یکشنبه، ۱ فبروری ۲۰۰۹
ظاهردقیق
(دهه ۱۹۸۰)
هزارهها یکی از چند گروهی قومی ساکن در افغانستان هستند. اگرچه از گذشته های دور اکثریت آنان در افغانستان مرکزی موسوم به "هزاره جات" به سر برده اند، اما امروزه ممکن است این مردم در تمام مناطق این کشور یافت شوند نقشه افغانستان محدوده ای کاملآ مشخصی را بنام هزاره جات نشان نمیدهد، بطوریکه مرکز دقیقی بین این حوزه و مناطق اطراف آنرا ترسیم کرد، اما عمومآ چنین تلقی شده که هزاره جات سه ولایت مرکزی افغانستان: با میان، اروزگان و غور، و همچنین بخشهای از ولایت هرات، فراه، قندهار، غزنی، پروان، بغلان، بلخ و بادغیس را دربر می گیرد. برای آنکه تصوری روشنی از هزاره جات داشته باشیم توجه خوانندگان گرامی را به تفکیک و تعریفی که مرحوم عبدالرئوف ترکمنی از هزاره جات ارائه داشنه است، جلب می نمایم :
"هزاره جات شامل آنعده مردمیست که شروع از ولسوالی میدان و حتی هزاره بغل کابل تا سرحدات ولایات غور و هرات و میمنه از دامنه های غربی کوهساران پغمان تا آخرین نشیب های کوه بابا و جنوب کوهساران هندوکش زندگی دارند و ولایات غزنی، ارزگان، پروان، میدان، بامیان، و غورات را پوره یا نیمه تشکیل میدهند. " کسانیکه آگهی واطلاع کافی و وافی ندارند چنین می پندارند که نفوس و مردم هزاره شامل همین هزاره جات می شود که یک نام آنرا میتوان هزاره های مرکزی و ازنفطه نظر جغرافیایی قلب افغانستان برگرفت. اما کلمۀ «هزاره» شامل نفوس یک نژاد و قوم بزرگیست که علاوه از داشتن خصایص عمومی افغانی، خصوصیات و ممیزات چهره و بشرۀ خاص خود ها را هم دارند که با دید اول شناخته می شوند و با دید دراز تر اطلاعات و خصوصیاتی در کف می آید که جداگانه از دیگر اقوام و نژادهای افغانستان ولی مشابهات رنگ و پوست بلکه اشتراک قطعی نژادی با چند اقوام عمدۀ دیگر افغانستان نیز دارند که عبارت می شوند از قوم: ازبک؛ ترکمن، بیات، تیموری، جمشیدی و غیره. بگفتن می ارزد که ازلحاظ نژاد عمومی جهان، این اقوامی را که نام بردم به نژاد تورانی و نام مشتقش را مغل، تاتار و ترک و غیره نیز گفته اند و می گویند که شامل تمام نژاد زرد و بزرگترین نژاد دنیا به شمار میرود تا مردم هزاره را برغلط تنها مغل نگویند و از بقایای مهاجمین ندانند.
اکثریت هزارهها مسلمان شیعه هستند. زبان آنان فارسی است با گویش "هزارگی" به کارمیرود. موقعیت هزارجات در مرکز افغانستان از سویی به این سر زمین اهمیت ژئولوژیکی می بخشد واز جانب دیگر، میراث قومی و فرهنگی مشترک برای ساکنان آن بوجود می آورد. همانطوریکه کشور افغانستان در چهار راه آسیا قرار گرفته و "قلب آسیا" عنوان یافته است، بی مناسب نیست که در مقائیسه، هزارجات را " قلب افغانستان" بنامیم. از نظر جمعیت، هزارهها احتمالآ دومین گروه بزرگ قومی افغانستان هستند اما به دلیل سیاستهای تفریقه حکومات مستبد، این مردمان از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی توسعه نیافته ترین قومیت کشور باقی مانده اند. تاریخ به انقیاد کشیدن هزارهها و تحمیل رنجها، شکنجه های عظیم بر آنان از رویدادهای غمناک سالهای ۱۸۸۰-۱۸۹۰م بدست عبدالرحمن خان آغاز می گردد. هزارهها از سالیان متمادی بدینسو در کار سازندگی درعرصه های مختلف اقتصادی و اجتماعی در کشور نقشی مهمی ایفا کرده اند. درحالیکه آنها خود ازهمه چیز محروم بوده اند ولی کارهای پرمشقت را درامور خدمات اجتماعی و شهری، در ساختمانها و سرکها، در تاسیسات اقتصاد مدنی و فرهنگی و درتولید نعمات مادی بانجام رسانده اند و چه بسا که درین راه سلامتی و زندگی خویش را از دست داده اند.
محترم اکادمیسن غلام دستگیر پنجشیری در مورد برخورد حکومات مستبد با هزارهها و سرزمین آن چنین نوشته است:
يکی ازدست اوردهای عمدهء دههء دموکراسی (۱۳۴۳) وضع و تصويب قانون اساسی و قانون تقسيمات ملکی و تشکيلات اد اری جديد افغانستان بود. به اساس اين قانون، به تقسيمات ملکی وتشکيلات اداری دوران استبداد استعماری کشور، تجديد نظر خام و نیم بند صورت گرفت. و افغانستان به ولايت و دو لوی ولسوالی (حکمرانی) تقسيم شد.
با تقسیمات ملکی و تشکيلات واحدهای اد اری مناطق هزاره نشین برخورد بیروکراتیک وغیرعادلانه صورت گرفته است. اين تقسيمات، بدون توجه به تعداد نفوس، گذرگاه های دشوار گذار دريا ها راه ها وو يژه گيهای اجتماعی، اقتصادی، اقليمی، نيازهای مبرم توده ها، درشهر کابل روی نقشهء جغرافیای طبيعی خط کشی شده است. آن تقسيمات ملکی و اد اری بدون ترس از اشتباه برضد رشد خود آگاهی ملی و اجتماعی خلق هزاره و برای دوام سياست برده سازی سياسی قوم آزاد ی د وست وستمديده ء هزاره وتسريع فرایند (پروسهء) هويت باخته گی قومی هزاره گان کاملا آگاهانه مطرح شده بود. حکومت همان وقت هيأت ها یی را برای ارزيابی احوال زار مردمان عقب نگهداشته شدهء هزاره به مناطق مرکزی افغانستان فرستادند. دستگاههای تبليغاتی يکسر وچندين زبان دولت، اخبار تبليغاتی پر طمطراق هياتهای بلند پايه را نشر ميکرد و به مردم رنحدیده و سخت تر از سنگ هزارهء وطن "وعده های سر خرمن" داده ميشد. ولی پس از استعفای دکتر یوسف صدراعظم و برکنار ی محمد هاشم مینوندوال با هزاران دریغ که هیچ گام مثبتی بسود دگر گونیهای اساسی زنده گی اين مردم زحمتکش برداشته نشد.
بعد از شاه امان الله ح.د.خ.ا. برهبری کارمل فقید اولین نظام و یا حکومت بودند که در رابطه با هزارهها منحیث یک ملیت برخورد عادلانه نموده اند. و دوران کارمل فقید بمثابه ای دوران شگوفائی هزارههای افغانستان مسمی گردیده است. خوشبختانه این واقعیت تاریخی را تمام روشنفکران مردم هزاره به هرعقیده و یا ایدئولوژی و وابستگی سیاسی که دارند پذیرفته اند و من منحیث فرد که وابسته به خانواده ای ح. د. خ. ا می باشم از آن با افتخار یاد نموده و این برخورد عادلانه را نسبت به ملیت با افتخارم هزاره نیز ستایش نموده و پاس بی کران خویشرا ازین رادمرد تاریخ ابرازمیدارم .
پرچمیها و حکومت دموکراتیک آنان بعد از سرنگونی حفیظ الله امین و باند او بتاریخ ۶ جدی ۱۳۵۸ راه و روش دیگری را در پیش گرفتند، در دوران آنها سیاستها کاملا تغییرکرد و ببرک کارمل رهبر زحمتکشان این راد مرد تاریخ کاملآ اید یال دیگری را جا گزین اید ئولوژی دگماتیکی قبلی نمود. کارمل مربوط ملیت پشتون بود ولی اساسات مفکوروی و اید ئولوژیکی اورا انترناسیونالیزم تشکیل می داد. طرفداران کارمل از ملیتهای مختلف تشکیل گردیده بودند، و درآن مرحله از تاریخ انترناسیونالستها بودند، ملیت، مذهب، تعلقات ملی و منطقوی برای آنان اهمیتی نداشتند وعدهء از هواخواهان او تا به اکنون به این عقیده و باور باقی مانده اند.
هزارههای افغانستان از دوران حکومت (پرچمیها) که یک دوران شگوفائی برای هزارهها بود بخوبی یاد آوری نموده و برخورد حزب دموکراتیک خلق افغانستان را در سالهای هشتاد با هزارهها نسبتآ عادلانه می شمارند.
دکترسیدعسکری موسوی دراثرارزشمندخویش"هزارههای افغانستان"موقف هزارههاراطی حکومت ( پرچمیها) چنین توصیف نموده است:
باهزارهها درکابل ودیگرشهرهای افغانستان به عنوان شهروند درجه دوم برخورد میشد. به قدرت رسيدن جناح پرچم حزب دموكراتيك خلق افغانستان در ۱۹۸۰این وضغیت را تا حدی تغیر داد. به عنوان مثال، برای اولین بارطی ۲۵۰ سال اخیرافرادی ازهزارهها توانستند به کرسی های نخست وزیری، معا ونت نخست وزیری ودگرپست های حکومتی تکیه زنند. به طورکلی، رژیم ح. د. خ. . به دلیل مخالفت مبنائی حزب با دسته بندی های مبتنی بر"قبیله"، "زبان" و "مذهب" برخورد بسیار عادلانه تری با هزارهها داشت،
اتباع جمهوری افغانستان اعم اززن ومرد بدون درنظرداشت تعلقات ملیت، نژاد، لسان، قبیله، دین، مذهب، عقیدهءسیاسی، تحصیل، شغل، نسب، دارائی، موقف اجتماعی، محل سکونت واقامت دربرابرقانون دارای حقوق ومکلفیتهای مساوی می باشند. تعین هرنوع امتیازغیرقانونی و یا تبعیض نسبت به حقوق و مکلفیتهای اتباع ممنوع است.
مهمترین نمونهء بهبود در وضعیت هزارهها، شناسائی رسمی آنان به عنوان یک قوم با همان حقوق ديگر اقوام افغانستان بود. در نتیجه ای این شناسائی بودکه درسال ۱۹۸۷م/۱۳۶۶ش، آنان توانستنداولین جرگه ای سراسری ملیت هزاره را تشکل دهند. جرگه(شورا)مجلسی مرکب از نمایندگان قبائیل است، که بیش ازاین وبطورخاص به موضوعات قبیلوی پشتونها می پرداخت وقبل از ۱۹۸۷تنها پشتونها اجازه داشتند جرگه تشکل دهند. جرگه هزاره اولین قدمی بود که ح. د. خ. ابرای مشارکت دادن هزارهها در حیات سیاسی –اجتماعی افغانستان برداشت. البته، محرک اصلی برای این اقدام منافع حزبی بودتا هر چیزی دگر، چرا که رژیم میخواست که حمایت هزارهها رانسبت به حکومت خود جلب نماید. با این وجود تشکل جرگه وشناسائی رسمی هزارههاشرائیط مناسبی برای فعالیت آینده ای آنان فراهم آورد.
مهم ترين نمونه بهبود دروضعيت هزارهها، شناسايي رسمي آنان به عنوان يك قوم با همان حقوق ديگراقوام افغانستاني بود. همچنين حضور هزارهها درنهادهاي مختلف ديگرازدانشگاه گرفته تا ارتش، كاملاً قابل توجه است. اگر برخورداري جامعه شيعه ازاين فرصتها چند سال ديگر ادامه ميداشت، زمينهاي مساعد براي رشد و تحول اجتماعي آنان به وجود ميآمد. دراثرهمین فضای نسبتآ مساعد(دهه ء ۱۹۸۰ بیش از ۲۰ جلد کتاب ورساله و بیش از ۱۰۰ مقاله درمورد مسائیل مختلف جامعه ای هزاره منتشرشد. این را با وضعیت قبل از ۱۹۷۸ مقائیسه کرد که به ندرت ممکن بودیک کتاب یا رساله در رابطه با این موضوع درافغانستان یافت شود.
هزارههائیکه پس از ۱۹۷۸ درکابل ویا دگرشهرها مانده وآنها که با رژیم ح. د. خ. ا همکاری کردند، یا به هزارههای طبقه ای متوسط شهری سابق تعلق داشتندویا به طبقه ای بسیار فقیر وبی زمین که در اثر سرکوب رژیمهای سابق به شهرهامهاجر شده بودند. اما اکثریت هزارههائیکه طی دهه ای ۱۹۸۰ در کابل اقامت گزیدند دلائیل خارج از نیازمندیهای اقتصادی داشتند؛ اغلب آنان به دلیل فقدان امنیت دراثرجنگ های داخلی هزارجات (پس از ۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش)، مجبورشدندبه شهرها روی آورند. گفته شده که طی این دهه هزارههانیمی ازجمعیت کابل را تشکل می دادند، که بزرگترین تمرکز آنها در افغانستان به شمارمی آید.
ببرک کارمل هنگام احوال پرسی
دکتر سیدعسکری موسوی در مورد علت تمرکز هزاره ها در کابل می نویسد:
مهمترین عنصردرجذب شدن هزارههابه کابل رفتارمساویانهء حکومت با آنها بود. کابل نه تنها به عنوان یک پناهگاه درنجات ازفقرونا امنی محسوب می گردید، بلکه محیط عادلانه تر وکمترتبعیض آمیز به نظرمی رسید.
سلطانعلی کشتمند نخست وزیر وقت، خود هزاره بود، طی یک سخنرانی به هنگام بازگشائی مرکز انسجام امورملیت هزاره درتابستان ۱۹۸۹ م/۱۳۶۸ دراشاره به این رفتارمساویانه با هزارهها چنین گفت: این یک وظیفه و وجیبه انسانی اخلاقی و ملی شمرده میشود. زیرا هزارهها مربوط به ملیتی اند که بیش ازهمه ای ملیت های دیگر در طی قرون متوالی رنج و ستم کشیده اند. در تحت شرائیط دشوار طبیعی و اجتماعی کار کرده و زیسته اند ولی ازکلیه ای حقوق ملی وانسانی ونعمات مادی محروم بوده اند. . . . . .
سلطانعلی کشتمند صدراعظم اسبق ج. د. ادراثرخویش یادداشتهای تحلیل سیاسی ورویدادهای تاریخی درمورد سیاست حکومت دموکراتیک خلق افغانستان درموردحل مسئله ملی تحلیل همه جانبه وعادلانه ای را انجام داده است که نکات اساسی ان ذیلآ نقل قول می گردد:
دردههء هشتاد، مبارزه بخاطر تامین برابری حقوقی وعملی میان تمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی، بمثابه ء یک وظیفهء خدشه نا پذیرحزب ودولت تلقی میگردید. زیرا برخورد اصولی به مسئلهء ملی درکشورکثیرالملت افغانستان وایجاد مناسبات عادلانه وبرابرمیان ملیتها واقوام کشوربعنوان یکی ازاصول بنیادی، دست کم ازلحاظ تیوریک، سرخط برنامهءعمل حزب را میساخت.
در سالهای هشتاد، برخورد به مسائیل ملی به نحو قابل مقایسه با گذشته ها در جهت مثبت تفاوت داشت و از بنیاد هائی خصلت مردمی و عادلانه بود.
طبق اظها رمحترم سلطان علی کشتمند حکومت معتقد به این اصل بود که تمام ملیتها واقوام افغانستان بایستی در تمام عرصه ها واز جمله درامری دست یافتن به رهبری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی واستفاده از دست آوردهای دانش و تخنیک معاصر دارای حقوق مساوی باشند. مناطقی که شدیدآ بکمک نیاز دارد باید بدون هیچگونه تنگ نظری و تبعیض کمک شوند و افراد متعلق به تمام ملیتها واقوام کشوربا حقوق برابربه کار وفعالیت آزادانه بپردازند. کشتمند صاحب به این اصل معتقد بود ومیباشد که راه حل واقعی مسئله ملی درافغانستان عبارت خواهد بود ازایجاد یک دولت متحده یا فدرال با قبول خود مختاریهای گسترده ای ملی برای ایالات که بر پایه ای مشخصات ملی و قومی تشکل گردد. درایالات که شمار آنها زیاد نخواهد بود، حکومتهای محلی خود گردان بر پایه انتخابات دموکراتیک بوجود آید واز ترکیب مجموعه ای آنها دولت مرکزی فدرال تشکل شود. درساختاردولت مرکزی نیز واقعیت های عینی از لحاظ ترکیب ملی جمعیت کشوربازتاب یابد. بدینقرار، درواقع راه برای اتحاد واقعی، آگاهانه وداوطلبانه تمام شهر وندان کشورمتشکل ازتمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی در یک دولت واحد افغانستان افغانستان هموار خواهد شد. درغیرآن، به تنهای از یک پارچگی ووحدت ملی، برادری وبرابری مردم حرف زدن کافی نخواهد بود.
این دیدگاه واقع گرایانه ومعقول حکومت راجع به شرائیط هزاره هانه فقط بسیاری آنها رابه کابل کشاند، بلکه بطورجدی موضع گروههای شیعه وهزاره مستقر درایران راتحت تاثر قرار داده بود.
مهم ترین امتیازیکه دولت به هزارهها داد، پذیرفتن خود مختاری آنان بود. تحولی که سابقآ آنها نمی توانستند حتی خیالی آنرا هم در سر بپروراند. به گفته ای سلطان علی کشتمند:
این، نقطه ای عطفی در تاریخ هزارهها طی یک صد سال گذشته محسوب می شد.
معهذا، ازسوی شورای وزیران برای نخستین بارمسئله خود گردانی ملی، بدرجه ای نخست برای ملیت هائیکه که بیش ازهمه به نیازمبرم آنها مبدل شده بود، پشنهادات آتی آرائه گردید:
وزارت امورملیتها که جدیدآ درسالهای هشتاد درچوکات شورای وزیران تآ سس گردیده بود، نقش سازنده ومهمی را در امر تححقق سیاستهای حکومت در مبارزه بخاطر برابری حقوقی وملی ملیت های مختلف افغانستان ایفآ نمود. درچهارچوب وزارت امور اقوام وقبائیل و سرحدات، نهادهای بنام" جرگه قبایل"و"جرگه کوچی ها" ودروزارت امورملیتها، نهاد های چون "شورای مرکزی ملیت هزاره"، مرکز انسجام ملیت هزاره" و کمسیونهای مصالحه ای ملی"برای ملیتهای مختلف ایجاد گردیده بودند. افزون برآن، جبهه ای ملی پدر وطن، گروههای مدافعین و سازمانهای دگری اجتماعی به مراکز تجممع اشخاص و گروههای جانبدار استقرار صلح وامنیت درکشورمبدل شده بودند. این نهادها وسازمانها، غیر حکومتی ومستقل بودند، ولی با وزارتخانه های متذکره دربا لا وبرخی از مقامات دگر، رابطه کاری داشتند. پیرامون نهاد ها سازمانهای متذکره، شماری ازشخصیتها اجتماعی و قومی گرد آمده بودند.
وزارت اقوام وقبا ئیل تعدادزیادی ازجوانان ملیتهای مختلف وازجمله جوانان هزاره راجهت تحصیلات به ممالک کشورهای سوسیالستی واتحاد جماهیرشوروی درفراگیری دانش فرستاده است. برای اولین باراین جوانان بدون تبعیض نظربه استعداد وسویه های صنفی شان عادلانه برخورد گردید واز برکت ح. د. خ. ااز مزایا ی جوانی وزندگی خویش استفاده ای معقول نمودند.
مسئله اساسی برای هزاره هاخود مختاری ملی است. محترم نجیب الله رئس جمهورافغانستان این مسئله را دربیانیه ای خویش درنخستین سالگرد موافقتنامه ای ژنیوچنین فورمولبندی کرده است:
بخاطر تآمین صلح وثبات ومطابق به منافع علیا ی افغانستان زمینه ای ایجاد واحد های اداری محلی دارای اختیارات وسیع تا سرحد مختاری منطقوی مساعد خواهد شد.
آقای سلطانعلی کشتمند از فعالیت وزارت امور ملیتها چنین تمجید و تعریف نموده است:
وزارت ملیتها سیاست ها وفعالیت گسترده ای را درجهت تامین برابری حقوق ملیتهای مختلف مسکون در کشورکثرالملت افغانستان وا یجاد اتحاد وهمکاری آنان در یک دولت واحد، ایفا می کرد. جرگه ای کوچیها دررابطه با اسکان این قشرآواره تلاش می ورزید که تودههای ازاهالی نادار وفقیر در صفوف آن رنج می بردند وموضوع چراهگاهها برای دامداران آنان معضله ومسئله ای خیلیها حاد اجتماعی را در کشورتشکل می کرد. شورای مرکزی ملیت هزاره درراه رفع ستم وتبعیض قرون برآن مردم مظلوم که بخاطر دست یابی به آزادی وحقوق ملی خویش جان میدادند، خدمت می نمودند.
این شورا در بحبوحه مبارزه بخاطر تححقق مشی مصالحه ای ملی در کشور، جرگه سرتاسری ملیت هزاره را بر گزارنمود. حین گشایش آن اجلاس گسترده ای هزارهها در سپتمبر ۱۹۸۷، در معرفی نمایندگان شرکت کننده چنین اعلام گردیده بود:
"در این جرگه سراسری، هزارجات بنام منطقه ای صلح اعلام می گردد، بیش از ۹۰۰ تن نماینده شرکت کرده اند وبیش از ۵۰ در صد آنان را نمایندگان مخالفان تشکل می دهند. در ترکیب نمایندگان، تمام اقشار اجتماعی مردم هزاره، مانند بزرگان وموسفیدان، شخصیتهای محلی ريال شخصیتها ی محلی، علما وروحانیون، روشنفکران، پیشه وران، متشبثین ملی، برخی از سران گروههای مسلح و قوماندانهای منطقوی بیش از هفت هزار قریه و هفده ولایت هزاره نشین با فیصدیهای متناسب اشتراک ورزیده اند".
تغييرات ذكرشده براي هزاره هايي كه درشهرها سكونت داشتند بسيارخوشايند بود، اما هزاره هاي نواحي روستايي وغير شهري موضع ديگـري داشتند. آنان اين اصلاحات رارد كردند وسعي داشتند با استفاده ازفروپاشي نظام سابق و بي ثباتي رژيم گـذشته به جايگـاه بهتري درجامعه افغانستان دست يابند. تغیراتیکه طی دهه ای ۱۹۸۰ درجامعه ای هزاره ای خارج ازکابل ودیگر شهرها اتفاق افتاد، بنیادی ودارای پیامد های مهمی بود. برای افراد آشنا به هزارجات قبل وبعداز ۱۹۸۷، این تغییرات بمثابه ای یک انقلابی اجتماعی واقعی محسوب میشود که نگرش، ارزشهاوپیمانهای اجتماعی حاکم رابا هنجارهای جدید عوض کرد.
با وجود اين، اين امورپيش درآمد مهمي براي پيدايش تحولات گستردهتربه شمارميآيند. تغييرات پيش آمده دركابل ازبالا به پايين بود، اما درهزارهجات اين تحولات درسطوح پايين اتفاق افتاد و بعد به سمت بالا حركت كرد و اين اساس پايدارتري براي پيشرفتها و تحولات بنيادي ماندگار فراهم آورد.
تغییرات و تحولاتیکه طی دههء هشتاد در جامعهء هزاره اتفاق افتاد، دارای اهمیت خاص است. اثرات این تحولات بر سنتها، فرهنگ و ساختار اجتماعی هزارهها گسترده تر بوده است. اصطلاحات جدید چون حزب، رهبری سیاسی، سازمان گروه، طبقه، ملیت، مرکزیت، جنگ مسلحانه و نظائیر آن در گفتگوهای روزانه ای مردم هزاره راه یافت و بتدریج جاگزین ساختارهای قبیلوی و سنتی گردید. عضویت درین سازمانهای جدید سیاسی مبتنی بر تعلقات خانوادگی، طائیفه ای و قبیلوی نبود، تعلق به گروههای مختلف برای اعضای یک خانواده و حتی جنگ علیه یک دیگر بصورت امری عادی درآمد.
نقش ومفهوم میر، ارباب، وخان نیزبطور کامل تغیرکرد. اگرچه آنان هنوزازاحترام ویژه ای برخوردار بودند. اما درعمل، این رهبران گروههای محلی وفرماندهان محلی بودندکه برامور کنترول واقعی داشتند. دربسیاری ازموارد میرکسی بجزازیک فرماندهی محلی نبود. یکی ازویژه گیهای جالب قیامهای هزارهها، هم طی دهه ای ۱۸۹۰ و هم دردهه ای ۱۹۸۰، این بود که هزارههاهمزمان با جنگ علیه حکومت کابل، درمقابل میرها واربابهای محلی نیزموضع گرفتند. طی دوره ای حد فاصل ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۵ شورای اتفاق که از اربابهای هزاره نمایندگی میکرد، بدلیل مرام فیودالی خود بطور مکرر مورد انتقادومخالفت گروههای مستقر درایران قرارگیرفت.
موقعیت بزرگ وآشکاردیگرهزارههاطی دهه ای هشتادبازپسگیری زمینهای است که به اجبارازآنان توسط پشتونهاطی دهه های گذشته مصادره شده بود. درکل هزارجات هیچ فرد پشتون باقی نمانده بود. پشتونها محروم ازپشتبانی حکومت مرکزی وبا توجه باروابط گذشته بین دوقوم، اکنون خود را ازهزارجات اخراج شده تصورمی کردند.
درعرصه ای فرهنگی نیز تغیروتحولات پیش آمد. مدارس ابتدائی دراغلب مناطق هزاره نشین توسط گروههای محلی با همکاری مردم ساخته شد. برنامه ای درسی درین مکاتب متفاوت بودوبرعلائیق گروه حاکم درمنطقه تعلق داشت. بعضی ازگروهها مانند نهضت اسلامی، ازکتابهای درسی ایران استفاده می کردند. درحالیکه دربامیان کتابهای درسی منتشر شده در کابل، بجز کتابهای تاریخی، مورد استفاده قرارمی گرفت. یک تغیر قابل توجه دیگرایجاد کتابخانه های ثابت وسیار گروهها برای برای طرفداران شان بود. کتابهها همه به فارسی واغلب در موضوعات اجتماعی، سیاسی، تاریخی وسواد آموزی تهیه شده بود. کپی ها ونسخه های ازنشریات ومجلات درهزارجات یافت میشد.
همچنین تغیرات بزرگ دروضعیت جادههادرسراسرهزارجات صورت گرفت. درحالیکه قبلا جاده ای وجود نداشت، اکنون بین اغلب مراکز مهم هزارجات جادههای کشیده شده وبرای حمل ونقل کالا وافراد مورد استفاده قرارمی گیرد. این جادهها ناگزیردرانتقال پخش اخبارودید گاهها نیزاثراتی دارد، واین بی تردید در رشد فکری ونظری جامعه تحول دیگری به شمارمی آید.
در حوزه ای اقتصادی، اگرچه ابزارها وشیوه های سنتی کشاورزی وتولید هنوز هم درهزارجات بکار می روند، اما تغیرات خاصی، مانند انتخاب محصولات وبذرهائیکه برای فروش در بازارها کشت می شوند، رخ داده است به عنوان مثال بامیان در حوالی ۱۹۸۹ پس از وارد شدن ۱۲ نوع کچالو جدید، به اندازه ای کافی ازین محصول برای فروش در کابل و دگر مناطق هزاره جات تولید می کرد. چندین محصول دیگر نیز همین وضعیت را داشت. خود بازار بامیان دردهه ای ۱۹۸۰ به اندازه ای سه برابر رشد نمود و تقریبآ کلیه ای نیازمندیها را تامین می کرد. با این حال، اقتصاد هزاره جات همچنان فقیر باقی مانده است و پائینترین سطح را در سراسرافعانستان به خود اختصاص میدهد.
تیزسهای دهگانه ببرک کارمل که درحقیقت همان سیاست مشی مصالحه ای تلقی می گردید. و به ادامه آن بتاریخ ۱۶ جنوری ۱۹۸۷ اعلامیه ای از طرف دولت نجیب الله صادر گردید که محتوای آن همان مشی مصالحه ای ملی بود که در افغانستان در آن زمان خیلی معروف گردید. بخاطر پشتیبانی از مشی مصالحه ای ملی، کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق افغانستان باشتراک نمایندگان منتخب کمیته های سازمانهای حزبی از تاریخ ۱۸ تا ۲۰ اکتبر ۱۹۸۷ در کابل دایر گردید. در کنفرانس اعلامیه ای در باره ای تسریع روند مصالحه و برخی تعدیلات در برنامه ای عمل متناسب باین مسئله، به تصویب رسید.
بعد ازطرح سیاست مشی مصالحه ملی، داکترنجیب ا لله بطور فورمولیته تغییرات را در کابینه اش بوجود آورد. بدین منظور پست صدراعظمی را به دوکتور شرق واگذار نمود و سلطانعلی کشتمند را از پست صدراعظمی برکنار ساخت.
سلطانعلی کشمند بعد از برکناری اش در هنگام سخنرانی در بین انبوهی از هزارهها در دشت برچی کابل مورد اصابت گلوله قرار گیرفت که از طرف سازمان حرکت اسلامی افغانستان سازماندهی گردیده بود. بعد از انتقال به شفاخانه مورد تداوی عاجل قرار گیرفت و ازین سوء قصد جان سالم بدر برد.
در دوران نجیب الله دوکتورشرق بحیت صدراعظم ایفای وظیفه می نمود وطی نه ماه حکومت وی وضع دشوار اقتصادی بوجود آمد که فریاد مردم از لحاظ کمبود جدی مواد خوراکی ومواد سوخت وگرانی سرسام آور قیمتها، به آسمان رسید.
طبق نظرآقای سلطانعلی کشتمند دوکتور شرق با شتاب به الغای برخی از وزارتخانه ها، نهاد اجتماعی و اقتصادی و موسسات دولتی دست زد که درسستم اداره ای دولت جایگاه مهم را احراز نمود ه بودند. الغای آنها بیشتر جهت نمایشی داشت تا ضرورت کاری و یا صرفه جوئی در مصارف. ولی بنظر حسن شرق الغای آنها را از افتخارات خویش میدانست.
دوکتور شرق زمانیکه به کارخویش آغاز نمود ذخائیر قابل ملاحظه ای از مواد کوپونی، مواد خوراکی، مواد سوخت در کابل، حیرتان، پلخمری، مزار شریف، مزار و تورغندی برای انتقال به تمام ولایات کشور انبار شده بود. ولی به منظور نشان دادن حکومت جدید سر کیسه ها باز شد و ظرف یکی – دوماه تمام اموال و کالاها توزیع گردید. در نتیجه بزودی کمبود مواد احساس گردید و حکومت دگر قادر به عرضه مواد کوپونی به کوپوندارآن، آرد به نانوائیها و مواد سوخت برای اهالی شهرها و موسسات نبود.
دکتور نجیبالله در پایان نه ماهه کار دوکتور حسن شرق به شدت از وی نا خوشنود گردید. حکومت دوکتور شرق در حال ساقط گردید که نیروهای شوروی درحال خروج بود.
