یکشنبه، ۱۵ جولای ۲۰۱۲
(طنز کوتاه)
دکتور فرید طهماس
صبح وقت، از خارج زنگ زد و گفت: "انشأالله بزودی محفلی برگزار می کنیم که در آن آدمهای کلان کلان و مشهور مشهور و کاکه کاکه، اشتراک می کنند. از شما نیز خواهش می کنم تا با حضور مبارک تان محفل ما را که هفت شب و هفت روز دوام خواهد کرد و در یکی از هوتلهای پنج ستاره یی شهر دایر میشود، رنگین تر بسازید!"
گفتم تشکر، اول این که من کدام آدم کلان و مشهور نیستم و دوم، آمدنم به کشوری که شما در آن زنده گی می کنید، بدون ویزه امکان ندارد و گرفتن ویزه، بدون دعوتنامه نا ممکن است.
کمی مکث کرد و گفت: "بسیار خوب، به شما دعوتنامه روان می کنیم، اما مصارف غذا و کرایه هوتلی را که در آن اقامت می گزینید، باید خود تان بپردازید، به خاطری که مهمانان ما، اشخاص عادی نیستند، هر کدام شان آدمهای کلان کلان، کاکه کاکه، مهم مهم و پولدار پولدار هستند، همه شان مصارف خود را بدوش خود گرفته اند!"
پرسیدم، چقدر پول باید بپردازم؟ گفت: "معلومدار که تکت دو طرفهء تان را خود تان می خرید، می ماند پول هوتل و غذای تان. برای تأمین جای در هوتل و غذا باید مبلغ ۴۳۵۵ دالر امریکایی و ۸۰ سینت پرداخته شود. پس لطف کنید و همین حالا به بانک بروید و مبلغ مذکور را که چندان پول زیاد نیست، هرچه عاجل تر به حساب بانکی ما انتقال بدهید! حساب بانکی ما را یادداشت کنید: یک ملیون و چارصد و پنجاه و چهار هزار و . . ."
مثلی که به خواب مقناطیسی رفته باشم، بی اختیار قلم گرفتم و شماره بانکی اش را نوشتم.
در حالی که دستهایم می لرزید، گوشی را ماندم و روی ناشسته و نان صبح را ناخورده، به سرعت لباس پوشیدم و دویده دویده به نزدیکترین نماینده گی بانک بین المللی رفتم و مبلغ ۴۳۵۵ دالر امریکایی و ۸۰ سنت را به حساب وی انتقال دادم.
یک هفته بعد، دعوتنامه به من رسید. ویزه گرفتم و تکت دوطرفهء طیاره را خریدم. تلیفون کردم و تاریخ پرواز را به وی اطلاع دادم؛ در ضمن علت برگزاری محفل باشکوه را نیز پرسیدم. در حالی که احساس میشد از خوشی زیاد در لباس نمی گنجد، گفت:
"والله تصمیم گرفتیم که بخیر و بخوبی همو بچه گکِ پَسکُرکی خود را سُنت کنیم که باز پسان زمستان میایه و هوا سرد میشه . . ."
و من پس از چند روز، در حالی که فکر میکردم واقعاً آدمی هستم بسیار مهم، کلان، مشهور و کاکه، یگانه لباس شیک و فیشنی خود را پوشیدم و بطرف میدان هوایی رفتم.
پایان، ۲۰۱۲
مطالب و نوشته های که تا کنون از محترم دکتور فرید طهماس در «اصالت» به نشر رسیده است:
طنز در بارۀ خودم - دکتور فرید طهماس
فرامین جدید به افتخار ۸ مارچ - دکتور فرید طهماس
چی گونه مشهور شدم - دکتور فرید طهماس
سربازانِ شاشوک، آمریکایی نیستند! - دکتور فرید طهماس
نابغه های شهر ما - دکتور فرید طهماس
عشق فیس بوکی - دکتور فرید طهماس
معلم اخلاق - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
پتلون شیر لالا - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
جوانِ عجیب (از طنزهای مردم دنمارک) - دکتور فرید طهماس
نمرهء تیلفون - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
قندآغای پوسته رسان - طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس
فراموشکار - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
بد بخت - شعر زیبایی از دکتور فرید طهماس
مستورهء آداب - غزل نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس
مرغ شکم پُر - طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس
معذرت می خواهیم! - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
مصاحبهء «اصالت» با محترم دکتور فرید طهماس، ژورنالیست ورزیده، نویسنده و طنز نویس چیره دست کشور
مصاحبهء دکتور فرید طهماس با داکتر فاروق فردا
فورمه را خانه پری کنید! - طنز جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس
لشمکِ چاپلوس - طنز بسیار جالب و زیبای از دکتور فرید طهماس
می خواست رییس شود! - طنز زیبایی از دکتور فرید طهماس
پهلوانِ روزنامه نگار: طنز زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس
طنز دربارۀ طنز - نوشته ای دکتور فرید طهماس
پدرم به جولا تبدیل شد - طنز بسیار جالب و زیبایی از دکتور فرید طهماس
مصاحبه با حزب دموکراتیک خلق افغانستان - نوشتهء دکتور فرید طهماس
مصالحه؟ - دکتور فرید طهماس
نامهء محترم دکتور فرید طهماس عنوانی «اصالت»
سنگها - نویسنده: لف تولستوی - مترجم: دکتور فرید طهماس
یک نامه و دو طنز به سایت وزین «اصالت» - دکتور فرید طهماس
لباس جدید پادشاه - ترجمه از روسی: دکتور فرید طهماس
قو، ماهی و خرچنگ - ترجمهء تحت اللفظی: دکتور فرید طهماس
برگزیده یی از کتاب شیطان و دوشیزه پریم - برگردان از روسی: دکتور فرید طهماس
یک رباعی به خاطر بهار - دکتور فرید طهماس
ای زن - پارچه ای نغز و زیبایی به قلم دکتور فرید طهماس
شش دوبیتی های نغز و زیبایی از دکتور فرید طهماس
توجه!
کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است
کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد
Copyright©2006Esalat