سه شنبه، ۱۶ جون ۲۰۰۹
پوئل لافارگ
کارگر: اگر اربابان نباشند چه کسی به من کار میدهد؟
سوسياليست: اين سؤالی ست که به مراتب از من پرسيده می شود؛ بگذاريد که آن را بشکافيم. برای اين که کاری انجام شود، سه چيز لازم میباشد: يک کارگاه، ماشين آلات، و مواد خام.
کارگر: درست.
سوسياليست: چه کسانی کارگاه را میسازند؟
کارگر: بنّايان.
سوسياليست: چه کسانی ماشين آلات را میسازند؟
کارگر: مهندسان.
سوسياليست: چه کسانی پنبه ای را که شما می ريسيد، کاشتند؟ چه کسانی پشمی را که همسرتان می ريسند، چيدند؟ و چه کسانی فلزات معدنی را که پسرتان بر سندان کوبيدند، حفاری کردند؟
کارگر: کشاورزان، چوپان ها، معدنچيان – کارگرانی همانند خودم.
سوسياليست: پس شما، همسرتان، و پسرتان فقط زمانی می توانيد کار کنيد که تعدادی ديگر از کارگران نقداً به شما ساختمان ها، ماشين آلات، و مواد خام عرضه کرده اند.
کارگر: بلی، همينطور بوده؛ من نمیتوانم بدون پنبه و دستگاه بافندگی چيت ببافم.
سوسياليست: خوب پس اين سرمايه دار يا ارباب نيست که به شما کار می دهد، بلکه بنّا، مهندس، شخم زن است. آيا شما می دانيد که ارباب شما چگونه تمامی اشياء که شما برای کارتان نياز داريد را فراهم کرده است؟
کارگر: ارباب آنها را خريده است.
سوسياليست: چه کسی اين پول را به او داد؟
کارگر: من چه میدانم. از پدرش يک مقدار پول به او ارث رسيده. حالا يک ميليونر شده.
سوسياليست: آيا او اين ميليونها را به خاطر کار با ماشين آلاتش و ريسندگی پنبه بدست آورده است؟
کارگر: امکانش خيلی کم است. از طريق به کار کشيدن ما میباشد که ميليونهايش را بدست آورده است.
سوسياليست: پس او از طريق ولگردی پولدار شده است؛ آن تنها راه ثروتمند شدن میباشد. آنان که کار می کنند صرفاً به آن اندازه درآمد دارند که بتوانند با آن زنده بمانند. ولی، به من بگو، که اگر شما و کارگران همکارتان کار نمی کرديد، آيا ماشين آلات اربابتان زنگ نمی زد، حشرات پنبهاش را نمی خورد؟
کارگر: اگر ما کار نکنيم همه چيز درون کارگاه داغان و خراب خواهد شد.
سوسياليست: نتيجتاً، با کار کردنتان شما از ماشين آلات و مواد خام لازم برای کار خود نگهداری می کنيد.
کارگر: اين درست است؛ من هيچگاه فکر اين را نکرده بودم.
سوسياليست: آيا اربابتان مراقب آنچه در کارگاهش میگذرد، هست؟
کارگر: نه چندان؛ او روزانه يک گشتی می زند تا ما را در هنگام کار ببيند. ولی از ترس اينکه شايد دست هايش کثيف شود آنها را از جيب هايش بيرون نمی آورد. در کارگاه ريسندگی، که همسر و دخترم کار می کنند، اربابان هيچگاه ديده نمی شوند، با وجود اينکه چهار نفر می باشند. در کارخانه ی ذوب فلزی که پسرم در آن کار میکند، اربابان نه فقط که هيچگاه ديده نمی شوند، بلکه شناخته نيز نيستند، حتی سايه شان در «شرکت با مسئوليت محدود»، که صاحب کارخانه بوده، ديده نمی شود. فرضاً شما و من پانصد فرانک پس انداز داشته باشيم، ما می توانيم يک سهم در کارگاه بخريم، و يکی از اربابان بشويم، بدون اينکه هيچگاه پايمان را در آنجا بگذاريم.
سوسياليست: پس چه کسی امور را در اين محل که به اين اربابان سهامدار متعلق بوده اداره و نظارت میکند؟ و يا در خود کارگاه شما که يک ارباب دارد، از آنجايی که اربابان هيچگاه حاضر نمی باشند، يا به ندرت حاضرند که آن را به حساب نمی توان آورد؟
کارگر: مديران و سرکارگران.
سوسياليست: ولی اگر اين کارگرانند که کارگاه را ساخته، ماشين آلات را ساخته، و مواد خام را توليد کردهاند؛ اگر اين کارگرانند که تداوم کار ماشين آلات را ممکن سازند، و مديران و سرکارگران که کار را هدايت می کنند، پس ارباب چه کاری را انجام میدهد؟
کارگر: هيچ چيز، به جزء استخاره کردن!
سوسياليست: اگر راه آهنی از اينجا تا کره ماه موجود بود، ما می توانستيم که اربابان را بدون بليط برگشت به آنجا بفرستيم، و کار بافندگی ی شما، ريسندگی ی همسرتان، قالبسازی پسرتان، مانند سابق ادامه می يافت. آيا شما می دانيد که سودی که اربابتان در سال اخير به جيب زده چقدر بود؟
کارگر: ما محاسبه میکنيم که او میبايست که صد هزار فرانک بدست آورده باشد.
سوسياليست: روی هم رفته او چه تعداد کارگرِ زن، مرد و بچه به کار گرفته است؟
کارگر: صد نفر.
سوسياليست: آنان چه مقدار حقوق میگيرند؟
کارگر: به طور متوسط صد فرانک، وقتی که حقوقهای مديران و سرکارگران را هم حساب کنيم.
سوسياليست: پس صد کارگری که در کارگاه کار میکنند روی هم صد هزار فرانک مزد می گيرند، البته به طوری بخور و نمير، در حالی که اربابتان صد هزار فرانک را بدون انجام کاری به جيب می زند. اين دويست هزار فرانک ازکجا آمده؟
کارگر: از آسمان که نيامد، من هيچوقت باران «فرانك» نديدم.
سوسياليست: اين کارگران اين کارگاه میباشند که صد هزار فرانک حقوق خود را ايجاد کرده اند و به علاوه، صد هزار فرانک سود ارباب را، که بخشی از آن را برای خريد ماشين آلات استفاده کرده است.
کارگر: اين را کسی نمیتواند انکار کند.
سوسياليست: پس اين کارگران میباشند که پول را توليد کرده که ارباب صرف خريداری ی ماشين آلات جديد می کند. اين مديران و سرکارگران، بردگان مزدی مانند خود شما بوده، که توليد را هدايت می کنند. پس نقش ارباب در کجا قرار دارد؟ او به چه دردی می خورد؟
کارگر: به درد استثمار کارگران می خورد.
سوسياليست: بگوييد، که به درد غارت کارگر می خورد. اين خيلی روشنتر و دقيق تر است.
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat