تاریخ ارسال به «اصالت»:

Tue, September 30, 2008 8:52:20

محترم نبی عظیمی

درحاشیهء اظهارات لایق و باقی ماجرا . .

 

 "دروغ گفتن به ضربت لازم مانــَد که اگر جراحت درست شود، نشان بماند. چون برادران یوسف که به دروغی موسوم شدند، نیز به راست گفتن اعتماد نماند: قال بل سولت لکم انفسکم امراً.

                    بیت :

 یکی را که عادت بود راستی / خطایی رود در گذارند از او/ وگر نامور شد به قول دروغ / دگر راست باور ندارند از او

در این بازار پُرآشوب سیاسی که دروغ و افتراء و اهانت به بزرگان و بزرگوارانی که دیگر در جمع ما نیستند و رُخ در نقاب خاک کشیده اند، به متاع رایجی مبدل شده است، بارها و بارها این سخنان ارزشمند افصح المتکلمین حضرت سعدی به خاطرم می آید و به خود می گویم که مگر ممکن است، شخصیت و رجل فرهنگی – سیاسی مشهوری مانند سلیمان لایق این سخنان گهر بار را نشنیده و نفهمیده باشد که دروغ گفتن و تهمت بستن، زشت است و ناپسند به خصوص در غیاب کسانی که دیگر در این دنیا نیستند و نمی توانند از خود دفاع نمایند؟ راستش تا هنگامی که مصاحبهء پُر طمطراق جناب شان رانشنیده و ندیده بودم، هرگز باورم نمی شد که این آدمی که سخن و قلم و قدمش روزی روزگاری برای "ما" سرمشق بود و سروده ها و گفته هایش آیات منزل و تصور می کردیم که قامت شعر و سخن و عقیده و آرمانش همیشه بلند و استوار است و هرگز در برابر پول و مقام خم نمی شود، چگونه در پیش روی چشمان حیران و بهت آلود همه به ویژه اعضای ح.د.خ.ا. با گفتن دروغ های شاخدار خم شد، شکست و فرو ریخت.

من در مورد گفته های عاری از حقیقت وی که به اساس یک سناریوی از پیش ترتیب شده و بنابر یک هدف خاصی بر ضد زنده یاد ببرک کارمل و اعضای سر به کف گرفتهء ح.د.خ.ا. گفته شد، تبصره یی نمی کنم؛ زیرا رفقای ارجمند مان از جمله جناب محمد انور فرزام به وی پاسخ های روشن داده و اتهامات ناروا و ناسختهء وی را با دلایل غیر قابل انکار رد کرده اند. در این جا فقط من به آن قسمتی اشاره می کنم که نامبرده در بخش دوم مصاحبه اش در مورد وارونه جلوه دادن حقایق شبی که دوکتور نجیب الله مرحوم می خواست کشور را ترک بگوید، حرف های دروغینی سرهم بندی کرده است :

اگرچه در مورد آن شب کذایی قلم های فراوانی به پویه در آمده و هرکس نقطهء نظرش را نوشته است و ازجمله صاحب این قلم نیز دیدنی هایش را یک به یک و نقطه به نقطه درکتاب"اردو و سیاست . . ." و نبشته های دیگر ارائه داشته است؛ اما تصور می کنم که کتاب "سرنوشت غم انگیز افغانستان" که به قلم آقای فلیپ کاروین یکی از مامورین بلند پایهء ملل متحد و همکار آقای بینن سیوان به رشتهء تحریر درآمده و حوادث آن شب را لحظه به لحظه به تصویر کشیده است، نقطهء فرجامی باشد برای روشن ساختن حوادث آن شب و قضایای پس ازآن.

در آن روز هایی که این کتاب به وسیلهء دوست عزیزم آقای حکیم سروری ترجمه می شد، دوست و همصنفی دیگرم دستگیر صادقی برایم از وجود این کتاب که دیدگاه های نویسنده اش با دیدگاه های نویسندهء "اردو وسیاست" در مورد آن حادثه همسان است، خبر داد و من که "نامهء پس از مرگ" را می نوشتم از سروری خواهش کردم تا قسمت هایی از آن را که به حادثهء آن شب کذایی تعلق داشت برایم بفرستد. آقای سروری گفت به چشم و اضافه کرد هنوز برگردان کتاب کامل نشده؛ ولی به هرحال لطف کرد و آن چند ورقی را که منظور نظر من بود فرستاد. پس از مدتی هنگامی که آن نبشته ها را برایش مسترد می کردم گفتم، چون این نبشته ها را با دقت مطالعه کرده ام چند تا اشتباه تایپی را در آن یافته و اصلاح کرده ام و اگر در حصه بازخوانی و ویرایش این نبشته های ارزشمند به کمک من نیاز باشد، دریغ نخواهم کرد. آقای سروری تشکر کرد و گفت نی، لایق صاحب وعده کرده است که آن ها را از نظر بگذراند...

 حالا که مصاحبهء جناب لایق را شنیدم از خود پرسیدم که آیا وی آن کتاب را خوانده است؟ آیا او که حالا در ملل متحد مشاور هم شده است به یکی از معتبر ترین اسنادی که از سوی یکی از کارکنان آن مؤسسه نوشته شده است اعتماد ندارد؟ در حالی که برگردان کتاب را از نظر گذرانیده و می داند که حرف ناگفته یی در قبال آن حادثه وجود ندارد. بناً براین این تصور به انسان دست می دهد که یا به جناب لایق هدایت داده شده است که هر طوری که می تواند آن زبان سرخ بی لگامش را به کار بندد و حقایق را وارونه جلوه داده از نقش مرموزش در آن حادثه و حوادث بعدی طفره رود. یا جناب اکادمیسین آنقدر پیر و فرتوت شده است که حافظه اش را از دست داده و زمان"هذیان گویی های دوران غربت*" اش تازه فرا رسیده است. آخر مگر همین او نبود که در محضر بیوروی اجرائیه حزب وطن در سحرگاهان آن شب در قصر وزارت خارجه و در پیشروی چشمان من -که تصادفاً آن جا بودم-، با بینن سیوان چانه می زد و می گفت : "عملی را که این دکتاتور انجام داد تا مانند یک دزد در نیم شب از کشور فرار کند، تأسف آور است؛ زیرا او نه با حزب مشوره کرد و نه با دولت. ما در مورد رفتنش تصمیم می گیریم." پس، باید از وی که در آن زمان به حیث معاون حزب وطن و مقام تصمیم گیرنده بود پرسید که چه واقع شد که حالا از کودتا حرف می زنید و از ابزار و وسایل جنگی که انگار برای جلوگیری از عزیمت آن مرحوم به کارگرفته شده باشد؟ بلی، هرگاه آقای لایق حقایق را می گفت و از پشت سنگر تاریخ عقده های چرکینش را در برابر صدیق ترین فرزندان وطن نمی گشود، هرگز مورد ملامت و شماتت دوستداران حقیقت قرار نمی گرفت.

باری، در این روزها یی که به آقای رشید جلیلی که می گویند با یک اشاره و با همین زبان سرخ نابکارش فرمان های زیادی داده است تا سرهای سبز فراوانی برباد رود، موقع داده می شود تا سیه کاری های دوران زمامداری حفیظ الله امین خون آشام را به دوش سرسپرده ترین فرزند وطن زنده یاد ببرک کارمل بیندازد و در این روز هایی که تلویزیون آریانا برای خالی نبودن عریضه "همکار" هایی را که کوچکترین معلوماتی درباره حقیقت عزیمت نافرجام داکتر نجیب الله از کشورندارند و حتا بلد نیستند صحبت کنند، از روی سرک جمع می کند و از آن ها خواهان حقیقت می شود، این تصور به انسان دست می دهد که شبحی از دسیسه و توطئه در آسمان کشور ما سایه افگنده است و کارگزاران برون مرزی می خواهند تاریخ را عوض کنند و دروغ را جاگزین حقیقت سازند. ولی آیا این ممکن است؟

 این نبشته را به فرجام نرسانیده بودم و می خواستم چند حرف دیگری نیز دربارهء ناجوانمردی های این زبان های سرخ بنویسم که شنیدم و دیدم که تلویزیون"لمر" به آقای لایق لقب استادی اعطاء کرده و چپ و راست گفته می رود: استاد سلیمان لایق شاعر، نویسنده، پژوهشگر، کارشناس، تحلیل گر، اکادمیسین و چی و چی و از خود پرسیدم که آیا این لقب استادی که هرگاه سنگی را بالا کنی در زیر آن یک استاد نشسته است و آن چوکی مشاوریت به این می ارزید که جناب لایق به خاطر به دست آوردن آن ها، تمام ارزش های اخلاقی را زیر پا نماید وبه لشکر دروغگویان بپیوندد ؟

 

 

تاشکند: سپتامبر ۲۰۰۸