شدند و جزایر را بیشتر خالی یافته و آنرا ملک مطلق خود اعلام کردند. کلیسای کاتولیک بر سر نزاعهای راه بحری و مستعمرات، بین دولت هسپانیا و پرتگال به حلی رسیده بود که غرب دریا ها از آن هسپانیا دانسته میشد و شرق از پرتگال. اما بعدها هالند، فرانسه، انگلیس و سایر کشورهای اروپای شمالی وارد این منازعات شدند و کشف قارۀ امریکا و به تعقیب آن آسترالیا و کانادا، سیل مهاجران کشورهای اروپائی را به این سرزمینها روان ساخت که نتیجۀ آن وحشت و بربریت علیه بومیان بود، این سه کشور کامل مهاجر نشین (امریکا، کانادا و آسترلیا) در زمان کوتاهی بومیان را نسل کشی و نابود کردند و امروز در میان شان از بومیان اثری دیده نمی شود، اما جاها بحیث نمونه های از عبرت و آگاهی نمودار اند. مردمان آسیائی و افریقائی با تمام جنگها و لشکرکشی ها و کشتارهای مهیب امپراطوری های وحشتناک، بیشتر در سرزمین های خود تمکین داشتند و باب مهاجرت های بیرون از قارۀ شان برایشان کشوده نشده بود. آن سیاهانی که از قارۀ افریقا دزدیده و شکار شده بودند، بحیث نیروی کار مجانی (برده = فاقد امتیاز انسانی) در معادن طلا و مزارع و سایر کارگاه ها و معادن بکار گرفته می شد که بطور خلاصه مهاجر نبود.
پس از سر و صورت گرفتن دولتهای مهاجر نشین مستقل امریکا، کانادا و آسترالیا و جاهای دیگر مثل افریقای جنوبی را نباید از یاد برد که دارای دولت تبعیض نژادی سفید، با حقیر شمردن باشندگان اصلی سیاه آن و در دست گرفتن تمام سرنوشت و از حقوق انسانی الی اواخر قرن بیستم محروم بودند.
نکتۀ جالب اینجا که کشورهای مهاجرنشین تا امروز نه خود را بحیث ملت واحد، مهاجر شده بسرزمین بیگانه ـ یا هر تعریفی خواسته باشند، تعریف نشده اند و هم حاضر نیستند از مهاجرت تعریفی بدهند.
مهاجرتهای آغاز قرن بیستم ناشی از جنگ اول بین المللی و در پی آن دوم بین المللی که از درون قاره اروپا بر خاست و به جهان پراگنده شد که کتله های وسیع از اروپا به کشورهای امریکا، کانادا و استرالیا سرازیر شدند. سازمان ملل در نخستین گامهای تشکل خود، موازین حقوقی و قانونی برای مهاجرت و مهاجر قایل شد و سازمان بین المللی مهاجرت رسماً در دفاع از حقوق مهاجرت در پهلوی حقوق بشر آنرا یکی از حقوق اولیۀ دانست که برای نجات از جان و فرزندان، تبعیض در انواع آن و ستم بر اتباع یک کشورـ یا به اثر فقر اقتصادی اتباع یک کشور از ماوای خود جدا میگردند و به مهاجرت و پناهندگی بکشور های امن می پیوندند. این کشورها ملزم شدند ـ تا در روشنائی چنان موازینی حقوقی و قانونی بین المللی به مهاجران احترام نموده ـ یاری رسانند. این اصول حقوقی ابتدا بر موازینی استوار شده بود که اساس آن از اروپا برمیخاست.
در جهان امروزی پس از چند سده اخیر تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که به اصطلاح کشورهای شمال و غرب را یا عدۀ از کشورهای اروپائی امریکا، کانادا در قاره امریکا و آسترالیا و جاپان در آسیا به دلایلی ثروتمند شدند. و اکثریت کشورهای آسیائی و افریقائی و امریکای جنوبی و لاتینی ها که در دوران استعمار، مستعمرات کشورهای ثروتمند امروز بودند، در یک کلام کشورهای ثروتمند امروز ـ هنگامی که مستعمرات را از منابع شان تهی ساختند، این کشورها را بحال خود رها کردند. انواع مصائب از قبیل؛ عقب ماندگی، فقر، نفاق، اختلافات دینی و مذهبی، ملیتی و قومی، زبانی و محلی و غیره بیشتر آلوده ساختند و نخبه گان سیاسی این کشورها که بیشتر روادیدشان بطرف دولتهای استعماری مرفه بود بمنظور حل و مقابله با مصائب و آلام داخلی خود به نبرد برخاستند و غافل از آن که در گام نخست با تکیه بر امکانات و استعداد های داخلی نخستین گامها را بردارند، در جستجوی طلب همکاری از کشورهای ثروتمند شدند، از چال بچاله رفتندـ چنان به قهقرا غلطیدند که دیگر امروز از آن گودال بسیار دشوار است به آسانی بیرون آمد: مثل افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و سایر کشورهای آسیائی و افریقائی. اما باید اینجا بیک نکتۀ جالب دولتهای امریکای لاتین و جنوبی اشاره باید کرد که طی چند دهه مردم و زعامت های سیاسی آن به این مسئله پی برده اند و راه مستقل تکاپو و تلاش را به اتکای اراده مردم خود و بلند بردن آگاهی شان انتظام میدهند. توفیق با آنان است.
نباید نادیده گرفت که تشدید سیل مهاجرت و پناهندگی امروزی از مناطقی و کشورهای مثل سوریه و افغانستان، عرق و لیبیا، یمن،. . . و غیره که بر اساس تشدید خشونت داخلی، فقر و تهیدستی و اکثرا به اثر مداخلات خارجی آشکار نظامی و نهان شعله ور است. افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه، یمن و دیگران در امروز. در دیروز از کوریا، ویتنام، کشورهای امریکای لاتین و جنوبی، خلاصه بحرانها و جنگها در کشورهای آسیائی و افریقائی ناشی از همین مداخلات نظامی است. ناگفته نباید گذاشت، تاریخ تشکل دولت در قاره امریکا بنام ایالات متحده امریکا، تشکل دولت، سرزمین و نخبه گان ثروتمد آن و ثروت آن با جنگ گره خورده، امریکا و امریکائیان در هیچ زمانی بدون جنگ نبوده اند و برحسب تقدیر تمام این جنگها بسود امریکا و قدرت نظامی و عظمت آن پیش رفته است از قبیل جنگهای مهاجر نشینی قاره امریکا با ایرلندیها و انگلیسها، جنگهای داخلی، شمال و جنوب، جنگهای نژاد کشی بومیها، جنگ اول و دوم بین المللی، جنگ کوریا و ویتنام و جنگهای معاصر در هرکجای پای عساکر، سلاح و تجهیزات امریکائی و امریکائیان در آن در گیراند. این جنگها تماما سود آور بسود امریکا، اقتصاد، ثروت، اقتدار، توان نظامی، مالی، سیاسی، تخنیکی امریکا بوده است. البته این مسئله به ارزیابی گسترده نیاز دارد و آنرا با نقل جمله خانم کلنتون که طی هفته پیش در مبارزات انتخاباتی خود اشاره کردند و گفتند که نشانه بطرف جمهوری خواهان بود و بعد ازحوادث پاریس: خانم کلنتون با اعتراف به تفویت اسلام گرایان در جنگ افغانستان علیه شوروی وقت و ورود در جنگ عراق و خاور میانه نام برد و گفت «آنچه که امریکا کشت کرد اینک حاصل آنست که جمع میکند»
ـــــ اقدامات اخیر دولتهای اروپائی که مرزهای خود را بر روی پناهجویان مسدود ساخته اند بقول رویتر با «ذره بین کنترول می نمایند»، اما تراکم پناهجویان در مرزهای یونان، مکدونیه و سایر کشورهای مسیر که با تراکم پناهجویان که دیگر پناهجوی منزوی و تنهای یکسال قبل نیستند، بلکه پلیس سرحدی با پناهجویان کتلوی مقابل اند. طی چند ماهی اخیر به اینطرف سیلی از پناهجویان کتلوی که طی دورانی نه بسیار طولانی در این کشورهای اطراف مثل یونان، مکدونیا متراکم شده، بلکه وارد اعتراضات شده اند و بر پیشانی ها و سینه های خود نوشته اند؛ «فقط آزادی» در برابر پلیس ضد شورش، بر خط های ریل با قطارها نشسته اند و منتظر عکس العمل دولتها اند و تعدادشان با سرعت سرسام آور رو به فزونی است و هم عدۀ از این پناهجویان جوان در مرزهای یونان و مکدونیه، بعنوان اعتراض لبهای خود را دوخته اند و ترکیه نیز با تعهدات در قبال اروپا، اما زیر بار پناهجویان بزودی سر خم خواهد کرد.
اگر اینهمه کافی نباشد ـ تا بگوئیم که: دولت مردان سیاسی کشورهای غربی در پی حوادث مرگبار اخیر پاریس، یکبار دیگر در سراسر جهان، بر استحکام سیاستهای خود و تقویت نظامی و پلیسی و بنوعی بر آزادیهای جامعه کنترول و محدودهای قانونی را تقویت و به ارگانهای مجری قوانین اختیارات بیشتری از مراقبت و کنترول را تحت نام قانون در اختیار آنان میگذارد. بطور مثال دولتهای غربی طی این روزها پس از حادثۀ خونبار پاریس از شرکت های تکنولوژیکی خواسته اند ـ تا محصولاتی را طراحی کنند که بوسیله آن، نهاد های مجری قانون بتوانند ارتباطات را کنترول کنند. اقدامات گستردۀ در ساحه قیود بر مهاجرین و پناهندگی نیز در پیشرو است.
بلی این حرف درست است که در قبال حادثه المناک پاریس هیچ جا و مکانی در جهان یافت نمی شود که علل این فاجعه انسانی را در مقیاس خود به تحلیل نگرفته باشند. از مردم عادی اروپا و جهانیان ـ تا جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی وسیعا چرای آنرا ببحث گرفته اند، اما سیاست مردان مغرور تن و خرد به این اراجیف نمیدهند و خیره سرانه و سرسختانه می خواهند، منطق قدرت پلیسی و نظامی را بسود اقتدار سیاسی ـ پلیسی دولت متمرکز سازند و آنرا در اختیار سود دهی سرمایه و در هر کجای از دنیا و به هر قیمتی عمل کنند و رسانه ها و مطبوعات در این تونل بی محابا می دمند. امروز اگر داعش= (حکومت اسلامی) سر سلسلۀ جهاد اسلامی =بنیاد گرائی و تروریسم است. دیروز "مجاهدان" افغانی که پاکستان و ایران در همجواری افغانستان سرزمین و امکانات نظامی، تخصص در کشتن و ویران کردن از غرب در راس امریکا، پول از منابع سرشار نفت عربستان صعودی و شرکا، القاعده و شرکا را پروراندند. پس از افغانستان نوبت به عراق رسید و عراق به اتهام داشتن سلاحهای اتومی و کیمیاوی زیر بمباردمانهای طیارات متحدین قرار گرفت و تحریمات بر آن وضع شد. در فرصت کوتاهی که عراق از پا افتاده بود، قدرت نظامی امریکا و انگلیس بر آن چیره شدند و به پیروی از تجربه انحلال دولت، اردو و نیروهای امنیتی افغانستان به سازمان دولت، اردو و نیروهای امنیتی عراق را رخصت آوارگی دادند. امریکای مغرور دوران بوش پسر، عدۀ از کشورهای مستقل جهان را، دولتهای شر و رو قابل مجازات دانستند، از آنجمله لیبیا، سوریه، ایران و کوریای شمالی و عدۀ دیگر در استراتیژی مجازات های نظامی امریکا وارد شدند. لیبیا از پا افتاد و سوریه اینک طعمۀ گرگان است و از هم دریده شده است. اداره کنندگان جهان بخود حق دادند از طریق دامن زدن به انقلاب های رنگه، جائی سرخ، جائی سبز و جائی نارنجی، مرز های تعین شده برای ناتو را وسعت غیر قابل تصور دادندـ بسردمداری بوش پسر، سیاستهای لجام گیسخته که حتی از دیوانه انتظار نمی رفت روی دست نظامی امریکا ببازی گرفته شد. جنون، قدرت و ثروت دست بدست هم، ایالات متحده و غرب را به جهتی مسیر داد که آنان ندانستند که این همه نیروها و توانائی های که از ویرانی و نابسانی، بحال خود رها شده، در جائی ممکنست سر بالا کند. بفکر زمامداران و نخبه گان سیاست و قدرت امریکا که معتقد بودند این آتشفشان ها را در افریقا و هم در سوریه برای براندازی رژیم ها مورد استفاده قرار دهند. کار طبق پلان پنتاگون هنوز با آنکه با موانعی مقابل شده، اما با لجاج و نقض تمام موازین حقوق بین المللی و جدا شدن آرام کشورهای اروپائی و متحدین بتدریج از خط امریکا فاصله می گیرند. پارلمان انگلستان با جلب تونی بیلر به استیضاح پارلمانی خواست ـ تا سنگینی بار اشتباه آمیز را که علیه عراق در براندازی فاجعه آمیز رژیم صدام یاری رسانده بود، از خود بزداید. تونی بلیر صدراعظم سابق را حتی به محکمه رجعت دادند، هیچ چیز تغییر نخورده همان آتش و همان کاسه!! حتی تونی بلیر در جواب پارلمان و محکمه با یک سخن وقیح که ؛ «جهان امروز بی وجود صدام حسین، بهتر است.»
رئیس جمهور اوباما حتی هنوز بخود اجازه نداده ـ تا از سیاستهای لجام گیسختۀ جمهوری خواهان در راس از بوش پرده بردارد ـ یا حد اقل با نقد از آن فاصله بگیرد. امریکا در پی حادثه المناک تروریستی یازده (۱۱) سپتمبر۲۰۰۱ م. به افغانستان لشکر کشی کرد و پس از چهارده سال جنگ و کشتار اینک می گویند که، «“طالبان” تروریست نیستند و در اهداف ضد تروریستی امریکا قرار ندارند.» از همه جالبتر اینکه؛ از قول پژوهشگران فلسفه در پوهنتون جورج تاون امریکا که می نویسند:
«بسیاری از نظامهای تندرو منطقه ی خاور میانه جزء همکاران منطقه ای و اصلی امریکا محسوب می شوند و سیاست خارجی امریکا چندان افراط گرائی دینی را جدی نمی گیرد. امریکائیها آنرا مقولۀ ای منطقه ای و مربوط به فرهنگ محلی دانسته، منافع ملی خود را می جویند. این امر امکان نقد اساسی سیاست خارجی امریکا را فراهم میسازد: غفلت از بستر های فکری رشد تروریسم. با این تعریف، “طالبان” در فهرست گروه های تروریستی قرار نمیگیرند.» و نیز بدنباله می افزایند:
«نقد درونی دیگری هم بر سیاست امریکا در برخورد با “طالبان” وارد است: امریکا “طالبان” را در فهرست و اهداف گروه های تروریستی قرار نمی دهد زیرا به مذاکره به آنان نیازمند یا امیدوار است. در سیاست خارجی امریکا، گفت و گو و صلح با تروریست ها به قباحت حمله مستقیم به غیر نظامیان است و موجب از دست دادن اعتبار سیاسی خواهد شد. » همچنان مقاله ادامه میدهد:
«گذشته از بحث فلسفی پیرامون لیبرالیسم بمثابۀ، یک «ایدیالوژی» باید گفت، سیاست خارجی امریکا مبتنی بر منافع ملی و فارغ از پیش زمینه های ایدیالوژیک است. سیاست های مبتنی بر ایدیالوژی از ذات انگاری فربه اند؛ آنها همواره طرف مقابل خود را دارای ذات شرور می پندارند که هم مبارزه را توصیه میکند و تقابل و معامله را سخت.
سیاست خارجی امریکا مبتنی بر نفی ذات انگاری و فزون خواهی ایدیالوژیک بوده و بر پرگماتیسم امریکائی استوار است که بر حول سود و زیان می چرخد. با توجه به این اصل، بنیادگرائی دینی بخودی خود نه شر اند و نه خیر، بلکه باید دید آیا می توان از آنها بنفع منافع ملی و سیاست خارجی سود جست یانه. »
همانگونه که نشناختن اصطلاحات فنی موجب سر درگمی سیاسی می شود، غفلت ازاین امر اساسی، موجب ابهام در فهمیدن رابطه اتحادی امریکا با بسیاری از کشورهای خاور میانه مانند عربستان و پاکستان است که محل پرورش افراط گرائی مذهبی و بنیادگرائی است. » (3)
به اینصورت در سیاستهای خارجی و نظامی غرب که بر فروش سلاح و سود کمپنی ها متمرکز است، پرسش های زیادی دیگری است که در مورد مشروعیت و کارآمدی مداخلات نظامی کشورهای غربی در رابطه به اهدافی است که خود یکجانبه تعین میکند. دولت اسلامی (داعش) چیزی جدا از روندی خونبار تر از سلفی جهاد گرایی نیست که توسط عربستان سعودی نظام سلطنتی تاریک اندیشی که پیوسته و بی وقفه مورد حمایت دولتهای غربیست و تنها هدفی که ایالات متحده، انگلستان و فرانسه دنبال میکنندـ عبارت از حفظ بازار فروش اسلحه بکشورهای خلیج نفت خیز است. حتی ممکنست دهشت افگنی پاریس عاملی دیگری مصیبت باریکه پای اعزام نیروهای نظامی امریکا، انگلستان و فرانسه و دیگران را بار دیگر بکشد. ناگفته پیدا است که جنگ عراق و ایران، کشورهای غربی به هر دو طرف سلاح فروختند و قیمت رسیدن به این هدف حداقل قربانی یک میلیون انسان بود. سناریوی بهی خواهانه غربیان در لیبی باعث سقوط دهشت بار قذافی شد، اما با اعمال سیاست خارجی امریکا و غرب در منطقه تطبیق نکرد. لیبی امروز نه یک کشور، بلکه بر سر تقسیم بچند کشور باهم می جنگند و بحیث زرادخانۀ سلاحها، نیروها و پناهگاه های برای تروریست ها و از آنجمله داعش، سرزمینهای بی ثبات بیشتری را در گرو خود درآورده است.
نکات پایانی بحیث نتیجه:
ـــــ آیا می توان از تمام مسائلی که اینجا در قبال اتفاقات خونبار هفته گذشته پاریس و سقوط طیارۀ مسافربری روسیه که با تلفات سنگین ۲۲۴ سرنشینش همراه بود و. . . باز هم منتظر زنگ خطری مدهش تری دیگری در زندگی شهری بود؟ برای دولتها و مردان سیاسی مثل «ترامپ» کاندیدای جمهوریخواه امریکا فرق نمی کند که چه میگوید و از چه مسیری همشهریان خود را ترغیب می نماید تا معتقد شوند به خطری از مسلمانان و خارجیان، به او رای بدهندـ غافل از این است که خودش در یک دو نسلی از گذشته، پناهنده خارجی بوده یا یکی از اجدادش. هیاهوی خطر خارجی و اسلام ستیزی برای همشهریان غربی آن طوری که اشاعه میدهند، از آن میخواهند، اعمال سلطه گرانه و مداخله جویانۀ خود را توجیه کنند. تا توانسته باشند حداقل در قبال یک سناریوی نو که مبتنی بر مرور واقع بینانۀ سیاست های نیم قرن اخیر که آغاز آن از حل بحران نظامی سوریه بگذرد، عطف و تمکین نمایندـ بر خلاف عملا با نادیده گرفتن تمام اصول و موازین و ضوابط مناسبات بین المللی و حق حاکمیت دولتها، مسئول این همه دست درازی ها، بحران ها و نابسامانی ها اند. داعش، القاعدۀ، “طالبان”، اسرائیل، عربستان سعودی ها، پاکستان و دیگران از زراد خانۀ غرب بخصوص امریکا و همیاران شان پر و بال کشیده اند.
ـــــ مسئله اینست که آیا ایالات متحده امریکا و متحدان آن دیگر توانائی آنرا دارند و می توانند که برآیندۀ سرنوشت جهان با سرعت و آهنگی که در پی سقوط اتحاد شوروی و کشورهای اقمار آن دست یافت، با چنان بی بند و باری ادامه دهند؟ یا تحولات جهانی و منطقوی و تغییرات در مناسبات داخلی کشورها بسوی پیشرفت، ترقی و آزاد سازی که توانائی هایشان برای استقلال و روابط سالم و سودمند متقابل در زمانی کوتاهی برای جامعه و نخبه گان در داخل کشورها قابل درک آست و در مناسبات بین المللی، امریکا را عملا بچالش کشیده است. هرچه بیشتر قابل تجدید نظر است. ـــــ بطور یقین سیاستهای نظامی گرانه و پلیسی هنگامی کار آمد دارد که بحیث آخرین ابزار هنگامی که سیاستهای اقتصادی، تجاری و روابط نیک اجتماعی و سیاسی در مناسبات کشورها از کار می افتد و جای خود را به جبر، خشونت و نیرنگ میدهد. ایالات متحده امریکا و جهان غرب بیش از یک قرن است که در جنگهای بیرون از قاره خود، در سراسر جهان درگیر است، این درگیریها امریکا را بارها به تعقل و دور اندیشی فرا خوانده است، امروز دربار دیگر ناگزیر است ـ تا به عواقب و نتائیج این سیاستهای نظامی و ژاندارم بین المللی بیاندیشد و برای بیرون رفت ناگزیر است راهی را در پیش گیردـ تا به بازاندیشی و تجدید نظر بر سیاست های که از منابع امریکا و متحدان آن تغذیه میشود، مثل اسرائیل، عربستان سعودی، پاکستان و جاهای دیگر و مبارزه مشترک علیه القاعده، داعش، “طالبان” و سایر دستجات و گروه های که تحت نام اسلامی را از لست استفاده، حتی برای سودی موقت یکبار برای همیشه بیرون سازد.
ـــــ تجربه بار ها نشان داد مثلا در افغانستان، سقوط رژیم در افغانستان و جاگزین سازی "مجاهدان" و”طالبان”، واگذاری نقش به پاکستان و عربستان سعودی. سرنگونی رژیم صدام حسین (عراق)، لیبیا (قذافی)، حمایت از بهار عربی، انقلاب نارنجی اوکرائین، یمن و سوریه و جاهای دیگر. بخصوص در بحران نظامی و انحلال دولت و اردوی عراق و بتعقیب آن در لیبیا چنان نیروهای نظامی و سلاح در منطقه آزاد شد که خود بخود نیروهای اسلامی بنیاد گرا و جنگجو را برای تصرف قدرت سیاسی در سراسر منطقۀ شمال افریقا تا خاور میانه متشکل ساخت و به پیش راند. داعش متشکل از ده ها گروه است که در یک خط عمل میکنند و سرزمین در قلمروهای سوریه، لیبیا و عراق را وسیعا در اختیار دارند. القاعده سازمان دیگر بنیادگرای اسلامی است که نه تنها اهداف غربی را هدف میگیرد، بلکه از طریق تشنج و ایجاد ارعاب قدرت سیاسی را در کشورهای اسلامی هدف گرفته است اخوان مسلمین که طی بیش از نیم قرن سرکوب در جا جا بقدرت رسید، عملا در قدرت نشان داد که از جامعۀ سکولار بسیار فاصله دارد و نمی تواند با تمدن امروز کنار بیاید. با چنین مروریست که میتوان در قبال دولت سوریه تصمیم گرفت و داعش و شبکه های جهادی اسلام افراطی را مهار کرد. این وظیفه و بار مسئولیت آن، آن طور که کشورهای غربی و امریکا تلقی دارند، تنها بدوش آنان نیست. دولتهای غربی در فرجام بغرض پایان این معضل جهانی باید یک نقطه بگذارند که از تمویل، تربیت و تسلیح چنین حلقات جهادی در همه جا بپرهیزند و آنرا شامل یک موافقتنامۀ بین المللی محکم و پایدار تضمین کنند.
ـــــ بر مردم افغانستان است تا درک و آگاهی خود را بالا ببرند و به این امر واقف گردند که هیچ قدرت و توانائی خارجی در فکر عمران و آسایش این مردم نیست. بلکه مردم افغانستان خود توانائی آنرا دارند که با یک لقمه نان جوین خود بسازند، اقتصاد، سلامت، استقلال و امنیت خود را خود بکشور خود تضمین کنند. دولت مردان افغانستان و نسلهای آگاه امروزی ما میدانند که طی سه دهه افغانستان با توقعات از قدرتهای بزرگ به یکی از ده و صدها هدف خود نرسیده و صلح را از دست داده است، اقتصاد کاملا در دست دشمنان افغانستان است. حامد کرزی برای امر صلح نمیدانم چقدر چپن و پیراهن و تنبان تعویض کرد و از پاکستان گرفته تا امریکا، عربستان سعودی، هند، روسیه، چین، کشورهای اروپائی و از هرکجائی با گریه و زاری وام و دلسوزی بمردم و فرزندان این کشور خواست و سودمند واقع نشد. اشرف غنی نیز فکر میکرد که کلید حل قضایای افغانستان را از چین یا امریکا و پاکستان دریافت خواهد کرد، راه کرزی را از سر گرفت. اینک می بینیم که راه حل در طاق های بلند زرادخانه های امریکائی، روسی، پاکستان و هندی و چینائی اگر باشند هم قفل خورده اند و بدرد مردم افغانستان نمی خورند. کلید حل تمام قضایای افغانستان نزد خود مردم، جوانان و خبرگان افغان است که با عزم و اراده محکم باهم در سرزمین و وطن مشترک در کنار هم قرار گیرند و خبرگان آگاه خود را به پیش بکشند.
