مصاحبۀ نذیر ظفربا شهلا ولیزاده، شاعرۀ شیوا بیان
تاریخ ارسال به «اصالت»:
Tuesday, February 19, 2013 9:11:02 p.m.
کشور باستانی ما افغانستان؛ مهد راد مردان و شیر زنانیست که در ادوار تاریخ نشانه های از شخصیت های هنری و ادبی را به نمایش گذاشته است.
وقتی سخن از زنان شاعره افغان بمیان میآید بدون درنگ رابعه بلخی و مخفی بدخشی و صد ها شاعرهء دیگر در نظر هویدا میگردد که با هزاران مشکل در جامعه سنتی با قیودات اجتماعی توانسته اند هنر شان را به قیمت جانهای شان در اختیار مردم و تاریخ قرار دهند. آنجایی که مردسالاری مسلط است و هنر برای زنان مستعد عیب پنداشته میشود و هزاران احساس و الهام در دلهای شاعران از جبر زمان محو و نابود میگردد، کسی نمی اندیشد که این قریحه ودیعه خداوند گار است که به بنده گانش ارزانی نموده است.
امروز؛ زنان شجاع و هنر دوست ما با درک واقعیت ها توانسته اند در هفت شهر هنر مسافرت کنند و ارمغان هنری شانرا در بازار پر رونق فرهنگ قرار دهند و در خدمت همنوعان شان عرضه کنند.
خوشبختانه در عصر ما؛ با تکامل روز افزون تکنالوژی و تسهیلات دست داشته بشر و بالخصوص به وجود آمدن اینترنیت و دسترسی مردم به کمپیوتر، زمینه های وسیع ارتباطات بوجود آمده و ایجاد وب سایت ها توانسته معرفت مردم را با فرهنگیان و نویسنده گان و شاعران و اهل خبره بیشتر بسازد که خود یک قدم موثر در راه انکشاف و احیای فرهنگ و هنر است.
در سایت های افغانی اشعار شاعره جوان و مستعد کشور ما محترمه خانم شهلا جان لطیفی ولیزاده را میخواندم که با شیوایی خاصی سروده بودند و خواستم تا با ایشان درین زمینه صحبتی داشته باشم که شما را در جریان گفتگوی شان قرار میدهم: قابل تذکر است که خانم شهلا جان ولیزاده با وجود سرایش شعر و نویسنده گی؛ از آواز رسا و شفاف برخوردار است که گاه گاهی اشعار خودش و دیگران را دکلمه مینماید و این بُعد دیگری هنری وی است.
سوال: خانم شهلا با عرض ادب و ادای احترام بشما؛ لطف نموده خود تان در معرفت تان سخنی بیان کنید؟
شهلا ولیزاده: اسم من شهلا است و لطیفی ولیزاده تخلص میکنم که سابق وقتی به کشور عزیزم افغانستان بودم تخلصم دانشجو بود.
سوال: چه مدتی میشود که شما به سرایش شعر آغاز نموده اید و درین مدت تنها شعر سروده اید یا به نویسنده گی هم اشتغال دارید؟
شهلا ولیزاده: من از سن شانزده سالگی به نوشتن داستان های کوتاه پرداختم و قریحه هنر نویسندگی را در خود حس میکردم و عشق و علاقه وافر به ادبیات داشتم و حس میکردم که ذوق ادبیات در خونم است و خود را نمیتوانستم ازین کمند رهایی دهم و همین ذوق آتشین مرا به مسند شاعری کشاند.
سوال: شما شعر سنتی فارسی دری میسراید یا شعر نو و نیمایی؟
شهلا ولیزاده: من با ارج بیکران به سراینده گان شعر سنتی فارسی دری که خود هم از علاقه مندان آن استم؛ مگر من شعر نو می سرایم با وجودیکه با اشعار سعدی شیرازی؛ حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی و مرحوم صوفی غلام نبی عشقری بزرگ شده ام.
سوال: در شعر نو از کدام شعرا بیشتر خوش تان می آید و سبک نگارش شما با کدام یک قرابت دارد؟
شهلا ولیزاده: من به همه شعرا احترام دارم و از خوانش اشعار: خانم فروغ فرخزاد؛ فریدون مشیری؛ نیما و پرتو نادری بیشتر لذت میبرم.
سوال: طوریکه دیده میشود اشعار شما با اشعار خانم فروغ فرخزاد هماهنگی دارد آیا دقیق است؟
شهلا ولیزاده: هماهنگی اشعارم با خانم فروغ فرخزاد را نمیتوان انکار کرد چون مطالعه بیشتر از یک نویسنده تاثیرات خود را طبیعتا دارد، اما گرایشم به سبک نو؛ تمایل احساساتم است؛ اما دوست دارم خودم باشم و سبک هم بدیع.
سوال: شما لطف نموده در مورد شغل و زنده گی شخصی تان سخنی چند بگویید؟
شهلا ولیزاده: من دانشکده فارمسی را در دانشگاه کابل خواندم و درین جا در کلینیک طبی همسرم در ایالت فلوریدای امریکا منحیث منیجر ایفای وظیفه میکنم و دو پسر نازنین حاصل ازدواج ماست.
شهلا جان ولیزاده از لطف تان ممنون که حاضر به مصاحبه با ما شدید موفقیت های بیکران تانرا در زنده گی هنری و خانواده گی برای تان آرزو مینمایم.
و اینک نمونهء از اشعار شهلا لطیفی ولیزاده:
زآن شرِ یک آرمان شکسته و آن خموشي گلبانگ آرزو
از واژه های گرم که چه سرد اند در یقین
وز حس بیگانگی ام در باغچه ای گران
آه که چه قهرم
از نیلگون پرده ای آسمان که رنگ بازد سرد در ظلمتِ قهار
از سوزش یک شمع در سرای بیدلی
ز رنگ معامله در گُلدان زندگی
وز زجرتِ سردی زمستان قبل از بهار
آری که قهرم
ز سُبکدلِ حقیر که رنگش چه بی اعتبار
آن کوردلِ که دیده اش بینا ز حسرت ای
ز بینای که دیده اش خموش در مستی ها
و زآن سنگ دلِ که قلب اش چه سیه و در غبار
آری که قهرم
شهلا لطیفی ولیزاده
۱۰ فبروری ۲۰۱۳م فلوریدا
تقدیم به پدرم که در زمانش یکی از بهترین ها بود با ایده، قلب و روح باز و روشنش و امروز هم که بهترین است در دیدی این "شهلای" خود . . .
در نگاهء پدرم
مستیی کودک شور
رنگ نغزی ز بهاران دیگر
پردهء غمزده ز چرخ زمان
و گل خشکیده
ز اندوهء خزان را
دیدم
در نگاهش
یک تنومندی ز آن جذبه ای گرم
رنگ رخساری ز یک عشق دیرین
نالش و دردی میان برگه ها
و عطر آن رخسار مادر
در میان بستان را
دیدم
و در نگاهء پدرم
قدری اصالتش به فخامت لعل
بوسه ای مهر ز جبین آرزو
و گُل بشگفته ز آرمانی خوش فتان را
دیدم
شهلا لطیفی ولیزاده
چهارشنبه ۳۰ جنوری ۲۰۱۳ فلوریدا
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat