Feb 22, 2013 23:18

 
مســـعــود «حـــداد»


 

حضور

این  چه  نیرنگ با من  آن ماه رخ دیرینه کرد

خون دل از من گرفت و دست ها را خینه کرد

هر چه کرد آن  چشم  شهلا را بنازم چونکه او

پارۀ قلـــب مـــرا با  تــار زلفــــش پینــه کـرد

با غیابت  الوداع  گفت، رخ  بسوی  ما  نمود

کلبۀ بی  رنگ ما  را، با حضور  رنگینه کرد

من  برویش خویشتن  را ، آنچه  هسـتم، دیدم

این چنین آن ماه  بر من، روی خـود آئینه کرد

آه و دردش مثل من ها، بس فزون بود لیکن او

رو نیاورد بر رخ من ، جمله درد در سینه کرد

پار من هـم همچو  او سر میزدم  با درد و غـم

شــاید او هم  همچــو  من ، یاد آن  پارینه کرد

مسعود حداد، ۲۰ فبروری

 


 

   

 

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

Copyright©2006Esalat

 

www.esalat.org