آگاهی! یعنی درک سالم از موقعیت سیاسی و اقتصادی خود، منطقه و جهان! بدین معنی که در بالا بدان از قول نویسنده اشاره شد، سیاست خارجی امریکا مبتنی بر نفی ذات انگاری و فزون خواهی ایدیالوژیک بوده و بر پرگماتیسم امریکائی استوار است که بر حول سود و زیان می چرخد. با توجه به این اصل، بنیادگرائی دینی بخودی خود نه شر اند و نه خیر، بلکه باید دید آیا می توان از آنها بنفع منافع ملی و سیاست خارجی امریکا سود جست یا نه. زمامداران پاکستانی و کشورهای همجوار و منطقه به طریقی این اصل را می فهمند و خود را در این سیاست ها با امریکا و جهان غرب قالب می زنند و بهره می گیرند. بر مبانی همین اصل است نزد امریکا “طالبان” تروریست نیست و پاکستان نیز تروریست پرور نیست. همچنان عربستان سعودی قطر، ترکیه و عدۀ از کشورهای خلیج نفت خیز که عملا در همکاری های مالی و باز گذاشتن راه ها برای انتقال افراد و مواد و تجهیزات به داعش و جبهۀ نصرت القاعده و دیگران تا زمانی برای امریکا مفید و بسود است که بمنظور اهدافی که از طرف امریکا نشانه شده می جنگند مفید بوده از ایشان بطریقی حمایت میگردد.
اشتباه بزرگ رهبران افغانی به عقیدۀ اینجانب طی چندین دهه در سیاست های خارجی چنین بوده که با تکیه بر این اصل اعتماد و اطمینان کامل نه تنها زانوی اشتر را نبسته اند، بلکه برعکس مهار آنرا بدست این دوستان سپرده اند که در نتیجه توکل به دوستان، بمردم پشت کرده اند و از توان و پشتیبانی مردم فاصله گرفته اند و حتی به مطالبات مشروع جامعه در برابر قانون و عدالت نسبی که از دولت انتظار برده می شود، در جائیکه مردم در حمایت از دولت قرار بگیرند، به دولت و همکاری آن با دید تنفر می نگرند، فاصله میگیرند، دولت در میان مردم جا را به مخالفان خالی میسازد ـ تا بوسیلۀ آنان پُر گردد.
در نتیجه چنین سیاستها، هنگامیکه، امیال و توقعات برآورده نمی شود ـ طبیعی سر خوردگی، بی اعتمادی و انزوا ببار آورده و عواقب آن سراسر در تاریخ ماضی و حال نامطلوب بوده است. امیر دوست محمد خان بقول انگلیسها باور داشت و به مردم اعتماد نداشت و پشت به مردم کرد هنگامی مایوس شد به روسها نزدیک شد و فرصت بیشتر نیافت، پسرش امیر شیر علی خان این راه را از سر طی کرد، به روسها اعتماد بست و به مردم باور نکرد به آرزوی رسیدن به رکاب سزار روس در مزار شریف داعی اجل را ناکام لبیک گفت. امیر عبدالرحمن خان از این امر آگاه بود و داد و بستان با انگلیس را با اختیارات داخلی سرزمینهای محدود و اختیارات داخلی بدست گرفت و هم کوشید انگلیسها را از سرزمینی که بوی سپرده شده، دور نگهدارد. با مردم از مقام شاه مستبد، امیر و فرمانروای اسلامی با رعیت و بنده گان توانست رابطه دایر کند و نظام دولتی فردی و خانوادگی مقتدری را بنیاد گذاشت که بعدا پسر و نواسه توانست در سایۀ آن استقلال خارجی کشور را تامین کند و بنیاد نخستین اصلاحات را پی گیری نماید.
در پایان باید افزود که جنگ و مهاجرت با فقر و تنگدستی، تبعیض و ستم همراه است. تا این جهان است و جنگ، فقر و تنگدستی، تبعیض و ستم، مهاجرت اجبارا پیآمد آن است، زیرا دیگر راهی برای پناهنده و مهاجر باقی نمانده، تن به مهاجرت میدهد.
مهاجرت و پناهندگی، سرخوردگی و آوارگی از جنگ، ستم، تبعیض فقر و تنگدستی است مطالبۀ دلبخواه انسانها نیست، بلکه از شرایط ناگوار سیاسی، نظامی، اجتماعی تحمیل میگردد.
در پایان بخاطر باید سپرد که اصول و مبانی حقوقی پناهندگی مهاجرت، در پایان جنگ دوم جهانی که اروپا میلیونها آواره اعم از زنان، مردان، کهنسالان و اطفال بی سرپرست و بی خانمان را نصیب شده بود، شهرها ویران، راه ها و پلها و وسایل ترانسپورتی، مراکز کار و تولید، تعلیم و تربیه، مزارع و مراکز آبی و بهداشت همه و همه ویران شده بود، نفوس کامل اکثر کشورهای شرکت کننده در جنگ متواری و از خانه و کاشانۀ و سرزمین مزرعه و کار خود متواری شده بودند، دیگر نمی شد این همه نفوس متواری و مهاجر را بحال خود رها کرد. نخبه گان دولتهای جنگ زدۀ اروپائی، امریکا، کانادا و استرالیا و افریقای جنوی و کشورهای بسیاری که از جنگ بکنار مانده بودند، به پذیرش مهاجران و پناهندگان مجبور شدند و بالاخره مبانی حقوق و قانونی در سطح جهانی (ملل متحد) و بداخل کشور ها و دولتها مبانی آن تنظیم و اجرائی شد. برعکس در امروز که آشیانه های جنگ، تبعیض، ستم و فقر در کشورهای جهان سومی ها راه خود را کشوده و دستان مرعی و نامرعی غرب، قدرت، ثروت، پول و اسلحۀ آنان است که اهداف را برای سود ورزی نشانه می گیرند و با انواع ابزار بحران سازی، بی ثباتی، جنگ، تبعیض و نظامیگری را اشاعه می دهند. آنانیکه در مزرعه کشورهای آسیائی، افریقائی یا اسلامی و امریکای لاتین این تخمه ها را می ریزند ـ ناگذیر حاصل نا آرامی و نا امنی، مهاجرت و پناهندگی است که دامن غرب را گرفته است و در امروز این کشورها و دولتها به هر طریقی در صدد اند این جریان پناهندگی و مهاجرت را به دلخواه و سود خود تنظیم نمایند ـ مبانی حقوقی و قانونی را که خودشان مبتکر آن بودند، در امروز بشدت از اجرای آن نا آرام و در پی توطئه و تخطئه و حذف آن هستند. عملا کشورهای که مطالبات پناهندگی زیاد دارند از زیر این بار شانه خالی میکنند. از قوانین بین المللی در سایه می گذرند یا هیچ اعتنا نمی کنند و بدلخواه خود آنرا نقض، تحریف و با بی توجهی از آن میگذرند.
دست آوردهای مادی، تخنیکی و فکری بشر به مدارجی از ترقی و پیشرفت رسیده است که دیگر نمی توان با خیره سری، توطئه و گمراه کردن اذهان عامه و جهانیان آنرا مخدوش کرد و به ایشان زهر فقر، جنگ و عقب ماندگی، تبعیض و بحران را تزریق کرد. تناسب و توازن نیروها و توانائیهای مردم در داخل کشورها، منطقه و جهان در حال تغییر بسوی و بسودی ـ شرکت در سهمی است که این کشورها و دولتها آنرا انجام میدهند. جهان بدرد و التهابی متشنج است که ممکنست در آستانۀ زایمان نوینی باشد که نقطۀ آغاز آن رسیدن بصلح در کشورهای خاور میانه که از سوریه می گذرد و رسیدن به توافقی جهانی در مسیر عدم مداخله در امور کشورها و دولتها و تخفیف تشنج و منابع آن در سراسر جهان، اعم از داعش، القاعده، “طالبان” و کشورهای حامی آن باشد. ایالات متحده امریکا و عده ای از دولتهای جهان غرب تا هنوز باید دانسته باشند که با حفظ روال سیاستهای نظامی زورگویانه که با لجاج و زورگوئی نظامی همراه است، دیگر بپایان خود نزدیک میشود و از آن باید دیر یا زود فاصله گرفت و در غیر آن عواقب آن متوجه کشورهای خواهد بود که بدان دامن می زنند.
سرور منگل
2015. 12. 06
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـــــ از بی بی سی. مهاجران و پناهندگان، قربانیان ناپیدای حملات پاریس. بهنام دارائی زاده. 22. 11. 2015. و اخبار قبل و بعدا از حملات پاریس طی کمتر از یک هفته. بی بی سی. فارسی.
2 ـــــ بی بی سی. از قول سفیر امریکا در ملل متحد. 2015. 12. 02. و نیز اشاره به مسئله اوکرائین.
3ـــــ بی بی سی. امریکائیان میگویند، “طالبان” تروریست نیست. 22. 11. 2015
بخش دوم
دولت اسلامی (داعش) بر چه زمینه های پایه گرفت؟
در سطور بالا به رویدادهای نظامی و سیاسی سه دهۀ اخیر و بیشتر از آن در سطح جهان و افغانستان اشاره شد. دور و به تفصیل نمی رویم، بحیث نتیجه گیری به چند نکتۀ درخور اهمیت این بحث سیاسی توجه را متمرکز میسازیم، ضرور به این ارزیابی کوتاه و در پی آن به نتائیج ضرور و حقیقی ذیل خواهیم پیوست که درستی و سلامت آنرا تجربه جهانی و تجربه کشورها و دولتها و دانش سیاسی و نظامی بشر تائید گذاشته است. این استنتاج ها را بطور ذیل می خوانیم :
۱ ـــــ در اروپای قرن هژده مناسبات اجتماعی جدیدی ظهور کرد که اساس آنرا نیروهای تولیدی جدید میساخت که ناشی از تراکم سرمایه تجاری و انقلاب صنعتی بود. این مناسبات را سرمایه داری گفته اند.
۲ ـــــ ظهور مناسبات نوین سرمایه داری در بطن مناسبات کهن فئودالی با تکیه بر «آزادی» به طور بطی، آرام، تدریجی و پایدار رشد و توسعه یافت و توانائی های آن بجائی کشید که پی آمدهای ضروری و برگشت ناپذیر آن انقلاب های بورژوازی قرن هژده و نزده و بعد از آن بود.
۳ـــــ دانش بشری ظهور سرمایه داری را گامی عظیم و مدرن در تحول تاریخی بشریت میداند، گامی که نیروهای تولید را از بند اسارت نظام فرتوت تاریخی فئودالی و ارباب ـ رعیتی رها ساخت و بشریت به مدارج عالی ترقی و پیشرفت امروزی رهنمون ساخت.
۴ ـــــ سرمایه داری با تمام مزایای وفور نعمات تولیدی، بهره گیری وسیع از طبیعت و مهار آن، آزاد سازی انسان و نیروهای تولیدی و پیگیری مناسبات جدیدـ مبتنی بر آزادی (آزادی بازار، تجارت، آزادی فروش نیروی کار، مسکن و غیره) را تامین کرد. با ظهور سرمایه داری که با آزادی و ناسیونالیسیم پرورده شده بودـ ناهنجاری ها و تضاد ها و نابسامانی های را نیز در مرزهای ملی و خارج از آن (جهانی) بوجود آورد. سرمایه داری با ایجاد نظم نوین و دولت جدید استثمار و استعمار را بر اصل بهره کشی و سود همطراز ساخت و برای تحمیق این اصول دولت زرادخانۀ از قوانین انتظام یافتۀ بسود تقدس مالکیت فردی را انتظام بخشید و نظامِ بهره گیری از آنرا بسود سرمایه و طبقه حاکم سرمایه داری سراسری چنان منضبط ساخت که بشریت در گذشته هیچگاه نظیر آنرا ندیده بود.
پی آمدهای چنان نظامی در قلمرو ملی (داخلی) استثمار و بهره کشی و به حاشیه راندن اکثریت قاطع جامعه به فقر و تهی دستی و بی خانمانی و غیره بود و در ابعاد بین المللی (خارجی) سیمای اصلی استعمار مبتنی بر سرکوب و اشغال، تاراج و چپاول گری و نسل کشی بنا یافته است. عظمت و شکوه معاصر دولتهای امروزی اروپا و امریکا (در یک کلمه غرب) بر بنای گذشته استثماری و استعماری شان بنا یافته است، یعنی بر ثروت و منابع و نیروی کار مجانی ملل و کشورهای تحت مستعمره که حتی نواده های متکبر شان در امروز حتی یکبار نشده در جائی و مکانی از اعمال نیاکان خود پشیمانی کشیده باشند و به ملل تحت استعمار و استثمار شان تمکین نموده و از جنایات شان معذرت خواسته باشند.
تمدن امروزی کشورهای متمدن جهان از طریق همین راه با پیچ و خم، تاراج و چپاول بست یافته است. ثروت عظیم هستی بشریت در دستان عدۀ متمرکز شده و بنوعی که خواسته باشند از آن بهره میگیرند، زرادخانه سلاحهای هستوی و کشتار جمعی در اختیار شان است. امریکا در همین حال با داشتن بیشتر از دو هزار پایگاه نظامی در جهان که در هر نقطۀ از جهان در هوا، زمین و آب خواسته باشد، نقطۀ منافع حیاتی خود اعلان میکند، بی محابا آنرا تحت نامهای متعدد اشغال و تاراج می نماید.
هیولای جنگ در هر کجای از دنیا در امروز شعله ور است، بنوعی پای امریکا و دول استعماری اروپا در آن دیده می شود. افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه، یمن، سومالی، فلسطین، اوگندا، نائیجیریا و جاهای دیگر. بی بی سی در یک تبصره ای می افزاید که: روزانه تلفات نظامیان افغانستان در جنگ با طالبان بیست (۲۰) سرباز است، در حالیکه افراد غیرنظامی (زنان و اطفال از این جنگ صدمه بیشتر می بینند)
سوال شکل گیری دولت اسلامی (داعش) در یک نظر مختصر و مستند، سیاسی بسیار دشوار و پیچیده نیست، اما بررسی و تحقیق آن از میان اطلاعات و اسنادی میگذرد که در ادارات و دفاتر سازمانهای اطلاعاتی سی آی ای و نظامی پنتاگون در محافظت سر بمهر اند و دسترسی هنوز به آن دشوار و ناممکن است.
استعمار اروپا در سه صد سال قبل و حتی پیش از آن در جنگهای صلیبی (جنگهای مسلمانان و مسیحیان) یا بعد از آن متوجه تسخیر کشورهای اسلامی شدند. دولتهای اسلامی پس از انتقال خلافت اسلامی از بغداد به ترکیه به خاندان عثمانی که عزم تسخیر اروپا کرد. با اشغال هسپانیا کلیسا ها و دولتهای مسیحی اروپا را سخت تکان داد. اروپا و دولتهای آن در تحت شعارهای کلیسای مسیحی متحد و جمع شد و ضرب شکست شدید به مسلمانان چشاند. تمام این گزارشات از مجال این قلم بیرون است، منتها باید عرض کرد که پس از قرن چهارده (۱۴م. ) که بعدا اروپا رنسانس خود را آغاز کرد. کشورهای شرق و از آن جمله کشورهای اسلامی در اوج تمدن و شکوه و عظمت بودند، بازارهای شرق و اسلامی از امتعه های رنگین مملو بود. اروپائیان با آسمان ابرآلود و بارندگی های مداوم و سردی با خمود و جمود زندگی داشتند. از همین سبب آغاز رنسانس از جنوب ترین بخش اروپا متصل کشورهای شرق و اسلامی که بازارهای شان در شکوه و عظمت و جلال زمان بود که چشم بیننده اروپائی را خیره میکرد، از همینجاست که بازارهای شهرهای ناپل و فلرانس ایتالیا که متصل به بازارهای اسلامی بود، از شهرهای ناپل و فلورانس این نهضت آغاز شد و آنهم از طریق هنر و صنعت معماری، مهندسی و تصویرگری که امتعۀ لوکس خوانده میشد، آغاز شد و اضافه از دو صد سال بکار بودـ تا این نهضت بشمال اروپا برسد. منظور یک اشاره است بتاریخ، هنگامیکه اروپائیان در پی کشف راه های دریائی برای بدست آوردن امتعه و کالاهای آسیائی غرق جنگهای دریائی بودند، مسلمانان در نزاعها و توطئه های خلافا و امیران اسلامی همدیگر را می کشتند و به کفر و الحاد همدیگر را محکوم میساختند، در پایانی چنین دورانی اروپا بر نیروهای جدیدی دست آوردهای علمی جغرافی، مهندسی و کشتی سازی و چرخهای بادی به انقلاب صنعتی رسید و از صنعت آسیا و کشورهای اسلامی وسیعا مستفید شد. اما آسیا در شکوه دربارها، در جنگهای قبایلی، استبداد دینی، شریعت مداری و هرج و مرج فرو رفتند.
پدید آمدن دولتهای استعماری در اروپا که توام و ناشی از پیشرفت سریع سرمایه داری و تولید انبوه کالائی بود، نیاز به بازارهای مواد خام و نیروی کار ارزان را پدید آورد. بکار گیری از چنین ماشین عظیم که با استفاده از تمام اهرمهای دانش و تدبیر، قدرت نظامی توان با حیله، دسیسه و نفاق افگنی بر جهان بر ملل آسیائی، افریقائی و امریکائی غالب آمد و انواع استعمار، استثمار، ستم، بهره کشی را بمردمان کشورهای مستعمره تحمیل کردند.
یک نکته بدیع و قابل دقت ضرور باید توجه و مکث کرد که؛ جنبش آزادی خواهی بمفهوم حقیقی آن از میان مسلمانان کشورهای مستعمره اسلامی پا نگرفت، بلکه جنبشهای اسلامی از میان مردمی و توده های محروم پا گرفت که بیشتر روح آزادی خواهی از استعمار را بازتاب می دادند و نه اسلامی بنیادی و اینکه شریعت در خطراست! که در امروز نیز گروه های نامنهاد «مجاهدین»، «طالبان»، «القاعده» و «داعش» و صدها نام و سازمان اسلامی، بنام اسلامی و داد از دست دادن شریعت دارند. این گروهها از عمق آزادیخواهی و استقلال طلبی و پیشرفت و ترقی می لنگند و برنامه راه عمل شان مثل اخوان مسلمین در مصر، «مجاهدین» و «طالبان» در افغانستان، در تونس، در ایران، عربستان سعودی و کشور های خلیج، پاکستان و جاهای دیگر، برای مبارزه برای آزادی، ترقی و پیشرفت هیچ جائی و چیزی ندارند و اکثرا با ترور و دهشت افگنی همراه میگردند. در این زمینه پلانهای استعماری از دیروز و ایالات متحده امریکا در امروز با سیاست های عوام فریبانه در شمال افریقا رژیمهای سکولار که برای استقلال، آزادی و ترقی رزمیده بودند، بطور فجیع منحدم کردند و در جای آن بی نظمی اسلامی از افغانستان تا شمال و جنوب و غرب افریقا را احیا نمودند. جای هیچ تردید باقی نمیگذارد که گروههای «مجاهدین» هفت گانه و هشت گانه که مقر شان در پاکستان و ایران بود از همین طریق حمایت و بنیاد گذاری شدند و تا امروز از ایشان کار گرفته می شود. «طلبان» و «القاعده» و داعش نیز از این امر مستثنی نیستند.
ظهور «داعش» و سایر گروه های تروریستی مربوط به «القاعده» یا دولت اسلامی (داعش) در پی آمد انحلال دولت و اردوی عراق، لیبیا و انحلال بخشی از اردوی سوریه بنام اسلامی، این نیروها بکمک مالی و مشاورتهای امریکا و کشورهای خلیج و ترکیه بسیج ساخته شدند و دولت های غربی در راس امریکا بطور رسمی و علنی علیه رژیم اسد از آن بهره میگیرد و در نهایت اسرائیل و صیهونیزم از آن نفع می برد.
از زمانیکه پای حملات هوائی روسیه علیه سرکوب داعش و گروه های مسلح جنگی علیه رژیم بشار الاسد در سوریه باز شده است، امریکا و کشورهای غربی، عربستان صعودی و ترکیه، هرچه بیشتر از هدفهای یکسال قبل شان (سقوط رژیم بشار الاسد) دور ساخته شدند و سیاستهای حمایت گرانه که هنوز نامی از جهاد یا جنگ آزادی یا دمواکراسی و غیره ندارد، اما در پشت اسلام گرایان سنتی و نیروهای بینا بینی که از «القاعده» و «داعش» با کمی تفاوت تفکیک می شوند و بیشتر اخوان المسلمینی ها اند، که منتظر سقوط بیشتر و فراتر دستآوردهای رژیم های سکولار اند و نمی خواهند چنین دست آوردی جنگی را که رژیمهای سیکولار منطقه را کاملا نابود کرده یا در پایان نابودی آن قرار گرفته اند از دست بدهندـ بطور طبیعی متحدان غرب و امریکا اند.
بهر صورت اینک کشورهای غربی یکی در پی دیگر به این جنگ می پیوندند و هدف دولت اسلامی (داعش) است. اینکه با ورود روسیه و ایران ـ تا کجا این هدف غرب و متحدان آن قابل دستیابی است، سوالیست که در پایان مختصر بدان توجه میگردد.
فاجعۀ انسانی پاریس که قربانیهای آن هیچگاه در فکر به غلتیدن در چنین باطلاقی انتقام جویانۀ مرگ، بدست جوانانی که از دل متمدن ترین کشورها بلجیم و فرانسه و شهرهای بروکسل و پاریس با فرض هرنام و ملیتی و دین و مذهبی را که باور داشتند، از دل همین جامعه برخاستند و رو در روی همشهریانی قرار گرفتند که تنها سلاح شان برای دفاع دستهایشان بود که بالا گرفتند، با بی تفاوتی و بی رحمی و عاری از هرنوع عاطفه انسانی آنان را هدف کشتار خود قرار دادند. این رویداد المناک نه تنها پاریسیان را بلرزه انداخت، بلکه تن و بدن و روان اروپائیان را داغان کرد، بلکه حس انتقامجوئی و بهره گیری بیشتر نخبه گان دولتی و کرسی نشینان ارکۀ سیاسی را در راست ترین موضع گیریها برای محدودیتها، کنترول بیشتر بر جامعه، آزادی رفت و آمد، مکالمات و مطبوعات و ظاهر شدن شعارهای بی بند و بار نژاد پرستانه و اقدامات عملی پلیسی و انضباطی که دستان مجریان قانون را برای خفه کردن آزادیها، قانونی تر خواهد ساخت، بلکه پس از همین چند روزی که از حملات تروریستی پاریس گذشته، در کشورهای مختلف اروپا، گزارشهای پُرشماری از حمله به مسلمانان ثبت شده است. نه تنها حمله به مسلمانان و رفتارهای نژاد پرستانه در شهرهای اروپا ثبت شده، بلکه در امریکای شمالی و در تورنتوی کانادا پلیس گزارشهای متعدد و مشابهی در اختیار رسانه ها گذاشته است.(۱)
همه این اخبار و گزارشهای نگران کننده در وضعیتی است که هنوز ادامۀ حالت خاص اضطرار و تعطیلی میدانهای سپورت، کنسرتها و سایرمکانهای مزدحم و تعطیلی مکاتب و متروی بروکسل بحالت عادی برنگشته اند، اخبار تیراندازی در پارکی در نیواورلان دست کم شانزده (۱۶) نفر مجروح را به بیمارستان فرستاده است. جنگ و ویرانی در سوریه، افغانستان، عراق، لیبی، یمن، فلسطین و. . . هر لحظه، روز و ماه و سال، احتمال قریب الوقوع زمین لرزه های نو و نوتری در کمین نشسته است که با فشار بر یک دکمه اینجا و آنجا تحت هر نامی ممکن است سرباز کند و ده ها و صدها شهروند یکی یا چند کشور را طعمۀ آتشباریهای خود سازند و برناآرامی های میلیونها پناهجو و آواره ی جنگی بیا افزایند و تعداد بیشتری را نه تنها به سیل آواره گان سوریه، بلکه از عراق، افغانستان، لیبی، یمن، مالی، نیجیریه و. . . که در پشت مرزهای اروپا مانده اند، افزونتر و سختی مهاجرت و پناهندگی را برای آنان مشقت بارترسازد.
ـــــ همین امروز (۲۴. ۱۱. ۲۰۱۵)دولت ترکیه مدعی شده است که یک جنگنده روسیه را که به حریم هوائی آنکشور نزدیک شده بود ـ یا آنرا نقض کرده سرنگون ساخته است. پوتین رئیس جمهور روسیه آنرا خنجری از پشت و عواقب آنرا برای روابط ترکیه با روسیه وخیم خوانده است.
ناتو به درخواست ترکیه عاجل به جلسه نشست و اعلام داشت که اقدام بداخل مرزهای ترکیه صورت گرفته و اوباما نیز اعلام کرد که ترکیه را در دفاع از مرزهایش حمایت خواهد کرد. غرب خود را آمادۀ یک رویا رویی ماجراجویانه نظامی ساخته است. در حالیکه سوریه بخصوص، عراق و یمن بترتیب و لبنان و فلسطین، افغانستان و پاکستان و هرکجائی که غرب خواسته باشدـ همواره آوردگاه نظامی بمباردمانهای طیارات بی سرنشین و با سرنشین با نادیده گرفتن قلمروهای حاکمیت دولتها و اهداف غیرنظامی هدف گرفته شده است. امریکا تا دو هفته قبل بر ترکیه بطریقی همواره فشار می آورد تا مرزهایش را بر روی جوانان مبارزی که به داعش می پیوندندـ ببندد، حتی خانم کلنتون در نطق انتخاباتی خود صریحا به این سیاستها انگشت گرفته میگوید:«ما نباید فشار آوردن به ترکیه را برای مسدود کردن مرزهایش، جایی که ستیزه جویان خارجی از آنجا وارد سوریه می شوند، متوقف کنیم.» هم چنان خانم کلنتون به کمکهای مالی عربستان صعودی و قطر می افزایند: «عربستان و قطر یکبار و برای همیشه مانع ارسال کمکهای مالی شهروندانشان به سازمانهای افراطی شوند.
امریکائی ها بخوبی میدانند و بارها به آن اشاره نموده اند که منابع مالی داعش و شرکا (جنگجویان مخالف رژیم بشار اسد) از منابع مالی ـ نظامی و مشاوره های خودشان تغذیه میکنند. چندی قبل وزارت دفاع امریکا اعتراف به اشتباهی نمود که تجهیزات مدرن نظامی را بقیمت پنجصد (۵۰۰) ملیون دالراشتباها بدسترس داعش گذاشته اند. بار ها مطبوعات و رسانه های غرب افشا نموده اند که عواید مالی داعش از مقادیر فروش هنگفت نفت قاچاق به ترکیه تامین میگردد. اینک روسیه به این حریم خلوت داعش ـ ترکیه و جنگجویان مخالف رژیم اسد پا میگذارد و زمینه های پیشرفت اردوی را در سرزمینهای از دست داده و به تصرف تروریستان تامین میکند و قطارهای تانکر های نفتی داعش را هدف میگیرند، دیگر روسیه قابل تحمل برای غرب و ناتو نیست.
ـــــ نگرانیها و پریشانیهای اقتصادی، اجتماعی و پلیسی همه جا دیده می شود و این نگرانیها می تواند وخیم تر شود و از اضطراب فراتر روند و به ترور ها و وحشتهای مهیب تری بدل شوند. برای جوانانی که به رویدادهای کنونی جسورانه نگاه می کنند و بازیهای کمپیوتری و فلم های دهشت افگنی و قهرمان گرایانه و ایدیالهای پوچ شهرت و شکوه ولو آنکه به آخرت عقیده نداشته باشند، برایشان شکوهمند است، آیندۀ جامعه و تحول جامعه بشری را تحدید میکند و بطور واضح در این دورنما سود سرمایه بر هر وجدان اجتماعی رجحان دارد، اینکه این سود و منابع آن با چه اعمالی سیاسی و نظامی و اعمالی جنایت بارانه و بی توجه ئی در برابر انسان و جوانان، آینده را با خطر مقابله بیشتر و بی بند و بار تر روبرو خواهد کرد؟ سوالی است که پاسخ خود را طی جریانات متدوام سالهای ماضی و اعمال جنایت کارانۀ دولتهای امپریالیستی یا به اصطلاح قدرتهای اهریمنی سرمایه در پی سود بیشر یافته است. هفته گذشته کماندوها و طیاره بی سرنشین امریکائی ابوسیاف را هدف گرفت که گفته می شود که وی سر سلسلۀ باند قاچاق فروش نفت داعش را بعهده داشت و مدارک بدست آمده از محل سکونت ابوسیاف مظنون که امریکائیها را با سر بریدن بقتل رسانده و اسناد گواهی میدهد و نیز یک مقام غربی ارتباط وی را با ترکیه غیر قابل انکار میداند. اینکه روسیه پدافند هوائی اس ۳۰۰ یا ۴۰۰ را در سوریه بکار میگیرد و همچنان جنگنده های روسیه هنگام عملیات اسکورت خواهند شد. جنگ در سوریه، بخصوص علیه داعش به ابعاد جدیدی گسترش یافته است. بخصوص هنگامیکه ناتو و امریکا حمایت خود را از ترکیه اعلام داشتند. روسیه با همکاری سوریه و ایران، بداخل مرزهای مشروع دولت سوریه، می تواند مشکلات زیادی را برای دستجات جنگجویان که علیه بشار اسد می جنگند، اجبارا ناگزیر خواهند شد بصوب داعش و گروه های افراطی سوق گردند. عملیات ها و حمایت های نظامی و مالی بی بند و بار کشورهای غربی، عربستان صعودی، قطر و دیگران و همچنان حضور نظامی بیشتر روسیه و ایران برای اقدامات بلند پروازانۀ ترکیه مشکل آفرین خواهد بود.
ـــــ آنچه که طی این آواخر پس از سقوط طیارۀ مسافری روسیه در فضای سینای مصر که ۲۲۴ سرنشین را با خود به دنیای عدم برد و اینک در پس از وقوع حادٍثۀ پاریس، فرانسه عملا بمباردمانهای خود بر مواضع شورشیان داعش در سوریه را تشدید کرده و آماده شده، عملیات هوائی خود را در سوریه با روسیه همآهنگ نماید. سوال بیرون رفت از بحران سوریه و رسیدن بیک راه حل قریب الوقوع که همه طرفها به آن تاکید و نزدیک شده اند، عبارت از طرح یک قانون اساسی و ایجاد حکومت موقت یا عبوری و گذار به انتخابات آزاد و دموکراتیک را مرجع آمال رسیدن به صلح و استقرار امنیت دانسته اند. سوال نقش بشار الاسد در این پروسه هنوز پیش از وقت خواهد بود که از قبل تعین گردد (اختلاف روسیه و ایران با غرب، امریکا و شرکا در همین نکته است.) و نیز نباید فراموش کرد که برای دولتها و قدرتهای جهانی، نخست از همه واجب تر آنست که به پیآمد های اعمال شنیع و غیرانسانی خود، بیرون از دایرۀ مطالبات منفعتی خودشان (حریم خلوت منافع حیاتی شان) در هر کجای از سیارۀ ما خواسته باشند، حضور قدرت می نمایند و حریم دیگری را برسمیت نمی شناسند، بیشتر از هر وقت با موانع و پرده برداری از آن در برابر اذهان جهانی قرار گرفته است.
آیندۀ سوریه و بشارالاسد از دیدگاه کارشناسان و صاحب نظران :
بمباردمانهای موثر اخیر روسیه و حضور مشاوران نظامی ایران در سوریه عملا نشان داد که نقش دولت سوریه و اردو و انتظام امنیتی آنرا دیگر نمی توان مانند عراق و لیبیا نادیده گرفت و به انحلال سوق داد. دیگر سوریه، لیبیا نیست و عراق هم نمی تواند باشد. راه حلی را که سوریه باید بگذراند، دیگر راه حلی منزوی و یکدست بسود جنگجویان افراطی ضد دولت سوریه نمی تواند باشد. در حالیکه حامی آن غرب در راس ایالات متحده امریکا است. بمباردمانهای اخیر روسیه تناسب نیروها را بسود دولت سوریه (بشارالاسد) هنوز پیش از وقت است گفته شود تغییر داده است، زیرا بقولی یکی از نویسنده گان مقالۀ در بی بی سی که می نویسد: «ظاهرا همه معادله های سیاسی خاور میانه با سرعتی باور نکردنی در حال تغییر است و به ترتیبی غیر قابل پیش بینی مرتبا از یک وضعیت بد به وضعیت بدتری نوسان می کند و در این میان داعش یا دولت خلیفه اسلامی هر روز رکوردی جدیدی از وحشت از خود باقی میگذارد. نباید در کنار فعالیت های تبلیغاتی داعش در یوتیوب و نمایش ویدئوهای سریالی ارعاب آور از بریدن سر زندانیان٬ فعالیت های اخیر که داعش نشان می دهد که تا کنون از سوی همه دو لت ها و دستگاههای امنیتی دست کم گرفته شده است. به غیر از طراحی عملیات در پاریس که در هر حال نفوذ سازماندهی شده داعش در اتحادیه اروپا را می رساند این آواخر داعش از هواپیماهای بدون سرنشین برای فیلم برداری از کاروان های نفتی خود و آنهارا در ارتباطات و هماهنگی های خود از شبکه های اینترنتی مدرن وابسته به یوتیوپ استفاده می کنند که همه کد گذاری شده و سراسر رمز است.
کسانی که در منطقه تحت نفوذ داعش بوده اند گفته اند که فراوانی ارزاق از دیگر مناطق سوریه بیشتر است و دستگاه قضایی «داعش» همانند «طالبان» خیلی سریع به موضوعات قضایی رسیدگی می کنند و برای بسیاری از مردم سرکوب شده سوریه٬ امنیت مناطق تحت کنترل «داعش» از مناطق تحت کنترل دولت سوریه بیشتر است. این در حالی است که کارشناسان نظامی معتقدند که عملیات نظامی «داعش» از دقت نظامی قابل توجهی برخوردار است. آنها در عملیات به صورت دقیق شناسایی می کنند زمان بندی دقیق عملیاتی دارند فواصل بین عملیات را با دقت محاسبه میکنند، کاملا منظم هستند و آتش منظم و حساب شده ای را بر سر دشمنان خود می ریزند.
حداقل تا پیش از بمباران های اخیر فرانسه و روسیه٬ داعش بنا بر محاسبه ای با صدور ۲۰ تا ۳۰ هزار بشکه نفت در روز ماهانه ۵۰ میلیون دلار از صادرات نفت به شرق سوریه و شمال عراق درآمد داشته است. به غیر از کمک های مالی کلانی که از جمعی از ساکنان ثروتمند ساکن کشورهای حاشیه خلیج فارس و دستگاههای غیر دولتی عربستان و قطر دریافت می کند٬ نظام مالیاتی و کنترل دقیق درآمد مردم و دریافت جزیه و فروش عتیقه جات و حراج اموال رها شده مردم در مناطق اشغالی تا کنون درآمد تضمین شده ای را برای داعش در پی داشته است.
داعش اخیرا کوبانی و سنجار را از دست داده است و پایگاه آنان در رقه زیر فشار بمبارانهای شدیدی قرار دارد. ممکن است برای برگشتن صلح و آرامش به سوریه، گامهای آغازین توافقی باشد که در اطریش بین وزرای خارجه دولتهای ذیدخل امریکا، اتحایه اروپا، عربستان صعودی و ترکیه و کشورهای روسیه و ایران با هم کنار آمدند. توقع می رود که شهر حمص در سوریه از محاصره و بمباریهای دولت آزاد گردد، دفاتر دولتی دوباره در آن احیا و اسیران تبادله شوند و این مسیر ادامه یابد. اوباما از نتیجه فشارها و اعمال خود برای سرنگونی بشار اسد داهیانه میداند که؛ «روسیه و پوتین طی چند هفته اخیر نه، اما طی چند ماه آینده خواهند دانست که از رفتن در خندق سوریه مثل گذشته (اشاره به افغانستان است) عقب خواهد نشست می فرمایند:
«با این حال رئیس جمهور آمریکا افزود انتظار دارد روسیه در نهایت قانع شود که آقای اسد باید قدرت را ترک کند. آقای اوباما گفت که چند هفته حملات هوایی روسیه در منطقه به تغییر قابل توجهی در مناقشه سوریه منجر نشده و زمانی فرا خواهد رسید که آقای پوتین تشخیص خواهد داد که نمی خواهد در منجلاب دیگری فرو رود او گفت که انتظار چرخشی ۱۸۰ درجه ای "در استراتژی روسیه در هفته های آینده را ندارد اما در ماه های آینده ممکن است" تغییری در محاسبات" روسیه اتفاق بیافتد. »(۲)
همچنان بی بی سی از قول نویسندگان و گزارش گران متعدد می گوید که: طی این احوال، ۳۶ گروه با داعش بیعت کرده اند. گزارش سی آی ای میگوید؛ داعش ۳۰ هزار نیرو دارد اما دستگاههای اطلاعاتی عراق تعداد آنها را حدود ۱۰۰ هزار نفر برآورد می کنند که ۲۰ درصد این نیرو ها از خارج از منطقه به داعش ملحق شده اند. هم چنان گزارش هایی از دیده شدن دلال های مرتبط با داعش در مراکز و بازار سیاه مواد رادیو اکتیو و میکروبی و شیمیایی وجود دارد. اینکه مقام های ارشد فرانسوی تاکید می کنند که کشورشان در معرض تهدید حملات میکروبی یا شیمیایی قرار دارند، ممکن است ریشه در چنین اطلاعاتی داشته باشد بنا بر احتمالی داعش ممکن است به تجربه القاعده در حملات ۱۱ سپتامبر دسترسی داشته باشند. القاعده این توانایی و سازماندهی را داشت تا همزمان به حداقل ده نفر از اعضای خود خلبانی با هواپیماهای غول پیکر مسافربری بویینگ و ایرباس را آموزش بدهد. خلبان های تازه کار القاعده توانستند هواپیماهای مسافربری ربوده شده در آمریکا را برای دقایقی هدایت کنند و دقیقا به برج های دوقلوی نیویورک بکوبند. بنا براین٬ اگر القاعده می تواند شرایطی فراهم کند تا اعضای القاعده هدایت هواپیمای مسافر بری پهن پیکر بویینگ را آموزش ببینند نمی توان این احتمال و تهدید را نادیده گرفت که ممکن است داعش یا القاعده در تلاش برای سر هم کردن یک سلاح هسته ای یا میکربی باشند.
دولت های غربی با شناخت و آگاهی بیشتر از داعش، القاعده و سایر جنگجویان اسلامی افراطی چه در خاورمیانه، افغانستان، پاکستان و جاهای دیگر بخوبی میدانند که دیوی را که از شیشه آزاد کرده اند، دیگر قابل مهار نیست. بهمین دلیل نویسندۀ مقاله بالا یک سوال جدی و اساسی را در مورد دولت فعلی سوریه بالا می کشد، اینکه:« یک داعش حسابگر بجای اسد»؟ یا سوال اینکه؛ «داعش بهتر است یا اسد؟ » را بمیدان می کشد. حال این داعش است و تجربه درگیر شدن با جهان و قتل عام هایی که همگی در ظاهر انگیزه های مذهبی دارند و حکومت اسد که شاید بتواند با برگزاری یک انتخابات نسبتا عادلانه از فروپاشی باقی مانده های سوریه جلوگیری کند. حتی اگر بخش های مهمی از اراضی در کنترل داعش از دست این گروه خارج شود در بهترین وضعیت٬ داعش تبدیل به یک نیروی دارای نفوذ قدرتمند در سوریه و عراق خواهد بود که با لشکر نیروهای انتحاری همیشه در سوریه بحران ایجاد خواهد کرد. این دقیقا همان وضعیتی است که در عراق٬ افغانستان٬ شمال پاکستان یا لیبی و مالی جریان دارد و عملا القاعده و داعش مرتبا همه معادله های سیاسی را با نفوذ مردمی و ارتباطات مشکوکی که دارند تحت تاثیر قرارمی دهند. به این ترتیب جدای از رقابت منطقه ای ایران و عربستان سعودی در منطقه، اکنون موضوع رفتن یا ماندن بشار اسد در قدرت را باید با نگاه جدیدی مورد ارزیابی قرار داد. با این نگاه که سوریه تکه پاره شده در صورتی که همین سازمان نیم بند فعلی را از دست بدهد بعید است بتوان یک نظام دیگر را جایگزین آن کرد. حضور دهها گروه جهادی در سوریه چنان شرایطی را در این کشوربه وجود آورده است که شاید کشورهای درگیر مذاکره پیرامون آینده سوریه در وین مجبور شوند راه حل بحران سوریه را از ابتدا مرور کنند و ببیند آیا واقعا راهکار خروج از بحران سوریه هنوز حذف بشار اسد از قدرت است یا مهار گروه های اسلامی که داعش سر آمد آنهاست و نیز اینکه حتی اگر بشار اسد حذف شود در شرایط فعلی آیا اساسا امکان برگزاری یک انتخابات سراسری در سوریه وجود دارد؟ آن هم سوریه ای که با پنج سال جنگ داخلی و ده سال خشکسالی و فرار همه سرمایه داران و تحصیلکرده ها و فروپاشی نظام اجتماعی اقتصادی خود به خود و در بهترین شرایط یک نظام با خود درگیر است و نهایت اینکه آیا خلای قدرت در سوریه بعد از حذف بشار اسد پر شدنی است یا اینکه٬ سوریه با وجود یک رئیس جمهور بد نام قابل تحمل تر از سوریه ای است که جهادی ها آن را اداره کنند و کارخانه صدور وحشت به سراسر جهان باشد؟ (۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـــــ از بی بی سی. مهاجران و پناهندگان، قربانیان ناپیدای حملات پاریس. بهنام دارائی زاده. ۲۲. ۱۱. ۲۰۱۵. و اخبار قبل و بعد از حملات پاریس طی کمتر از یک هفته. بی بی سی. فارسی.
۲ ـــــ بی بی سی. از قول سفیر امریکا در ملل متحد. ۲۰۱۵. ۱۲. ۰۲. و نیز اشاره به مسئله اوکرائین است.
۳ـــ از بی بی سی. از فرزانه روستائی خبرنگار. ۲۵ نوامبر ۲۰۱۵م. آیندۀ نزدیک این امر را بیشتر در انظار جهانیان برملا خواهد ساخت.
ادامه دارد . . .
بخش اول
دیدگاه عام:
یک اصل اساسی طبیعی موجودات حیه و جامعه انسانی و انسان را نباید فراموش کرد که در پی هر زایش نو، گذشته ملتهب است از درد، تشنج، نابسامانی و نا همگونی و تضاد ـ توام با آن مبارزه نو در بطن کهنه چنان درد آور، متشنج و خشن است که کهنه بطور آرام و با مسالمت تن به این زایش نو نمی دهد. اگر قرینه سازی بیهوده نکرده باشیم ـ با چنین اصلی می توان در مقیاس تاریخ، رویداد های تاریخی، زندگی انسان، جامعه و سایر پدیده های سیاسی، اجتماعی وارد بحث شد و از آن برای دریافت حقیقت نو پا استنتاج های منطقی نه من درآوردی را بیرون کرد و به ارزیابی گرفت.
برای پیگیری گوشۀ از حقیقت رویدادهای سیاسی و نظامی جهان امروز ما، که در آن سرمایه داری مالی در بلند ترین مقامات قدرت نظارت مالی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و اجتماعی بر جهان و جهانیان تحت سلطۀ و اختیار عدۀ محدودی متمرکز شده است که تنها سود رهنمای عمل شان است. نیازی به اثبات مقولۀ فلسفی بالا در زندگی روزمره که بارها با آن جامعه و سایر پدیده های جهان مادی با آن در تعامل بوده، دیده نمی شود. می توان بدون مقدمه چینی و حاشیه روی بیشتر رو به راست وارد مسئله شد و بر اساس رویدادهای روزمره و قسما تاریخ حاضر بحیث مشاهد و ناظر رویداد های که اینجا و آنجا رخ میدهد و ما و نسل حاضر بنوعی آنرا تشخیص و در مورد آن قضاوت داریم، به این مختصر می پردازم :
نخست؛ از همه، رویدادهای جهان اعم از مادی و طبیعی، انسانی و غیرانسانی بطور عمده و کلی در دو رو کرد یا عملیه از هم تفکیک می شوند، خوب و بد، بنفع انسان و بضرر انسان ـ یا ویرانگری انسان و طبیعت که انسان از بدو پیدایش با این دو نیرو خیر و شر آشنا بوده و سفر به امروز را پیموده است. از دید حقیقی و واقعی نزد انسان و طبیعت این دو نیرو بطور مطلق خیر یا بطور مطلق شر نیستند. مثلا نزد جوامع ابتدائی اولی، آنگاه که خدایان شر، قهر میگرفتند، رعد و برق از آسمان با ابرهای تیره پائین می آمد، خوف وحشت ایجاد میکرد، اما بدامن خود باران و بارندگی و رویاندگی داشت. اما انسان عاجز و محکوم به بلایای بود که از طبیعت بر وی فرود می آمد، اما رفته رفته انسان با طبیعت آموخت و خرد ورز شد و بتدریج بر توانائی های دست یافت تا طبیعت را بسود خود مهار کند.
دیگر اینکه؛ طبیعت نعمات خود را بطور رایگان و مفت بدسترس نمی گذارد و نیز برای حصول آن از طبیعت، انسان با محدودیت ها و دشواری های رو برو است. از همینجا است که بر اثر تصاحب سهمی از طبیعت (شکارگاه، مزرعه، حیوانات و غیره اشیای فراهم شده) با هم داخل نزاعها شدند، در جاههای که توانستند، جوامعی را نظم بدهند ـ تا بتوانند تقسیم نسبتا عادلانه بین مشترکین جامعه اولیه برقرار کنند، در پناه چنین جوامع ابتدائی نزاع و جنگ و تاراجگری را بین خود مهار یا محدود ساختند و از طریق نظام خانوادگی همخون، قبیله و قوم در حدی نزاع ها را مهار و با انتقال بخشی از قدرت به ریش سفیدان و بزرگان به پیشگیری از نزاعها و حل آن قادرشدند. تمام جنگها و لشکر کشیها و مهاجرت های کتلوی انسانی، شامل این اصل بهره گیری از طبیعت و محصولات آنست که با خرد و دست انسان سامان داده می شود و انسان اولیه در بهره گیری از طبیعت آزاد است و تنها طبیعت و نیروهای طبیعی است که در بهره گیری از خود کارزار را بر انسان اولیه مشکل میساخت.
پیش از همه باید دانست که اصل انسان و جامعه، بی یکی از دیگری قابل شناخت نیست، هردو لازم و ملزوم همدیگر اند. بدون طبیعت پیدایش انسان و زندگی نمیتواند قابل تصور باشد، همان طوری که انسان بدون طبیعت مفهوم نیست. بیش از هر چیز طبیعت یک اصل داده شده است و انسان از آن هستی و دوام زندگی خود را تامین میکند و برای تامین امر زندگی کردن باید آنرا بشناسد و قوانین آنرا درک کند و از آن بهره گیرد.
ــــــ مقولۀ دوم: انسان پیش از هر چیز یک موجود اجتماعی و آگاه است، زیست اجتماعی و آگاهی بوی امکان داد تا طبیعت را بشناسد و آنرا بسود خود رام و از آن استفاده کند. اجتماعی بودن زندگی به معنی اشتراک انسانها است بغرض بهره گیری مطلوب بسود هم از طبیعت و داده های آن با هم جمع اند و هنگامی که این شیرازه برهم میخورد (ظهور مالکیت)ـ جنگها، نزاعها، تاراجگری ها، چپاول و کشتار وحشیانه تا غلبه بر یکدیگر و یا نابودی کامل مغلوبان و برقراری نظام بردگی بیک رویداد طولانی امر تاریخ تبدیل می شود.
خلاصه هنگامی که انسانها در جامعه باهم زندگی میکنند و با هم داد و گرفت دارند و علایق همپیوندی تاریخی، سرزمینی، دینی، زبانی، قومی، قانونی، اخلاقی، فرهنگی و غیره آنان را با هم یکجا ساخته و بهم پیوند زده ـ روابط بین انسانها بر سر جمع آوری محصولات و استفاده از آن، هم مشترک است و هم انسانی است! اما این نظام ابتدائی با تدریج با ازدیاد فرآورده های طبیعی و ازدیاد جمعیت و نیازهای آن، پی آمد ظهور مالکیت، انسانهای سیار و در حرکت را ساکن و مسکن گزین می سازد و به قول مورخان، نظام مرزعه و مالکیت و بغرض نگهداری از حیوانات اهلی چراگاه و مزرعه با مالکیت مشترک قوم و قبیله پیدیدار میگردد و همچنان . . .
در یک سخن کوتاه نظام حاضر بر جهان (نظام جهانی) مبتنی بر سود و بهره گیری برای سود بیشتر از همان نظام همنوع بردگی اولیه در اشکال پیشرفته آن تکامل نموده است. از هنگامی که به اثر سودجوئی از کشتن و سر بریدن برده صرف نظر شد و وی را بکار مزدوری و جنگ گرفتند و بعدا در کار مزرعه و کارگاه، فابریک و ساختمانهای بزرگ تولیدی، اقتصادی، شهرسازی، معادن و راه ها و غیره از آن بهره بردند. برده گان هنگامیکه از کار بردگی سرباز می زنند و در برابر برده و صاحب خود می ایستند، دیگر نظام سودمند برده گی و جنگهای آن نمی تواند به بقای خود ادامه بدهد نظام بردگی جای خود را به نظام سرواژ به نظام بردگی آزاد جبرا رها میکند و به همین ترتیب در انقلاب های گذر از فئودالیزم به بورژوازی در نظامهای کشورهای اروپائی و سایر کشورهای جهان این خیزش توده ها چنان با ابهت و شکوه است که نظیر آن در تمام دوران تاریخی تکوین حیات بشر دیده نشده است. خلاصه نظام سرمایه داری امروز پیآمد مستقیم این منازعۀ طبقاتی زحمتکشان و توده های رنج و عذاب کشیدۀ قرون ماضی است، بغرض آزادی و بهروزی. این پیروزی بسادگی، با عجز و دل سوزی و ترحم، ندبه، زاری و خواری بدست نمی آیدـ تاریخ نشان داده است که این مبارزه توده ها از میان رنج و زحمت، آگاهی از منافع خود و متشکل شدن بسود خویش با گذشتن از دشواری ها قابل حصول است. نظام سود و سرمایه که با اهرمهای قانون، شرعیت، نظام عسکری و پلیسی و نظام مند شده و از انواع حیله و تذویر (سیاست)، از ابزار جنگی به بهانه های متعدد بهره میگیرند. دولت ها و نخبه گان بنا بر مصلحت های روزمره گی خود در گرو این نظام جهانی بنوعی اسیر اند و در اوضاع نابسامان داخلی خود برای تامین اقتدار و سلامت نظام جهانی مردمان و ملت ها را باید اسیر پنجۀ نظام خود کامگی خود بسازند و برای نشان دادن مشروعیت آن، قانون، شورا، انتخابات، نظام عسکری و پلیسی و سرکوب و زندان نیاز است. روی چنین موازینی ابتدائی رویدادهای اخیر جهانی (طی دو ونیم دهۀ اخیر) جهانی را به اختصار نام میبریم و نباید فراموش کرد که لجام گسیخته گی ها، خودسری های جنگی نظام جهانی، سلطه گرائی، تمرکز بیش از حد بر سرمایه و سود، بهره گیری از نظام زور و جنگ و تحمیل همسان نظام جهانی بر کشورهای جهانی و. . .
نخست ـــــ پیش از متلاشی شدن اتحاد شوروی و کشورهای اقمارش، تشدید، رویا رویی نظامی و تشنج جنگ سرد بر سر اشغال افغانستان از طرف امریکا زمانی به نقطۀ اوج خود رسید که رئیس جمهور امریکا، «ریگان» خلاف تمام عرف و تعامل دیپلوماتیک اعلام داشت که؛ امپراطوری خبیث شوروی را باید دور زد و توام با آن سیستم ماهواره یی نظارت بر شوروی و جنگ ستارگان و ابطال توافقات سالت و نیز از پیمان های تخفیف تشنج، محدودیت سلاحهای ذروی و غیره خارج شد.
دوم ـــــ محدودیت های بیشتری بر شوروی وضع شد و در شورای امنیت سازمان ملل، شوروی منزوی شد و امریکا توانست سلاحها و منابع بیشتری برای "مجاهدان" بغرض محو و سقوط رژیم در افغانستان از سراسر جهان فراهم سازد.
سوم ـــــ جنگ در افغانستان گسترده شد، تلفات نظامی و ملکی افغان و شوروی بالا گرفت و نیز به اثر تشدید جنگ و مهاجرت، زراعت، کار و تولید در دهات ولایات کشور صدمه شدید دید.
چهارم ـــــ بتدریج مخالفت با جنگ در نفس شوروی و داخل افغانستان بالا گرفت و فرار از اردو قوای امنیتی افغانستان، جلب و احضار به نظام عسکری و امنیتی کشور به دشواری های جدی روبرو شد.
پنجم ـــــ مرگها و تغییر در زعامت های شوروی به اثر کهن سالی و مریضی یکی دیگر از عواملی بود که برای بیرون رفت از جنگ به صلح، صلح آبرومند از طریق سازمان ملل متحد از طرف شوروی به پیش کشیده شد و گام بگام شوروی معتقد به بیرون کشیدن قوایش بطور یک جانبه از افغانستان شد.
ششم ـــــ با امر خروج قطعات شوروی از افغانستان به طور یکجانبه، رسانه های غربی با شایع ساختن سقوط مرگبار دولت و ارگانهای قوای امنیتی و تشدید هرج و مرج و بی نظمی و کشتار، بحیث سبوتاژ تمام دفاتر خود را از کابل و ولایات تخلیه کردند.
هفتم ـــــ تغییر بی رویه در مورد زعامت رهبری افغانستان و سنجش گری و دادن رجحان به بلند پروازی های رهبر منشانه عدۀ از رهبران، زمینه ساز تفرقه و چندگانگی در میان حزب حاکم و نیروهای مسلح و امنیتی که بر وحدت میکانیکی تکیه داشت، بیشتر سست و بنیادهای جدید و ناسالم در آن بالا گرفت.
هشتم ـــــ کودتای نظامی وزیر دفاع ج.ا. در حالی ساقط ساخته شد که حزب و قوای مسلح عملا وحدت عمل و نظر مبارزه برای امر مردم در آن به امر روز گذرانی و معامله گری و فرصت طلبی برای مقام و جاه تبدیل شد. افرادی در مقامات حزبی، دولتی و نظامی بالا آمدند که مصلحت های شخصی، خانوادگی، دوستان، هم کیشان و همرزمان را برمصالح حزبی، دولتی ترجیح دادند.
نهم ـــــ جنگ جلال آباد در حالی بر کشور تحمیل شد که هنوز دولت در ساختار نظامی و امنیتی و حزبی خود، اگر هم صدمه دیده بود ـ هنوز از هم نه گسسته بود و در دفع و طرد دشمن قطعات اردو، څارندوی (پلیس) و امنیت دولتی و کادرها و صفوف حزبی نه تنها بخوبی بسیج شدند، بلکه با شجاعت و دلیری و مقابله رویاروی علیه "مجاهدان" و ملیشا ها و اکمالات هوائی و زمینی قطعات اردوی منظم پاکستان پیروزی بدست آوردند که عکس انتظارات غرب، نهایت عظیم بود.
دهم ـــــ حزب و قوای مسلح توانست در فرصت کوتاهی از حاکمیت خود در سراسر افغانستان دفاع نماید. حتی نزدیکترین دوستان افغانستان (اتحادشوروی و کشورهای سوسیالیستی) دوباره به این باور رسیدند که حزب و قوای مسلح می تواند از حاکمیت خود دفاع نماید و بر معضلات داخلی کشور از یک موضع حاکم وارد بحث و دیالوگ با "مجاهدان" و پاکستان و غرب بشمول کشورهای عربی گردد.
یازدهم ـــــ موضوع بالا (دهم) در کنگره دوم حزبی با گذشتن از نقش رهبری حزب و شرکت اپوزیسیون در دولتی با پایه های وسیع که هنوز مفهوم انتزاعی و مجرد بود، در یک پروگرامی یکجانبه مصالحه ملی، حزب و دولت از موقف اولیه خود عقب نشینی کرد. پروگرامی به تصویب رسید که حزب و ارگانهای مسلح و سازمانهای اجتماعی با آن خو نگرفته بودند. (سیاست مصالحه ملی) که بعدا عامل بی موازنه گی و سنجش گری های شخصی، گروهی و دستۀ ئی شد.
دوازدهم ـــــ دولت شوروی پیش از آنکه متلاشی شود، متعهد به همکاری و معاونت های اقتصادی، تخنیکی، نظامی و سیستم مشورتی خود را هنوز حفظ کرده بود و قرارداد بلند و بالای همکاری و امداد بین دو کشور، در رساندن مشاوره، کمکهای اقتصادی، نظامی، تجهیزات فنی را مثل گذشته متعهد بود.
سیزدهم ـــــ متلاشی شدن اتحاد شوروی، بی دست و پاچگی را در رهبری حزبی، دولتی و نظامی افغانستان تشدید کرد و تصمیم گیری بی رویۀ در قبال مصالحه ملی و تسلیمی حاکمیت را به "مجاهدان" هرچه بیشتر موجه ساخت.
چهاردهم ـــــ سقوط و متلاشی شدن نظام اتحاد شوروی از درون و بیرون کشورهای متحد سوسیالیستی (پیمان وارسا مثل آلمان دموکراتیک، پولند، چکوسلواکیا، هنگری، بلغاریا، رومانیا و البانیا) بحران سرا پای کشورهای سوسیالیستی و جمهوری های آزاد شده از شوروی را در نور دید و زعامت افغانستان در یک بی موازنه گی نا عاقبت اندیشانه و عدم اعتماد و باور به نیروهای خودی بالاخره در یک حادثه بد فرجام، به "مجاهدان" تسلیم شد.
پانزدهم ـــــ امریکا که در پی متلاشی شدن اتحاد شوروی و کمپ سوسیالیستی آن، جهان یک قطبی را اعلام کرد و افغانستان را به پاکستان بحیث تحفۀ سپرد. افغانستان عمدا با نیات شوم کشورهای همجوار پاکستان، ایران و روسیه و دیگران وارد جنگهای داخلی بر سر قدرت شد ("مجاهدان" در مبارزه بر سر قدرت چنان ناجور بودند که کشورهای همجوار توانستند افغانستان را در یک بحران نظامی بی ثبات و قابل دسترس خود نگه دارند) طی این بحران جنگی بین "مجاهدان" افغانستان همه هستی و از آنجمله سازمان دولت، نیروهای امنیتی و دفاعی، دارائی های عامه، موسسات تولیدی، سرمایه و ثروت و تجهیزات و غیره را از دست داد.
شانزدهم ـــــ پاکستان اهداف خود را در موجودیت "مجاهدان" تامین کرد و بعدا "طالبان" را از طریق یک پروژۀ نظامی با منابع مالی عربستان سعودی و کشورهای خلیج و هدایت مستقیم امریکا بر افغانستان حاکم ساخت.
هفدهم ـــــ ایالات متحده امریکا مغرور از پیروزی، جهان یک قطبی را اعلان و برای تطبیق و جا بجائی های جدید، دیگر به هیچ مقاوله، پیمان، تعهد جهانی و حق حاکمیت کشورها و دولتها و حتی حقوق بشر خود را پابند نمی دانست. پیمان ناتو مرزهایش گسترده شد و پایگاه های نظامی امریکا از طریق زمین، آب و هوا از هر کجای از دنیا خواسته باشند، می توانند یورش ببرند.
هژدهم ـــــ بلی! هنوز خلافت اسلامی "طالبان" در افغانستان چیزی نمانده بود که در نتیجه ارزیابی امریکا بحیث یک خلافت اسلامی، آنرا برسمیت بشناسد. فراموش نباید کرد که از سازمان "القاعده" از زراد خانه نظامی و استخباراتی امریکا و جهان غرب هنوز هیچ خبری در بیرون نبود که اُسامه بن لادن اعلام داشت که نیروهای نظامی امریکا از کشوری که کعبه مسلمین در آن است باید خارج شوند و علیه مواضع امریکا موقف گرفت.
نزدهم ـــــ تراژیدی یازده سپتمبر ۲۰۰۱م. نقطۀ اوج یورش امریکا که مصادف به حمله به افغانستان بود، خود نشان گر اوج تهاجم نظامی امریکا در راس اردوهای تقریبا جهانی به افغانستان گسیل شد. بدنبال آن عراق تحت بهانۀ دارنده سلاح اتومی نه تنها صدام حسین از پا انداخته شد دولت، نظام امنیتی و اردو منحل شد. امریکا در بین جمهوری های آسیائی شوروی سابق پایگاه های نظامی اجاره کرد و نظامیان ناتو عملا در اروپای شرقی و در جمهوری های سابق شوروی بالتیک و آسیای میانه حضور یافتند. جنبشهای بهار عربی که ید زعامت های دیرینه عربی را نشانه گرفته بود، بجاهای دیگر مثل گرجستان در قفقاز و اوکرائین و جاهای دیگر نیز سرایت کرد و شعار آن آزادی و دموکراسی، اما در عمل اسلامیست ها و دولتهای غربی در راس امریکا باد بگلو میداد و برنده بودند.
