جانم، بگو

فضل الرحیم رحیم

دوشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸

جانم، بگو

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده های امروز و فردای وزیر اب و برق

قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق

ای بیخبر!

برق از وحشت و هیبت یگان کس ترسیده و فرار کرد گی

دوپا داشتت و دو پای دیگر قرض و از این ملک گریختگی

یادت رفت که سر و صورتش میده و روده هایش کشیتگی

بر سر بازار کباری به مفت، یک دو کلدار فروختگی

جانم، بگو

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده های امروز و فردای وزیر اب و برق

قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق

او گنس

برق یک زمانی در ملک ما بسیار قدر و عزت داشتگی

با تغییرات در ماشین دولت، عفت و عزت برق هم برباد رفتگی

حال همان برق دزدان و برق کشُان صاحبان و ازاد گشتگی

برق بیچاره از ترس حضور همین اقایان، پا گرفته و نیامده گی

جانم، بگو

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده های امروز و فردای وزیر اب و برق

قصه های مفت سر بازار گشته و سر به فلق

او هفته فام

گپهای مقامات نه ز کله ی شان، بلکه ز معده های شان پریده گی

جنابان در قصهء خود غرق و بما امروز و فردا وعده داده گی

کی شود برق کابل ۲۴ ساعته این را جزخدا، کس ندانستگی

با چراغ تیلی خیشی کن که برق یک رقم قهر است و بی وفا گشتگی

 

هلق یعنی شتافتن

فلق یعنی بلا و سختی

از قلم فضل الرحیم رحیم، خبرنگار ازاد

۱۴ نوامبر ۲۰۰۸ میلادی

 

  توجه !

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با کسب مجوز کتبی از «اصالت» مجاز است !

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به «
اصالت» می باشد.

Copyright©2006 Esalat

 

 

www.esalat.org