خائنین درون حزب وطن که درمقامات بالا چوکیها وقدرت رادر تصاحب خویش درآورده بودند، درنهایت باساس معاملات قومی، نژادی و لسانی همه این دست آوردها ی دموکراتیک را فروختند و عدهء از رهبران هردوجناح که ضرور نمیدانم اسمای شانرا درینجا نام ببرم و مردم افغانستان آنها را خوب می شناسند، خود و صفوف را بی شرمانه و نا مردانه برای رهبران مجاهدین(!) فروختند. بدین ترتیب حکومت دموکراتیک ازهم فرو پاشید و همه آنچه که اعمار و بنا گردیده بودند از بین رفتند. البته معامله گران بعد ازسقوط رژیم نجیب الله با همان دبدبه های سابقه ء که داشتند، در زمان سُلطه ی مجاهدین(!) به فعالیت بی شرمانه ونا مردانه شان ادامه دادند و حتی از جمله افراد خاص تنظیم ها بودند وعدهء دیگر هم دعا گو و خیرات خور دربار جنگ سالاران گردیده اند، و عده از آنان هنوز هم ثبات فکری و اید ئولوژیکی ندارند. گاهی عضو یک گروه و گاهی هم عضو گروه دیگری می گردند.
محبوبیت کارمل مرحوم با گذشت زمان درحال افزایش است، زیرا او انسان درست و طرفدار انسان زحمتکش و ستمدیده بود. هزارههای افغانستان کارمل مرحوم را در روزهای خوب و بد زندگی اش دوست خویش نا میده اند.
اکادیمیسن پنجشیری در مورد ماهیت هومانستی (بشر دوستی) کارمل مرحوم در مقاله ئی : "دو روز خونین تاریخ" چنین نوشته است:
در زمینۀ برخورد با سردار محمد داوود نیز نظرات متفاوت بیان شد ولی ببرک کارمل طرفدار برخورد با انعطاف و نرمش با سردارمحمد داوود و خاندانش بود او اصرار میکرد که با سردار محمد داوود و خاندانش برخورد محترمانه شود، زنده بدست آید هرگاه به خاندان سلطنتی به شیوۀ مسالمت آمیز برخورد شود، نخست ماهیت هومانستی انسانی و دموکراتیک انقلاب ما آشکار میشود ثانیا سنن اخلاقی ملی دینی و قبیله یی مردم افغانستان احترام میشود، ثالثا پیوندهای ایشان با پاکستان، ایران، کشورهای عربی خاورمیاته، مصر، واپسگرایان و امپریالیزم کشف و افشاء میگردد و در آخرانقلاب از پشتیبانی بین المللی و اخلاقی توده های مردم جهان برخوردارمیشود. حفیظ لله امین از شنیدن این دلایل و پیشنهادهای ببرک کارمل سخت بر افروخته شد و حساسیت شدید نشانداد و کاررا تابه آنجا رسانید که در غیاب کارمل و به هنگامی که ببرک کارمل با جگرن هاشم خوستی در مدخل رادیو افغانستان به حالت گفتگو بود؛ از نور محمد تره کی اجازه خواست تا کارمل را نیز به بهانه وابسته گی با سردار محمد داوود محاکمۀ صحرایی کند.
با وجودیکه این نظام دارای خصلت های دموکراتیک ومقاصد انسانی بود واهداف والائی آن به نفع وبخاطر انسان زحمتکش بود، خدمات وکارهای زیادی را بخاطر آسائیش ورفاه مردم درهمه عرصه ها اعم ازاقتصادی واجتماعی، سیاسی وفرهنگی عملی نموده است، با وجود آنهم دردوره ای حکومت دموکراتیک، افغانستان به صحنه ای از نبرد ها ومیدان تعلیمی بین هواخواهان وطرفداران کمونیزم وامپریالیزم مبدل گردیدند، که درنهایت ملیونها انسان خانه وکاشانه ء خویشرا ترک نمودند وراهی کشورهای همسایه ایران وپاکستان گردیدندوافغانستان به خرابه مبدل گردید. تاریخ مسئول این همه تمام کشورهای ذیدخل را درمسئله افغانستان میداند و آنها بودند که جنگ افروزی وتباهی راعمدآ سازماندهی، حمایت، تشویق و ترغیب نموده اند.
منابع:
- سلطان علی کشتمند " یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی"جلد دوم وسوم
- سید عسکر موسوی "هزارههای افغانستان" (تاریخ، فرهنگ، اقتصاد، سیاست)
- غلام يحيي حسيني تحقيقي دربارهي تاريخ تشيع- هزارهها در افغانستان
- اکادیمیسن پنجشیری " دوروزخونین تاریخ"
- سایت های انترنیتی
- سلیت بی بی سی
- اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری نقش فعال ببرک کارمل درتشکیل " جمعیت دموکراتیک خلق "
- تبصرهها، مقالات ویاد داشتهای شخصی نویسنده ای این مقاله
ایمل :
تاریخ شنبه ۱ فبروری ۲۰۰۹
هالند
توجه !
کاپی
و نقل مطالب از «اصالت» صرف با
کسب مجوز کتبی از «اصالت»
مجاز است !
کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «اصالت»
می باشد.
Copyright©2006 Esalat