مریکا که از حربۀ اسلامی و "جهاد اسلامی" علیه رژیم افغانستان و اتحاد شوروی بخوبی بهره برده بود، عواقب آنرا در سیاست های منفعت جویانه عاجل و گذرا مورد ستایش همواره میدید و برآن تکیه داشت، اما در سیاست های دور طوری که عمل نشان داد عواقب آن، خطرات عظیم جهانی را در پی آورد. مبنای این بحث کوتاه و حوداث اخیر افغانستان، عراق، لبیا، سوریه، یمن، سومالی و جاهای دیگر امید است امریکائیها به چنین نتیجۀ رسیده باشند که جهان امروز نیاز به برگشت استعمار و تسلط گرائی و زورگوئی نظامی ندارد و برعکس آن نیاز به همکاری و مراوده های گسترده اقتصادی، تامین و حفظ سلامت مناسبات سیاسی و اجتماعی و امنیت جهانی دارد. این نیاز است و از درون این نیازها، سلامت جامعه انسانی با حفظ حقوق برابری تامینات مادی و نیازهای در حال گسترش بشریت از همه اولتر نیاز بصلح، ترقی اجتماعی ـ اقتصادی و پیشرفت سرلوحۀ بشریت امروز است که همه دولتها و سازمانها، اشخاص و نخبه گان و طبقات اجتماعی را بیک صف می راند ـ تا دولتها و قدرتمندان نظامی و بیشتر خواه را مهار سازد و بر اعمال ضد بشریت در سراسر گیتی از اتباع آسیائی، افریقائی تا امریکای شمالی و وسطی و جنوبی را بهم گره می زند و پدیده پهناور مهاجرت و فرار از جنگ با یقین کشور های ثروتمند را با دشواریهای غیر قابل پیش بینی مواجه خواهد ساخت.
نگاه عام به گذشته تاریخی سه قرن اخیر:
اینجا نیز برای استدلال موجز «نگاه عام بتاریخ سه قرن گذشته» را مثل متون بالا بر مبنای همان اصل که «زایش نو از میان دشواری ها تشنج، درد و خشونت راه خود را باز میکند» به ارزیابی میگیریم :
قرن هژده و نزده آغاز انقلاب های صنعتی، اجتماعی و سیاسی بود که قدرت سرمایه را در وجود طبقه متوسط بورژوازی بقدرت رساند و قدرت اشرافیت فئودالی و کلیسائی دینی را محدود ساخت و گامی بلندی در راه رهائی از ستم و بربریت انسان به ترقی و آزادی بشریت برداشته شد و . . .:
ـــــ در پایان دهۀ اول قرن بیستم فاجعۀ جنگ اول بین المللی بر سر تقسیم مستعمرات، بازارها و مواد خام بین دولتهای استعماری اروپا در گرفت و راه را به انقلاب های نوین برای آزادی و ترقی بشریت پیش از پایان دهۀ دوم قرن بیستم کشود. پیروزی انقلاب اکتوبر و ظهور دولت نوین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مناسبات بین المللی چلنج تازۀ بدول استعماری سرمایه داری بود.
ـــــ ظهور و بسط دولتهای فاشیستی همزمان در چند کشوری سرمایه داری که از سهم در سیستم استعماری عقب مانده بودند مثل؛ آلمان، ایتالیا و جاپان بخصوص پا گرفت و با تکیه بر ایدئولوژی برتری طلبی نژادی سرمایه داری ناسیونال سوسیال وارد عرصۀ کارزار تقویت زراد خانۀ نظامی شده و به سرکوب نظام قانونی و دموکراتیک که به اثر مبارزات قرون، بخصوص دست آورد های دو قرن اخیر پیروزی بورژوازی در انقلابهای بورژوا دموکرتیک و ملی بود، در یک چشم بهم زدن آنرا سرنگون کرد و نیروهای مدافع این جنبش را از قبیل سازمانها و اتحادیه های کارگری، احزاب سیاسی، مطبوعات و آزادیهای سیاسی را خفه ساخت. فاشیسم بلای بر سر مردم اروپا، جهان و دست آوردهای مدنی، اجتماعی و روحی جهان و بخصوص مردم اروپا و اتحاد شوروی متحمل خسارت مادی و انسانی عظیم شدند، ملیونها کارگر و بزرگر و روشنفکر نیروی فعال تولیدی به میدانهای جنگ و موسسات تولید سلاح اجبارا سوق شدند، مسیحیان و یهودیان تنها بنام مسیحی و یهود به کشتارگاه ها سوق و نابود شدند، فاجعۀ انسانی (۵۲) ملیون کشته و بیشتر از آن آواره و زخمی و سیل اطفال بی سرپرست، کمبود مواد غذائی و دارو، فقر و عدم وارسی های صحی، تعلیم و تربیه فرزندان و غیره جنایات بیشماری بود که پی آمد این جنگها و عواقب پس از آن، دامن گیر جامعۀ جهانی شد. نباید فراموش کرد که با انهدام فاشیسیم و استعمال بمهای اتومی بر هیروشیما و ناگاساکی از طرف امریکا پایان فاجعه را خونین تر و مصیبت بار تر ساخت.
ـــــ پایان جنگ و پیروزی بر فاشیسیم، جهانی نوی را وعده میداد که با انفجارهای مهیب اتومی و پایان فاجعه بار جنگ را نقطه گذاشت.
ـــــ قدرت جدید جهانی برهبری اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی برای دفاع از استقلال، آزادی تامین عدالت اجتماعی و همکاری اقصادی برای پیشرفت و ترقی کشورهای جهان سوم، سیستمی را پایه گذاشت که بیشتر متکی بر همکاری بر مبانی اصول و مناسبات جدید بین المللی و همکاری برای پیشرفت و ترقی خوانده می شد.
ـــــ کشورهای مستعمره از سیستم استعماری جهانی بریدند و تحت نام کشورهای مستقل و در حال انکشاف و مستقل به سازمان ملل پیوستند و استعمار کهن را برای ابد به زراد خانه دهشت و استعمار و استثمار قرون بردند.
ـــــ اصول بنیادی حق تعیین سرنوشت دولتها، مبارزۀ کشور های مستعمره در برابر استعمار برای آزادی و استقلال و مبارزه برای ترقی و پیشرفت حیات بشری و تعهدات بین المللی در قبال حق حاکمیت دولتها و منشور آزادی و حقوق بشر و الغای استعمار رسما از طریق سازمان ملل که جدیدا در مناسبات بین المللی پدید گردیده بود، پایه گذاشته شد.
ـــــ دولتهای اروپائی پس از جنگ بنا بر نا رسائیهای زندگی عامه و کمبود امکانات مالی و تولیدی، نظامهای پیشرفته و مترقی اجتماعی را پی گرفتند که تامینات تعلیم و تربیت مجانی و مداوای مجانی از طریق بیمه های مجانی (تامین صحت)، تامین و تضمین حد اقل زندگی و کار، ترانسپورت و تامین سهولت های اجتماعی با کمترین قیمت، خلاصه جامعه «رفاه اجتماعی» که دست مداخله و کنترول دولت را در بازار از لحاظ کیفیت و قیمت فرا آورده های حیاتی آزاد می گذاشت، در کشورهای اروپائی شکل گرفت.
ـــــ شیرازۀ دولتهای اروپائی ـ بر سازندگی، ترقی و پیشرفت و عدالت اجتماعی استوار شد و طی چند دهه اروپای جنگ زده، فقیر و غرق در معیوبت و بیکاری، نشسته در ماتم عزیزان و آوارگان را به مدارج عالی تمدن بشری، رفاه و شگوفائی اجتماعی و فرهنگی رهنمون ساخت.
ـــــ ناگفته نباید گذاشت که طی همین دوران متلاطم از میان تمام این معصیت ها و مصیبت ها، طلیعۀ بزرگترین دستآوردهای علمی ـ تخنیکی محصول دست و خرد بشر بخدمت بشریت قرار گرفت و جامعه بشری، جنگ را در سطحی بالای از مناسبات بین المللی دولتهای بزرگ مهار کرد، اما مبارزه و رقابت مدهش و ویرانگر بین دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیستی، جهان را همواره بر سر پرتگاهی گذر از جنگ سرد به گرم نگاه داشت. (تغییر رژیمها با کودتاهای نظامی در آسیا، افریقا، امریکای میانه و جنوبی که با دست بالای دو قدرت جهانی بزرگ امریکا و شوروی از عقب یا مستقیماً اداره می شد، خود عامل بی ثباتی، کشتار بهترین فرزندان کشور، استبداد و نظامیگری و حاکمیت های فردی، خانوادگی و تاراج دارائی های عامه و نظامی گری و تشنج در آن به اوج خود رسید و گرانبها ترین زمان، منابع و استعداد بشر در آن به مصرف رسید.
ـــــ پیآمد همین تلاطم جنگ سرد بود که دو دهه بعد از پایان جنگ دوم جهانی که افغانستان برای انکشاف و ترقی کشور سخت در تلاش و کوشش بود تا با استفاده از منابع و امکانات داخل کشور بیاری کشورهای پیشرفته مثل امریکا، خواست افغانستان را از لحاظ ارتباطات و مراودات و داد و ستد بهم وصل و در راه پیشرفت و ترقی سوق دهد، تامین این امر همان طور که به ثبات نیاز دارد، همچنان نیازمند استحکام پایدار امنیتی را می خواهد که هدفهای بالا، در غیابت یک اردوی مدرن و مجهز با تجهیزات مدرن و تعلیم یافته و امنیت سراسری غیر ممکن بود.
ـــــ افغانستان در پی چنین تلاشی از کشورهای اسلامی و غرب مایوس شد و به شوروی روی آورد. اتحاد شوروی سخاوتمندانه این در را بر روی افغانستان باز کرد و همکاریهای تخنیکی و عمرانی ساختن شاهراه ها و میدانهای هوائی، بندهای آب گردان و اعمار موسسات تعلیمات تخنیکی، اعمار شهرکها و موسسات تولیدی و تفحصاتی نفت و گاز و غیره را طی پلانهای اول، دوم و سوم با موفقیت تمویل و از لحاظ تخنیکی و فنی عدۀ زیادی از پروژه های زیر بنائی را آماده بهره برداری ساخت. طی همین دوران و در قید آن تعلیم و تربیه اردو و تجهیز آن با سلاح مدرن تکمیل شد. افغانستان از لحاط امکانات و منابع زراعتی، معدنی، ترانسپورتی و مراودات و سطح امنیت، آمادۀ تحول اجتماعی و سیاسی شد و آزادی زنان و دختران و شرکت شان در امور اجتماعی و اقتصادی و تحصیل دختران با پسران در موسسات تعلیمات عالی یکجائی، تامین شد.
ـــــ دهۀ قانون اساسی و پاگیری نظامی قانونی و مشروط که بعضی آنرا دهۀ دموکراسی نیز خوانده اند، بر مبنای خواست زمان و تحولات داخلی کشور و مطالبات جوانان و روشنفکران پا گرفت. احزاب سیاسی، روزنامه ها و مطبوعات و اجتماعات آزاد شد. تفکیک قوای ثلاثه (حکومت، شورا و قوه قضائیه مستقل) طبق قانون به منصه اجرا درآمد.
ـــــ دهه قانون اساسی با در نظرداشت تمام تحولات پیشرفته و رعایت و حمایت از آزادیهای مردم، آزادی زنان و جوانان، طلیعۀ بود که پیش از آنکه از یک نظم خبر دهد، بی نظمی و بحران را با خود حمل میکرد و چندین حکومت طی این دهه سرنگون یا به استعفی سوق داده شد.
ـــــ دهه همان طور که بیانگر تحول قانونی و اجتماعی عظیم در افغانستان بود، اما مشکلات خود را داشت. تضادهای اجتماعی، سیاسی در سطوح بالای حاکمیت دولتی، خانواده سلطنتی، اراکین، فئودالان و روحانیون، همان طور در دسته بندی های سیاسی از چپ افراطی تا چپ معتدل و میانه و هم از راست افراطی اسلامی تا معتدل راست میانه تشدید شد. نقطۀ مرکزی ضعف این جنبش وسیع اجتماعی و سیاسی در تضادهای بود که بطور همگانی قلۀ اهرم دولت را مورد تهاجم قرار داده با هم نه در همآهنگی، بلکه برعکس در نا همگونی و تضاد و پرخاشگری علیه همدیگر بودند و از امکانا ت مادی و رهنمائی ها ایدئولوژیک و مداخله گرانه کشورهای همجوار و قدرتهای بین المللی سود میبردند و بنوع وابسته بودند. این وابستگی ها پس از کودتای جمهوری داؤد خان تشدید شد و بعدا پس از انقلاب ثور آنچه را مردم افغانستان سالها و قرن ها در سرلوحۀ افتخارات خود علیه آن رزمیده بودند (قدرت خارجی)، بدان اسیر شدند و تا امروز این اسارت تشدید شده و مردم افغانستان و جوانان افغان در امروز نه بدیدۀ حقارت به این مداخله مینگرند، بلکه برعکس بحیث یک امیدواری و انتظار مدرن و پیشرفته به آن دیده می شود.
پایان بخش اول
ادامه دارد . . .
مسوولیت مقالات، مطالب و نبشته های نشر شده در «دیدگاه ها» به دوش نویسنده گان آنها بوده
و الزاماً بیانگر نظرات و دیدگاه ادارۀ سایت «اصالت» نمیباشد.